در انتظار مرگ هستم
چون گربه ای كه در كمین است
بپرد روی تخت
دلم به حال زنم می سوزد
خواهد دید
این تن خشك شده را
این پوست رنگ پریده را
یك بار تكانش خواهد داد
شاید هم برای بار دوم: "هنک!؟"
هنك جوابی نخواهد داد
مرگ نیست كه نگرانم می كند
زنم است
كه خواهد ماند با تلی از هیچ.
دلم می خواهد او بداند.
چارلز بوكووسكي