رضا صادقی "رفیق قدیمی"
آبان ۱۹، ۱۳۹۷
دانستنی ها
یک - آدمی که بجبر آدم بودن، دچار هزاران نقطه ضعف و ایراد و خطاست، نمیتواند برای دیگران آموزگار اخلاق شود. شما بیل زنی؟....
دو - برای ملعونی که مامور اجنبی است و عمر کثیفش را صرف نابودی ملت و میهن تو نموده و دستانش تا آرنج بخون فرزندان کشورت آغشته است، نمیشود دل سوزاند و اگر دل سوزاندی و برای سقط شدنش حتی به اندازه سر سوزنی اخم کردی، ابلهی هستی که سزاوارِ ابلیسی.
سه- اگر پس از ۴۰ سال و پس از دیدن چپاول روزانه ثروتهایت توسط غربی ها، شنیدن هزاران هزار دروغ احمقانه از حنجره کثیف رسانههای غربی، تجربه و تحمل اینهمه کشتار، تحقیر، زندان، شکنجه، دربدری و تیرهروزی که غربیها به تو روا داشته اند، اگر هنوز میپنداری که یک گله آخوند مافنگی، بیسوادی که برای دو زار تا زمین دولا میشوند، دشمنان اصلی تو هستند، به اندازه یک بچه ۴۰ روزه رشد مغزئ نداشتی.
چهار- اگر میانگاری که زدن و دررفتن، زرنگی است، با همین فرمان جلو برو، که هیچ مجازاتی بهتر از "در حماقت ماندن" نیست.
هیچکسی نیست که قهرمانان را بیدار کند
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که درآن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک بدر میآرند
و درآن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
"دور باید شد، دور
مرد آنشهر
اساطیر نداشت
زن آنشهر
بسرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آینه تالاری
سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی
مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره هاست"
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
پشت دریاها شهریست
که درآن پنجرهها رو بتجلی بازست
بامها جای کبوترهاییست
که بفواره هوش بشری مینگرند
دست هر کودک ده ساله شهر
خانه معرفتیست
مردم شهر بیک چینه چنان مینگرند
که بیک شعله
بیک خواب لطیف
خاک، موسیقی احساس ترا میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد
پشت دریاها شهریست
که درآن وسعت خورشید
به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنیند
پشت دریاها شهریست
قایقی باید ساخت
قایقی باید ساخت.
سهراب سپهری
Siavash Ghomayshi - Jazireh | سیاوش قمیشی - جزیره
آبان ۱۱، ۱۳۹۷
چرا خواب میبینیم؟
پیش از این نوشتم که زمانی که ما بخواب میرویم، کارکرد مغز ما شروع شده و مغز با شدت و صرف انرژی زیاد که از ماهیچههای آدمی میگیرد، شروع به بایگانی کردن هرآنچه که آدمی در طول روز، دیده، شنیده، چشیده، بویده، حس و لمس کرده مینماید. و آنها را نمره گذاری کرده و در درون بایگانی خود جاسازی میکند. مدت زمانی که مغز برای بایگانی استفاده میکند کاملا به سلامت جسم آدمی بستگی دارد و معمولا از یک تا سه ساعت طول میکشد. پس از آن کار مغز اینستکه انرژی گرفته شده از ماهیچهها را به آنان بازگرداند. و مغز اینکار را با تجزیه خون انجام میدهد. مدت زمان اینکار هم باز در افراد گوناگون، متغیر است، ولی بطور طبیعی یک تا سه ساعت طول میکشد. و اینکه گفته میشود که آدمی دستکم به ۶ ساعت خواب در ۲۴ ساعت نیاز دارد از اینجا سرچشمه میگیرد.
اما چرا ما خواب میبینیم؟
پس از بایگانی تجربیات روزانه آدمی که تماماً توسط ۵ حس او منتقل شدهاند، کار دیگر مغز و یا این "شگفتی هستی" اینست که تمامی آنچه که بروی روح و روان آدمی (بگفته عوام) در طی روز تاثیر گذاشته اند را خنثی کند. تاثیرات ترس، شادی، غم، نفرت، عشق، سکس و و و همگی توسط مغز خنثی شده و روح و روان آدمی هم بدین ترتیب از آلودگیها منزه و پاک میگردد. و چگونه مغز روان آدمی را معالجه میکند؟ با ترتیب دادن نمایشی که بازیگر اصلیش شخص صاحب مغز است. که به این نمایش "خواب دیدن" گفته میشود.
مثلا وقتی شخصی در طی روز بر اثر نامیدی و مشکلات زیاد، متاثر میگردد، بهنگام پاک سازی در طول خواب، مغز نمایشی مانند اینکه آدمی پرواز میکند را براه میندازد. پرواز کردن در خواب تاثیر شگفتی برای پاکسازی روان آدمی از آلودگی نامیدی دارد.
و یا وقتی کسی در طول روز ترسیده باشد و یا دچار تاثیرات آزار دهنده نفرت ورزیدن گردد، مغز برای او یک فیلم اکشن و بزن بهادری ترتیب میدهد، که در آن شخص در حال جنگ و یا گریز و یا بزن بزن و یا مواجه شدن با ترس خود میگردد. مثلا اگر از بلندی میترسد، مغز نمایش افتادند در درهای عمیق را ترتیب میدهد و بدین ترتیب آدمی را صورت بصورت ترس خود میگرداند.
شخصی که دچار عذاب وجدان باشد، معمولا خواب میبیند که کسی او را دنبال کرده و قصد کشتن او را دارد.
غم از دست دادن مادیات، شخص مورد دلخواه و یا شکست مالی، معمولان با نمایش افتادند دندان ها، خنثی میگردد.
و خلاصه مغز کارگردان زیرکی است که همه تلاش خود را برای نجات آدمی از پدیدههای آزار دهنده میکند. بدین سبب است که وقتی کسی از خواب شبانه برمیخیزد، گرفتاریها و مشکلات روز پیشین بنظرش کمرنگ تر جلوه میکند.
اما چرا گاهی اوقات خوابها یادمان میماند، گاهی با ترس از خواب میپریم و گاهی اصلا بیاد نمیاوریم که چه خواب دیدهیم؟
تمامی این موارد بستگی بشدت و ضعف "تاثیرات منفی احساس تجربه گشته" در طی روز و نمایشی است که مغز ترتیب داده- دارد. مثلا اگر کسی دچار عذاب وجدان زیادی باشد، نمایش خشنتر است، در اینحالت قلب شروع به واکنش غیرمعمول نموده و مغز برای اینکه به قلب آسیب نرسد، شخص را از نمایش بیرون کشیده و شخص از خواب میپرد و میتواند تپش قلب خود را حس کند.
گاهی شخص ضمن دیدن یک خواب عاشقانه و یا سکسی، درست سر بزنگاه از خواب میپرد، در اینحالت آدمی احساس بسیار عمیقی را تجربه میکند که میتواند دنیای واقعی او را درهم ریزد و تمایل بخواب را در آدمی زیاد سازد، که باز مغز دست بکار گشته و آدمی را بحالت طبیعی باز میگرداند.
به یاد آوردن و یا از خاطر بردن خوابها هم تماماً بستگی بقدرت حافظه شخص و همچنین تاثیر نمایش مغز(خواب) بر روی آدمی دارد. زمانی که نمایش ها(خواب ها) آنچنان اهمیتی برای شخص ندارند، معمولاً آدمی آنها را بخاطر نمیسپارد، و یا اگر بیاد آورد(اگر حافظه ضعیفی نداشته باشد)، بسرعت از یاد خواهد برد.
گاهی افراد ادعا میکنند که اتفاق رخ داده در زندگی روزانه را، پیش از این در خواب دیده اند. پاسخ به این ادعا میتواند این باشد که مغز آنچنان آقا و سرور شخص است که میتواند در بروز پدیدههایی که رخ میدهد، نقش اساسی بازی کرده و همانی را که در خواب ترتیب داده است را، نیز در بیداری پیاده سازد. گاهی فرد حس میکند که اتفاق رخ داده را پیش از این تجربه کرده است، در اینحالت باید به او گفت که دارای مغزئ بسیار زیرک و قوی است که میتواند بجای فرد، در رخدادهای روزانه هم نقش بازی کند.
آبان ۱۰، ۱۳۹۷
غربیها، همان تروریستهای همیشه طلبکارند
وقتی تاریخ ترا دشمنانت مینویسند، دلاوریها و شکوه و جلال و علم و انسانیت نیاکان تو به پایِ آنان و توحش و بربرمنشی و قساوت و ذلت و حقارت و آدمخواری و عقبماندگی و ترس و زبونی و جنایتکاری آنان به پایِ گذشتگان تو نوشته میشود. و ایکاش کار بهمینجا خاتمه یافته و پایان میپذیرفت. متاسفانه این تازه اول و آغاز کار است. و تاسف آنجاست که- تو- همین تاریخ مسموم و جعلی و دروغین و نابود کننده را با توسری و تعصب و حماقت به حافظه فرزندان و ایندهگان خود میسپاری و سپس مینالی که چرا دچار چنین روزگار هولناک و سخیفی شدی که هم مالت را میبرند، هم جانت را میگیرند، هم آبرویت را میریزند و آنچنان جهنمی برایت میسازند که مرگ برایت هدیهای الهی و آسمانی و آرزو میگردد.
اعدامهای روزانه و گروهی و شکنجههای روحی و جسمی غیر قابل تحمل و خارج از حد آدمی برای جوانان ایرانی کم است، در روز روشن میریزند ۴۰ تن از جوانان بیگناه مملکت را به رگبار بسته و با قساوت و بیرحمی و بیشرمانه، میکشند، سپس با کمک دولت دست نشانده و دشمن ایران و ایرانی و وابسته به سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و فرانسه- آخوند حسن شیاد- که در فاحشه خانه بدنیا آمده و بزرگ شده و آنچنان وقیح است که تاریخ نمونهاش را بخود ندیده و نشنیده است و ظرف ۸ سال ، ایرانِ بخاکِ سیاه نشسته را به نابودی مطلق کشانده است، با سلام و صلوات به سفارت دانمارک برده و از آنجا به دانمارک میفرستند.
و بعد وقتی دیدند قتلعام و کشتار گروهی جوانان ایرانی بهیچ جا حساب نشد و آب از آب تکان نخورد و هیچ صدائی از هیچ گلویی در نیامد و ایرانی بی غیرت تر از این حرفهاست، گستاختر و رسواتر و ننگینتر و بیشرمتر شده و به مرحله بعدی رفته و همین را هم بهانه ساخته و هم جنایت هولناک خود را ماستمالی میکنند و هم بدنبال بدست آوردن اهداف دیگر، دست جلو را گرفته و قرشمال بازی راه انداخته و جنگ بین خود که برای غارت بیشتر صورت گرفته است را بخانه ایرانیها میکشانند.
دیگر نمیدانند که بر سر شاخ نشسته و بن میبرند.
سلمان پارسی شاهزادهای بود از شاهزادگان دربار امپراطوری پارسها و دربار صفوی که ۲۵۰ سال پیش بخاطر نامردمی که انجام داد از این امپراطوری بزرگ و جهان شمول رانده و تبعید شد. این شاهزاده خطاکار و تحقیر شده که بجز سرزمینهایی که غیر قابل مسکن بوده و تنها احمقها در آنجا میزیستند، جای دیگری برای رفتن نداشت،( چرا که در آن زمان تنها ۷ کشور وجود داشت که تماماً زیر پرچم امپراطوری صفوی بود و او را بخود راه نمیدادند) وقتی خود را در بین قبایل بغایت عقبمانده و بربر یافت، برای اینکه از شر حماقت و جهالت و بربر منشی آنان خود را در امان داشته و جان سالم بدر برد، با کمک دانش بسیار خود در علم شیمی و فیزیک و معماری و طب و نظامی گری، ابتدا با انجام کارهای بسیار معمولی، مانند افروختن آتش و معالجه زخمها و بیماریهای افراد قبایل بربر، و ساخت سرپناههایی که آنان را از شر سرما و گرما در امان میداشت، و ساخت شمع و شراب و شیرینی، توانست در مدت کوتاهی، جایگاه رفیعی در بین این قبایل برای خود باز کند و آنان را شگفت زده و در نتیجه رام و سرسپرده بسازد. به مرور زمان آنچنان کارش بالا گرفت که تمای افراد این قبایل بدون اجازه او، هیچ نمیکردند. و در بین این قبایل به کسی که مرده را زنده میسازد، معروف گشت. سلمان پارسی با عصایی که در زیر آفتاب میدرخشید، با نقل داستانهایی که پارسها برای کودکان خود، بهنگام خواب، تعریف میکردند، افراد این قبایل را محسور ساخت و برای آنان خدایی نادیده و ناشنیده بنیان گذارد. سلمان افراد این قبایل را به شهرهای کوچک فرستاده و قتل و غارت راه مینداخت. پس از چندی، مردم معمولی، برای اینکه از کشتار نجات یابند، با صدای بلند میگفتند: من سلمانم، یعنی من هم به سلمان اعتقاد دارم. این جمله کم کم به مسلمانم، کوتاه گشته و سپس نام گروهی مجزا گشت که همواره تسلیم و مطیع قبایل وحشی و بربر بودند.
سلمان پارسی همان ابلیس از درگاه خدا رانده شده است که برای انتقام از پارس ها، مکتبی به نام دین را ساخت که سالها پس از او، قبایل بغایت عقبمانده با کمک مکتب انحرافی او، مخلوقات خدا و کره زمین و هرچه که بود و نبود را بفرجامی شوم مبتلا ساختند. و هنوز که هنوز است، اساس و بنیان فکری آنان، همانند سلمان، انتقام از پارس هاست.
آبان ۰۹، ۱۳۹۷
زن ایرانی نگاهبان و پاسدار ایران.... بهناز خسروخان
Guajira - flamenco
Performed and choreographed by Behnaz Khusrokhan-
رقص فلمینگو کاری از بهناز خسروخان
ما را با نسیمی از زمین میکند
تا سواد قریه راهی بود
چشمهای ما پراز تفسیر ماه زنده بومی
شب درون آستینهامان
میگذشتیم از میان آبکندی خشک
از کلام سبزه زاران گوشها سرشار
کوله بار از انعکاس شهرهای دور
منطق زبر زمین در زیر پا جاری
زیر دندانهای ما طعم فراغت جابجا میشد
پایپوش ما که از جنس نبوت بود
ما را با نسیمی از زمین میکند
چوبدست ما
بدوش خود بهار جاودان میبرد
هریک از ما آسمانی داشت
در هر انحنای فکر
هر تکان دست ما با جنبش یکبال
مجذوب سحر میخواند
جیبهای ما صدای جیک جیک صبح های کودکی میداد
ما گروه عاشقان بودیم و راه ما
از کنار قریه های آشنا با فقر
تا صفای بیکران میرفت
بر فراز آبگیری خودبخود سرها خم شد
روی صورتهای ما
تبخیر میشد شب
و صدای دوست میآمد
بگوش دوست.
سهراب سپهری
Fatemeh Mehlaban - Nemishe
هر چه داده با بهره ش از تو پس میگیرد
نینا سیمون(۱) در ترانهای میخواند:
من خانه ندارم، کفش ندارم
پول ندارم، شخصیت ندارم
دوست ندارم، شاگرد ندارم
دنیا ندارم، کار ندارم
جایی برای ماندن ندارم
پدر ندارم، مادر ندارم
بچه ندارم، خواهر و برادر ندارم
اعتقاد ندارم، ایمان ندارم
مسجد و کلیسا ندارم، خدا ندارم
عشق ندارم، اسم ندارم
شراب ندارم، سیگار ندارم
پوشاک ندارم، کشور ندارم، دوست ندارم،
مال ندارم،
حامی ندارم، یار و یاور ندارم
دامن ندارم، ژاکت ندارم
عطر ندارم، رختخواب ندارم
ماشین ندارم، زمین ندارم، آینده ندارم
خوراک ندارم، هیچی برای زندگی ندارم!
پس چی دارم؟
اصلا چرا زنده ام؟
بگذار برایت بگویم که زندگی چه چیزی به من داده که بخاطرش زندهام
و کسی نمیتواند آنرا از من بگیرد ، مگر اینکه خودم بخواهم-
زندگی بمن
مو داده، سر داده
بمن مغز داده، گوش داده
چشم داده، دماغ داده، دهان داده، بمن لبخند داده
زبان داده، چونه داده، گردن داده، پستان داده، قلب داده، روح داده، پشت داده، سکس داده
بمن بازو داده، دست داده، انگشت داده، پا داده، لنگ داده، انگشت پا داده
بمن کبد داده، خون داده
بمن زندگی داده، بمن دردسرای زندگی را داده، بمن روزهای خوب و روزهای بد داده
بمن آزادی داده
بمن جان داده
و این زندگی مال من است و هیچکس نمیتواند این زندگی را از من بگیرد.
من زندهام، و زندگی خواهم کرد.
این شعر پر مفهوم که به آدمی یادآوری میکند- هرآنچه که در بیرون از وجود او هستی دارد در مقابل گوهر خلقت آدمی هیچ است و آدمی فارغ از مادیات و مطالب دنیوی، میبایستی بخاطر همه آنچهِ آفریدگار توانا به او بخشیده، خوشحال، خرسند و راضی باشد،
تا زمانی که آدمی جوان است، بسیار مناسب و امیدوار کننده است. ولی وقتی همین ترانه را برای پیری سالخورده که دچار بیماریهای گوناگون و متنوع و آزار دهنده است، میخوانی، به بخش آخر که میرسی، خجالتزده خواهی شد، و درمیمانی که چه بگویی! در مقابل سالخوردهای که نه کبد سالم دارد، نه قلب کارکن، نه مخ، نه رگ و عروق کاربر، نه دست و پایِ کار ساز، نه سکس و دستگاه تناسلی سازنده، نه ریهای و و و... خلاصه کلام اینکه آدمی وقتی به کهولت سن میرسد، در واقع هیچ ندارد بجز انتظار.
Nina Simone - Ain't Got No...I've Got Life
آبان ۰۳، ۱۳۹۷
روبروت سراب پشت سر خراب
برخی آدمنماها بویژه این ملت بیچاره مخ شسته راه گم کرده، هر زمان، کار خطایی انجام میدهند شیطان را لعن و نفرین کرده و تف میندازند؟ وقتی لعنت بر شیطان میگویند، به این توجه ندارند که:
اهریمن هرچه باشد، حداقل دروغ نگفته و ظاهر و باطنش یکیست!
آدم را نستوده و تظاهر بخدا پرستی نکرده است،
تنها مانده ولی منت بهشت را نکشیده است،
و اهریمن مانند آدم ترسو نیست. بجای اهریمن میبایستی آن پدر و مادری را لعنت کرد که به کودکان خود جز توحش، دو رویی و رذالت و خودخواهی، هیچ نیاموختند.
Dariush - Dele man
حساب بندگی را از ریاکاری جدا کردم
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب، خدایا من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم، از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه، جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضحتر و بهتر بگویم، کودتا کردم
خدا را بنده خود کرده، خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط، هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شُستم سر بسر برنامه پیشین
هرآن چیزی که از اول بود، نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم، هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم
نماز و روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
حساب بندگی را از ریاکاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان، بی کدخدا کردم
نکردم خَلق، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهدهدار پیشوایی در همه عالم
به تیپا پیشوایان را بدور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم بدنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
بقدرت در جهان خلعید از اهل ریا کردم
ندادم فرصت مردم فریبی بر عبا پوشان
نخواهم گفت آنکاری که با اهل ریا کردم
بجای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشتِ سرِ هم بندگانِ لخت و عور ایجاد
بمشتی بندگان آبرومند اکتفا کردم
هرآنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
بجای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم
سری داشت کو بر سَرْ فکرِ استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را بدرد بی نوایی مبتلا کردم
نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دو صد ظلم و جفا کردم
نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
بجای آنکه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
بجای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تا ریگی بکفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را، عجب کاری بجا کردم
چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم، خدمت و مهر و صفا کردم
ز من سر زد هزاران کار دیگر تا سحر، لیکن
چو از خود بیخود بودم، ندانسته چهها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هُشیار
خدایا در پناه مِی جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم:
"خداوندا نفهمیدم خطا کردم...!"
کارو دردریان
دل بیبهانه شادِمان
-مردم را در سالنی جمع کردن و برای آنها لطیفه تعریف کردن و آنها را خنداندن،
- در بین مردم، در خیابان و اینجا و آنجا رفتن، رقصیدن، نواختن، خواندن، نمایش دادن و آنها را شاد کردن،
- بی و با بهانه، به مردم کادو و هدیه دادن و آنها را خوشحال ساختن،
- شراب و الکل نوشیدن و یا مواد مخدر و یا قرصهای شادی آور مصرف کردن،
-........
- همگی مدت دار و گذراست و
- هیچکدام، حال خوب و دلِ شاد و فراغتِ بال و خرسندی درونی و بی دلیل نمیشود.
به جان عمه ترامپ, فقط او نیست که تروریست است
بیش از ۶ سال است که از نوشتن جمله پرمعنا، واقعی و قابل تفکر "تنها غربیها تروریستند و ترور میکنند"، که برای اولین بار در آدمبرفی نوشته شد، میگذرد، و آدمبرفی امروز و پس از گذاشتن ۶ سال نه تنها هنوز بگفته خود پای بند و پایفشار بوده بلکه به اضافه کردن این جمله که "تنها احمقها اینرا باور ندارد"، گفته خود را بسط داده و تکمیل میکند.
از دیروز (۲۴ اکتبر ۲۰۱۸) در اخباری که از امپراطوری رسانهای و فاسد غربی مرتبا پخش میشود، داریم که تعدادی از دموکراتهای آمریکا که در ضمن از مخالفان سرسخت رئیس جمهور فعلی آمریکا، یعنی دونالد ترامپ هم هستند، بستههای مشکوکی را دریافت کردهاند که اگر آنها را باز میکردند، منفجر شده و ترور میگشتند. سپس و همزمان با پخش این اخبار، بروی این واقعیت که اینهایی که هدف ترورِ تروریستها قرار گرفته اند از مخالفان ترامپ هستند، اصرار شده و آنرا به اصطلاح رسانههای غربی، نئون ساخته (Highlight) و فاحش میسازند. وبطور غیرمستقیم این تفکر را در جامعه جهانی جا میدهند که ترامپ و دار و دسته او، عاملان و مسببان این ترورها میباشند. تا اینجای کار که میگوید: "عاملان ترور غربیها میباشند"، قابل قبول است و در این واقعیت شکی نیست. اشکال از اینجاست که این سناریو از زور تکرار، جدا پر و پوسیده شده و بیشتر باعث خنده است تا اینکه جدی گرفته شود.(۱) چرا که:
۱- اگر یکی از این بستهها موجب کشته شدن حسین اوباما، هلری کلینتون، جو بایدن و یا رابرت دونیرو که همگی دمکرات و مخالف ترامپ هستند، شده بود، شاید این شک بوجود میامد که امریکاییهای تروریست که به این عمل تروریستی دست زده اند، از طرفداران ترامپ و عاملان ترور میباشند. ولی متاسفانه هیچکدام از این بستهها عمل نکرده و کسی کشته نشده و بنظر میرسد این تأتر بیشتر برای بدنام کردن ترامپ که هم اکنون به اندازه کافی بدنام است، میباشد و نه ترور "بطور جدی" و آنهم ترور خودی ها!
۲- دیگر اینکه خوشبختانه پاسخی برای این پرسش نیست که: اگر ترامپ بطور واقعی خواستار ترور مخالفان خود بود، چرا به این آشکاری و با این افتضاح دست به ترور آنها بزند؟ خوب مانند شاه ایران و یا استیو جابز و صدها تن دیگر، که به راحتی خوردن باقلوا و بسیار طبیعی ترور شدند، از وسائل محبوب اروپاییها استفاده کرده و بدون سروصدا- سر آنها- را زیر آب میکرد!
بهرحال اینروزا خوراک تبلیغاتی دستگاه فاسد رسانهای غربی، با این نمایش احمقانه فراهم گشته و همزمان جمله پر معنا، واقعی و قابل تفکر "تنها غربیها تروریستند و مخالفان را ترور میکنند"ِ آدم برفی را برای بار هزار، به اثبات میرساند.
پاورقی
(۱) این واقعیت تلخ که بیش از نیمی از اروپاییها و امریکاییها دچار بیماری فراموشی گشته اند را، در اعمال تکراری، از پخش سریالهای تکراری، اخبار تکراری و عملیات و سناریوهای تکراری ترور و ترریستی غربیها میتوان بخوبی مشاهده کرد.
آبان ۰۲، ۱۳۹۷
اگر زنده بمانی خواهی دید
پس از اشغال ایران توسط غربیها در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مقارن با ۱۹۷۹ غربی، و سپردن حکومت آن به جلادان ترک و عرب، و کشتار بیرویه ایرانی ها، همزمان چپاول و غارت اموال و سرمایههای بیکران ایرانیان شروع شد و موجب بخاکِ سیاه نشستن میلیونها ایرانی و از ذلت و بیماری و فقر و فلاکت برخاستن غربیها و نوکران ترک و عرب آنان گشت. چپاول و غارت سرمایههای شگفت انگیز نفت و گاز و اورانیوم و معادن بزرگ طلا و الومینوم و آهن و مس و دیگر مواد خام از یک طرف، چپاول فرهنگ و تاریخ و موزهها و جواهرات سلطنتی و آواره ساختن میلیونها ایرانی از خاک و سرزمین مادری و و و... از طرف دیگر، ایران و ایرانی را از نظر مادی و معنوی به زمین گرم نشاند. و در عوض عرب و ترک و غربی از ذلت به عزت رسیدند.
ز جانفشانی و خون خوردن قبیلهٔ ماست
پرند و دیبهٔ گلرنگ، هر کرا بتن است
شنیدن این داستان تلخ تاریخی تا اینجا لبخند بر لبان کثیف قبایل بربر انگل ساکسون و گل و عرب و ترک مینشاند و موجبات غرور و سرفرازی و مهم و زرنگ بودن آنان را فراهم میسازد. و اگر ما در دنیایی زندگی میکردیم که هیچ قانون و حساب و کتاب علمی وجود نداشت و درست مانند وجود بی ریشه و بیوجود غربیها و نوکران به غایت احمق ترک و عرب آنان(۱) هردم بیل بود، میشد این لبخند و اتحاد غربی -ترکی-عربی را در مقابل موجودیت حیات بر روی زمین، یک نوع زرنگی اهریمنی دانست و از نفرت روی درهم کشید. ولی متاسفانه این حماقت و خریت و فساد اتحاد انگلساکسون و گل و عرب و ترک، در مقابل هستی و دنیا و جامعه انسانی، یک فاجعه است که نتیجه آن نابودی حیات بر روی کره زمین میباشد.(۲) و براساس قوانین غیر قابل انکار فیزیکی خیام کبیر، هر عملی را عکس العملی است. نتیجه استخراج بیرویه اقیانوس نفت و گاز از زیر دریأی مازندران و خلیج پارس و سوزاندن این منابع انرژی فسیلی توسط غارتگران بغایت نادان غربی، کره زمین را بتدریج و باسرعت مضاعف تبدیل به کرهای سوزان خواهد نمود. چرا که تجمع گازهای سمی ناشی از سوزاندن بیرویه نفت و گاز در سطح کره زمین و اجتماع این گازها در زیر چادر اتمسفر که حجاب زمین میباشد و آنرا از هجوم پرتوهای خطرناک بیرون از این چادر محفوظ میدارد و از بین بردن این حفاظ، در آیندهای نچندان دور، موجبات نابودی حیات بر روی کره زمین خواهد شد. و در ابتدا تمامی سرزمینهایی که بین دو قطب کره زمین قرار دارند، یا زیر آب رفته و یا به کویرهای سوزان تبدیل خواهند شد و بجز قطب شمال و جنوب و سیبیری و برخی اماکن دیگر(۳) تمامی دنیا دچار خورشید و گرمای بالای ۶۰ درجه گشته و میسوزند. و موجودات زنده (احتمالا جمع کوچکی از آدمیان) در نواحی قطبهای زمین به زیرِ لایههای عمیق زمین پناه برده و پس از آن مگر از غیب دستی برون آید و کاری بکند.
و اگر زنده بمانی خواهی دید آنهایی که امروز به این حرفها میخندند، و آنرا تراوشات مخی معیوب و نگران میدانند، خواهند سوخت و آنانی که باورمندند، نیستند تا شاهد تباهی زندگی باشند.
اشتراک در:
پستها (Atom)