بهمن ۱۳، ۱۳۹۸

ای خداوند من بکجا میروی؟


دنیای مادی و معنوی ما و بطور کلی‌ هستی‌ موجود بروی کرهِ زمین، امروزه آنچنان دچار و دستخوش تغییرات نامیمون و خانه برافکنی گشته که نه تنها حیات وهستی‌ و موجودیت کره زمین را تهدید و تخریب مینماید ، بلکه آینده را نیز برای آنان مبهم و تیره مینماید. این تغییراتِ منهدم کننده از ۸۰ سال پیش شروع شده و از ۴۰ سال پیش و پس از اشغال ایران شدت گرفته و همچنان ادامه دارد. ۸۰ سال پیش زمانی‌ که غربی‌های بغایت وحشی و نادان(۱) تصمیم به خالی‌ کردن سالانه ۵۰ میلیون تن اشغال‌های خانه و کارخانه‌های شهر‌های خود دراقیانوس آتلانتیک شمالی گرفتند. و بجای دفن کردن، و یا مورد استفاده دوباره قراردادن، و یا راه حلهای دیگر اشغال‌ها را برده و کشتی‌ وکشتی‌ دراقیانوس آتلانتیک شمالی (۲) خالی‌ کرده، و انواع و اقسام مواد شیمیایی خطرناک، از جمله باطری‌ها و مواد پلاستیکی منتج از تجزیه نفت خام و رنگ‌ها و و و ... را به طبیعت بکر و دست نخورده اقیانوس‌ها و آبهای کره زمین و موجودات آبزی تحمیل کرده و در نتیجه هزاران گونه گیاهی و حیوانی‌ و دیگر موجودات که برای اکو سیستم و چرخه حیات زمین واجب و لازمند از بین رفته و آبهای کره زمین که متضمن هستی‌ و حیات بروی این سیاره متعلق به منظومه شمسی‌ میباشد، را آلوده نمودند.

و از طرف دیگر با به راه انداختن صد‌ها جنگ و کشتار دستجمعی‌ در جای جای این کره خاکی و تحمیل ویرانی بیرحمانه کوه‌ها و جنگل‌ها و مراتع و دریاچه‌ها و رود‌ها با هدف مال اندوزی، و بیرون کشیدن یک اقیانوس نفت و گاز از زیر خلیج پارس و دریای مازندران و تبدیل آن به پلاستیک و مواد شیمیایی آلوده و گاز‌های سمی و خطرناک و رها ساختن آنها در جو و یا کیسه هوا و تنفس موجودات کره زمین، آب و خاک این کره زیبا را آلوده و مریض ساختند. در نتیجه امروز شاهد آتش سوزی‌های مهیب و سهمگین و گسترده در ریه‌های زمین و یا جنگل‌های امازون و سوختن یک قاره شگفت و زیبا، مانند استرالیا هستیم که آن را محکوم به نیستی‌ ساخته و تاکنون میلیون‌ها گونه گیاهی‌ و حیوانی‌ از بین رفته و ظاهرا این مرگ و میر اجباری همچنان ادامه دارد.

از طرف دیگر بیرون رفت تحقیرآمیز و تیپا گونه انگلیسی‌‌ها از پیمان اروپا، موسوم به برکسیت(۳) آنچنان به آنان سنگین آمده که ظاهرا ویروس سارس را که پیش از این در آزمایشگاه‌های شیمیایی خود که ویژه ساخت بمب‌های شیمیایی و سلاح‌های ویروسی و میکروبی کشتار جمعی‌ میباشند، ساخته بودند، به تکاملی تازه رسانده و آنرا در مقابل آنتی بیوتیک‌ها مقاوم و مصون نموده، و به تلافی جفایی که به آنان روا رفته، برده و در فرانسه و آلمان رها ساختند. فرانسوی‌ها هم به دلیل ناتوانی‌ در یافتن، داروی ضد آن، بجای طلب کمک از دنیا، ویروس را برده و در چین و آمریکا رها ساخته تا با درگیر ساختن، کشور‌هایی‌ که توان ساخت پادزهر آنرا دارند، آنان را در این ماجرا وارد نموده و بدین ترتیب تنها نمانده باشند. (۴)

و این جنگ ویروسی مربوط به امروز نیست، در زمان جنگ جهانی‌ نخست هم این وحشی‌ها با ساخت ویروسی به نام پشه اسپانیایی و رها ساختن آن در امپراطوری پارسی، بیش از ۵۰۰ میلیون تن را کشته و نابود ساخته و موجبات فروپاچی امپراطوری پارس‌ها که از نروژ شروع و تا کره شمالی‌ ادامه داشت، شدند. این وحشی‌ها هر جا کم میاورند، ویروس ساخته و رها میسازند و چون خود آنرا ساخته ا‌ند، راه مبارزه با آنرا هم میدانند.

با توجه به اینکه امروزه این وحشی‌ها کاملا بقدرت رسیدهند، پرسشی که مطرح میشود، اینست که آینده این وحشیگیریها و جنایتها چیست و مردم بیگناه کره زمین، دچار چه سرنوشتی میگردند، و آیا جنگ ویروسی ادامه خواهد یافت و یا خیر.


بهمن ۱۱، ۱۳۹۸

گاه آنکه ما را بحقیقت میرساند خود از آن عاریست


دلتنگیهای آدمی را، باد ترانه ای میخواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد
و هر دانه برفی به اشکی ناریخته میماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده
اعتراف بعشقهای نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من

برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود
برای تو و خویش روحی که اینهمه را درخود گیرد
و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم

گاه آنکه ما را بحقیقت میرساند
خود از آن عاریست
زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد

از بخت یاری ماست شاید
که آنچه که میخواهیم
یا بدست نمیآید
یا از دست میگریزد

میخواهم آب شوم در گستره افق
آنجا که دریا به آخر میرسد
و آسمان آغاز میشود
میخواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

حس میکنم و میدانم دست میسایم
و میترسم باور میکنم
و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عناد برنخیزد

چند بارامید بستی و دام برنهادی
تا دستی یاری دهنده
کلمه ای مهر آمیز
نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟
چند بار دامت را تهی یافتی؟
از پای منشین
آماده شو که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری

پس از سفرهای بسیار
و عبور از فراز و فرود
امواج این دریای طوفان خیز
برآنم که در کنار تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم
بخلوت لنگرگاهت درآیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم
استواری امن زمین را زیر پای خویش

پنجه درافکنده ایم با دستهایمان
بجای رها شدن
سنگین سنگین بر دوش میکشیم
بار دیگران را
بجای همراهی کردنشان
عشق ما نیازمند رهاییست
نه تصاحب
در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه

هر مرگ اشارتیست بحیاتی دیگر
اینهمه پیچ اینهمه گذر اینهمه چراغ اینهمه علامت
و همچنان استواری به وفادار ماندن
به راهم, خودم, هدفم و بتو!
وفایی که مرا و ترا
بسوی هدف راه مینماید

جویای راه خویش باش
از اینسان که منم در تکاپوی انسان شدن
در میان راه دیدار میکنیم
حقیقت را آزادی را خود را
در میان راه میبالد
و ببار مینشیند

بهمن ۰۸، ۱۳۹۸

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Aequilibrium. Medieval Tune. Hurdy-Gurdy With Organ

آدمایی مثل ما


آدمی‌ نیازی به محبوس شدن در یک سلول زندان را ندارد. او خود سلولش را بروی شانه‌هایش بهمه جا میکشد و هر زمان فکر می‌کند که جلو میرود ، دو گام بعقب پرت میشود.

راستش اینطور که ما زندگی‌ می‌کنیم، خیلی‌ عجیب هم نیست که سر از ناکجاآباد در می‌آوریم. فرقی‌ هم نمیکند که در کجای زمین ایستاده باشیم و از کدامین محور حرکت کنیم. و بعد شگفتزده‌ میپرسی‌ که چگونه سر از اینجا درآوردی و چرا راهِ گریز نیست.

یک چیزی در درون ما فاسد شده، گندیده، شکسته، خرد شده، لهیده، سرِجایش نیست. کمبود چیزی که نمیدانی چیست ولی‌ نبودش آزارت میدهد، نارضایتی‌ جاودانه بهمراه دارد. برای آدما دیگر رویایی باقی‌ نمانده.

سناریو سریال بنشی

انسان در متن عناصر میخوابید


روزی که دانش لب آب زندگی میکرد
انسان در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه های لاجوردی خوش بود
در سمت پرنده فکر میکرد
با نبض درخت نبض او میزد
مغلوب شرایط شقایق بود
مفهوم درشت شط
در قعر کلام او تلاطم داشت
انسان در متن عناصر میخوابید
نزدیک طلوع ترس بیدار میشد

اما گاهی
آواز غریب رشد
در مفصل ترد لذت میپیچید
زانوی عروج خاکی میشد
آنوقت انگشت تکامل
در هندسه دقیق اندوه
تنها میماند.

چکامه "از آب به بعد" از دفتر "ما هیچ ما نگاه" – سهراب سپهری

بهمن ۰۱، ۱۳۹۸

قدرت ز برای کار تو ساخت, این قبه ٔ نغز بیکران را


برای زندگی‌ کردن راههای ساده‌ای هم وجود دارد:
 
-غرق شدن تو مواد مخدر بجای جنگیدن برای زندگی‌.
-بیتفاوتی بجای درگیری برای زندگی‌.

-دزدی کردن بجای کار کردن برای زندگی‌. 
-کتک زدن بچه بجای تربیت او برای زندگی‌.
-.......
تفاوت فقط در "اما به چه قیمتی" است؟

دی ۲۷، ۱۳۹۸

مگر اینکه اهورامزدای ایران به داد ایرانیان برسد


ای اراذل جهنمی دیگر بس است، ۴۰ سال مادی و معنوی، چاپیدید و غارت کردید،
کشتار کردید، ویران ساختید، دزدیدید، شکنجه کردید، تجاوز کردید، جوانان را کشتید، 
بسه دیگه، بس کنید،‌ ای از هرچی‌ ابلیس پلیدتر بس کنید.
 

مگر اینکه اهورا مزدای ایران شر اهریمن خبیث را از سر ملت تحت ستم و ظلم غربی‌های بغایت روانی‌ و وحشی و نوکران جهنمی آنان، کم کند، و به این اشغالگری ناجوانمردانه و وحشیانه پایان دهد، واگرنه این ملت در چنگال بد اهریمنی اسیر شده و ابلیس خبیث بد تاری بدور این ملت پیچانده.

دی ۱۹، ۱۳۹۸

چنین گفت زرتشت


 آنچه که میپنداری، می‌گویی و انجام میدهی‌، تبدیل به دوستان و دشمنانِ همیشگی‌ و جاودان تو میگردند. دوستان جدا نشدنی‌ و دشمنان رها نگشتنی و خلاصی نیافتنی.

چرا با وجود داشتنِ همه آنچه که روزگار می‌‌طلبد، همچنان احساس خوبی‌ نداری و سنگینی‌ همیشگی‌ غم با چهره و درونت همامیخته است، میپرسد آشفته ای.

چرا شادی‌ها عمری به طولانی کف امواج دریا دارند، میپرسد بینوایی.

و چرا‌هایی‌ از ایندست، میپرسد بشریت.

چون دوستان و دشمنانی که پروریده ای، از جنسی‌ که باید باشند، نیستند، پاسخ میدهد زرتشت.

بازی با جان و مال ملت ایران ادامه دارد


سیرکی که در چند روز گذشته با طراحی‌ غربی و با عملکرد تروریست‌ها و نوکران و جیره خواران آنان، گروه جنایتکاری بنام جمهوری اسلامی، راه افتاده، مانند ۴۰ سال گذشته، بمنظور و با هدف کشتار هرچه بیشتر ملت ایران همچنان ادامه دارد. و اینبار هم مانند هزاران بار گذشته و آزموده شده، ایرانیها میمیرند و مالشان بباد فنا میرود تا هدف غربی‌ها که تنها و تنها، ادامه و ثبات اشغالگری در ایران است, تحقق پذیرفته و در ضمن جایگاه نوکران خود که روی هرچی‌ تروریست مخوف و جنایتکار است را سپید کرده ا‌ند، در برابر ملت بجان و جنون رسیده ایران، هم تحکیم یافته و تائید و بزرگ نمایی شده باشد .
ملتی که ۴۰ سال است زیر بار جهل و جنون و جنایت قد خمیده و ایستادگی نتوانست کرد.


آذر ۲۳، ۱۳۹۸

مد فرانسوی برای اعراب


تا ۴۰ سال پیش که غربیها از گرسنگی بخود میپیچیدند، هزار و یک طرفند میزدند تا مردم دنیا را بچاپند. یکی‌ از این طرفند ها، ساخت مؤسسات پر طمطراق و دهان پر کن، مانند سازمان ملل، دفاع از حقوق بشر، دفاع از حقوق کودکان، ثبت و حفاظت از آثار تاریخی‌، دفاع از دمکراسی، کمیته‌های ورزشی (که البته این نوع کمیته‌های جهانی‌ ورزشی هنوز اعتبار داشته و از این راه کشور‌ها را تحت فشار گذاشته و چپاول میکنند، مثلا قطر و امیر بغایت ابلهش را بیش از یک میلیون بار چاپیدند تا اجازه یابد مسابقات فوتبال جهانی‌ را برگزار کند!) و مؤسسات و سازمان هایی‌ از ایندست بود که با خالیبندی بنام خود میزدند، و خود را مبصر و مرشد کرده و از این راه و از طریق فریفتن احمق‌ها پول بجیب میزدند و البته هنوز هم میزنند. هرچند که امروزه با وقاحت لشگر جهنمی و متجاوز و جنایتکار خود به نام ناتو را فرستاده و در روز روشن به کشور‌های ثروتمند مانند ایران، نیجریه، سومالی، لیبی‌، عراق، سوریه و و و حمله مستقیم و غیر مستقیم (توسط تروریست‌ها و نوکران جنایتکار خود) کرده و ثروت‌های این کشور‌ها را چپاول و غارت نموده و مردمش را کشتار و سرزمین‌ها را ویران میسازند و آب هم از آب تکان نمیخورد که هیچ، یک چیزی هم دنیا به آنها بدهکار میشود.

یکی‌ دیگر از روشهای پول بجیب زدن غربی‌ها در گذشته (و کم و بیش امروزه ) مضحکه‌ای به نام بازار مد و برند بود. هر ساله در انگلیس و فرانسه و ایتالیا مینشستند و از خودشون مد در کرده و از این طرق احمق‌های دنیا را میفریفتند و هرچه دوست داشتند به آنان بعنوان زیبائی و مدرنیته حقنه میکردند. امروزه این بازار تا حد بسیاری در غرب تخته شده و تنها تعداد معدودی تازه بدوران رسیده و نوکیسه هنوز گله وار در میدان زندگی‌ چریده میشوند. و بیشتر مردم غرب به تنها چیزی که وقعی‌ نمینهند، بازار مد است. ولی‌ خوب تازه بدوران رسیده هایی که جد در جد در تیره روزی و فقر و محرومیت و گرسنگی بسر برده و امروزه با دزدی و جنایت، به لفت و لیلسی رسیدند، هنوز بدنبال این اراجیف که بعنوان ارزش به آنان قبولانده شده، میدوند.



دروغگو


وقتی‌ کسی‌ دروغ میگوید، میزان ادرنلین و هیستامین در خونش افزایش یافته و این بالا رفت بر روی رفتارش اثر می‌‌گذارد و میتوان از طریق ۱۱ نشانه رفتاری که دروغگو از خود نشان میدهد، او را شناخت.

دروغگو خود را میخاراند، سرفه می‌کند، بدنش را کش میدهد، به موهایش دست میکشد، به بدنش پیچ و تاب میدهد و یا جابجا میشود، گردن میکشد و یا به گفته عوام قلنج گردنش را میشکند ، با انگشتانش ضرب می‌گیرد، عمیق نفس میکشد، گلو و یا صدایش را صاف می‌کند، به ساعتش نگاه می‌کند و یا زمان را چک می‌کند، پلک بهم میزند، صداش میلرزد و نشانه‌هایی‌ از ایندست که در زمان دروغگویی بیربط بنظر میرسد.


البته باید یاداوری کرد که این نشانه‌ها را کسانی‌ از خود نشان میدهند که این ۱۱ عاملِ شناسایی دروغگو را نمیشناسند. دروغگو‌های حرفه ای، مانند اکثر غربی ها، کاملا با این نشانه‌ها آشنائی دارند و از خود در زمان دروغگویی نه تنها هیچ ردی بجا نمیگذارند، بلکه طوری رفتار میکنند که هیچ جای شک و شبهه‌ای هم بجا نماند.

گرگ گیا بره ست و بره گرگ را گیا


آبان ۳۰، ۱۳۹۸

کاسه صبر درختان پر شدهست


به یاری ملت تحت ظلم و ستمِ اجانب ترک و عربِ نوکر غربی، و ایرانِ تحت اشغال بشتابیم و نگذاریم یکبار دیگر، فریاد آزادی ایران و ایرانی‌ و تظاهرات براه افتاده به نفع ترک و یا عرب تمام شده و یکی‌ از این دو از این موج براه افتاده، دوباره به نفع خود میوه چیند و مانند بار پیشین، کاندیدای ترک‌ها و امثال آخوند حسن مکارِ جنایتکارِ نوکرِ ترکیه به جنایت و چپاول در ایران ادامه دهد و جبهه معتاد و روانی‌ آخوند خامنه‌ای برای از دست ندادن جایگاه قصبی خود، اینبار هم کوتاه آمده و قدرت و ریاست جمهوری را به ترکا واگذار کند. و مانند دفعات گذشته, نتیجه به تنگ آمدن ایرانیان، تنها کشته شدن و زندانی گشتن بهترین جوانان ایران گردد. یکبار برای همیشه ریشه این اشغال گری را از ایران برچینیم. ایران را پس بگیریم. پدران و نیاکان ما اولین انسان‌های متمدن و آزاده روی کره زمین بودند، راه آنان را پی بگیریم که هیچ راهی‌ بجز راه پارسی، و یا راه راستی‌ وجود ندارد.

شاهرگهای زمین از داغ باران پر شدهست
آسمانا کاسه صبر درختان پر شدهست

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقفها و رفتنهای یکسان پر شدهست

چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک، فنجان پر شدهست

بس که گلهایم بگور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گلهای پرپر خاک گلدان پر شدهست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شدهست

شهر گفتم؟ شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شدهست!

فاضل نظری

آبان ۲۹، ۱۳۹۸

این تن‌ اگر کم تندی


این تن‌ اگر کم تندی، راه دلم کم زندی
راه بدی تا نشدی، اینهمه گفتار مرا...
مولانا

این تن‌ اگر کم تندی = این تن‌ اگر کمتر پروریده شود.
راه دلم کم زندی = راهِ هوا و هوس را کمتر میپیماید و دچار ابلیس نمیشود.
راه بدی تا نشدی = هوا و هوس‌ها را راه دادی.
این همه گفتار مرا = دچار معرفت نشده و صاحب سخن نمیشوی.

این سخنان مولای و مرشد ما، مولانا، همه درست است ولی‌

در دنیایی که ابلیس حکم میراند، فلسفه و معنا و معرفت، همه و همه اراجیف است. همان به که سرت را پایین گیری و روزگاری که به امانت داری سپری کنی‌.

چه استعداد‌های شگرفی بباد فنا رفت، بسلامتی ابلهان دنیا


آبان ۰۹، ۱۳۹۸