فروردین ۱۹، ۱۴۰۱

دمی را درین کهن برزخ ، هم زمطبخ دریست در دوزخ

هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار


باد بهاری وزید، از طرف مرغزار
باز بگردون رسید، ناله هر مرغ‌  زار
سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
گل بچمن در برست، ماه مگر یا خورست
سرو برقص اندرست، بر طرف جویبار
شاخ که با میوه‌هاست، سنگ بپا میخورد
بید مگر فارغست، از ستم نابکار
شیوه نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار 
هر گل و برگی که هست، یاد خدا میکند
بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار
 برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار
وقت بهارست خیز، تا بتماشا رویم
تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار
 بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان 
طوطی شکرفشان، نقل بمجلس بیار
بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت
وقت بهاران گذشت، گفته سعدی بیار.

سعدی کبیر
 

راغب - هوای عشق

فروردین ۱۸، ۱۴۰۱

هفت شهر خودشناسی عطار


هفت شهر عشق یا هفت وادی عطار درواقع مراحل پرداختن شخص بخودشناسی است که آدمی جهت رسیدن به خدا و معنا باید آنها را طی کند. هفت شهر عشق و یا هفت وادی را حکیم عالیقدر ایران زمین عطار نیشابوری که شرافت زمین از آن اوست، در کتاب زیبای خویش «پرندگان منطق و یا منطق‌ الطیر» اینگونه بیان می‌کند:
 گفت ما را هفت وادی در ره است 
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
 هست وادی طلب آغاز کار 
وادی عشق است از آن پس، بیکنار
پس سیم وادی است آن معرفت 
پس چهارم وادی استغناء صفت
هست پنجم وادی توحید پاک 
پس ششم وادی حیرت صعب‌ ناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا 
بعد از این روی روش نبود ترا
درکشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یکقطره قلزم گرددت.

وادی اول طلب: (خدا را جستجو کردن و او را خواندن، اولین گام نهادن هدف است و هدف میبایست پیدا کردن او باشد. چگونه؟ تنها راه رسیدن به خدا و باز یافتن او، راه راستیست و بس. پرهیز از پلیدیها، از حسد، حرص، دروغ، ظلم، خست، تنبلی، غرور بیجا، نفرت، کینه و و و دوری جستن از پلیدیها تا آنجا که قدرت و توان آدمی اجازه میدهد. چگونه؟ از ضعیفترین نقطه ضعف خود آغازیدن، مثلا اگر غیبت کردن است، از اینجا شروع کردن و بهیچوجه اجازه غیبتگویی به کسی را در حضور خود ندادند، و سپس پرهیز از دروغگویی را پیش گرفتن که مهمترین است و یا سخن براستی گفتن و یا سکوت کردن.)
چون فرو آیی به وادی طلب  
پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت بدست  
دل بباید پاک کرد از هرچه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات  
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار  
در دل تو یک طلب گردد هزار.

 وادی دوم عشق: (به طبیعت، کوه، دریا، جنگل صحرا، دشت، بیابان، جانداران و آدمیان و بطور کلی با هرآنچه مخلوق خداست با محبت بودن و به آن احترام گذاشتن.  و یا بقول سعدی کبیر: به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست، عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست.)  
بعد ازین، وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد 
وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود  
گرم‌رو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم‌راز شد
ور بچشم عقل بگشایی نظر  
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را

فروردین ۱۷، ۱۴۰۱

حق نباید گفتن الا آشکار


بس بگردید و بگردد روزگار
 دل بدنیا درنبندد هوشیار
 ایکه دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچکار
 اینکه در شهنامه‌هاآورده‌اند
 رستم و رویینه‌تن اسفندیار
 تا بدانند این خداوندان ملک
 کز بسی خلقست دنیا یادگار
 اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
 هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
 ایکه وقتی نطفه بودی بیخبر
 وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
 مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
 سرو بالایی شدی سیمین عذار
 همچنین تا مرد نام‌آور شدی
 فارس میدان و صید و کارزار
 آنچه دیدی برقرار خود نماند
 وینچه بینی هم نماند برقرار
 دیر و زود اینشکل و شخص نازنین
 خاک خواهد بودن و خاکش غبار
 گل بخواهد چید بیشک باغبان
 ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

پوتین چه میبیند؟

فروردین ۱۶، ۱۴۰۱

ازکور وکر، چه خواهی جز حاشا



فریاد از این جهان و از این دنیا
وین رسم ناستوده ی نازببا
برباد رفته قاعدهٔ موسی
و از یاد رفته توصیهٔ عیسی
توراهٔ گشته توریهٔ بدعت
انجیل گشته واسطهٔ دعوا
خُلق محمدی شده مستنکر
دستور ایزدی شده مستثنی
هامون به خود نبیند جزکوشش
دریا به خود نبیند جز غوغا
گرد قتال خیزد از این هامون
طوفان مرگ خیزد از این دریا
بر ماهتاب‌، تیر زند کتان
بر آفتاب‌، تیغ کشد حربا
خون می‌چکد زکلک سیاسیون
جان می‌طپد ز رای ذوی‌الارا
جور و فساد سرزده درگیتی
صلح و سدادگم شده از دنیا
قومی پلنگ خوی ز هرگوشه
درهم فتاده‌اند پلنگ‌آسا
گرگان آدمی رخ و آدم‌خوار
دیوان آهنین دل و آهن‌خا
آن خون این مکد ز ره پلتیک
این جان آن کند به ره یاسا
ملک خدای گشته دو صدپاره
هر ملک را گروهی گنج‌آرا
وآنکه به خیره بر زبر هرگنج
میران نشسته‌اند چو اژدرها
هریک بدل گرفته بسی امید
هریک بسر نهفته بسی سودا
هر ساعتی به آرزوی این قوم
صد جوی خون روان شد ازصحرا
اوکام دل نیافته وز هر سوی
بینی نشسته با دل خون پالا
چندین هزار مادر بی‌فرزند
چندین هزار بچهٔ بی‌بابا
ای خود بر نهاده پی پرخاش
وی تیغ برکشیده پی هیجا
این خون پاک ملت یزدان است
چندین چنین چه‌پزی بی‌پروا
این باغ ایزد است و درختانش
با دست حق دمیده چنین زیبا
ای خیره باغ را چه زنی آتش
وی خر درخت را چه‌خوری بی‌جا
مشکن درخت یزدان را مشکن
منما تهی گلستان را، منما


هان ای حکیم چندکنی لابه
هان ای ادیب چند کنی غوغا
لابه به پیش کور نیارد مرد
غوغا به پیش کر نکند دانا
مردم کرند نیمی و نیمی کور
ازکور وکر، چه خواهی جز حاشا
آنکو شنید، باد بر او نفرین
گر خود شنید وکارنبستآن را
وانکو بدید، باد بر او توبیخ
گر زانکه دید و بار نبست آنجا.

محمد تقی بهار ملک الشعرای بهار

در صفت چنگ دف نی بربط از عطّار




ایران نه تنها بعنوان سرزمین مادر موسیقی، و فرهنگ هزاران ساله موسیقی از هزاران سال پیش از فارابی و خیام که الفبا و یا نت موسیقی را نوشتند تا امروز و هزاران سال پس از امروز، و نه تنها بعنوان تنها کشوری در دنیا که دستگاههای موسیقی ویژهای را داراست، بلکه بعنوان روح موسیقی نیز از طرف آگاهان به ثبت رسیده است. بدین معنا که موسیقی در تک تک سلولهای ایرانی جایگیر شده و ازآن بالاتر با ژن او درآمیخته است. به گوشه کوچکی از سخنان حکیم عالیقدر ایران عطار در رابطه با توصیف برخی از آلات مادر، موسیقی نگاه میکنیم.

فروردین ۱۴، ۱۴۰۱

عرق بیدمشک


بیدمشک یا سالیکس کاپری نام علمی :salix eagytiaca درخت یا درختچه زینتی است که گلهای زرد رنگ به شکل دم گربه ای، و اندازه آنها ۲الی ۴ سانتی متر می باشد ارتفاع این درخت به متر ۹ میرسد.گیاهی است از نژاد بید که اندازه آنها از بید معمولی کوچکتر و سنبله های آن دارای اسانس معطری هستند. گلهای آنها قبل از برگهای آن ظاهر می شود اسانسی که از این گیاه گرفته می شود به نام عرق بید مشک است هم برای معطر کردن شربت و هم دارای خواص درمانی بالا می باشد زمان برداشت اواخر اسفند و اوایل فروردین بهترین موقع گل دادن و همچنین عمر گل دهی ۱۵ روز است و حداکثر زمان چیدن تا گرفتن عرق ۷۲ ساعت می باشد و باید عمل برداشت قبل از باز شدن شکوفه های بید مشک انجام شود و اگر بدین صورت نباشد از کیفیت عرق آن کاسته می شود . براساس برآورد های انجام شده نزدیک به ۶۰۰تن بید مشک در ارمیه برداشت می شود که ۳۰۰ تن توسط واحد های تبدیلی و بقیه در خانه ها به عرق تبدیل میشود. در شمال ایران این مقدار چندین برابر تخمین زده میشود.


روش تهیه عرق بید مشک بروش سنتی:( برای تهیه عرق گیاهان در خانه به یک نکته اساسی باید باید بشدت توجه داشت: عرق باید از برگها و یا میوه گیاه تهیه شود و بهیچوجه نباید ساقه گیاه در جریان عرق گیری قرار گیرد چون تولید الکلی میکند که باعث کوری میشود، بنابراین پیش از عرقکیری مطمئن باید بود که ساقه گیاه دخیل نیست. نکته بعدی اینکه عرقیات باید با نظر کارشناس ( مادر بزرگها، عطار و و و ) مورد استفاده قرار گیرد.)
 برای تهیه عرق از ۲نوع دیگ عرق گیر استفاده میشود که در مورد هردو روش توضیح خواهیم داد .
روش اول : در روش سنتی تهیه عرق بیدمشک از دیگ یا نی قازان استفاده میشود. نی قازان از ۳ قسمت تشکیل شده است :
۱-قسمت مخزن دیگ
 ۲-قسمت مخروطی شکل(نقش آن جمع آوری بخارات)
 ۳-مخزن آب سرد(جهت کندانس بخارات و اسانس) —
 ابتدا به داخل مخزن حدود ۸ کیلو بیدمشک و ۷۰ لیتر آب میریزیم. بعد سرپوش را روی دیگ می گذاریم واطراف آنرا برای جلوگیری از خروج بخار خمیر میزنیم ... روی شعله ملایم قرار داده ومرتب روی قسمت مخروطی شکل آب سرد می ریزیم تا به مرور زمان(بمدت ۸ الی ۱۲ ساعت ) بخارات آب و اسانس جمع آوری شده کندانس شوند و بصورت عرق قطره قطره بوسیله لوله به داخل ظرف دیگر ریخته میشود به این طریق عمل عرق گیری از بیدمشک انجام می شود .
 

فروردین ۱۳، ۱۴۰۱

سیزده بدر شاد و فرخنده باد ایران



عدد ۱۳ نزد اغلب ملل، نحس، شوم و نامبارک شمرده میشود و درطول قرنها سعی شده از استفاده ازاین عدد پرهیزشود. اما عدد ۱۳ سکه ای است که دو رو دارد. بطور مثال در ورق تاروت کارت ۱۳، کارت مرگ است که درعین حال نشان دهنده تولد دوباره و نو شدن هم هست. درواقع عدد سیزده یک نوشدن و زایش دوباره را تداعی میکند. میدانیم که سیستم شمارش درایران باستان دوازده دوازدهی بوده، بنابراین عدد سیزده میتواند مفهوم پایان یکدوره و شروع دوره جدید را تداعی کند.
در دنیای بربر ها عدد ۱۳ همیشه با سحر و جادو در ارتباط بوده و عددی بشمار میآمده است که اعتقاد داشتند از قدرت اسرارآمیزی برخوردار است. ولی درواقع این عدد نشان معرفت درونی است که به افرادی که با آن آشنایی دارند، قدرت می بخشد. عدد ۱۳ ممکن است برای کسانی نحس باشد که از رازهایی که این عدد آشکار می کند، می ترسند ولی برای طرفداران علم نجوم بویژه نجوم ایرانی (همانطور که همیشه نیز چنین بوده) عدد مقدسی است. شومی عدد سیزده از نظر بربر ها و کسانی که کتابخانه ها و علوم ما را تاراج کرده اند بدون اینکه از آنها براستی سردرآورند چندین دلیل دارد: مثلا تعداد خدایان در متالوژی باستان دوازده بوده است اما وقتی خدای سیزدهم وارد میشود یکی از آنها را میکشد و خود بجای او می‌نشیند و از آن به بعد همه چیز بهم میریزد و اوضاع خراب میشود. - گفته میشود ازآنجا که دوازده عددی بوده که به ۲, ۳, ۴, ۶ بخش پذیر بوده و عدد کاملی بشمار میآمده و درست بعد از آن عدد سیزده است که بهیچکدام از آن اعداد بخش پذیر نیست، نحس شده است. - مسحیان, تعداد شاگردان عیسی را ۱۲ میدانند و یهودای خیانتکار را سیزدهمین آن دوازده نفر می دانند. - در روز جمعه،۱۳اکتبر ۱۳۰۷میلادی تعدادی از اعضای فرقه ای ازبربر ها و یا صلیبیون نظامی قرون وسطی توسط فرمانداران فیلیب چهارم، شاه فرانسه دستگیر و محکوم شدند و از آنجا است که بربرها این عدد را نحس می دانند، بعضی از معماران تا همین اواخر در بناها از ساخت طبقه سیزدهم پرهیز می کردند. گاهی پلاک سیزده بر روی نشانی ها گذاشته نمی‌شود. مسیحیان در یک اتاق و پشت یک میز، سیزده نفر (در ضیافت شام) نمی نشینند. در هواپیمای ایرباس، صندلی شماره سیزده وجود ندارد. سیزده در مسیحیت، عدد در ایران باستان که همه چیز بر اساس علم و دانش و خرد استوار بود چیزی به نام دین و خرافات وجود نداشت. و دین مردم پندار و گفتار و کردار نیک بود و بس, و تنها پس از فروپاچی امپراتوری پارسی و استقرار حکومت قاجار ها در ایران است که اسلام وارد کشور شده و تمامی فرهنگ عقبمانده بربرها از جمله دین و خرافات نیز وارد ایران میشود و امروزه هم بهمن دلیل در نگاه عامه مردم با شومی عدد سیزده مواجه می شویم.
در نزد ایرانیان باستان برعکس عدد سیزده و در تقویم خیام کبیرعدد مهمی محسوب می شود. همچنین این عدد بر طبق حروف ابجد، معادل احد (الف: ۱، خ: ۸، د: ۴) و به معنی خداست.
از طرفی میترا سیزدهمین تن به اضافه دوازده حواری خود است و این عدد نمیتواند نحس و شوم باشد و همچنین در نزد علم نجوم ایران باستان خورشید سیزدهمینِ دوازده صورت فلکی شناخته شده است که باز از شومی آن خبری نیست.
عدد ۱۳در بسیاری از آداب و رسوم که علم هندسه پارسی در آنها بنوعی وجود دارد، نقش محوری داشته است، زیرا نمایانگر الگویی بوده که در انسان، طبیعت و بهشت دیده می ‌شود.
برای نمونه ۱۳مفصل اصلی در بدن آدمی وجود دارد. سال خورشیدی ۱۳مدار قمری دارد و ماه هر روز ۱۳درجه در آسمان حرکت می کند.
شاید دلیل دیگر اهمیت عدد ۱۳، کاری است که خیام کبیر بر روی تقویم طلایی که مبتنی بر مضرب های ۱۳نظیر ۲۶و ۵۲ است، انجام داده است. تقویم امروز ما هنوز نشان هایی از این تقویم را در خود دارد. به این معنی که اصل ۵۲ هفته را درتقویم سال حفظ کرده است. بنابر اطلاعات موجود، قرن آزتک ها بر مبنای ۵۲سال استوار بوده است. بومیان جنوب آمریکا که به امکان برخی مکاشفات در یک تاریخ خاص معتقد بودند طبق سنت، هر ۵۲سال تمدن خود را نابود می کردند. سیزدهمین الفبای ملل اسکاندیناوی «Eiwaz» نامیده می‌شود که مجموعه روش ها و باورها و رسوم مردم شمال اروپا را نشان می‌دهد و نمایانگر نقطه تعادل بین روشنایی و تاریکی، نیروی خلاق و مخرب، بهشت و زمین است که در واقع به طور هم زمان پایان و شروع محسوب می شود و به یک اندازه برای مرگ و زندگی ابدی اهمیت قایل می شود.
در نمادهایی که در اسکناس یک دلاری وجود دارد، بطور اغراق آمیزی نقش عدد ۱۳دیده می شود. در واقع مفهوم عدد ۱۳در تاریخ آمریکا بسیار مستحکم است.عدد ۱۳در بسیاری از نمادهای یک دلاری آمریکایی به کار می رود (۱۳قوم اولیه آمریکا، ۱۳امضاکننده بیانیه استقلال، ۱۳نوار روی پرچم، ۱۳طبقه هرم، ۱۳ستاره در بالای سر عقاب، عبارت ۱۳حرفیe pluribus unum، تعداد ۱۳پر تزیینی از پرهای موجود در طول هر یک از بال های عقاب، ۱۳نوار بر روی سپر، ۱۳برگ روی شاخه زیتون و تعداد ۱۳عدد پیکان.) بالای سر عقاب (واقع در پشت ۱ دلاری) نیز سیزده ستاره وجود دارد که به شکل یک ستارهچیده شده اند. این شکل به تعبیری می‌تواند نماد آزادی باشد، که هرکسی می‌تواند از هر موضعی (با توجه به ۶ گوشه بالا و پایین و طرفین) سخن بگوید، زیرا ذهن او از حقیقت (مرکز) جدا نشده است. و از طرفی با توجه به شکل انگشتر جمشید شاهنامه ، سیزده نقطه داریم که دوازده نقطه آن در محل تقاطع خطوط و یک نقطه نیز در مرکز قرار دارد.
در ایران باستان، تعداد سال های آفرینش انسان ، ۱۲۰۰۰سال انگاشته شده است. تعداد ماههای سال هم برهمین اساس (به ازای هر ۱۰۰۰سال، یک ماه) دوازده ماه است. شاید در راستای همین باورها بوده که اکنون در ابتدای سال شمسی، ایرانیان ۱۲ روز و در ادامه، روز سیزدهم فروردین را تعطیل هستند. روز سیزدهم نمادی از آشوب آغازین قبل از آفرینش و البته شروع دوباره زندگی پنداشته می شود و این چنین است که بعد از روز سیزدهم دوباره کار و تلاش در سال آغاز میگردد.



فروردین ۱۲، ۱۴۰۱

خوشا طلیعه نوروز



خوشا بهار کـه پیغام آشتی با اوست
نظر کنید کـه هنگام آشتی با اوست
خوشا طلیعه نوروز خانگی یاران
خوشا طلیعه کـه فرجام آشتی با اوست
حدیث باد بـه گوش درخت اگر گفتی
بـه هوش باش کـه خود نام آشتی با اوست
شکوفه بر سر پیمان خویش میمانَد
و جشن ساده ایام آشتی با اوست
بـه رسم گل نچشیدی اگر حرامت باد
شراب وصل کـه انجام آشتی با اوست
میان عهد تو و من اگر خلاف افتد
خوشا نسیم کـه اعلام آشتی با اوست.
حسین عمرانی

آهنگ سال تحویل و نوروز مبارک

فروردین ۱۱، ۱۴۰۱

نوروز و چنین باران باریده مبارک باد



امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گل‌ها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بیگفت زبان تو بی‌حرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد.
مولوی

Shabeh Eyd Hayedeh

بدون شرح


شگفت نیست گرآفتاب سجده برد بپیش طبع سخنگوی وخاطر دانا


مثل یک درخت که هرچه بسوی نور خورشید قد میکشد بهمان اندازه هم بسوی تاریکی اعماق زمین ریشه میدواند، آدمی هم هرچقدر بدنبال آرزوهای مادی باشد بهمان اندازه غرق در گمراهی خواهد شد. 
نیچه 
 


Salar Aghili, Mehr Iran

فروردین ۱۰، ۱۴۰۱

اگر فقط میدانستی


چرا مخالف دیکتاتوری هستید؟ آیا اگر آمریکا یک دیکتاتور داشت ، یک درصد از مردم میتوانست بر سر تمامی ثروت یک ملت بنشیند؟ آیا آن یک درصد میتوانست به دوستانش این امکان را بدهد که از دادن مالیات معاف باشند و بدین ترتیب ثروتمندان  پولدارتر شوند؟ اگر کشور دیکتاتور داشت آیا آن یک درصد میتوانست زمانی که دوستانش در یک سرمایه گذاری اشتباه سرمایه اشان را از دست میدهند پا بمیان گذاشته و آنان را با طرفند و حیله و خالی ساختن جیب ملت نجات دهد؟ آیا جامعه قادر بود که فقر را ندید بگیرد و به سلامت و آموزش و پرورش فقرا بی اعتنا باشد؟ آیا رسانه ها میتوانستند درانحصار تنها یک خاندان خاص باشند؟ اگر نظام دیکتاتوری بود آیا زندگی شخصی مردم زیر نظارت از ما بهتران میبود و مکالمات مردم شنیده و ضبط میشد؟ آیا میشد زندانی در یک کشور دیگر ساخت و زندانیهای کشورهای دیگر را آنجا برد و شب و روز بطور وحشیانه آنان را شکنجه کرد؟ آیا امکان تقلب در انتخابات بود؟ امکان دروغگویی به ملت در مورد جنگ افروزی و حمله به کشور های دیگر بود؟ آیا میشد یک زندان فقط برای سیاه ها ساخت؟ آیا میشد از رسانه ها برای ترساندن ملت استفاده کرد و آنان را تا آنجا هراسان ساخت که از سیاستی حمایت کنند که از آن نفرت دارند؟ و اسم همه اینها رادموکراسی گذاشت؟ دمکراسی بدترین اتفاقیست که برای یک ملت می افتد!
 
سناریو فیلم دیکتاتور

فروردین ۰۹، ۱۴۰۱

آش رشته, تتماج

 
آش رشته قسمی آش است که به آن تتماج, آش کشک وآش سماق هم میگویند. نوعی آش که با آرد گندم تهیه می‌کردند، و برخی آنرا با سماق میخورند و برخی با کشک و یا ماست. و به اصل تتم آش بوده وتتماج آن نوعی رشته است که با خمیر گندم ساخته میشود و گاهی این خمیر را با دوغ یا کشک سازند و گاهی خمیر را با ارد گندم ساخته و سپس با کشک و یا سماق میخورند و گاهی سماق را در ساخت آش بکار برده و به آن آش سماق میگویند. ٔو گفته ٔ مولانا در مثنوی : 
 
نه چنان بازیست کو از شه گریخت 
سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت 
تا که تتماجی پزد اولاد را 
دید آن باز خوش خوش زاد را. 
 

فروردین ۰۸، ۱۴۰۱

برکن ز لوح حال تو میم محال را



نوروز شد که شاد کند ماه و سال را
بر دستگاِه فصل دهد انتقال را
پاداش فتح فصل طبیعت ز جنس گل
بر دوش شاخه نصب نماید مدال را
چندانکه خون چکید دراین رزم لاله هم
از روی خود نشست نشان قتال را
بلبل بشاخسار بهنگام صبحدم
در گوش غنچه خواند نوای وصال را
گلشن نثار کرد به هر کس هرآنچه داشت
آری که انحصار نشاید کمال را
سرمایه ریشه بود به هر سنبلی که ُرست
آمال نیک نیک نماید مآل را
مگذار تا که خشک کند باد غفلتش
ای باغبان تو آب بده این نهال را
ما هم مگر به بریم نصیب خود از بهار
ساقی می ای بیار که گیرد ملال را
امروز نفع چیست به ما ز ارتقاء پار
اکنون ز عصر خویش بیاور مثال را
ماضی گذشته است مضارع به وعدهگاه
برکن ز اوح حال تو میم محال را 
همت چو چشمه ای است نهان در نهاد مرد
کآخر فشار آب شکافد جبال را
گل قحط کس ندید چو در بوستان دهر
بلخی مکن قبول تو قحط الرجال را.

اسمائیل بلخی



فروردین ۰۷، ۱۴۰۱

میدان تیان‌آنمن Tiananmen Square




-کار تمام است.
رئیس بخش اطلاعات آمریکا در چین ضمن گفتن این جمله خودش را روی کاناپه پهن دفتر سفیر آمریکا در چین ولو کرد.
- آیا از این امر مطمئنیم آقا؟ سفیر با ابروهای بالا انداخته در حالیکه بیصبرانه منتظر پاسخ بود به مامور اطلاعاتی چشم دوخت.
- بله آقا مطمئن هستیم. بیش از صد هزار نفر چینی در میدان تیان جمع شده و خشمگین مرگ بر حزب کمونیست سر داده و مرتبا هم به جمعیت افزوده میشود و ماموران ما آنها را بطرف تل و ویژن و مرکز رادیوی پکن برده و باقی کار دیگر آسان است.
- باید رسانه ها را درباره انتخاب سر فصل خبر یاری دهید، مثلا بنویسند انقلاب پیروز شد، و یا کمونیست رفت، و یا چین آزاد شد و از ایندست تیتر های مهیج.
-حتما آقا، درضمن تبریک میگویم ، یکی دیگر از پروژه های ما براحتی به موفقیت پیوست.
- تشکرش را باید از شما کرد دوست من.
۱۰ سال پس از فتنه ۱۹۷۹ در ایران و اشغال ایران از طرف غرب و درپی آن ویرانی و غارت منابع مادی و معنوی ایران، دول غربی میرفتند تا سناریو فتنه ۵۷ در ایران را در چین پیاده کنند و همان بلایی که بر سر ایرانیها آورده و آنان را گروه گروه به جوخه های مرگ سپارده و تعداد زیادی را از خانه و کاشانه شان آواره و میلیونها جوان ایرانی را در جنگی ساختگی کشته و معلول ساختند، اینک برسر چین و چینیها بیاورند. ولی شورای حزب کمونیست چین بیدی نبود که به اینگونه بادهای بی اساس بلرزد و یا شاه ایران نبود که بخاطر اینکه ایرانیها کشته نشوند خود را کنار کشید و نمیدانست که با اینکار درواقع یک خاور میانه را بکشتن میدهد. بهرحال پس از اینکه صدها هزار جوان چینی فریب خورده در میدان تیان جمع شده و میرفتند تا برهبری ماموران اطلاعاتی بیگانه موجبات به اصطلاح انقلابی را مهیا کنند، بناگاه صدها تانک و خودروهای زرهی ارتش مجهز به سلاحهای سنگین جنگی با هزاران سرباز از چهار طرف میدان را محاصره کرده و بدون اخطار شروع به تیراندازی کردند. و بیوقفه کشتند و کشتند و کشتند تا جاییکه حتی یک فرد ایستاده باقی نماند. و کار به همینجا ختم نشد. پس از اینکه نفس از کسی برنخاست، اجساد ده ها هزار جوان چینی بدقت بررسی شده و افراد خانواده و فامیل آنها شناسایی گشته و بدنبال آن تمامی خاندان آنان حتی دوستان و آشنایان دستگیر، زندانی، اعدام و نابود شدند. درهمین رابطه تعداد زیادی ار جاسوسان بیگانه شناسایی و دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شدند. از روز پس از ۴ ژوئن ۱۹۸۹ هیچ تنابنده ای از این ماجرا سخن نگفت و هنوز هم نمیگوید، تو گویی اصلا چنین ماجرایی رخ نداده است. در آن دهه چین دچار فقر وحشتناک و نابسامانی شدید بود و غربیها از همین اوضاع سوءاستفاده کرده و تصمیم به نابودی چین گرفتند ولی برای شورای حزب کمونیست نه فقر و نه اوضاع نامساعد مانع از این نشد که شالوده کشور را ازهم بپاچند و ملتی را بدست اجانب دد منش و بیرحم و روانی بدهند و آنان را محکوم به مرگی ذلتبار و تدریجی نمایند درحالیکه غربیها نشسته و از هنر خود لذت میبرند و قربانیان را مورد تمسخر قرار داده و آنان را ابله، احمق و گوسپند مینامندو خود را باهوش و انسان اول!
میدان تیان‌آنمن یکی از بزرگترین میدان های جهان و در شهر پکن کشور چین واقع است. اطراف این میدان ابنیه مهم تاریخی همچون مجموعه کاخ‌های شهر ممنوعه، پل‌های «جین شوی» (آب طلایی) ، دیوار سرخ و مجلس چین واقع شده‌است. بنای اولیه میدان به اوایل قرن پانزدهم میلادی بازگشته و کاربرد اولیه آن دروازه قدیمی شهر ممنوعه بوده‌است. نام این میدان به زبان چینی به مفهوم «میدان آرامش آسمانی» است. این میدان یکی از ده میدان بزرگ جهان به‌شمار می‌رود. تا قبل از مرگ مائو عکس سران کمونیسم یعنی مارکس و انگلس و لنین و استالین در این میدان نصب شده بود اعتراضات میدان تیان‌آن‌من (نام‌های دیگر: کشتار میدان تیان‌آن‌من یا قتل‌عام ۴ ژوئن یا واقعهٔ ۴/۶) به مجموعه‌ای تظاهرات اعتراضی در میدان تیان‌آن‌من شهر پکن، جمهوری خلق چین اطلاق می‌شود که به رهبری دانشجویان و از ۱۵ آوریل ۱۹۸۹ تا ۴ ژوئن همان سال ادامه داشت. این اعتراضات با حضور بیش از صدهزار نفر برگزار شد. گفته می‌شود بین چندصد نفر تا هزار نفر در این اعتراض‌ها کشته شدند؛ سازمان صلیب سرخ چین آمار ۲۶۰۰ کشته را منتشر کرده است و تخمین سفیر سوئیس ۲۷۰۰ کشته بوده است، ولی اسناد بریتانیا که در تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۱۷ از طبقه‌بندی خارج شده نشان می‌دهد تخمین بریتانیایی‌ها این بوده حداقل ده هزار معترض چینی در تابستان سال ۱۹۸۹ در میدان تیان‌آنمن پکن کشته شدند. آلن دونالد سفیر وقت بریتانیا در چین خاطر نشان می‌کند که این افراد به دست نیروهای چینی سرکوب شدند. این در حالی است که آمار بیمارستان پکن نشان می‌دهد که ۴۷۸ نفر کشته و ۹۸۰ نفر زخمی شده اند دانشجویان در این واقعه به ناپایداری اقتصادی چین و سرکوب‌های حزب کمونیست و فساد دولتی اعتراض کردند. جنبش دموکراسی چین در این اعتراضات نقش رهبری داشت.

فروردین ۰۶، ۱۴۰۱

گویی که مگر روح زمین در غلیانست

باغ فین کاشان

سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست
نه آب روانست که جان است و روان است
 گویی بشمر موج زند گوهر سیال
یا آن که به هر جدول‌، سیماب روانست
 آن آب قوی بین که بجوشد ز تک حوض
گویی که مگر روح زمین در غلیانست
 فوارهٔ کاشی رده بسته به جداول
چون ساقی پیروزه سلب در فورانست
 وان آب روان از بر فواره پریشان
چون موی پریشان به رخ سیمبرانست
آن ماهی جلد شکم اسپید سیه‌پشت
 شیطان‌صفت از تک بسوی سطح دوانست
آن ماهی زرین که سوی تک دود از سطح
چون تیرشهابست که بر دیو نشانست
خرچنگ کژآهنگ بر ماهی زیبا
چون دیوکژآیین به بر حور جنانست
ترسد که برانندش ازین کوثر جانبخش
زان روی ازین گوشه بدان گوشه خزانست
ماهی که بود راست‌رو از کس نهراسد
خرچنگ کژآهنگ نهان و نگرانست
آن از منش راست کند جلوه چپ و راست
وین از منش پست شب و روز نهانست
ماهی بود آزاده و ساده‌دل و شادان
خرچنگ خبیث ‌است و کریه ‌است و جبانست
 قدسی بود اسپند که همخانهٔ حوت است
قتال بود تیر که جفت سرطانست
اندر سرطان خطهٔ کاشان چو جحیمی است
این طرفه جحیمی که بهشتش به میانست
از خلد نشانی بود این باغ که طرحش
فرمودهٔ عباس شه خلد مکانست
آن سروکهن‌سال نمایندهٔ عصری است
کآزادگی و مردمیش نقل جهانست
آزادگی و خرمی‌، از سرو بیاموز
کآزاده و خرّم به بهار و به خزانست
ای سرو تو آزادی از آن جاویدانی
هرکس که شد آزاد، بلی جاویدانست
ای سرو! تو ثابت‌قدم و عالی‌شانی
هر مرد که ثابت‌قدم‌، او عالی‌شانست
آثار بزرگان بین اندر در و دیوار
آثار جوانمرد ز کردار نشانست
گرمابهٔ خونین اتابک را بنگر
گویی که هنوز از غم او اشک ‌فشانست
هر رخنهٔ دیوارش گویی که دهانیست
کاندر حق دژخیمش نفرین به زبانست
رفتند و بماند از پس ایشان اثر نیک
خوش آنکه پس از او اثر نیک عیانست 
:::::::::
:::::::::
 لطفش بحق یاران محتاج بیان نیست
آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست
 طبعم ندهد داد مدیحش که چنین کار
در عهدهٔ یغمایی و آن طبع روانست.

محمد تقی بهار، ملک الشعرا



فروردین ۰۲، ۱۴۰۱

به حرص حس ششم در فزایی اندر پنج


توانگری به دل است، ای گدای با صد گنج
چو راحتی نرسانی، مشو عذاب النج(۱)
همانست گنج که دیدی چو خاک هر گنجی
که زیر خاک نهی، خاک بر سر آن گنج
خرد ز بهر کمال و کنیش آلت مال
چو ابلهان به ترازوی زر سفال مسنج
مدو چو مور تهی گه تهی که در سالی
نخورد یک جو و پامال شد به بردن رنج
ز خوی زشت پس از تمردن تو هم چه عجب
که استخوانت کند سنگ چون صف شطرنج
نه زنده، مرده بود آنکه سنگ پیوسته
تنش به رنگ به سودا و روح در افرنج
ز بهر سنگ ملمع که آیدت در دست(۲)
بسا کسان که شکستی به سنگشان آرنج
ز بهر سیم و درم صد شکنجه بیش کنی
که ایستاده نماز اوفتد برانت شکنج
دوپنجه با تو زده شیر چرخ و تو با خود
گرفته راست سه پنجاه در سرای سپنج
چنان به لذت نفسی، که گر شود ممکن
به حرص حس ششم در فزایی اندر پنج
خوبی چکان که شود خونت آب در ره دین
نه آن خویی که چکد از رخت کرشمه و غنج
به باغ گل ز خوی باغبان دمد، نه ز آب
گمانمبر تو که بیرنج بردمد نارنج
اگر چه ناخوشت آید نصیحت خسرو
شفاست آنهمه، از تلخی هلیله مرنج.
میرخسرو دهلوی
پاورقی
(۱) النج= بمعنی اصل است ، و آن بیخ نباتی است شبیه به زردک ، ساقی باریک بقدر یک شبر، و گلی سفید مانند گل زردک و تخمی سفید و طولانی و خالدار که طول آن کمتر از برنج است دارد و در سر شاخه های آن قبه ای مثل جوز است. بهترین آن هندی است. در آخر دوم گرم و خشک و با اندک تلخی است. مؤلف تذکره سرد و تر در سیم میداند و بالخاصه تخم آن را جهت شری از هر خلطی که باشد مجرب میداند و باید روز اول نیم درهم آن را با سه اوقیه سکنجبین بنوشند و روز دوم نیم مثقال ، و روز سوم یک درهم و یک مثقال. برگ و ثمر و ساق هر یک که باشد با شراب و عسل جهت سقوط مشیمه مجرب دانسته اند و بیخ آن برای تقطیر بول رطوبی نافع است.
(۲) ملمع = درخشان

آنچنان زی که بمیری برهی


 
یک افسانه مکزیکی مربوط به زنیست که عاشقانه همسر خود را دوست دارد و برای سعادت و خوشبختی او همه تلاش خود را میکند تا زمانیکه درمیابد همسرش به او خیانت کرده و بدامان زنی دیگر سر نهاده است. این آگاهی تلخ, دردآورتر وغیرقابل تحملتر ازهر زخم چرکینی برای زن بینوا رنج آورشده تا جاییکه خرد باخته و دریک لحظه جنون آنی دو کودک خردسال خود را میکشد. پس ازچندی که بخود میآید و از کردار خود باخبر میگردد، بار دیگر دچار عذاب گشته و اینبار خود را از روی پل برودخانه افکنده و بدین ترتیب جان بجانآفرین بازمیگرداند. ولی از آنجاییکه دردش تسکین نیافته میمیرد، جان بسر شده و روحش آواره میگردد و بسراغ مردانیکه بهمسرانشان خیانت کرده اند ومیرود و باعث مرگی فجیع برای آنان میگردد. 
 
این افسانه مکزیکی که طبق معمول از روی آن فیلمها ساخته شده و البته هالیود دراینراه دیگران را مرشد است، همانطور که از نامش پیداست، افسانه است، دستکم بخش دوم آن یعنی آنجاییکه زن بروحی سرگردان درآمده و از مردان خائن انتقام میگیرد ٫حقیقی نیست و ظاهرا برای ترساندن مردان زندوست آمریکای جنوبی به داستان اضافه شده است. ولی از آنجاییکه پس از فروپاچی امپراتوری پارسی، و غارت و نابود سازی علم و دانش آنها دیگر توانایی پاسخ به پرسشهای آدمی وجود ندارد و هرچه هست توهم و غیرواقعیست، حادثه مرگ نیز همچنان معمایی است وآنچه که تنها حقیقتی محض است, خود مرگ میباشد و جستجوی انسان کنجکاو درمورد دنیای پس از مرگ , همچنان درحد گمانه زنیها و خیالپردازیهاست.
 
شاید بگفته خیام کبیر زمان در دایره ای درحال گذران است و ماده مرگ ندارد بلکه از گونه ای بگونه ای دیگر دگرگون میشود. و آدمی پس از رهایی از جسم ، بشکلی دیگر سر از خاک زندگی برآورده و بروشی دیگر حیات از سر میگیرد، شاید جسم آدمی نبات است و جانش حیوان، و شاید هم بگفته ای با مرگ، آدمی نیز بپایان میرسد!
 
 بهرحال بقول سعدی کبیر، آنرا که خبر شد خبری باز نیامد.