Gonzo shakes up the competition with tambourine MASTERCLASS | Auditions | BGT 2019
شهریور ۳۰، ۱۳۹۸
و خاصیت عشق اینست
صدا کن مرا
صدای تو خوبست
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگست
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق اینست
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا باهم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را بگردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیم
بیا ذوب کن در کف دست من
حرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد
آنوقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم از شهرهایی که خاکهایشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در بروی هبوط گل
در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه
دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد
صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاس
از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آنوقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
درآن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری زرد، نخ آواز خود را
بپای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی، به موسیقی مثبت بوی باروت، پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سرآغاز یک باغ، خواهم نشانید.
چکامه بباغ همسفران، کتاب حجم سبز، سهراب سپهری
شهریور ۲۹، ۱۳۹۸
ای مام دنیا
خوب بسلامتی نفتِ خلیج پارس هم به پایان رسید و کفگیر خرطوم وار غربیهای پلید ابلیس منش پس از ۴۰ سال ، به کف چاههای نفت ملت ایران خورد و یک جهان- از کشورهای جنایتکار و تروریست پرور اروپایی و امریکای شمالی گرفته تا شرق آسیا و روسیه و عرب و ترک وحشی- از گرسنگی و پریشانی و از هم پاچیدگی نجات یافتند.
و صدقه سر ملت ایران و به یومن کشتار بیرحمانه جوانان ایران و ویرانی ایران بزرگ، که همه اینها را میبایستی مدیون فرانسه و انگلیس و اروپاییها بطور کلی بود، به روزگار پلید خود ادامه داده و میدهند.
به ته کشیده شدن نفت ایران نتایج غم انگیزی برای مردم دنیا و آیندهگان در بر دارد.
و از کمترین نتایج هولناک نبود نفت و گاز ایران، میتوان از بروز و شدت گرفتن و تحمیل توحش و نامردمی ، بیش از پیش، از طرف غرب به جهانیان، و کمبود انرژی در کشورهایی که تا ساخت نان و آبشان هم به نفت و گاز و مشتقات آن وابستگی و اعتیاد شدید دارد، نام برد. و مردم دنیا اولین ضربه را در بخش صنعت هواپیماسازی و شرکتهای مسافربری خواهند دید. چرا که هنوز انرژی که بتواند جای بنزین هواپیما را بگیرد ساخته نشده و هنوز موتورهایی که میتوانند هواپیما را از زمین بکنند ، بشدت به نفت ایران وابسته هستند.
غربیها از چندین سال پیش به اینطرف، در حال آماده سازی برای مقابله با این کمبود غیرقابل جبران هستند. از ساخت موتورهای برقی و سلولهای خورشیدی و بادبادکهای احمقانهای که دانمارکیها به تقلید از آسیابهای بادی ساخت پارسها ساخته اند و بخورد مردم دنیا دادند(۱) گرفته تا شستشو -تا آخرین سلول مخ- مردم خود.
و مطابق معمول دروغهای نفرت انگیزی را بخورد آنان میدهند. و واویلا کره زمین سر داده و تظاهرات حمایت از کره زمین را در سطح جهان براه انداخته و انگار نه انگار که خود آنان بودند که ۴۰ سال است با سوزاندن یک اقیانوس نفت و گاز خلیج پارس و دریای مازندران ، میلیاردها تن دی اکسید کربن و دیگر گازهای خطرناک را در جو زمین رها ساخته و سلامت کره زمین را بخطر انداخته و فجایع محیط زیستی را ببار اورده اند.(۲)
از یکطرف تاسیسات استخراج نفت خلیج پارس را که به عربها نسبت میدهند، را زده و با اینکار و مطابق معمول با یک تیر چند نشان میزنند. از یک طرف مقادیر زیادی پول گرفته تا تاسیساتی که دیگر بدرد نمیخورند را دوباره بازسازی کنند، از طرفی دیگر، نوکران آخوندِ عرب تباری را که بر سر مردم ایران سوار ساخته اند، وامیدارند تا ادعای آنان را مبنی با زدن این تاسیسات بطور غیر رسمی برسمیت شناخته تا بلکه از این رهگذر، بتوانند ایرانی کشی بیشتری راه انداخته و بیش از پیش ایران را به ویرانی بکشانند.
و در ضمن گران شدن بنزین و مشتقات نفت در غرب را هم بگردن این حادثه و ایرانیها انداخته و خون آنان را در نزد مردم خود و جهان مباح ساخته و بیش از پیش ، خاک تو چشم مردم خود بپاچند.
خوب گیرم که خلق را به فریبی، فریفتید ، با دست انتقام طبیعت چه میکنید؟ گیرم که اول ما مردیم، پرسش اینجاست که شما تا چند سال دوام میاورید و تا کجا شکنجه میشوید.
شهریور ۲۵، ۱۳۹۸
حرفی از جنس زمان نشنیدم
کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا
مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه
و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه
از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک از حاشیه سبز
پتو خواب مرا میروبد
بوی هجرت میآید
بالش من پر آواز پر چلچلههاست
صبح خواهد شد
و به این کاسهآب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره
با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی
عاشقانه بزمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچکس زاغچهای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازهی یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره میبینم حوری
دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه میخواند
چیزهایی هم هست
لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعرهای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد -بردارم
و بسمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بیواژه
که همواره مرا میخواند
یک نفر باز صدا زد: سهراب!
کفشهایم کو؟
ندای آغاز، کتاب حجم سبز، سهراب سپهری
تا بگویم شرح درد اشتیاق
دفتر اول نی نامه:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
معنای صوری و ظاهری این ابیات اینستکه: نوای نی در واقع ناله نی بریده شده از نیستان است که از درد جدایی شکایت میکند. جدایی نی از نیستان و یا دوری از محل و سرزمین و دور افتادن از جایی که هر موجودی خود را در آنجا در امنیت و راحتی میبیند.
برخی میگویند که مولانا در واقع شرح جدایی انسان از مبدأ خود یعنی خدای خود و یا اصل خویش را بیان مینماید. و این جدایی همان جدایی آدم از بهشت است . و نی زبان و احوال و افسانهٔ آدم را مینوازد که ۲۰۰ سال برهنه بر روی تخته سنگی نشسته و بخاطر جدایی از بهشت و یا خدا، ناله و زاری میکرد.
نوای نی سوزناک و غمانگیز است، و انسان را بی اختیار تحت تاثیر خود قرار میدهد. و غم جدایی و دوری از کسی که بسیار عزیز است، سهمگین و سوزناکترین غمهاست و هر نالهای که از این غم جانسوز برمیخیزد لاجرم بر دل زن و مرد مینشیند و آنها را نیز به نالیدن وامیدارد. و یا تحت تاثیر قرار میدهد. و مولانا خود را به نی جدا مانده از نیستان و یا جدا گشته از شمس، تشبیه کرده، و میفرماید از من بشنو که چنین غم را میشناسم و آنرا تجربه کردهام، و حرفهای من مانند نوا و یا نالهٔ نی که هر مرد یا زنی را تحت تاثیر قرار میدهد ، مطمئناً ترا نیز متاثر خواهد نمود، و پس از آن دلت نواخته و از زنگار نامردمی پاک خواهد شد.
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
سخن مرا تنها سینهای سوخته و از درد فراق شرحه شرحه و یا پاره پاره گشته ، درمیابد و میداند. و مولانا چنین سینهای میخواهد تا با او از درد اشتیاق بگوید.
دردِ اشتیاق دردِ جانکاهی است، که تمامی فکر و زندگی آدمی را تحت شعاع خود قرار داده و در اشغال خود پر میکند، تا جاییکه دیگر برایش هیچ مهم نیست و تنها رسیدن بهدف و معشوق و در نتیجه مداوای دردی که سرا پای او را در بر گرفته است, هدف از زنده بودن و زنده ماندنش میگردد.
از نظر من، فیلسوف و دانشمند کبیر و حکیم علیقدر ایران زمین، محمد بلخی معروف به مولانا در اینجا از دو گونه درد سخن میگوید. یک درد فراق و دیگری درد اشتیاق. (۱)
یعنی هم دوری و جدایی و فراق از هدف و هم هیجان و انتظاری که از بس بزرگ است به اشتیاق تبدیل گشته است. که در این حالت، هیچ عامل دیگری نمیتواند از رسیدن آدمی بهدف جلوگیری کند و تا زمانی که این خواستِ بزرگ و یا اشتیاق براورده نشود، آدمی در حالتی استسنأیی و ویژه بسر برده که هم دردآور است و هم انگیزه و جلو برنده. و مولانا میفرماید که درد فراغ دردناکترخواهد شد اگر دل آدمی به اشتیاق هم آلوده شود . و مولانا چنین دردی را در خود دارد.
و خودِ این اشتیاق یعنی:
- به انتظارِ رسیدن
- هیجانی که آدمی در تمامی مسیری که تا هدف طی میکند
- آگاهی از لذتی که آدمی در لحظه رسیدن به نقطه پایان به آن دست میابد
- بدست آوردن
- رسیدنِ به معشوق
اینها همگی محرک آدمی برای رسیدن بهدف (هرچند دست نیافتنی) میباشد.
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
آدمی اگر از ذات و از طبیعت خود به هر دلیلی، دور گردد، دچار رنج و ناکامی گشته و مرتبا سر بر دیوار میکوبد، بی آنکه دلیل آنرا دریابد. و تا زمانی که جسم او را بخاک باز نگردانند و با طبیعت یکی نگردد، آرام نخواهد گرفت. چرا که اصل و ریشه ما از طبیعت و از خاک است و بارها و بارها بخاک و یا طبیعت باز خواهیم گشت.
شهریور ۱۱، ۱۳۹۸
روزی روزگاری در هالیوود
فیلم جدید کوئنتین تارانتینو فیلمساز امریکایی بنام "یکی بود یکی نبود در هالیوود"، مانند فیلم پیش از این او، بنام "۸ مرد خبیث"، پر از دیالوگهای کش دار، بی محتوا و خسته کننده است و درست مانند فیلم پیشین او ۱۰-۱۵ دقیقه آخر فیلم، به کشت و کشتاری هولناک پرداخته شده و به پایان میرسد. همه چیز قدیمی است، زیرا از نظر سبک و سیاق تکراری و بطور کلی محتوای فیلم بسیار آبکی و مسخره است. و اگر بازی همیشه درخشان لئوناردو دیکاپریو از این فیلم حذف شود، فیلم به جایگاه صدم سقوط خواهد کرد. کسانی که به دیدن فیلمهای این فیلمساز علاقه دارند، بهرحال رفته و این فیلم را دیده و در نتیجه فیلم فروش خوبی را داشته است. ولی من مطمئنم که اکثر بینندگان با دلخوری و نارضایتی سالن سینما را ترک کردهاند. جابجای فیلم سعی شده تا با با تیکه پرانیها و مسخره کردن کسانی مانند چارلز منسن، نازی ها، هیپی ها، بروس لی و فیلم سازها و هنرپیشههای ایتالیایی، به فیلم چهرهای دوست داشتنی و دلچسب داده شود که این تلاش برای کسانی که فیلمهای دیگر کوئنتین تارانتینو را دیده باشند، بسیار تکراری و نچسب و بیمزه است. بطور کلی یک فیلم مستهجن که فروش خود را مدیون سابقه سازنده خود است.
once upon a time in hollywood
آنچه که در مورد این فیلم در اینترنت به پارسی نوشته شده است بشرح زیر است:
خوک شناسی
در حدود ۲۰۰ سال است که ایرانیان تحت تعالیم دین و آیین و مذهب وحشیها و بربرها قرار دارند که همه چیز را استوار بر محور پایین تنه و پس و پیش آن میداند، و به خدایی ناقص و -اشتباه کن- ایمان دارد که برخی از چیزهایی که آفریده، نجس و بدرد نخور است و میبایستی توسط وحشیها اصلاح شود، و بهمین دلیل ما ایرانیان مطالب زیادی در مورد خوک که از نظر وحشیها یکی از مخلوقات نجس و آفریدهای اشتباه از طرف الله است، نمیدانیم. در نتیجه مطلب زیر شرح کوتاهی بر ویژگیهای این حیوان -تحت ستم واقع شده- است.
برخی از شناسههای خوک که یکی از بامزهترین موجودات دنیا است بشرح زیر است:
(و البته منظور از بامزه بودن خوک، بیشتر اخلاق این حیوان است و نه گوشت آن، چرا که خوردن گوشت حیوانات سنت وحشی هاست که به جامعه انسانی و متمدن پارسها تحمیل شده و شیوع یافته است. در شاهنامه، فردوسی بزرگ میفرماید که ابلیس برای اولین بار خوراکی از گوشت حیوانات ساخته و آنرا بخورد ضحاک- و بطور کلی آدمی- داد. و پس از این است که ضحاک خوی توحش و پلیدی یافته و آنچنان کرد که امروزه غربیها میکنند.)
- خوک، خوک خانگی یا خوک اهلی همه اعضاء خانواده خوکها (Sus scrofa domestica) هستند که ازخانواده گرازسانان (Suidae) سرچشمه میگیرند. (یعنی خوک خانگی یک زیرگونه از گراز وحشی است). علاوه بر این ، از این اسامی استفاده می شود: گراز (خوک نر) ، خوک ماده و خوکچه (توله خوک).
این حیوان زیرگونهای از خوک وحشی (گراز) (S. scrofa) بشمار میرود که در حدود ۱۱ هزار سال پیش در امپراطوری پارسها اهلی شدهاست.
-اگر خوک اهلی در طبیعت آزاد شود، خیلی سریع دوباره به ریشههای خود، یعنی گراز دگردیسی یافته و وحشی میشود، (حتی اگر در اسارت متولد و زیر چنگ آدمی بزرگ شده باشد). دندانهای نیش حیوان شروع به رشد میکنند (هر چند کارایی دندانهای خوک وحشی را ندارد). پوست حیوان هم لکههای رنگی یافته که بسیار شبیه به گراز وحشی است. رفتار حیوان هم تغییر خواهد کرد و خوک بطور کلی شخصیت آزاده و مستقل بدست میآورد.
- خوکها در مقایسه با بسیاری از پستانداران دیگر بسیار هوشمند هستند. آنها ماهیتی بسیار کنجکاو دارند و از نظر بسیاری از افراد باهوش تر از سگها، کودکان کوچک و بعضی از آدمیان هستند. خوکها میتوانند ترفندهایی را یاد بگیرند و کارهای کوچک نیز انجام دهند.
بطور کلی حیوانات از نظر فیزیکی بسیار پیشرفته تر از آدمیان میباشند. بهتر میبینند، بهتر میشنوند، بهتر میدوند، بهتر با شرایط سخت و غیرقابل تحمل کنار میایند، توانایی زنده ماندن در شرایط سخت را بیش از آدمیان دارند، برای ارتباط با یکدیگر از زبان و دستها استفاده نکرده و از امواج مغزئ و فکر برای اینکار استفاده میکنند. مریضیها را تشخیص میدهند، و دقیقا میدانند که کدامین گیاه را برای درمان بیماری خود مورد استفاده قرار دهند. حیوانات تا مجبور نشوند، در دفاع از خود- حیوان دیگری را نمیکشند، و مانند آدمیان از این کار لذت نمیبرند. حیوانات بسیار مهربان و از نظر رفتار اجتماعی فهمیده و سنجیده رفتار هستند. با این حساب تنها احمقها هستند که خود را اشرف مخلوقات مینامند.
-خوکها نیز مانند دیگر حیوانات بسیار اجتماعی هستند. آنها ارتباط نزدیکی با حیوانات و همچنین انسانها دارند و ارتباط نزدیک و همزیستی را دوست دارند. در بسیاری از موارد دیده شده است که خوکها حیوانات دیگر و حتی انسان را از مرگ نجات داده اند.
- خوکهای بالغ میتوانند تا ۱۸کیلومتر درساعت بدوند. خوکهای وحشی استعداد تشخیص بهترین مکان برای زندگی را دارند و برای اینکار از پیمودن مسافتهای طولانی، ابایی ندارند.
-خوکها همه چیز میخورند. درطبیعت، آنها در درجه اول برگ، علف، ریشه، میوه و گل میخورند. اما میتوانند بسیاری از چیزهای دیگر مانند قارچ، گوشت و غیره را هم نوش جان کنند. خوکها دراسارتِ آدما، بطور معمول سطل آشغال آنان میباشند و همه چیز میخورند.
در خوک داریها و مکانهای پرورش خوک، به آنان لجن، ٔگل و خوراکیهای مصنوعی و هورمون داده شده تا سریعتر رشد کرده و در نتیجه زودتر به کشتارگاهها برسند.
در گذشته و حتی امروزه ، جنایتکاران غربی برای ناپدید ساختن جسد آدمی که کشته اند، آنان را جلو خوکها انداخته و بدین ترتیب جسد مربوطه ظرف چند ساعت از روی زمین پاک میشود.
-حدود ۱ میلیارد خوک در جهان وجود دارد. چین با حدود ۴۵۰ میلیون خوک، بزرگترین تولید کننده خوک در جهان است. و تعداد خوکها در دانمارک سه برابر تعداد دانمارکیهاست.
-خوکها برخلاف تبلیغات احمقها - موجودات بسیار تمیزی هستند. بعنوان مثال خوکها دورتر از جایی که میخورند و میخوابند مدفوع خود را دفع میکنند. حتی خوکچههای تازه متولد شده لانههای خود را ترک میکنند تا مدفوع خود را در جای دیگری دفع کنند .
- خوکها موجودات بسیار صلح آمیزی هستند و بندرت پرخاشگر میشوند. با اینوجود، اگر گراز یا خوک نری برای خانواده خود احساس خاطر کند، و یا خوک مادر بچه خود را در خطر ببیند به موجودی بسیار خطرناک تبدیل گشته که میتواند براحتی از پس هر موجودی برآید.
و در آخر گفتهای از وینستون چرچیل( نخست وزیر بسیار روانی، قمارباز، الکلی و خبیث انگلیس) که در مورد خوکها گفته است:
"سگها به انسان بعنوان موجودی برتر نگاه میكنند. گربهها به انسان بعنوان موجودی پأیین تر نگاه میکنند. و خوکها به انسان بعنوان موجودی مساوی و همطراز نگاه میکنند. "
مرداد ۲۴، ۱۳۹۸
من در این تاریکی آب را معنی کردم
من در این تاریکی
فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگیم را بچرد
من در این تاریکی
امتداد تر بازوهایم را
زیر بارانی میبینم
که دعاهای نخستین بشر را تر کرد
من در این تاریکی
درگشودم بچمنهای قدیم
به طلاییهاییکه بدیوار اساطیر تماشا کردیم
من در این تاریکی
ریشهها را دیدم
و برای بته نورس مرگ
آب را معنی کردم.
از سبز بسبز کتاب حجم سبز، سهراب سپهری
آلت پرستی در شرق آسيا
مهرجان العضو الذكري - القضيب - اليابان
یکی از مذاهب رایج در شرق آسیا ، پرستش آلت مردانه است. و مردم بسیاری در آنجا بصورت گسترده آلت مردانه را میپرسند. قبایل بربر ترک هم -پیش از این- تنها خدایی که میشناختند، همین آلت مردانه بود. (۱)
در ویدیو تهیه شده میتوان دید که حتی کودکان هم از این موضوع پیروی میکنند و در بعضی صحنهها ، مردم آلت مردانه را بصورت علم در آورده و ماننند روز عاشوراِ شیعیان و علم امام حسین در خیابان میچرخانند.
و کسانی که میخواهند حاجتِ خود را بگیرند ، رفته و صورتشان را به آلت مردانه میمالند! از نظر این مردم ، آویزان شدن شیعیان به قبرها و دخیل بستن آنان بضریحهای فلزی، و درخواست و طلب آرزو کردن بدین ترتیب، کاری بس مسخره، احمقانه و خنده دار است. و میپرسند مگر میشود از یک مرده درخواست کرد و انتظار داشت که حاجت کسی را برآورده سازد؟
درست همانگونه که یک شیعه با دیدن این ویدئو میخندد و مسخره میکند.
(۱)ترکها که در نقش غلام برای قبایل دیگر آدمکشی میکردند و هنوز هم میکنند، پس از پیوستن بقبایل عرب و انگل و ویکینگ و گل و حمله به شهرهای ایران و ورود بخاک امپراطوری پارسها، از قبایل دیگر دین و مذاهب وحشیها را بطور ناقص یاد گرفتند. و بوزینه وار تلقلید کرده و همچنان میکنند. این حمله بنام حمله اعراب و ترکها در ایران معروف است که در حدود ۲۰۰ سال پیش صورت گرفت. ولی به آن قدمت ۱۴۰۰ ساله میدهند تا تاریخ با شکوه ایرانیان را مخدوش ساخته تا افتخارات این تاریخ با شکوه باعث وطن پرستی ایرانیها نشود. چرا که از این امر واهمه دارند.;
این حملات ابتدا با انداختن چند جسد ترک و عرب و دیگر قبایل که توسط بیماریهای هولناک و مسری، نظیر طاعون سیاه و وبا از پا در آمده بودند، در بین مردم متمدن شهرهای آباد ایران و بمنظور آلوده و مریض ساختند ساکنان این شهر ها، شروع میشد، و پس از این لشگری از قبایل وحشی و بربر که بمرور زمان به این بیماریها عادت کرده و از آنها جان سالم بدر برده بودند، آنچنان وحشیانه به شهرها و مردم بیمار حمله میکردند که حتی سگها و گربهها هم از این حملات جان بدر نمیبردند. این داستان منجر به ازهمپاچی امپراطوری پارس ها، کشته شدن نادر شاه و روی کار آمدن قجرهای ترک در ایران شده و کشورهایی که امروزه عربی خوانده میشوند تماماً از ایران جدا گشته و به قبایل عرب سپرده شدند. بخش اروپایی امپراطوری پارسها هم دست انگلها و گلها و ویکینکگها افتاد.
مرداد ۲۳، ۱۳۹۸
گیرم که خلق را به فریبی فریفتید
آنچنان پلیدیِ هولناکی بر جان جامعه غرب چنگ انداخته و اعضای این جوامع را متاثر ساخته که بسختی بتوان پدیدهای بنام انسان را در این جوامع تشخیص داد و یافت. و در نتیجه میبایستی در لغتنامه بشری بدنبال یافتن نام تازه برای گونه جدید بود.
حتی ترکیبی از مشخصات دیو و دد و خَنّاس هم در مورد این گونه صدق نکرده و آنان را تعریف نمیکند.
موجودات وحشتناکی که بجز مواد مخدأر و الکل و سکس، هیچ دیگر نمیشناسند.
از مشخصات این گونه جدیدِ پدیدار شده ، اینستکه:
-این گروه هر چی میخورند نچسب و ناخوشایند است و آنان را مریض تر میکند.
-میخوابند ولی نه تنها احساس آرامش و استراحت نمیکنند، بلکه خواب هم یک نوع عذاب برای آنهاست و آنان را خسته تر میکند.
-حرف میزنند ولی بجای نزدیکی و همراهی، تولید انزجار، نفرت، بیزاری و کسالت میکند.
-هر کاری میکنند ، برایشان پشیمانی به دنبال دارد.
-کسی به معنای واقعی آنان را دوست ندارد. حتی گاهی پدر به آنان تجاوز کرده، مادر آنان را رها میسازد. خواهر و برادر بجز دشمنی و نفرت چیز دیگری برای ارائه ندارند.
- وجودشان حتی برای خود آنان نیز تحمل ناپذیر است.
- اکثر لحظات برای آنان غم، درد و دلشکستگی است. و برای حس نکردن، هر نوع موادی که مغز را از کار بیندازد، را با دل و جان خریدارند.
- و تنها خدایی که میشناسند، پول است و بس.
این گونه هولناک بوجود آمده که روزگاری زیر مجموعه نوع بشر بود، آنچنان نفرت انگیز و دل بهمزن است که دوری از آنان و جوامع ساخت آنان، اکیدا توصیه میگردد. و ناآگاهان، ساده دلان و خوشباوران، بدانند و هوشیار باشند که تمامی تبلیغاتِ رنگی که در مورد این گروه صورت میگیرد، دروغین، ساختگی، زهراگین، هدفمند و خالی از محتواست.
این مقدمه کوتاه را برای این نوشتم تا آدمیانی که داستان زیر را میخوانند، از تعجب دچار ناامیدی از نوع بشر نشده و بدانند که این موجودات جز گونه انسانی نیستند.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است و رقابتِ دو گروه از این موجودات پلید، بنام دمکراتها و جمهوریخواه ها، سخت برپا است و این دو گروه بدنبال بدست آوری قدرت از هیچ پلیدی رویگردان نیستند. دمکراتها اینجا و آنجا سناریوهای تیر اندازی و کشتار راه میاندازند ( که البته ترجیحا تلاش میشود که کشتارهای مهندسی شده، در بین لاتین تبارها و آفریقایی تبارها صورت پذیرد! و هر چه از این گروههای رنگین کشته شوند به سود بی رنگهای وحشی است.) و گناه این کشتارها و تیر اندازیها را بگردن گروه رقیب یعنی جمهوریخواه و بویژه رئیس جمهور فعلی، ترامپ انداخته و بدین ترتیب ضمن پیش بردن اهداف خود، کشتن رنگین پوست ها، تقبیح آزادی اسلحه که توسط سرمایه داران موافق جبهه ترامپ تولید میگردد، دست جلو را هم گرفته و آرای لازم را برای خود کسب کنند.
جمهوریخواهها هم بیکار ننشسته و برای جلب رضایت نیم بیشتر جمعیت ساکن استانهای همپیمان شمال قاره آمریکا، یعنی آفریقایی تبار ها، یک فاحشه، وا خوردهِ بیهمه چیز را بنام خواننده شاخه رپ، بکشور سوئد فرستاده و بهوای برگزاری کنسرت، سناریو کثیفی را راه میندازند، که خون را در تن آدمی منجمد میسازد.
داستان چیست؟
راکیم میرس ( Rakim Mayers) زادهٔ ۳ اکتبر ۱۹۸۸، معروف به اِیسَپ راکی ( ASAP Rocky ) خواننده رپ،اهل ایالات متحده و یکی از فواحش دنیای هنر آمریکا است که توسط پائین تنه خود پلههای شهرت و ثروت را صد تا یکی طی کرده و امروز در دنیای هنری آمریکا صاحب نام است .
این شخص که اگر قرار بود بطور طبیعی جلو رود اکنون جز خوانندگان دست صدم آمریکا میبود در جولای ۲۰۱۹ میلادی، همراه با محافظان پت و پهن و ۴۰۰ کیلویی خود بجرم حمله و نزاع با پسر ۱۸ ساله ی ضعیف جثه و کوچکی بنام مصطفی جعفری پناهنده افغانی که از ایران به سوئد آمده بود در استکهلم سوئد دستگیر شد.
اسپ عصبی- راکیم- بهمراه سه نفر دیگر ابتدا گوشی مصطفی جعفری را از او گرفته ( هرچه پسر بچه از آنان درخواست برگشت آنرا کرده، بینتیجه بود) و سپس مصطفی جعفری را بزمین انداخته و او را زیر کتک به تودهی گوشت تبدیل ساختند .
مصطفی جعفری بدلیل شکستگی قفسه سینه، پنچر شدن ریه ها، پارگی طحال، از دست دادن یک کلیه، شکستگی بازو و دنده ها، شکستگی سر و صورت و دماغ، و جراحت ناشی از کشیده شدن بطری شیشه ی که امریکاییهای وحشی شکسته و به بدنش کشیدند، در بیمارستان در بخش ویژه و مرگ، بستری گشت.
ویدئوهایی که مردم از این صحنه وحشیانه تهیه کرده بودند، با همان سرعتی که در اینترنت پخش گشت، با همان سرعت هم پاک گشته و تنها ویدئو مهندسی شده ی که امریکایی وحشی از صحنه توحش تهیه ساخته بود در تمامی اینترنت آپلود شد. پس از آن ماموران حفاظتی امریکایی که ۷۰ درصد از کاربران فعال و محبوب شبکههای اجتماعی را تشکیل میدهند، دست بکار شده و ضمن بدنام ساختن مصطفی جعفری، چهره ی فرشته گونه از اسب عصبی ساخته و او را طلبکار هم نمودند.
در تاریخ ۲۰ جولای دونالد ترامپ راکی وار وارد صحنه گشته و دستور داد تا سوئدیها این جنایتکار را آزاد کنند ودر توییتی اعلام کرد که در این مورد با کانیه وست ( همسر کیم کارداشیان ) صحبت کرده و با نخست وزیر سوئد تلفنی صحبت کرده که شخصا وثیقه راکیم را پرداخت کند.
همچنین ترامپ در توییت دیگری در تاریخ ۲۵ جولای اعلام کرد که : آزادی اسپ را به او برگردانید .
جاستین بیبر یکی دیگر از پروژههای هنری!! و خوانندگی امریکایی، برای آزادی راکیم در وبسایت خود شروع بجمع آوری امضا کرد.
روزنامه نیویرک تایمز هم به سیستم قضایی سوئد خط داده و در خبری اعلام کرد که احتمالا راکیم یا بر اساس درامد روزانه خود جریمه خواهد شد و یا باید ۲ سال حبس را تحمل کرد.
و در آخر سوئدیها هم بهمه این قرشمال بازیها، واکنش نشان داده و امروز این جنایتکار را آزاد کرده و تنها گفته اند که به مصطفی جعفری یک پولی چیزی داده تا دهانش - اگر زنده ماند- بسته شود!
این یعنی نمایش پلیدی و یعنی خاک بر سر هر چی اروپایی ذلیل.
این سناریو کثیف که برای محبوب ساختن ترامپ در بین آفریقایی تبارهای آمریکا تهیه شده بود، به چندین مرحله از فضاحت تقسیم میگردد که بعلت بیحوصلگی فهرست وار مینویسم:
- اولا انتخاب یک پسر بچه افغانی- ایرانی بعنوان قربانی، که نه دولتی در حمایت خود دارد، نه خانواه ی که بتواند کار ساز باشد، و نه پولی و نه یاری و یاوری ، یکی از کثیفترین و پلیدترین اعمالی است که میتوان انجام داد. و آینه تمام نمای پستی و حقارت و ذلیلی و زبونی و ترس آمریکایی معتاد، زرد و ذلیل و ضعیف و بی خایه است.
- ترامپ میدانست که دستگاه قضایی سوئد و کلا غرب ظاهرا مستقل کار کرده و نمیتوان در آن اعمال فشار کرد، و با اینحال از نخست وزیر سوئد میخواهد که این خلافکار جنایتکار را، صرفنظر از جنایتی که در روز روشن و در جلو دید همگان انجام داده، آزاد سازد! چرا؟ چون همانطوری که روسای جمهور پیش از او- وقیحانه- سر خر را پائین انداخته و به کشورهایی که عملا اشغال کردهاند مانند افغانستان و عراق، سر زده، وارد شده و به دلخواه میروند و میایند، و این کشورها را ملک طلق خود میدانند،
خود او هم بی اعتنا و بیخیال اینکه از طرف دانمارکیها دعوت شده باشد و یا اصلا نظر آنان را پرسیده باشد، به این کشور سفر میکند، و آنجا را مال خود میداند و بدین ترتیب و عملا نشان میدهد که هیچ احترامی برای دانمارکیها قائل نیست،
به سوئدیها هم میگوید که این اوست که بالای قانون آنان نشسته و رای میدهد. و حرف او و امریکایی مهمتر از سوئد و جٔد و آبادش میباشد. و چرا سوئدیها تن به این خفت دادند؟
در مقاله پیشین تحت عنوان -بین بمبگذاریهای کپنهاگ با بمب گذاریهای بغداد، تفاوت از زمین تا آسمان است- نوشتم که در جلو اداره مالیات کپنهاگ پایتخت دانمارک بمبگذاری شد که اگر به خود دانمارکیها بود تا ابد نمیتوانستند بمبگذار را پیدا و دستگیر کنند، چون کار بشدت حرفه ی بود. ولی دیروز بطور تعجب آمیزی، پلیس دانمارک اعلام کرد که بمبگذاران دو نفر سوئدی هستند که یکی از ایشان دستگیر و دیگری در حال فرار است. پرسش اینجاست که چه کسی اینرا به دانمارکیها گفته؟ چرا وقتی دولت سوئد به ترامپ گفت که نمیتواند در امر آزاد سازی وحشی امریکایی دخالت کند، بلافاصله وزارت اطلاعات آمریکا ، نام بمبگذار را جلو سوئدیها گذاشته و آبرویشان را جلو همسایه شان، دانمارک، بردند؟ و شاید احتمالا تهدید کردند که در صورتیکه بحرف ترامپ گوش ندهند، دیگر عملیات تروریستیشان را نیز لو خواهند داد!
بهرحال این سناریو هیچ ندارد، بجز ننگ و رسوایی و پستی و ابلیس منشی غربیها که برای یکبار دیگر خودش را به دید مردم دنیا کشاند.
مرداد ۲۱، ۱۳۹۸
میان بمبگذاریهای کپنهاک تا بغداد تفاوت از زمین تا آسمانست
پس از اینکه حالیمون ساختند که دو دسته تروریست وجود دارد و این جمأعت وحشی و بیرحم و آدمخوار بدو دسته خوب و یا خودی و تروریست بد و غیر خودی، تقسیم میشوند، بتازگی چشممان را هم به بمبگذاریهای ملیح و بمبگذاریهای هولناک روشن ساختند.
جریان از آنجا شروع شد که رئیس جمهور استانهای همپیمان شمال قاره آمریکا، شخص بامزهای بنام ترامپ که اروپاییها بظاهر بخونش تشنه هستند، در یک مصاحبه سرپایی و پرسشگری خبرنگار میکرفونی، از دهان صاف شده ش پرید و نسنجیده، گفت که پس از سفر به لهستان احتمالا به دانمارک هم سفر خواهد کرد. همه غافلگیر شدند و دانمارکیها بیشتر از همه شوکه!
فردای این تپه تازه رنگی، وزارت امور خارجه آمریکا برای پوشاندن و ماله کشی روی این افتضاح سیاسی پیش آمده اعلام کرد که در اواخر ماه اوت، رئیس جمهور ترامپ به دانمارک سفر خواهد کرد.(۱)
دانمارکیها ای بر پدرت لعنت گویان، شروع به آبپاچی و نظافت و راست و ریست کردن قضایا کردند. تمامی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی به یکباره درحال آماده باش مطلق ، درآمده و تمامی مسیرها و مکانهایی که ترامپ میبایستی از آنجا گذر کند، پاکسازی امنیتی گشته و خلاصه جنب و جوش عجیبی بین حفاظتیها برقرار شد چرا که زمان کوتاه بود و کار خطیر.
اما چندیست که بمبگذاریهایی در جلو ساختمانهای دولتی و پلیس، در کپنهاگ پایتخت دانمارک صورت گرفته که خوشبختانه خسارات جانی که هیچ و مالی آنهم بسیار ناچیز بوده است . این بمبها تنها شیشه چندین پنجره را در کنار درب ورودی ساختمان پلیس یکی از محلات خارجی نشین کپنهاگ شکسته و به درب ورودی دیگر ساختمان دولتی هم کمی تا قسمتی زخم وارد کرده است. برخی معتقدند که این بمبگذاریها بمناسبت سفر ترامپ صورت گرفته و بیشتر برای اعتراض به این امر است. چرا که بمبگذاریها در ساعاتی از شبانه روز صورت گرفته که خیابانها خلوت و مردمی در حال رفت و آمد نبوده اند. و قدرت بمبها هم آنچنان نبوده که شعاع وسیع را دربر بگیرد.
و مثلا مانند بمب گذاریهایی که در افغانستان، بغداد و یا بین کردهای سوریه صورت میگیرد نیست که در آنجاها معمولا وقتی بمبی منفجر میشود، همان درجا ۵۰ تن پودر شده، ۱۲۰ تن کشته، ۲۳۰ تن در کما، ۵۰۰ تن از نخاع به پائین فلج، ۳۴۰ تن یکی از دست و یا پایشان پریده، ۱۵۰۰ تن زخمهای سرپایی و نزدیک به ۲۵۰۰ تن هم در شوک فرو رفته و دچار بیماری روحی و روانی میشوند.
بقول ایرج میرزا:
خال مهرویان سیاه و دانه فلفل سیاه
هردو جانسوز است امل این کجا و آن کجا!
پاورقی
(۱) یعنی تا بحال پیش نیامده و سابقه نداشته که رئیس جمهور آمریکا همینجوری بسبک خاله مهین، یهو سرِ دلی و دلبخواه، چادر سر کرده و بزند به کوچه! در عرف سیاسی و بطور معمول وقتی رئیس یک کشوری میخواهد بکشور دیگر سفر کند، ماهها رایزنی سیاسی، گفتگو، آمادگی، چانه زنی و دیگر مراسم برگزار شده، امینیت و حفاظت سفر تامین گشته، و تازه وقتی همه چی آماده شد ، خبر سفر بگوش عموم میرسد. ولی خوب ما ترامپ را داریم که در نوع خودش یک آنارشیست کامل است.
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار
هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو
هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار
هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار
هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست لی لی خانوم
هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف
هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق
هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا
چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف
هر دو درگیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با روژ لب، مش حسن با ماله اش
هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسههای دلبر و نقل و نبات و با قلوا
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین
هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن
هردو می رینند اما این کجا و آنکجا.
ایرج میرزا
مرداد ۱۳، ۱۳۹۸
مخوانش سخی که محض سخاست
که زیر گنبد خضرا چنان توان بودن
که اقتضای قضاهای گندب خضراست
چو در ولایت طبعیم ازو گریزی نیست
که بر طباع و موالید والی والاست
کسی چه داند کین گوژپشت مینارنگ
چگونه مولع آزار مردم داناست
نه هیچ عقل بر اشکال دور او واقف
نه هیچ دیده بر اسرار حکم او بیناست
چه جنبشست که بی اولست و بیآخر
چه گردشست که بیمقطع است و بیمبداست
مرا زگردش اینچرخ آن شکایت نیست
که شرح آن بهمه عمر ممکنست و رواست
زمانه را اگر این یک جفاست بسیارست
بجای من چه کز این صدهزار گونه جفاست
چو عزم خدمت آن بارگاه دید مرا
که صحن و سقفش بیغاره زمین و سماست
چو دید کز پی تشریف نعمت و جاهم
چو بندگان ویم قصد حضرت اعلاست
بدست حادثه بندی نهاد بر پایم
که همچو حادثه گاهی نهان و گه پیداست
اشتراک در:
پستها (Atom)