شهریور ۱۱، ۱۳۹۸
مرداد ۲۴، ۱۳۹۸
من در این تاریکی آب را معنی کردم
من در این تاریکی
فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگیم را بچرد
من در این تاریکی
امتداد تر بازوهایم را
زیر بارانی میبینم
که دعاهای نخستین بشر را تر کرد
من در این تاریکی
درگشودم بچمنهای قدیم
به طلاییهاییکه بدیوار اساطیر تماشا کردیم
من در این تاریکی
ریشهها را دیدم
و برای بته نورس مرگ
آب را معنی کردم.
از سبز بسبز کتاب حجم سبز، سهراب سپهری
آلت پرستی در شرق آسيا
مهرجان العضو الذكري - القضيب - اليابان
یکی از مذاهب رایج در شرق آسیا ، پرستش آلت مردانه است. و مردم بسیاری در آنجا بصورت گسترده آلت مردانه را میپرسند. قبایل بربر ترک هم -پیش از این- تنها خدایی که میشناختند، همین آلت مردانه بود. (۱)
در ویدیو تهیه شده میتوان دید که حتی کودکان هم از این موضوع پیروی میکنند و در بعضی صحنهها ، مردم آلت مردانه را بصورت علم در آورده و ماننند روز عاشوراِ شیعیان و علم امام حسین در خیابان میچرخانند.
و کسانی که میخواهند حاجتِ خود را بگیرند ، رفته و صورتشان را به آلت مردانه میمالند! از نظر این مردم ، آویزان شدن شیعیان به قبرها و دخیل بستن آنان بضریحهای فلزی، و درخواست و طلب آرزو کردن بدین ترتیب، کاری بس مسخره، احمقانه و خنده دار است. و میپرسند مگر میشود از یک مرده درخواست کرد و انتظار داشت که حاجت کسی را برآورده سازد؟
درست همانگونه که یک شیعه با دیدن این ویدئو میخندد و مسخره میکند.
(۱)ترکها که در نقش غلام برای قبایل دیگر آدمکشی میکردند و هنوز هم میکنند، پس از پیوستن بقبایل عرب و انگل و ویکینگ و گل و حمله به شهرهای ایران و ورود بخاک امپراطوری پارسها، از قبایل دیگر دین و مذاهب وحشیها را بطور ناقص یاد گرفتند. و بوزینه وار تلقلید کرده و همچنان میکنند. این حمله بنام حمله اعراب و ترکها در ایران معروف است که در حدود ۲۰۰ سال پیش صورت گرفت. ولی به آن قدمت ۱۴۰۰ ساله میدهند تا تاریخ با شکوه ایرانیان را مخدوش ساخته تا افتخارات این تاریخ با شکوه باعث وطن پرستی ایرانیها نشود. چرا که از این امر واهمه دارند.;
این حملات ابتدا با انداختن چند جسد ترک و عرب و دیگر قبایل که توسط بیماریهای هولناک و مسری، نظیر طاعون سیاه و وبا از پا در آمده بودند، در بین مردم متمدن شهرهای آباد ایران و بمنظور آلوده و مریض ساختند ساکنان این شهر ها، شروع میشد، و پس از این لشگری از قبایل وحشی و بربر که بمرور زمان به این بیماریها عادت کرده و از آنها جان سالم بدر برده بودند، آنچنان وحشیانه به شهرها و مردم بیمار حمله میکردند که حتی سگها و گربهها هم از این حملات جان بدر نمیبردند. این داستان منجر به ازهمپاچی امپراطوری پارس ها، کشته شدن نادر شاه و روی کار آمدن قجرهای ترک در ایران شده و کشورهایی که امروزه عربی خوانده میشوند تماماً از ایران جدا گشته و به قبایل عرب سپرده شدند. بخش اروپایی امپراطوری پارسها هم دست انگلها و گلها و ویکینکگها افتاد.
مرداد ۲۳، ۱۳۹۸
گیرم که خلق را به فریبی فریفتید
آنچنان پلیدیِ هولناکی بر جان جامعه غرب چنگ انداخته و اعضای این جوامع را متاثر ساخته که بسختی بتوان پدیدهای بنام انسان را در این جوامع تشخیص داد و یافت. و در نتیجه میبایستی در لغتنامه بشری بدنبال یافتن نام تازه برای گونه جدید بود.
حتی ترکیبی از مشخصات دیو و دد و خَنّاس هم در مورد این گونه صدق نکرده و آنان را تعریف نمیکند.
موجودات وحشتناکی که بجز مواد مخدأر و الکل و سکس، هیچ دیگر نمیشناسند.
از مشخصات این گونه جدیدِ پدیدار شده ، اینستکه:
-این گروه هر چی میخورند نچسب و ناخوشایند است و آنان را مریض تر میکند.
-میخوابند ولی نه تنها احساس آرامش و استراحت نمیکنند، بلکه خواب هم یک نوع عذاب برای آنهاست و آنان را خسته تر میکند.
-حرف میزنند ولی بجای نزدیکی و همراهی، تولید انزجار، نفرت، بیزاری و کسالت میکند.
-هر کاری میکنند ، برایشان پشیمانی به دنبال دارد.
-کسی به معنای واقعی آنان را دوست ندارد. حتی گاهی پدر به آنان تجاوز کرده، مادر آنان را رها میسازد. خواهر و برادر بجز دشمنی و نفرت چیز دیگری برای ارائه ندارند.
- وجودشان حتی برای خود آنان نیز تحمل ناپذیر است.
- اکثر لحظات برای آنان غم، درد و دلشکستگی است. و برای حس نکردن، هر نوع موادی که مغز را از کار بیندازد، را با دل و جان خریدارند.
- و تنها خدایی که میشناسند، پول است و بس.
این گونه هولناک بوجود آمده که روزگاری زیر مجموعه نوع بشر بود، آنچنان نفرت انگیز و دل بهمزن است که دوری از آنان و جوامع ساخت آنان، اکیدا توصیه میگردد. و ناآگاهان، ساده دلان و خوشباوران، بدانند و هوشیار باشند که تمامی تبلیغاتِ رنگی که در مورد این گروه صورت میگیرد، دروغین، ساختگی، زهراگین، هدفمند و خالی از محتواست.
این مقدمه کوتاه را برای این نوشتم تا آدمیانی که داستان زیر را میخوانند، از تعجب دچار ناامیدی از نوع بشر نشده و بدانند که این موجودات جز گونه انسانی نیستند.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است و رقابتِ دو گروه از این موجودات پلید، بنام دمکراتها و جمهوریخواه ها، سخت برپا است و این دو گروه بدنبال بدست آوری قدرت از هیچ پلیدی رویگردان نیستند. دمکراتها اینجا و آنجا سناریوهای تیر اندازی و کشتار راه میاندازند ( که البته ترجیحا تلاش میشود که کشتارهای مهندسی شده، در بین لاتین تبارها و آفریقایی تبارها صورت پذیرد! و هر چه از این گروههای رنگین کشته شوند به سود بی رنگهای وحشی است.) و گناه این کشتارها و تیر اندازیها را بگردن گروه رقیب یعنی جمهوریخواه و بویژه رئیس جمهور فعلی، ترامپ انداخته و بدین ترتیب ضمن پیش بردن اهداف خود، کشتن رنگین پوست ها، تقبیح آزادی اسلحه که توسط سرمایه داران موافق جبهه ترامپ تولید میگردد، دست جلو را هم گرفته و آرای لازم را برای خود کسب کنند.
جمهوریخواهها هم بیکار ننشسته و برای جلب رضایت نیم بیشتر جمعیت ساکن استانهای همپیمان شمال قاره آمریکا، یعنی آفریقایی تبار ها، یک فاحشه، وا خوردهِ بیهمه چیز را بنام خواننده شاخه رپ، بکشور سوئد فرستاده و بهوای برگزاری کنسرت، سناریو کثیفی را راه میندازند، که خون را در تن آدمی منجمد میسازد.
داستان چیست؟
راکیم میرس ( Rakim Mayers) زادهٔ ۳ اکتبر ۱۹۸۸، معروف به اِیسَپ راکی ( ASAP Rocky ) خواننده رپ،اهل ایالات متحده و یکی از فواحش دنیای هنر آمریکا است که توسط پائین تنه خود پلههای شهرت و ثروت را صد تا یکی طی کرده و امروز در دنیای هنری آمریکا صاحب نام است .
این شخص که اگر قرار بود بطور طبیعی جلو رود اکنون جز خوانندگان دست صدم آمریکا میبود در جولای ۲۰۱۹ میلادی، همراه با محافظان پت و پهن و ۴۰۰ کیلویی خود بجرم حمله و نزاع با پسر ۱۸ ساله ی ضعیف جثه و کوچکی بنام مصطفی جعفری پناهنده افغانی که از ایران به سوئد آمده بود در استکهلم سوئد دستگیر شد.
اسپ عصبی- راکیم- بهمراه سه نفر دیگر ابتدا گوشی مصطفی جعفری را از او گرفته ( هرچه پسر بچه از آنان درخواست برگشت آنرا کرده، بینتیجه بود) و سپس مصطفی جعفری را بزمین انداخته و او را زیر کتک به تودهی گوشت تبدیل ساختند .
مصطفی جعفری بدلیل شکستگی قفسه سینه، پنچر شدن ریه ها، پارگی طحال، از دست دادن یک کلیه، شکستگی بازو و دنده ها، شکستگی سر و صورت و دماغ، و جراحت ناشی از کشیده شدن بطری شیشه ی که امریکاییهای وحشی شکسته و به بدنش کشیدند، در بیمارستان در بخش ویژه و مرگ، بستری گشت.
ویدئوهایی که مردم از این صحنه وحشیانه تهیه کرده بودند، با همان سرعتی که در اینترنت پخش گشت، با همان سرعت هم پاک گشته و تنها ویدئو مهندسی شده ی که امریکایی وحشی از صحنه توحش تهیه ساخته بود در تمامی اینترنت آپلود شد. پس از آن ماموران حفاظتی امریکایی که ۷۰ درصد از کاربران فعال و محبوب شبکههای اجتماعی را تشکیل میدهند، دست بکار شده و ضمن بدنام ساختن مصطفی جعفری، چهره ی فرشته گونه از اسب عصبی ساخته و او را طلبکار هم نمودند.
در تاریخ ۲۰ جولای دونالد ترامپ راکی وار وارد صحنه گشته و دستور داد تا سوئدیها این جنایتکار را آزاد کنند ودر توییتی اعلام کرد که در این مورد با کانیه وست ( همسر کیم کارداشیان ) صحبت کرده و با نخست وزیر سوئد تلفنی صحبت کرده که شخصا وثیقه راکیم را پرداخت کند.
همچنین ترامپ در توییت دیگری در تاریخ ۲۵ جولای اعلام کرد که : آزادی اسپ را به او برگردانید .
جاستین بیبر یکی دیگر از پروژههای هنری!! و خوانندگی امریکایی، برای آزادی راکیم در وبسایت خود شروع بجمع آوری امضا کرد.
روزنامه نیویرک تایمز هم به سیستم قضایی سوئد خط داده و در خبری اعلام کرد که احتمالا راکیم یا بر اساس درامد روزانه خود جریمه خواهد شد و یا باید ۲ سال حبس را تحمل کرد.
و در آخر سوئدیها هم بهمه این قرشمال بازیها، واکنش نشان داده و امروز این جنایتکار را آزاد کرده و تنها گفته اند که به مصطفی جعفری یک پولی چیزی داده تا دهانش - اگر زنده ماند- بسته شود!
این یعنی نمایش پلیدی و یعنی خاک بر سر هر چی اروپایی ذلیل.
این سناریو کثیف که برای محبوب ساختن ترامپ در بین آفریقایی تبارهای آمریکا تهیه شده بود، به چندین مرحله از فضاحت تقسیم میگردد که بعلت بیحوصلگی فهرست وار مینویسم:
- اولا انتخاب یک پسر بچه افغانی- ایرانی بعنوان قربانی، که نه دولتی در حمایت خود دارد، نه خانواه ی که بتواند کار ساز باشد، و نه پولی و نه یاری و یاوری ، یکی از کثیفترین و پلیدترین اعمالی است که میتوان انجام داد. و آینه تمام نمای پستی و حقارت و ذلیلی و زبونی و ترس آمریکایی معتاد، زرد و ذلیل و ضعیف و بی خایه است.
- ترامپ میدانست که دستگاه قضایی سوئد و کلا غرب ظاهرا مستقل کار کرده و نمیتوان در آن اعمال فشار کرد، و با اینحال از نخست وزیر سوئد میخواهد که این خلافکار جنایتکار را، صرفنظر از جنایتی که در روز روشن و در جلو دید همگان انجام داده، آزاد سازد! چرا؟ چون همانطوری که روسای جمهور پیش از او- وقیحانه- سر خر را پائین انداخته و به کشورهایی که عملا اشغال کردهاند مانند افغانستان و عراق، سر زده، وارد شده و به دلخواه میروند و میایند، و این کشورها را ملک طلق خود میدانند،
خود او هم بی اعتنا و بیخیال اینکه از طرف دانمارکیها دعوت شده باشد و یا اصلا نظر آنان را پرسیده باشد، به این کشور سفر میکند، و آنجا را مال خود میداند و بدین ترتیب و عملا نشان میدهد که هیچ احترامی برای دانمارکیها قائل نیست،
به سوئدیها هم میگوید که این اوست که بالای قانون آنان نشسته و رای میدهد. و حرف او و امریکایی مهمتر از سوئد و جٔد و آبادش میباشد. و چرا سوئدیها تن به این خفت دادند؟
در مقاله پیشین تحت عنوان -بین بمبگذاریهای کپنهاگ با بمب گذاریهای بغداد، تفاوت از زمین تا آسمان است- نوشتم که در جلو اداره مالیات کپنهاگ پایتخت دانمارک بمبگذاری شد که اگر به خود دانمارکیها بود تا ابد نمیتوانستند بمبگذار را پیدا و دستگیر کنند، چون کار بشدت حرفه ی بود. ولی دیروز بطور تعجب آمیزی، پلیس دانمارک اعلام کرد که بمبگذاران دو نفر سوئدی هستند که یکی از ایشان دستگیر و دیگری در حال فرار است. پرسش اینجاست که چه کسی اینرا به دانمارکیها گفته؟ چرا وقتی دولت سوئد به ترامپ گفت که نمیتواند در امر آزاد سازی وحشی امریکایی دخالت کند، بلافاصله وزارت اطلاعات آمریکا ، نام بمبگذار را جلو سوئدیها گذاشته و آبرویشان را جلو همسایه شان، دانمارک، بردند؟ و شاید احتمالا تهدید کردند که در صورتیکه بحرف ترامپ گوش ندهند، دیگر عملیات تروریستیشان را نیز لو خواهند داد!
بهرحال این سناریو هیچ ندارد، بجز ننگ و رسوایی و پستی و ابلیس منشی غربیها که برای یکبار دیگر خودش را به دید مردم دنیا کشاند.
مرداد ۲۱، ۱۳۹۸
میان بمبگذاریهای کپنهاک تا بغداد تفاوت از زمین تا آسمانست
پس از اینکه حالیمون ساختند که دو دسته تروریست وجود دارد و این جمأعت وحشی و بیرحم و آدمخوار بدو دسته خوب و یا خودی و تروریست بد و غیر خودی، تقسیم میشوند، بتازگی چشممان را هم به بمبگذاریهای ملیح و بمبگذاریهای هولناک روشن ساختند.
جریان از آنجا شروع شد که رئیس جمهور استانهای همپیمان شمال قاره آمریکا، شخص بامزهای بنام ترامپ که اروپاییها بظاهر بخونش تشنه هستند، در یک مصاحبه سرپایی و پرسشگری خبرنگار میکرفونی، از دهان صاف شده ش پرید و نسنجیده، گفت که پس از سفر به لهستان احتمالا به دانمارک هم سفر خواهد کرد. همه غافلگیر شدند و دانمارکیها بیشتر از همه شوکه!
فردای این تپه تازه رنگی، وزارت امور خارجه آمریکا برای پوشاندن و ماله کشی روی این افتضاح سیاسی پیش آمده اعلام کرد که در اواخر ماه اوت، رئیس جمهور ترامپ به دانمارک سفر خواهد کرد.(۱)
دانمارکیها ای بر پدرت لعنت گویان، شروع به آبپاچی و نظافت و راست و ریست کردن قضایا کردند. تمامی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی به یکباره درحال آماده باش مطلق ، درآمده و تمامی مسیرها و مکانهایی که ترامپ میبایستی از آنجا گذر کند، پاکسازی امنیتی گشته و خلاصه جنب و جوش عجیبی بین حفاظتیها برقرار شد چرا که زمان کوتاه بود و کار خطیر.
اما چندیست که بمبگذاریهایی در جلو ساختمانهای دولتی و پلیس، در کپنهاگ پایتخت دانمارک صورت گرفته که خوشبختانه خسارات جانی که هیچ و مالی آنهم بسیار ناچیز بوده است . این بمبها تنها شیشه چندین پنجره را در کنار درب ورودی ساختمان پلیس یکی از محلات خارجی نشین کپنهاگ شکسته و به درب ورودی دیگر ساختمان دولتی هم کمی تا قسمتی زخم وارد کرده است. برخی معتقدند که این بمبگذاریها بمناسبت سفر ترامپ صورت گرفته و بیشتر برای اعتراض به این امر است. چرا که بمبگذاریها در ساعاتی از شبانه روز صورت گرفته که خیابانها خلوت و مردمی در حال رفت و آمد نبوده اند. و قدرت بمبها هم آنچنان نبوده که شعاع وسیع را دربر بگیرد.
و مثلا مانند بمب گذاریهایی که در افغانستان، بغداد و یا بین کردهای سوریه صورت میگیرد نیست که در آنجاها معمولا وقتی بمبی منفجر میشود، همان درجا ۵۰ تن پودر شده، ۱۲۰ تن کشته، ۲۳۰ تن در کما، ۵۰۰ تن از نخاع به پائین فلج، ۳۴۰ تن یکی از دست و یا پایشان پریده، ۱۵۰۰ تن زخمهای سرپایی و نزدیک به ۲۵۰۰ تن هم در شوک فرو رفته و دچار بیماری روحی و روانی میشوند.
بقول ایرج میرزا:
خال مهرویان سیاه و دانه فلفل سیاه
هردو جانسوز است امل این کجا و آن کجا!
پاورقی
(۱) یعنی تا بحال پیش نیامده و سابقه نداشته که رئیس جمهور آمریکا همینجوری بسبک خاله مهین، یهو سرِ دلی و دلبخواه، چادر سر کرده و بزند به کوچه! در عرف سیاسی و بطور معمول وقتی رئیس یک کشوری میخواهد بکشور دیگر سفر کند، ماهها رایزنی سیاسی، گفتگو، آمادگی، چانه زنی و دیگر مراسم برگزار شده، امینیت و حفاظت سفر تامین گشته، و تازه وقتی همه چی آماده شد ، خبر سفر بگوش عموم میرسد. ولی خوب ما ترامپ را داریم که در نوع خودش یک آنارشیست کامل است.
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار
هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو
هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار
هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار
هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست لی لی خانوم
هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف
هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق
هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا
چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف
هر دو درگیرند اما این کجا و آن کجا
میترا با روژ لب، مش حسن با ماله اش
هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسههای دلبر و نقل و نبات و با قلوا
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین
هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان
هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن
هردو می رینند اما این کجا و آنکجا.
ایرج میرزا
مرداد ۱۳، ۱۳۹۸
مخوانش سخی که محض سخاست
که زیر گنبد خضرا چنان توان بودن
که اقتضای قضاهای گندب خضراست
چو در ولایت طبعیم ازو گریزی نیست
که بر طباع و موالید والی والاست
کسی چه داند کین گوژپشت مینارنگ
چگونه مولع آزار مردم داناست
نه هیچ عقل بر اشکال دور او واقف
نه هیچ دیده بر اسرار حکم او بیناست
چه جنبشست که بی اولست و بیآخر
چه گردشست که بیمقطع است و بیمبداست
مرا زگردش اینچرخ آن شکایت نیست
که شرح آن بهمه عمر ممکنست و رواست
زمانه را اگر این یک جفاست بسیارست
بجای من چه کز این صدهزار گونه جفاست
چو عزم خدمت آن بارگاه دید مرا
که صحن و سقفش بیغاره زمین و سماست
چو دید کز پی تشریف نعمت و جاهم
چو بندگان ویم قصد حضرت اعلاست
بدست حادثه بندی نهاد بر پایم
که همچو حادثه گاهی نهان و گه پیداست
مرداد ۱۰، ۱۳۹۸
پرچم گروه تروریستی داعش همان پرچم دزدان دریایی غربی است
فرانسوی ها همان پرچم دزدان دریایی که پدرانشان استفاده میکردند را برای گروه تروریستی داعش انتخاب کردند, یعنی از نظر ابتکار و خلاقیت از صد ها سال پیش تاکنون یک گام هم جلو نرفتند.
یادآوری میشود از نظر روان شناختی، فرانسویها و بطور کلی موجودات که امروزه غربی نامیده میشوند، به توحش و بویژه دزدی و چپاول ، کشتار و سر بریدن علاقه و دلبستگی عمیقی دارند. دستگاهی که سر را به طرز وحشیانهای میبرد، گیوتین نام دارد که تنها اختراع فرانسویها در طول تاریخ موجودیت ننگینشان میباشد. این وحشیها که از نظر نژادی به قبایل بغایت بربر تعلق دارند، تا ۲۵۰ سال پیش در حاشیه شهرهای مدرن و متمدن امپراطوری پارسها در شرایطی بسیار فجیع میزیستند و اکثرا دچار بیماریهای هولناک مانند طاعون میشدند که در نهایت هم با سرایت دادن همین بیماریها توانستند، شهرها را به زانو در آورده، و آنها را اشغال کرده و امروزه خود را صاحب تاریخ و تمدن گذشته این شهرها بدانند. نگاه کنید به تاریخ ترکا که با اشغال غرب ایران، و کشتار وحشیانه مردم آنجا که به کشتار ۲ ملیون ارامنه معروف است، و سوزاندن شهرهای زیبای آن، ابتدا آنجا را اشغال کرده و امروزه ادعای به ارث داشتن تمدن این شهرها را هم به طور مسخره و خنده داری، دارند. همین اتفاق در مورد مردمی که امروزه در جایی به نام فرانسه و انگلیس نامیده میشود، افتاده و همین وحشیها ۲۰۰ سال پیش به منطقه شمال قاره آمریکا رفته و آنجا را با وجود کثیف خود الودند و از آن زمان تا کنون، مردم دنیا را دچار جنگ، کشتار، سربریدن و فقر و دربدری و نیستی کرده، گونههای انسانی، حیوانی و گیاهی متعددی را از بین برده، کرهِ زمین را به طرف نیستی رانده و جنایاتی مرتکب شدهاند که هیچ ابلیس و هیولایی تا کنون انجام نداده است. نگاه کنید به تاریخ آمریکا که ظرف این ۲۰۰ سال بیش از ۴۰۰ جنگ در گوشه و کنار دنیا به راه انداخته است.
مرداد ۰۹، ۱۳۹۸
مگر در نهر تنهایی چه میشویند
صدای آب میآید
مگر در نهر تنهایی چه میشویند؟
لباس لحظه ها پاکست
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف، نخهای تماشا، چکه های وقت
طراوت روی آجرهاست
روی استخوان روز
چه میخواهیم؟
بخار فصل, گرد واژه های ماست
دهان گلخانه فکرست
سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب میبینند
ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریک میگویند
چرا مردم نمیدانند که لادن اتفاقی نیست
نمی دانند در چشمان دمجنبانک امروز
برق آبهای شط دیروز است؟
چرا مردم نمیدانند که در گلهای ناممکن هوا سردست؟
کتاب حجم سبز، چکامه آفتابی، سهراب سپهری
مرداد ۰۸، ۱۳۹۸
اکنون خدایی در باطن من برقص درآمده است
دیدن موجودات کوچک بالداری به این سبکی، بی فکری، ظرافت و جنبندگی، زرتشت را بگریستن و نغمه سرایی وامیدارد.
میگوید، من تنها بخدایی ایمان دارم که رقصیدن را بداند. وقتی به شیطان نگاه کردم او را جدی،، دقیق، عمیق و عبوس یافتم، در واقع او روح ثقل زمین است و مسئول افتادن همه چیزها هم اوست.
من راه رفتن را آموخته ام، از آنوقت است که میتوانم بدوم.
من پرواز کردن را آموختهام و دیگر احتیاج ندارم کسی مرا بحرکت وادارد.
اکنون مرا وزنی نیست. اکنون من پرواز میکنم و خود را در زیر خود مییابم.
اکنون خدایی در باطن من برقص درآمده است.
-زرتشت بارها جوانی را دیده بود که از او دوری میجوید. شبی که به تنهایی در تپههای اطراف شهر، موسوم به گاو خالدار میگشت، چشمش به آن جوان افتاد که بر درختی تکیه کرده و با چشمانی خسته به دره نگران است. زرتشت درختی را که جوان بر آن تکیه کرده بود گرفت و گفت: اگر من میخواستم این درخت را با دستهای خود تکان دهم، نمیتوانستم. ولی بادی که ما نمیبینیم آنرا بدلخواه خود عذاب میدهد و خمّ میکند. ما هم بوسیلهٔ دستهای نامرئی، بشدت خمیده میشویم و عذاب میکشیم.
جوان بی اختیار از جای جست و گفت: من صدای زرتشت را میشنوم درحالیکه هم اکنون فکرم مشغول بدو بود.
زرتشت پاسخ داد: از چه چیز این امر باک داری؟ بشر هم مانند این درخت است، هرچه بیشتر بسمت بلندی و روشنائی پیش میرود، ریشههایش بیشتر در زمین و تاریکی و درهها و بسوی پلیدی میگرود.
نیچه
مرداد ۰۶، ۱۳۹۸
اشتراک در:
پستها (Atom)