مهر ۲۰، ۱۳۹۸
ای شور ای قدیم
صبح
شوری ابعاد عید
ذایقه را سایه کرد
عکس من افتاد در مساحت تقویم
در خم آن کودکانه های مورب
روی سرازیری فراغت یک عید
داد زدم
به چه هوایی
در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود
آنروز
آب چه تر بود
باد بشکل لجاجت
متواری بود
من همه مشقهای هندسیم را
روی زمین چیده بودم
آنروز
چند مثلث در آب غرق شدند
من گیج شدم
جست زدم روی کوه نقشه جغرافی
آی هلیکوپتر نجات
حیف
طرح دهان در عبور باد بهم ریخت
ای وزش شور
ای شدیدترین شکل
سایه لیوان آب را
تا عطش این صداقت متلاشی
راهنمایی کن.
چکامه "ای شور ای قدیم"، کتاب "ما هیچ ما نگاه"، سهراب سپهری
مهر ۱۸، ۱۳۹۸
تنها راه مبارزه با پلیدی، پرهیز از پلیدی است
گاهی آدما بجایی میرسند که برای رهای از شر احساسات بسیار تلخِ ناشی از افكار منفى ، شکست ها، ناکامی ها، خاطرات نفرت انگيز و و و، مواد مخدر و الكل استفاده ميكنند تا تلخی ها، شکستها و نامیدیها را در ابرهاى ناشى از مخدرات، براى مدت كوتاهى پنهان ساخته و يا توسط امواج خروشان الكل بشويند.
یکی از هزاران ویژگی پیچیده آدمی اینستکه روش زندگی و گذران روزگارش، بمرور زمان مدید، بروی ژنهایش اثر گذاشته و آنها را تحت تاثیر خود قرار میدهد.(۱)
استفاده از الکل و مواد مخدر بمدت طولانی - چیزی نزدیک بصد سال - نسلهای بشری را نسبت به اثرات آرام بخش آنها مصون نموده و مقاومت آدمی را در مورد آنها بالا برده و بقولی آدمی در مقابل آنها واکسینه میکند. و روزى میرسد كه ديگر شراب هم آدمی را حتى تا كنار بستر خواب نمیبرد.
در اينصورت تنها راه رهايى بشر از شر افکار و احساسات تلخ، همان راه مبارزه با زامبيها یعنی زدن سر آنهاست. و این درست عاقبت و سرانجام و آينده مردم و جوامع غربيست، که دهههای متمادی است که از مواد مخدر و الکل بوفور استفاده کرده و میکنند و در نتیجه نسبت به اثرات مثبت آن مصون گشته اند. و وای بحال دیگر مردمان اگر خود را از زیر یوغ بندگی غربیها نجات ندهند، که سرنوشتی بس شوم را در انتظار خواهند داشت.
قوای وحشی شیطانی لعنتی
این سناریو ۴۰ ساله ساخت غرب و اسراییل که هر زمان امریکاییها تصمیم به ترک خاورمیانه میگیرند، آنها را دستپاچه کرده و در نتیجه وادار میسازد تا زنجیر نوکران ترک و عرب خود را باز کرده و آنان را بجون مردم بیگناه و بیدفاع انداخته و وادار به کشتارهای هولناک از مردم منطقه- ترجیحا کرد ها، افغانها و کلا ایرانی تبار ها- کنند، آنچنان تکراری، کهنه و نفرت انگیز گشته که دیگر شنیدن آن دل و روده را بالا میاورد.
آمریکاییها که هرچی نفت و گاز در خلیج پارس بوده را به یغما برده، مصرف و یا ذخیره کرده و دیگر چیزی باقی نمانده است، تصمیم به پس انداز منابع مالی خود گرفته و در نتیجه قرار است که نیروهای اشغالگر و متجاوز و جنایتکار خود را از ایران بزرگ بیرون بکشند. و اروپاییها را در منطقه تنها بگذارند.
این خبر تلخ، بد و دردناک برای اروپاییهای روانی ضعیف که توسط چند پیر زن مکارِ رذلِ یار ابلیس و تعدادی منحرف جنسی(همجنسباز و بچه آزار)اداره میشوند ، آنچنان رنج آور است که آنها را از ترسِ تنهایی به تکاپو انداخته و در نتیجه و طبق معمولِ همیشگی، تروریستهایِ بیرحم عرب و ترکِ خر و شبکه تروریسیتی بنام ترکیهِ جنایتکارِ وحشی را جلو انداخته تا روستاها و مردم بینوا و بیدفاعِ کرد را زیر آتش مرگبار گرفته و با کشتار آنها، و در نتیجه با رساندن این پیام که اگر پشت آنها خالی شود، دنیا به آتش کشیده میشود، آمریکاییها را از تصمیم خود باز دارند . و مانند چند بار گذشته آمریکاییها همچنان در منطقه مانده و با بشقابهای جاسوسی، خبرچین و فضول خود، تروریستهای اروپایی را که منطقه و مردم آنجا را به اسارت گرفته و هم میبرند و هم میکشند و هم ویران میسازند را زیر بال و پر خود بگیرد و از حرامزادههایی که نه تنها منابع مادی و گنجهای مردم را میبرند، بلکه هویت آسیای مرکزی و یا ایران بزرگ را هم دزدیده و بنام خود زده و پز آنرا به مردم دنیا میدهند، را مانند ۴۰ ساله گذشته حمایت کند.
در چند روز گذشته دهها روستای کرد نشین دیگر و مردم بی دفاع، زنان و کودکان و سالخوردهگان که جرمشان کرد بودن، و ثروتمند بودن سرزمینهایشان است، و یک قرن است که نسلکشی و محو سازی قومی میشوند، دوباره و دوباره زیر بمبارانهای جنایتکاران اروپایی و نوکر وحشی خود ترکِ حیوان قرار گرفته و کشتار و آواره میشوند. و اروپایی کثیفِ نفرت انگیز با پخش گسترده اخبار این جنایت، بقول خود، امریکاییها را زیر فشار قرار میدهد. بیخبر از اینکه امریکاییها مطابق همیشه تنها به پول فکر میکنند، و اگر قرار است که "اروپایی بمعنای واقعی حرامزاده "(۱) بحضور غیر قانونی و جنایتکارانه خود در منطقه ادامه دهد، میبایستی سر کیسه را شل کرده و میلیاردها پولِ "حق حساب" امریکاییها را بپردازد. و کشتن صدها هزار کرد و آواره ساختن میلیونها مردم بیگناه، مانند ۴۰ سال گذشته، هیچگاه در نزد امریکاییها پشیزی اهمیت نداشته و ندارد.
پس ای جانوران هولناک ابلیس منش، ای اروپایی جنایتکارِ تروریست پرورِ دزدِ قاتل، دست در جیب کرده و پولهایی را که با جنایت ، دزدی، قتل و غارت بیگناهان، جمع کردهاید را بکار گیرید، و دست از کشتار کردها بردارید تا بیش از این به جهنم واقعی دچار نگشته اید. چرا که کشتار کردها دیگر علاج حضور متجاوزانه شما نیست.
(۱)-از هر زن اروپایی بپرسی با افتخار از خوابیدن زیر صد ها مرد سخن گفته و نسبت به هویت پدر کودکش در تردید است! و این صفت حرامزاده برای آنها فحش نیست، بلکه یک واقعیت است که نسبت به آن بطور کلی بیخیالند. و اگر کسی پیدا شود و بیخیال نباشد، او را به عقبماندگی و روشن فکر نبودن! متهم ساخته و مسخره میکنند.
مهر ۱۷، ۱۳۹۸
حرف زدیم از دقیقه های مشجر
آه در ایثار سطحها چه شکوهیست
ای سرطان شریف عزلت
سطح من ارزانی تو باد
یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
دروسط دگمه های پیرهنش بود
از علف خشک ایه های قدیمی
پنجره میبافت
مثل پریروزهای فکر
جوان بود
حنجره اش از صفات آبی شط ها
پر شده بود
یک نفر آمد کتابهای مرا برد
روی سرم سقفی از تناسب گلها کشید
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد
میز مرا زیر معنویت باران نهاد
بعد نشستیم
حرف زدیم از دقیقه های مشجر
از کلماتی که زندگانیشان در وسط آب میگذشت
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت
نصفه شب بود
از تلاطم میوه
طرح درختان عجیب شد
رشته مرطوب خواب ما بهدر رفت
بعد
دست در آغاز جسم
آب تنی کرد
بعد در احشای خیس نارون باغ
صبح شد .
چکامه تا نبض خیس صبح، کتاب حجم سبز – سهراب سپهری
مهر ۱۶، ۱۳۹۸
جوکر .... Joker
بالاخره پس از مدتهای مدید یک فیلم خوب، بسیار خوب، بنام جوکر ساخته شد که مربوط به جوکر و یا نقش منفی شخصیت تخیلی بهمین نام میشود . پیش از این بارها فیلمها و سریالهایی که مربوط به داستان جوکر و خفاش دلاور و یا همان بت من میشد(۱)، ساخته شده و بنظر میرسید که داستان فیلم نمیبایستی حرف تازهای دستکم برای کسانی که با این رشته فیلمها از پیش آشنایی دارند، داشته باشد. ولی در کمال تعجب، داستان فیلم جذاب و به واقع حرف دیگری از بعد سوم بود. بازی زیبای نقش اول فیلم، واکین فینیکس در نقش آرتور فلک/جوکر آنچنان تاثیرگذار بود که بیننده بی اختیار با دردهای درونی این نقش پیوند عاطفی میخورد. و داستان فیلم مانند تیغ تیزی به سیستم موجود و سرمایه داری جنایتکار و ضد بشر و پلید میتاخت. فیلم با تلفیقی از واقعیتهای قرن بیست شهر نیویورک، مانند سلطه موشهای درشت و درنده خوی صحرایی که در دهههای پس از جنگ جهانی دو و حتی اوایل سال ۲۰۰۰، قادر مطلق در این شهر بودند، کثیفی بیش از حد، هوای آلوده و ترافیک جنون آمیز شهر، بی رحمی و بی اخلاقی اکثر قریب به اتفاق آحاد این ملت اکثرا حقیر و فقیر ( از نظر معنا و شئونات انسانی )، جنایات هولناک که صورتی بسیار عادی و معمولی یافته و تقریبا جز تفکیک ناپذیر روزمرگی آنها گشته است، فساد و تباهی و پلیدی دستگاه حاکم، فقر مادی همگیر و گسترده بین عوامِ دهه ۲۰ نیویورک، و دیگر حقایق با تخیلات بزیر کشیده شده توسط فیلم ساز آنچنان فضای تازهای در صعنت فیلمسازی باز میکند که تماشاچی با وجود بیماری ناکولپسی هم بیدار مانده و چهار چشمی فیلم را میپاید. بازیگر نقش اول فیلم آنچنان در نقش خود فرو رفته که فیلم را بی رحمانه به یک گزارش واقعی تبدیل میسازد. بازیگر آنچنان میرقصد که سمأع ایرانی را مینماید. سمأی که چگونگی حالات درونی او را مانند یک تابلو نقاشی به تماشاگر نشان میدهد. و این رقص از نظر من نقطه اوج فیلم و هویت واقعی آن است. از همینجا به فیلم ساز خسته نباشی گفته و میرویم تا یک بار دیگر این فیلم را نظاره گر باشیم.
Joker - Send In The Clowns
آنچه در اینترنت پارسی در باره این فیلم آمده بشرح زیر است:
جوکر (Joker)، یک فیلم سینمایی آمریکایی، محصول سال ۲۰۱۹ و در ژانر تریلر روانشناختی به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی تاد فلیپس است.
مهر ۱۳، ۱۳۹۸
در لبه فرصت تلالو انگور
عصر چند عدد سار
دور شدند از مدار حافظه کاج
نیکی جسمانی درخت بجا ماند
عفت اشراق روی شانه من ریخت
حرف بزن ای زن
شبانه موعود
زیر همین شاخه های عاطفی یاد
کودکیم را بدست من بسپار
در وسط این همیشه های سیاه
حرف بزن دختر
تکامل خوشرنگ خون مرا
پر کن از ملایمت هوش
نبض مرا روی زبری نفس عشق
فاش کن
روی زمینهای محض
راه برو
تا صفای باغ اساطیر
در لبه فرصت تلالو انگور
حرف بزن حوری
تکلم بدوی حزن مرا
در مصب دور عبارت
صاف کن
در همهمه ماسه های شور کسالت
حنجره آب را رواج بده
بعد شب
ای شیرین
پلک را روی چمنهای بی تموج ادراک
پهن کن.
چکامه همیشه -کتاب حجم سبز – سهراب سپهری
چرا گریه میکنی؟
- آدما معمولا وقتی به اوج ناامیدی میرسند، دلشان برای خودشان سوخته و میگریند.
-آدما وقتی درد دیگران را بطور واقعی حس کنند، میگریند.
-آدما بخاطر عزم سرسختانه خود میگریند.
-آدما از شدت احساسات تحریک شده، چه مثبت(شادی) و چه منفی (غم) میگریند.
-آدما بخاطر درد تحمل ناپذیر بدنی (جسمی) و مغزئ(روانی)، میگریند.
-آدما از بی عدالتی و خشم ناشی از آن گریه میکنند.
-آدما از رنج انسانی گریه میکنند. و از رسوم روزگار اینکه: اگر زنده بمانی، خواهی دید، آنها که میگریند، خواهند خندید و آنها که میخندند، گریان خواهند شد.
شهریور ۳۰، ۱۳۹۸
خوش رقصی ژاپنی در لندن
Gonzo shakes up the competition with tambourine MASTERCLASS | Auditions | BGT 2019
و خاصیت عشق اینست
صدا کن مرا
صدای تو خوبست
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگست
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق اینست
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا باهم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را بگردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیم
بیا ذوب کن در کف دست من
حرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد
آنوقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم از شهرهایی که خاکهایشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در بروی هبوط گل
در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه
دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد
صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاس
از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آنوقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
درآن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری زرد، نخ آواز خود را
بپای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی، به موسیقی مثبت بوی باروت، پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سرآغاز یک باغ، خواهم نشانید.
چکامه بباغ همسفران، کتاب حجم سبز، سهراب سپهری
شهریور ۲۹، ۱۳۹۸
ای مام دنیا
خوب بسلامتی نفتِ خلیج پارس هم به پایان رسید و کفگیر خرطوم وار غربیهای پلید ابلیس منش پس از ۴۰ سال ، به کف چاههای نفت ملت ایران خورد و یک جهان- از کشورهای جنایتکار و تروریست پرور اروپایی و امریکای شمالی گرفته تا شرق آسیا و روسیه و عرب و ترک وحشی- از گرسنگی و پریشانی و از هم پاچیدگی نجات یافتند.
و صدقه سر ملت ایران و به یومن کشتار بیرحمانه جوانان ایران و ویرانی ایران بزرگ، که همه اینها را میبایستی مدیون فرانسه و انگلیس و اروپاییها بطور کلی بود، به روزگار پلید خود ادامه داده و میدهند.
به ته کشیده شدن نفت ایران نتایج غم انگیزی برای مردم دنیا و آیندهگان در بر دارد.
و از کمترین نتایج هولناک نبود نفت و گاز ایران، میتوان از بروز و شدت گرفتن و تحمیل توحش و نامردمی ، بیش از پیش، از طرف غرب به جهانیان، و کمبود انرژی در کشورهایی که تا ساخت نان و آبشان هم به نفت و گاز و مشتقات آن وابستگی و اعتیاد شدید دارد، نام برد. و مردم دنیا اولین ضربه را در بخش صنعت هواپیماسازی و شرکتهای مسافربری خواهند دید. چرا که هنوز انرژی که بتواند جای بنزین هواپیما را بگیرد ساخته نشده و هنوز موتورهایی که میتوانند هواپیما را از زمین بکنند ، بشدت به نفت ایران وابسته هستند.
غربیها از چندین سال پیش به اینطرف، در حال آماده سازی برای مقابله با این کمبود غیرقابل جبران هستند. از ساخت موتورهای برقی و سلولهای خورشیدی و بادبادکهای احمقانهای که دانمارکیها به تقلید از آسیابهای بادی ساخت پارسها ساخته اند و بخورد مردم دنیا دادند(۱) گرفته تا شستشو -تا آخرین سلول مخ- مردم خود.
و مطابق معمول دروغهای نفرت انگیزی را بخورد آنان میدهند. و واویلا کره زمین سر داده و تظاهرات حمایت از کره زمین را در سطح جهان براه انداخته و انگار نه انگار که خود آنان بودند که ۴۰ سال است با سوزاندن یک اقیانوس نفت و گاز خلیج پارس و دریای مازندران ، میلیاردها تن دی اکسید کربن و دیگر گازهای خطرناک را در جو زمین رها ساخته و سلامت کره زمین را بخطر انداخته و فجایع محیط زیستی را ببار اورده اند.(۲)
از یکطرف تاسیسات استخراج نفت خلیج پارس را که به عربها نسبت میدهند، را زده و با اینکار و مطابق معمول با یک تیر چند نشان میزنند. از یک طرف مقادیر زیادی پول گرفته تا تاسیساتی که دیگر بدرد نمیخورند را دوباره بازسازی کنند، از طرفی دیگر، نوکران آخوندِ عرب تباری را که بر سر مردم ایران سوار ساخته اند، وامیدارند تا ادعای آنان را مبنی با زدن این تاسیسات بطور غیر رسمی برسمیت شناخته تا بلکه از این رهگذر، بتوانند ایرانی کشی بیشتری راه انداخته و بیش از پیش ایران را به ویرانی بکشانند.
و در ضمن گران شدن بنزین و مشتقات نفت در غرب را هم بگردن این حادثه و ایرانیها انداخته و خون آنان را در نزد مردم خود و جهان مباح ساخته و بیش از پیش ، خاک تو چشم مردم خود بپاچند.
خوب گیرم که خلق را به فریبی، فریفتید ، با دست انتقام طبیعت چه میکنید؟ گیرم که اول ما مردیم، پرسش اینجاست که شما تا چند سال دوام میاورید و تا کجا شکنجه میشوید.
شهریور ۲۵، ۱۳۹۸
حرفی از جنس زمان نشنیدم
کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا
مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه
و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه
از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک از حاشیه سبز
پتو خواب مرا میروبد
بوی هجرت میآید
بالش من پر آواز پر چلچلههاست
صبح خواهد شد
و به این کاسهآب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره
با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی
عاشقانه بزمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچکس زاغچهای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم حوری
دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه میخواند
چیزهایی هم هست
لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعرهای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد -بردارم
و بسمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بیواژه
که همواره مرا میخواند
یک نفر باز صدا زد: سهراب!
کفشهایم کو؟
ندای آغاز، کتاب حجم سبز، سهراب سپهری
تا بگویم شرح درد اشتیاق
دفتر اول نی نامه:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
معنای صوری و ظاهری این ابیات اینستکه: نوای نی در واقع ناله نی بریده شده از نیستان است که از درد جدایی شکایت میکند. جدایی نی از نیستان و یا دوری از محل و سرزمین و دور افتادن از جایی که هر موجودی خود را در آنجا در امنیت و راحتی میبیند.
برخی میگویند که مولانا در واقع شرح جدایی انسان از مبدأ خود یعنی خدای خود و یا اصل خویش را بیان مینماید. و این جدایی همان جدایی آدم از بهشت است . و نی زبان و احوال و افسانهٔ آدم را مینوازد که ۲۰۰ سال برهنه بر روی تخته سنگی نشسته و بخاطر جدایی از بهشت و یا خدا، ناله و زاری میکرد.
نوای نی سوزناک و غمانگیز است، و انسان را بی اختیار تحت تاثیر خود قرار میدهد. و غم جدایی و دوری از کسی که بسیار عزیز است، سهمگین و سوزناکترین غمهاست و هر نالهای که از این غم جانسوز برمیخیزد لاجرم بر دل زن و مرد مینشیند و آنها را نیز به نالیدن وامیدارد. و یا تحت تاثیر قرار میدهد. و مولانا خود را به نی جدا مانده از نیستان و یا جدا گشته از شمس، تشبیه کرده، و میفرماید از من بشنو که چنین غم را میشناسم و آنرا تجربه کردهام، و حرفهای من مانند نوا و یا نالهٔ نی که هر مرد یا زنی را تحت تاثیر قرار میدهد ، مطمئناً ترا نیز متاثر خواهد نمود، و پس از آن دلت نواخته و از زنگار نامردمی پاک خواهد شد.
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
سخن مرا تنها سینهای سوخته و از درد فراق شرحه شرحه و یا پاره پاره گشته ، درمیابد و میداند. و مولانا چنین سینهای میخواهد تا با او از درد اشتیاق بگوید.
دردِ اشتیاق دردِ جانکاهی است، که تمامی فکر و زندگی آدمی را تحت شعاع خود قرار داده و در اشغال خود پر میکند، تا جاییکه دیگر برایش هیچ مهم نیست و تنها رسیدن بهدف و معشوق و در نتیجه مداوای دردی که سرا پای او را در بر گرفته است, هدف از زنده بودن و زنده ماندنش میگردد.
از نظر من، فیلسوف و دانشمند کبیر و حکیم علیقدر ایران زمین، محمد بلخی معروف به مولانا در اینجا از دو گونه درد سخن میگوید. یک درد فراق و دیگری درد اشتیاق. (۱)
یعنی هم دوری و جدایی و فراق از هدف و هم هیجان و انتظاری که از بس بزرگ است به اشتیاق تبدیل گشته است. که در این حالت، هیچ عامل دیگری نمیتواند از رسیدن آدمی بهدف جلوگیری کند و تا زمانی که این خواستِ بزرگ و یا اشتیاق براورده نشود، آدمی در حالتی استسنأیی و ویژه بسر برده که هم دردآور است و هم انگیزه و جلو برنده. و مولانا میفرماید که درد فراغ دردناکترخواهد شد اگر دل آدمی به اشتیاق هم آلوده شود . و مولانا چنین دردی را در خود دارد.
و خودِ این اشتیاق یعنی:
- به انتظارِ رسیدن
- هیجانی که آدمی در تمامی مسیری که تا هدف طی میکند
- آگاهی از لذتی که آدمی در لحظه رسیدن به نقطه پایان به آن دست میابد
- بدست آوردن
- رسیدنِ به معشوق
اینها همگی محرک آدمی برای رسیدن بهدف (هرچند دست نیافتنی) میباشد.
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
آدمی اگر از ذات و از طبیعت خود به هر دلیلی، دور گردد، دچار رنج و ناکامی گشته و مرتبا سر بر دیوار میکوبد، بی آنکه دلیل آنرا دریابد. و تا زمانی که جسم او را بخاک باز نگردانند و با طبیعت یکی نگردد، آرام نخواهد گرفت. چرا که اصل و ریشه ما از طبیعت و از خاک است و بارها و بارها بخاک و یا طبیعت باز خواهیم گشت.
شهریور ۱۱، ۱۳۹۸
روزی روزگاری در هالیوود
فیلم جدید کوئنتین تارانتینو فیلمساز امریکایی بنام "یکی بود یکی نبود در هالیوود"، مانند فیلم پیش از این او، بنام "۸ مرد خبیث"، پر از دیالوگهای کش دار، بی محتوا و خسته کننده است و درست مانند فیلم پیشین او ۱۰-۱۵ دقیقه آخر فیلم، به کشت و کشتاری هولناک پرداخته شده و به پایان میرسد. همه چیز قدیمی است، زیرا از نظر سبک و سیاق تکراری و بطور کلی محتوای فیلم بسیار آبکی و مسخره است. و اگر بازی همیشه درخشان لئوناردو دیکاپریو از این فیلم حذف شود، فیلم به جایگاه صدم سقوط خواهد کرد. کسانی که به دیدن فیلمهای این فیلمساز علاقه دارند، بهرحال رفته و این فیلم را دیده و در نتیجه فیلم فروش خوبی را داشته است. ولی من مطمئنم که اکثر بینندگان با دلخوری و نارضایتی سالن سینما را ترک کردهاند. جابجای فیلم سعی شده تا با با تیکه پرانیها و مسخره کردن کسانی مانند چارلز منسن، نازی ها، هیپی ها، بروس لی و فیلم سازها و هنرپیشههای ایتالیایی، به فیلم چهرهای دوست داشتنی و دلچسب داده شود که این تلاش برای کسانی که فیلمهای دیگر کوئنتین تارانتینو را دیده باشند، بسیار تکراری و نچسب و بیمزه است. بطور کلی یک فیلم مستهجن که فروش خود را مدیون سابقه سازنده خود است.
once upon a time in hollywood
آنچه که در مورد این فیلم در اینترنت به پارسی نوشته شده است بشرح زیر است:
خوک شناسی
در حدود ۲۰۰ سال است که ایرانیان تحت تعالیم دین و آیین و مذهب وحشیها و بربرها قرار دارند که همه چیز را استوار بر محور پایین تنه و پس و پیش آن میداند، و به خدایی ناقص و -اشتباه کن- ایمان دارد که برخی از چیزهایی که آفریده، نجس و بدرد نخور است و میبایستی توسط وحشیها اصلاح شود، و بهمین دلیل ما ایرانیان مطالب زیادی در مورد خوک که از نظر وحشیها یکی از مخلوقات نجس و آفریدهای اشتباه از طرف الله است، نمیدانیم. در نتیجه مطلب زیر شرح کوتاهی بر ویژگیهای این حیوان -تحت ستم واقع شده- است.
برخی از شناسههای خوک که یکی از بامزهترین موجودات دنیا است بشرح زیر است:
(و البته منظور از بامزه بودن خوک، بیشتر اخلاق این حیوان است و نه گوشت آن، چرا که خوردن گوشت حیوانات سنت وحشی هاست که به جامعه انسانی و متمدن پارسها تحمیل شده و شیوع یافته است. در شاهنامه، فردوسی بزرگ میفرماید که ابلیس برای اولین بار خوراکی از گوشت حیوانات ساخته و آنرا بخورد ضحاک- و بطور کلی آدمی- داد. و پس از این است که ضحاک خوی توحش و پلیدی یافته و آنچنان کرد که امروزه غربیها میکنند.)
- خوک، خوک خانگی یا خوک اهلی همه اعضاء خانواده خوکها (Sus scrofa domestica) هستند که ازخانواده گرازسانان (Suidae) سرچشمه میگیرند. (یعنی خوک خانگی یک زیرگونه از گراز وحشی است). علاوه بر این ، از این اسامی استفاده می شود: گراز (خوک نر) ، خوک ماده و خوکچه (توله خوک).
این حیوان زیرگونهای از خوک وحشی (گراز) (S. scrofa) بشمار میرود که در حدود ۱۱ هزار سال پیش در امپراطوری پارسها اهلی شدهاست.
-اگر خوک اهلی در طبیعت آزاد شود، خیلی سریع دوباره به ریشههای خود، یعنی گراز دگردیسی یافته و وحشی میشود، (حتی اگر در اسارت متولد و زیر چنگ آدمی بزرگ شده باشد). دندانهای نیش حیوان شروع به رشد میکنند (هر چند کارایی دندانهای خوک وحشی را ندارد). پوست حیوان هم لکههای رنگی یافته که بسیار شبیه به گراز وحشی است. رفتار حیوان هم تغییر خواهد کرد و خوک بطور کلی شخصیت آزاده و مستقل بدست میآورد.
- خوکها در مقایسه با بسیاری از پستانداران دیگر بسیار هوشمند هستند. آنها ماهیتی بسیار کنجکاو دارند و از نظر بسیاری از افراد باهوش تر از سگها، کودکان کوچک و بعضی از آدمیان هستند. خوکها میتوانند ترفندهایی را یاد بگیرند و کارهای کوچک نیز انجام دهند.
بطور کلی حیوانات از نظر فیزیکی بسیار پیشرفته تر از آدمیان میباشند. بهتر میبینند، بهتر میشنوند، بهتر میدوند، بهتر با شرایط سخت و غیرقابل تحمل کنار میایند، توانایی زنده ماندن در شرایط سخت را بیش از آدمیان دارند، برای ارتباط با یکدیگر از زبان و دستها استفاده نکرده و از امواج مغزئ و فکر برای اینکار استفاده میکنند. مریضیها را تشخیص میدهند، و دقیقا میدانند که کدامین گیاه را برای درمان بیماری خود مورد استفاده قرار دهند. حیوانات تا مجبور نشوند، در دفاع از خود- حیوان دیگری را نمیکشند، و مانند آدمیان از این کار لذت نمیبرند. حیوانات بسیار مهربان و از نظر رفتار اجتماعی فهمیده و سنجیده رفتار هستند. با این حساب تنها احمقها هستند که خود را اشرف مخلوقات مینامند.
-خوکها نیز مانند دیگر حیوانات بسیار اجتماعی هستند. آنها ارتباط نزدیکی با حیوانات و همچنین انسانها دارند و ارتباط نزدیک و همزیستی را دوست دارند. در بسیاری از موارد دیده شده است که خوکها حیوانات دیگر و حتی انسان را از مرگ نجات داده اند.
- خوکهای بالغ میتوانند تا ۱۸کیلومتر درساعت بدوند. خوکهای وحشی استعداد تشخیص بهترین مکان برای زندگی را دارند و برای اینکار از پیمودن مسافتهای طولانی، ابایی ندارند.
-خوکها همه چیز میخورند. درطبیعت، آنها در درجه اول برگ، علف، ریشه، میوه و گل میخورند. اما میتوانند بسیاری از چیزهای دیگر مانند قارچ، گوشت و غیره را هم نوش جان کنند. خوکها دراسارتِ آدما، بطور معمول سطل آشغال آنان میباشند و همه چیز میخورند.
در خوک داریها و مکانهای پرورش خوک، به آنان لجن، ٔگل و خوراکیهای مصنوعی و هورمون داده شده تا سریعتر رشد کرده و در نتیجه زودتر به کشتارگاهها برسند.
در گذشته و حتی امروزه ، جنایتکاران غربی برای ناپدید ساختن جسد آدمی که کشته اند، آنان را جلو خوکها انداخته و بدین ترتیب جسد مربوطه ظرف چند ساعت از روی زمین پاک میشود.
-حدود ۱ میلیارد خوک در جهان وجود دارد. چین با حدود ۴۵۰ میلیون خوک، بزرگترین تولید کننده خوک در جهان است. و تعداد خوکها در دانمارک سه برابر تعداد دانمارکیهاست.
-خوکها برخلاف تبلیغات احمقها - موجودات بسیار تمیزی هستند. بعنوان مثال خوکها دورتر از جایی که میخورند و میخوابند مدفوع خود را دفع میکنند. حتی خوکچههای تازه متولد شده لانههای خود را ترک میکنند تا مدفوع خود را در جای دیگری دفع کنند .
- خوکها موجودات بسیار صلح آمیزی هستند و بندرت پرخاشگر میشوند. با اینوجود، اگر گراز یا خوک نری برای خانواده خود احساس خاطر کند، و یا خوک مادر بچه خود را در خطر ببیند به موجودی بسیار خطرناک تبدیل گشته که میتواند براحتی از پس هر موجودی برآید.
و در آخر گفتهای از وینستون چرچیل( نخست وزیر بسیار روانی، قمارباز، الکلی و خبیث انگلیس) که در مورد خوکها گفته است:
"سگها به انسان بعنوان موجودی برتر نگاه میكنند. گربهها به انسان بعنوان موجودی پأیین تر نگاه میکنند. و خوکها به انسان بعنوان موجودی مساوی و همطراز نگاه میکنند. "
اشتراک در:
پستها (Atom)