اسفند ۱۸، ۱۴۰۰

عشق آنستکه



عشق آنست که یوسف بخورد شلاقی
درد تا مغز و سر و جان زلیخا برود.

درود باد براین موکب خجسته درود




رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد براین موکب خجسته، درود
بکتف دشت یکی جوشنی ست مینا رنگ
بفرق کوه یکی مغفری ست سیم اندرود
سپهر گوهر بارد همی به مینا درع
سحاب لل پاچد همی به سیمین خود
شکسته تاج مرصع بشاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود
بطرف مرز برآن لاله‌های نشکفته
چنان بود که سر نیزه‌های خون‌آلود
بروی آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبین یهود
صنیع آزر بینی و حجت زردشت
گواه موسی یابی و معجز داوود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندهی کند بدرود
یکیست شاد بسیم و یکیست شاد بزر
یکیست شاد بچنگ و یکیست شاد به رود
همه بچیزی شادند و خرمند ولیک
مرا بخرمی ملک شاد باید بود.
محمد تقی بهار, ملک الشعرا
نوروز خجسته باد

وز شاخه گل داد دل زار گرفتند




عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روزی می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند.
مولانا
هایده، نوروز آمد

اسفند ۱۷، ۱۴۰۰

روز زن بر تمامی زنان گیتی فرخنده باد




این منم زنی تنها در
آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ‚ خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و اینزمان خسته مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده
از دو سوی گلوگاهش بالا خزیده اند
و در شقیقه های منقلبش
آن هجای خونین را تکرار می کنند
سلام، سلام
و من به جفتگیری گلها می اندیشم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه میشود به آنکسی که میرود
اینسان صبور سنگین سرگردان
فرمان ایست داد
چگونه میشود بمرد گفت که او زنده نیست
او هیچوقت زنده نبوده ست
در کوچه باد میآید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت میچرخند
و نردبام چه ارتفاع حقیری دارد
آنها تمام ساده لوحی یک قلب را
با خود بقصر قصه ها بردند
و کنون دیگر دیگر چگونه یکنفر
برقص برخواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیده است
و بوییده است
در زیرپا لگد خواهد کرد؟
ای یار ای یگانه ترین یار
چه ابرهای سیاهی
در انتظار روز میهمانی خورشیدند.
فروغ فروخزاد افتخارزن ایران


بر این بی عصمتان ننگ جهان باد




براى بشر امروزه چيزى وجود ندارد، اگر هم وجود داشته باشد، كسى آنرا نمى بيند، اگر هم كسى ببيند، نميتواند آنرا بازگو كند، اگر هم بازگو كند، كسى آنرا نميفهمد.

به بستان رو به پیروزی دمی با باد نوروزی



بگو‌ای ماه تا ساقی ز می‌مجلس بیارآید
که خورشید جهان آرا بدولتخانه می‌آید
به بستان رو به پیروزی دمی تا باد نوروزی
ببوی زلف مشکین تو عنبر برسمن ساید.
سلمان ساوجی

پوران - گل اومد بهار اومد

اسفند ۱۶، ۱۴۰۰

ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی



بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم هم باده‌هاشان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور
چون اصل‌های بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را
گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هرجا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد
گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او
گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم
گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی
پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می
دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
خوان کرم گسترده‌ای مهمان خویشم برده‌ای
گوشم چرا مالی اگر من گوشه نان بشکنم
نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو
جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند
من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم.
محمد بلخی- مولانا

نوروز - کوروش یغمایی

مس عینک، شهر زرتشتیان در جاده ابریشم



مس‌عینک یک شهر شگفت انگیز باستانیست ( باستانی بود) که در ولایت لوگر در ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی کابل واقع شده است. این شهر که شامل حجرهای مملوع از آثار با ارزش باستانی متعلق به عصر برنز ایران بود پس از حمله آمریکا به افغانستان ابتدا چپاول‌ و سپس ویران گشت و درنتیجه تاریخ این منطقه برای همیشه ازبین رفت. اما داستان این مجموعه باستانی بهمین جا ختم نشد، زیرا بر اثر کنکاشهای بیشتر در این منطقه به معدن بزرگی از مس برخوردند که پس از معدن مس سرچشمه ایران بزرگترین معدن مس دنیاست( بود)
شهر باستانی مس عینک دارای مجموعه وسیعی از آتشکده های زرتشتی‌، خانه‌ها و بازارهای ایرانی است. این شهر حاوی آثاری است که از عصر برنز بدست آمده است و برخی از آثار به دست آمده به بیش از ۳۰۰۰ سال قبل بازمی گردند. بدلیل واقع شدن این مجموعه در جاده ابریشم ترکیبی از آثار باستانی چین و هند و ایران را به دست آورده اند. اشتیاق غربیها برای استخراج مس معدن زیر این مجموعه بجای حفظ آن، منجر به تخریب این مجموعه با ارزش شده و از آن ویرانسرایی بجا مانده است، دقیقا همان سرنوشتی که دیگر مجموعه های باستانی خاورمیانه، آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی دچارش شده اند. باستان شناسان!(چپاولگران غربی) ازاین مکان پیش از ویرانی عکسبرداری کرده اند و بقایای آن حفاری شده است.
مس عینک بین قرن پنجم و هفتم میلادی در اوج شکوفایی قرار داشت. سکه های امپراتوری ساسانی و صفوی و آلچون هون خینگیلا و میهاما در اینجا یافت شد که حضور امپراتوری صفوی در این منطقه را در حدود ۴۵۰-۵۰۰ پس از میلاد تایید می کند.
دوره کاهش این مجموعه از ۲۰۰ سال پیش شروع و سپس سکونتگاه متروک شده است. در طول قرن دهم، این شهر توسط برهمن شاهی، پادشاه کابل، جیپالدوا، اداره می شد. با اینحال، بعداً با حمله انگلیسا بخاکستر تبدیل شد. هنگامی که دیوارها ویران شدند، برای انگلیسی ها آسان بود که از کوههای هندو کوش عبور کنند و بسرزمین اصلی هند حمله کنند.
در نوامبر ۲۰۰۷، دولت آمریکا این معدن را به یک شرکت چینی گروه متالورژیک چین (MCC) بمدت ۳۰ سال اجاره داده و مبلغ ۳ میلیارد دلار دریافت کرده است . گفته میشود که در این رابطه وزیر وقت معادن افغانستان با دریافت رشوه هنگفت به ملت افغانستان خیانت کرده است.

اسفند ۱۵، ۱۴۰۰

پرنیان هفترنگ اندر سرآرد کوهسار نوروز پیروز



چون پرند نیگلون بروی بندد مرغزار
پرنیان هفترنگ اندر سرآرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد درکنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا برآمد جامهای سرخ مل برشاخ گل
پنجه های دست مردم سر برون کرد از چنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریار.
فرخی سیستانی

اسفند ۱۴، ۱۴۰۰

پا روی دم سگ نگذار، جنگ اوکراین



تو چون خود كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را

به بهانه جنگ اوكراين
در سال ١٩٩٧ و پس از جنگ بوسنی كه در سال ١٩٩٥ رخ داد،(١) فيلمى بنام "پا رو دم سگ نگذار") بپارسى آنرا بنام سگ را بجنبان ترجمه كرده اند Wag the Dog ) در هاليود ساخته شد كه در واقع يك طنز سیاسی آمریکایی بود كه آنرا برى لوینسون كارگردانى كرده و داستین هافمن و رابرت دنیرو در آن نقش آفرينى كردند.
این فیلمنامه مربوط به یک دكتر علوم سياسى (شارلاتان سياسى) و يك تهیه کننده هالیوود است که به اتفاق جنگی تخيلى و ساختگى را در آلبانی طراحى می كنند تا ذهن رای دهندگان را از رسوایی جنسی ریاست جمهوری آمريكا منحرف سازند. دو هفته مانده به انتخابات رياست جمهورى، رئیس‌جمهور (آمريكا) متهم به ایجاد مزاحمت برای یک دختر كارآموز در کاخ سفید می‌شود. مشاور رئیس‌ جمهور، براى دور نگه داشتن رسانه‌ها از این موضوع، از یک مشاور سیاسی (دنیرو) که متخصص حل کردن چنین مشکلاتی است، کمک می‌طلبد. او پیشنهاد می‌کند دربارهٔ یک موضوع حیاتی که بهیچوجه واقعیت ندارد( مانند جنگ وحشتناكى كه امروزه تبليغش ميشود ) فيلمى ساخته شود. او به یک تهیه کننده هالیوودی بنام استنلى (هافمن) سفارش می‌دهد تا فيلمى مهيج و ‌میهن‌ پرستانه و تبلیغاتی در زمینه جنگی در آلبانی بسازد.
تهيه كننده هم گروهی فيلمساز ‌حرفه‌ای را گردهم می‌آورد و صحنه ها و تصاوير و فيلمهاى دلخراش را از اين جنگ ساختگى خلق كرده و بصورت مستقیم از استودیوی هالیوود روی کانالCNN پخش می‌كند.
یکماه پس از افشاء رسوایی كلينتون و لوینسکی و بمبگذاری جنايتكارانه کارخانه دارویی الشفا در سودان توسط دولت کلینتون در آگوست ١٩٩٨ ، رسانه ها شروع به مقایسه بین اين فیلم و واقعیت کردند. و شروع جنگ جنايتكارانه آمريكا در بالكان از طرف دولت كلينتون را براى سرپوش نهادن بر روى رسوايى جنسى كلينتون و مونيكا لوىنسكى ناميدند. این مقایسه همچنین در دسامبر سال ١٩٩٨ هنگامی که دولت در جریان محاکمه استیضاح کلینتون بر سر رسوایی لوینسکی ، بمباران در عراق را آغاز كرد يكبار ديگر صورت گرفت. بار دیگر در بهار سال ١٩٩٩ هنگامی که دولت آمريكا در جنگ کوزوو مداخله کرد و یک بمباران تمام عيار را علیه یوگسلاوی انجام داد( که بطور تصادفی با آلبانی همسایه است)انجام شد.
آنچه كه مرا بياد اين فيلم انداخت خواندن اين خبر بود كه شان پن فیلمساز آمریکایی را فرستاده اند تا برای استدیوهای وایس مستندی از جنگ ⁧‫اوکراین‬⁩ بسازد! جنگى كه بلافاصله پس از اعلام خاتمه پندمى كرونا آغاز گشته و رسانه هاى بقول ترامپ دروغپرداز غربى را پر از تصاوير و فيلمهاىى از جنگ به اصطلاح اوكراين كرده كه در گذشته و از فجايع ديگرى كه در ديگر نقاط دنيا رخ داده تهيه شده است.
در فيلم پا روى دم سگ نگذار در يكى از صحنه ها شخصى از كارگردان( داستين هافمن) كه مشغول تهيه فيلم از زن جوان سراپا خونين و مجروحى است كه نوزادى را در بغل دارد، و افتان و خيزان ميرود، ميپرسد: چگونه ميتوان مطمئن بود كه مردم اين صحنه را باور كنند؟ كارگردان ميگويد: نه كسى در اين جنگ بوده نه كسى آز آن برگشته و نه كسى آلبانى را ديده، مردم از كجا بدانند كه اين صحنه واقعى نيست و فيلمه.
براستى كدام ابلهى ميتواند پس از اينهمه دروغى كه به مردم دنيا گفته شده، باز هم به آنچه كه از دستگاه اهريمنى سرمايه دارى به بيرون ميخزد اعتماد كرده و باورمند باشد؟.
از جملات قصار خمينى كه شاگرد اين دستگاه اهريمنى بود اينست كه ميگفت: جنگ از موهبات الهيست. و درواقع راست ميگفت كه جنگ براى ظالمان واقعا موهبت اهريمنيست و طبق معمول هميشگى از اهداف بوجود آوردن اين جنگ ساختگى توسط اهريمن ٢٠ سر ميتوان به نكات زير اشاره كرد:
پول پول پول، همانطورى كه سناريو كرونا ميليارد ها پول را راهى چاه ويل سرمايه دارى كرد ( چاه طمعى كه هرگز پر شدنى نيست) انتظار ميرود، جنگ ساختگى هم بانى انباشت ميلياردها در جيب ستمكاران روزگار شود.
كنترل و اداره دنيا و انحصار قدرت و درنتيجه آقايى براى مردم دنيا از طرف موجوداتى كه درطول تاريخ حقيران روزگار بودند و امروزه هم جز پليدى و پلشتى در جايگاه ديگرى راه ندارند.
كوچاندن اجبارى(بجبر جنگ) قومى خاص از مكانى بمكان ديگر.
و اهداف پوچ و ننگين ديگر ( مانند اينكه كوها كه از ثروتهاى واقعى زمينند را با خاك همطراز ميكند تا طلاى آنرا بدست آورند سپس همان طلا را دوباره در خاك پنهان ميكنند.
پاورقی
(١)جنگ ۱۹۹۵ در بوسنی و هرزگوین كه به جنگ بوسنی معروف است و آن جنگی مسلحانه و بین‌المللی بود که بین ۵ آوریل ۱۹۹۲ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ بین بوسنی و هرزگوین ، کرواسی و صربستان جریان داشت و با امضای توافق دیتون در شهر دیتون ایالت اوهایو ایالات متحده آمریکا پایان یافت، عملیات نظامی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) علیه یوگسلاوی در جریان جنگ کوزوو بود. به گفتهٔ ناتو، هدف عملیات متوقف کردن نقض حقوق بشر در کوزوو،بود و این نخستین باری بود که حمله‌ای توسط ناتو بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد صورت می‌گرفت. حملات از ۲۴ مارس تا ۱۰ ژوئن ۱۹۹۹ به طول انجامید. اسم رمز رسمی عملیات ناتو عملیات نیروی ائتلافی بود و آمریکا آن را عملیات نوبل انویل می‌نامید، در حالی‌که در یوگسلاوی عملیات به نادرستی «فرشتهٔ بخشنده»(سیریلیک صربی:Милосрдни анђео) نامیده می‌شد.
بمباران ۱۹۹۹ منجر به عقب‌نشینی نیروهای یوگسلاو از کوزوو و ایجاد فرستاده اداری موقت سازمان ملل در کوزوو شد.این عملیات دومین عملیات رزمی عمدهٔ ناتو در تاریخ آن سال بود این بمبارانها بین ٤٨٩٠٠٠ و ٥٢٨٠٠٠ تلفات غیرنظامی دربرداشت، پل‌ها، کارخانه‌های صنعتی، ساختمان‌های غیرنظامی، ساختمان‌های عمومی و تجاری، سربازخانه‌های و تأسیسات غير نظامی بسیاری را تخریب کرد.

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی



وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها.
قیصر امین پور

نوروز - همایون شجریان و سهراب پورناظری

نوروز بر تمامی پارسایان، پرهیزکاران، پاکان و پارس تباران شاد و فرخنده باد

دی ۰۱، ۱۴۰۰

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود




هر که مجموع نباشد بتماشا نرود
يار با يار سفرکرده به تنها نرود
باد آسايش گيتی نزند بر دل ريش
صبح صادق ندمد تا شب يلدا نرود
بر دل آويختگان عرصه عالم تنگست
کان که جایی بگل افتاد دگر جا نرود
هرگز انديشه يار از دل ديوانه عشق
بتماشای گل و سبزه و صحرا نرود
بسر خار مغيلان بروم با تو چنان
به ارادت که يکی بر سر ديبا نرود
با همه رفتن زيبای تذرو اندر باغ
که بشوخی برود پيش تو زيبا نرود
گر تو ای تخت سليمان بسر ما زين دست
رفت خواهی عجب ار مورچه در پا نرود
باغبانان بشب از زحمت بلبل چونند
که در ايام گل از باغچه غوغا نرود
همه عالم سخنم رفت و بگوشت نرسيد
آری آنجا که تو باشی سخن ما نرود
هرکه ما را بنصيحت ز تو ميپيچد
روی گو بشمشير که عاشق بمدارا نرود
ماه رخسار بپوشی تو بت يغمايی
تا دل خلقی از اين شهر به يغما نرود
گوهر قيمتی از کام نهنگان آرند
هر که او را غم جانست بدريا نرود
سعديا بارکش و يار فراموش مکن
مهر وامق بجفا کردن عذرا نرود.
سعدی کبیر

آذر ۳۰، ۱۴۰۰

هرکه بمیخانه رفت بیخبر آید



بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست بکاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی بدرآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که درگذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل ببر آید
غفلت حافظ دراین سراچه عجب نیست
هرکه بمیخانه رفت بیخبر آید.
حافظ کبیر

Niosha Nafei Jamali dancing to Shabe Toolani by Ali Molaei, From Yalda night

شب دراز است و شادی برجا و بجا



شب رفت و حدیث ما بپایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
شب چله بزرگ بر تمامی هم میهنان گرامیم و تمامی پارسایان گیتی و باورمندان نور و گرما، فرخنده و شاد باد

آذر ۲۹، ۱۴۰۰

ایران در اوایل قرن ۲۰





گر رود سر برنگردد سرنوشت




سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید اینبار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرق درباور نوشت
غصه هارا قصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رود سر برنگردد سرنوشت
گل بکاریم از دل گل، گل برآریم
در زمستان در بهاران زیر باران گل بکاریم
گر بخواهیم گر نخواهیم
باغبان روزگاریم
گر تو روزی راز این بازی بدانی
نکته رمزش بخوانی
لحظه های زندگی چون موج دریاست
گرچه سرد و سخت زیباست
موج این دریا گرت از سر گذشته است سرنوشتت سرگذشت است
برفراز فله باور سفر کن
بال خود را بازتر کن
همچو حافط پایکوبان و غزلخوان
لشکر غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده اینزمانه
پر بزن تا بیکرانه
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید اینبار کمی بهتر نوشت
سرنوشت اثری از انوشیروان روحانی
ترانه سرا: فارا شیرازی
تنظیم: رضا روحانی
بازخوانی: توحید عظیمی



آذر ۱۶، ۱۴۰۰

بشنو ز دانا این داستان




کاروانی از مردم کاشان که بحسن و خوشدلی معروفند، بحاکم شهر شکایت بردند که دو راهزن کاروان صد تنه آنان را غارت کردند. حاکم بتعحب پرسید: چگونه صد کس از پس دو تن برنیامدند؟ یکی از آنان در پاسخ گفت: آنها دو تن بودند باهم، ما صد تن بودیم بی هم و تنها.
حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت
آری باتفاق جهان میتوان گرفت. حافظ
دولت همه ازاتفاق خیزد
بی دولتی از نفاق خیزد
دو دل یک شود بشکند کوه را
پراکندگی آورد انبوه را. سعدی
دو دوست باهم اگر یکدلند درهمه کار
هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
نظیر این بنمایم ترا ز مهره نرد
یکان یکان بسوی خانه راه نمیبرند
ولی دو مهره چو هم پشت یکدگر گردند
دگر تپانچه دشمن بهیچ رو نخورند
بکوش ای پسر دوستی بدست آور
که دشمنان سوی یکتن بصد بدی نگرند.
ز دانا تو نشنیدی این داستان
که برگوید از گفته باستان
که گر دو برادر نهد پشت پشت
تن کوه را باد ماند بمشت. فردوسی
آب را چون مدد بود هم از آب
گلستان گردد آنچه بود خراب. سنائی
صد هزاران خیط یک ترا نباشد قوتی
چون بهم برتافتی اسفندیارش نگسلد. سعدی
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست.

آبان ۱۲، ۱۴۰۰

قطره ای از دریای غارت و چپاول



تعداد کمی از آثار باستانی کشف شده در خاک ایران که بجای زینت بخشی موزه های ایران، نزد غربیهاست. در این چهل و چند سال اخیر که کشور ایران تحت اشغال غرب وحشی قرار گرفته و جیره خواران عرب و ترک در این سرزمین مقدس به ویرانگری و توحش مشغول بوده اند, تمامی آثار باستانی که از خاک ایران کشف شده به خارج از ایران برده و بنام این و آن ثبت گشته است و آنچه را هم که نتوانستند ببرند, طبق معمول ویران و نابود ساخته اند, از جمله تخت جمشید که دیگر چیزی ازش باقی نمانده.