مهر ۱۰، ۱۳۹۷
مهر ۰۵، ۱۳۹۷
غرب شناسی
- منطق یک غربی بویژه یک اروپایی میگوید: اگر در میدان حریفش نشدی، به نامردی و حیله گری او را بکش!! و نگران قهرمان شدنش هم نباش، چون یک دشمن زنده بدتر از دهها قهرمان مرده است. (ترور گاندی، مارتین لوتر کینگ، مالکوم ایکس و جمال عبدالناصر توسط غربیها نمونهای از این منطق است.)
- اگر مردمی از اروپا با تو بشدت مهربان شدند، بدان و آگاه باش که بزودی از ایشان ضربهای سهمگین خواهی خورد.(کودتای موسوم به ۲۸ مرداد و فتنه ۵۷ که با دسیسه غربیها صورت پذیرفت، کودتای شیلی و و و نمونههایی از این رفتار غربی هاست.)
- حسودترین و بیرحمترین و عقده ایترین و بربرترین مردمان کسانی هستند که در اروپا میزیند.(جنگهای جهانی اول و دوم و فجایعی که توسط اروپاییها در دنیا صورت گرفت، شواهد این ادعا میباشند. جنگهایی که اروپاییها در قاره آمریکا انجام دادند، چه در شمال آن و نسبت به سرخ پوستان ساکن در آنجا و چه در جنوب و مرکز قاره آمریکا که پیش از آنها از زیباترین و متمدنترین مناطق دنیا محسوب میگشتند، و شهرهای آباد جنوب و مرکز قاره آمریکا را به ویرانسرا تبدیل نمودند. کشتار بومیان استرالیا و نیوزلند بطرز فجیع و جمع آوری جمجمه آنها که از سرگرمیهای مورد علاقه انگلیسیها و فرانسویها بود، نابودی قاره زیبا و سبز آفریقا و کشتار بیرحمانه مردم این قاره بزرگ، و انتقال انواع و اقسام ویروسهای مرگبار و کشنده آزمایشگاهی به این قاره زیبا، جنگهای وحشتناکی که به شرق آسیا تحمیل کردند و آنجا را با انواع و اقسام بمبهای شیمیایی و اتمی بخاک و خون کشیدند، جنایاتی تحت عنوان بهار عربی و گروههای تروریستی اسلامی و نسلکشیهای وحشتناک که توسط عوامل ترک و عرب صورت گرفت، و نابودی تمدن شگفت انگیز پارسها که دانش امروزی بشر مدیون آنهاست، قتلهای زنجیرهای گسترده در تک تک شهرهای اروپا و آمریکا و دنیا، آدم خواری و و و همه و همه شواهد این گفته میباشد. )
و متاسفانه این داستان تا نابودی موجودی به نام انسان ادامه خواهد داشت و در پایان، تنها هیولای بنام غربی باقی خواهد ماند.
و ندا آمد
سایه شدم و صدا کردم
کو مرز پریدنها، دیدن ها؟
کو اوج نه من ، دره او ؟
و ندا آمد
لب بسته بپو
مرغی رفت
تنها بود
پر شد جام شگفت
و ندا آمد
بر تو گوارا باد
تنهایی تنها باد
دستم در کوه سحر او میچید
او میچید
و ندا آمد
و هجومی از خورشید
از صخره شدم
بالا در هر گام
دنیایی تنهاتر، زیباتر
و ندا آمد
بالاتر، بالاتر
آوازی از ره دور
جنگلها میخوانند
و ندا آمد
خلوتها میآیند
و شیاری ز هراس
و ندا آمد
یادی بود، پیدا شد
پهنه چه زیبا شد
او آمد
پرده ز هم وا باید
درها هم
و ندا آمد
پرها هم.
سهراب سپهری
سمأع با مایکل
Indian funny Michael Jackson
کسانی که معنی سمأع را ندانسته و با رقص یکی میدانند، همه عمرشان بر فناست.
مهر ۰۴، ۱۳۹۷
آیا میدانید امروزه اکثر سازندگان هالیوود، همان بالیوودیها هستند؟ سوپرمن هند
Bollywood’s Indian Superman and Spider-Woman (1988)
چه جای دم زدن نافههای تاتاریست
میگوید: نامه تهدید آمیزی از شرکت فاسد و تبهکارِ اینترنتیِ گوگل دریافت کرده که در آن ضمن زدن انگ و افترای بیجا و تهمت ناموسی! او را تهدید نموده است که "دفتر اشتراک" او دراین شرکتِ فاسد را خواهد بست. خواندن نامه احمقانه گوگل این پرسش را در ذهن بوجود میاورد که: یا گوگل میداند که تهمت بیجا زده و یا نمیداند.
-اگر فرض بر این باشد که گوگل نمیداند دفتر اشتراک فردی از طرف "شخص او" مورد سوأستفاده قرار نگرفته و این دفتر احتمالا یا هگ شده و یا مشکل تکنیکی برای آن پیش آمده که موجب سوتفاهم گشته است، پس باید گفت که نادانی گوگل در امرِ اداره خود تاسفبار است و این شرکت ضعیف و بی خاصیت عمل میکند و درنتیجه شایستگی کار در سطح جهانی را نداشته و نمیبایست به آن اعتماد کرد.
- اگر فرض بر این باشد که گوگل میداند که یک "دفتر اشتراک" نه از طرف صاحب آن و نه از طرف کس دیگری مورد سوأستفاده قرار نگرفته و نامهای که فرستاده است بیپایه و اساس است، در نتیجه باید گفت که این شرکت مافیایی و کارخانه احمق سازی، تبهکار و فاسد است و با تهدید و ایجاد ارعاب ، سعی در رسیدن به اهداف خود را دارد. که باز این عمل ناشایست نتیجه میدهد که گوگل شایستگی کار در بین مردم را نداشته و میبایستی تحریم گردد.
غربیها تصور میکنند که مردم دنیا از آلودهگی و جنایاتی که تا گوشهای آنان بالا آمده، بیخبرند و نمیدانند که در زیر پوست "گل گلی" که برای خود ساخته اند چه لجن متعفن و نفرت انگیزی موج میزند!
و شاید هم میدانند و صلاح را در این میبینند که همچنان، خوک گونه، سر را در زیر لجن پنهان ساخته و از اطراف خود بیخبر باشند!
در هرحال مردم ما باید اینرا بدانند که جوامع غربی دچار همان جهنم وعده داده شده ، هستند و آنچه که در جلو دوربین و انظار مردم دنیا قرار داده میشود، تماماً ساختگی و دروغین است و هیچ نیستند بجز مشتی زامبی نفرت انگیز که در شهرهای تزیین شده با "خون مردم دنیا" میلولند.
حرف زامبی شد، یادم آمد که چند سال پیش، هالیوود سریال افسانهای و ترسناکی را ساخته بود بنام "مردههای متحرک".
داستان این سریال از این قرار بود که: مردم آمریکا بناگهان و بر اثر ویروس ناشناخته ای، شروع به مردن میکنند، ولی پس از مرگ، روح آنان از جسمِ متلاشی شدهشان جدا نگشته و اجساد آنان براه افتاده و شروع بخوردن دیگران و موجودات زنده کرده و اورگانهای آنان را از تو میبلعند.
کار بجایی میرسد که از میلیونها تن امریکایی، تنها تعداد اندکی اینجا و آنجا و بطور پراکنده، زنده مانده و تلاش وحشتناکی را برای بقا و زنده ماندن، در بین این زامبی ها، شروع میکنند. کم کم یاد میگیرند که چگونه باید با این زامبیها مبارزه کرده و خود را از شر آنان درامان داشت. مثلا به زندانها که دارای دیوارهای بلند و قفسهای آهنین هستند پناه برده و یا درمیابند که تنها با کوبیدن مخ یک زامبی میتوان او را برای همیشه به درک واصل کرد. تا اینجای داستان، هیجان و مطلب تازهای در کار نیست. از این دست فیلمها نزدیک به ۸۰ سال است که در هالیوود ساخته میشود. بعنوان نمونه میتوان فیلم فرانکشتاین را نام برد که در دهه ۶۰، ساخته شد و داستان یک زامبی ساخته شده توسط آدمی بود. اما آنچه که در این سریال قابل تعمق و تفکر است، نه زامبیها و ترس از آنان، بلکه آن دسته و گروه از آمریکاییهای زنده مانده هستند که بجان هم افتاده و از توحش و درنده خویئ، دستِ هرچه زامبی است از پشت بسته اند. در جنگی که بین زنده ماندگان رخ میدهد، بیننده از فضای ساختگی و افسانهای بیرون کشیده شده و بدنیای واقعی غربیها برده میشود و سریال همان الگویی را میگیرد که فیلمهای رشته "بزن بهادری" آمریکایی از روی آن ساخته میشوند.
و تو میپنداری که اینها تنها فیلم و سریال و نمایش است که برای سرگرمی مردم ساخته شده و نباید به آن بهائی داد. درحالیکه اینها در واقع "چکیده پنهان" همان جریانی است که در بطن جامعه رسوخ کرده و هر لحظه آنرا از درون میخورد. جریانی که میگوید: هیچ چیز ترسناکی بجز "خود مردم" وجود ندارد، مردمی که در عینحالی که ترا میبوسند، از پشت بتو خنجر زده و در فکر خود، طنابِ دار ترا میبافند.
و فقط برای یک لحظه تصور کن که (بعنوان یک غیرِ خودی و خارجی و غریب و جدا گشته از میهن) در بین یک شهر زامبی (مردم کوچه و بازارِ اروپایی و امریکایی) برای بقا میجنگی، و مطمئنی که این زامبیها تنها دشمنان تو نیستند، بلکه دشمن اصلی کسانی هستند که خود را کارگزاران - شامل دولتمردان، سیاست مداران، سرمایه داران و دستگاههای عظیم و فاسد ارتباطی مانند گوگل و امثالهم- مینامند.
یک لحظه تصور کن پس از سالها زندگی بدین روش، اگر بر اثر گاز گرفتگی یک زامبی (معاشرت و اثر همنشینی با مردم کوچه و بازار)، خود به یک زامی دگردیسی نیافته باشی، اگر پس از پنجه در پنجه افکندنِ "هزار باره" با دیو(کارگزاران)، هنوز سرِ پایی،
فقط برای یک لحظه تصور کن، دیگر از تو چه باقی مانده است.
پس توقعی از خودت نداشته باش که جایی برای دم زدن- نافههای تاتاری نیست.
شهریور ۳۱، ۱۳۹۷
گل صد برگ Persian Buttercup
گل صدبرگ - Persian Buttercup
;خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون ;
گل صدبرگ نام آلبومی است که به یاد هشتصدمین سالگرد تولد مولانا در مایهٔ بیات زند، در سال ۱۳۶۰ بصورت گروهنوازی سهتار، بسرپرستی جلال ذوالفنون و با آواز شهرام ناظری با گرایش موسیقی عرفانی ایران عرضه شد.
گل صدبرگ نقطهٔ عطفی در تاریخ موسیقی ایران محسوب میشود. استفاده از سهتار بعنوان ساز اصلی، آنهم بصورت گروهنوازی، در گروه آوازی موسیقی سنتی ایران پیش از «گل صدبرگ» آثاری چون باد صبا اثر مشترک شهرام ناظری و جلال ذوالفنون در سال ۱۳۵۶ بصورت بداههنوازی سهتار و بداههخوانی موجود میباشد.
نتیجهٔ اجرای این اثر اقبال بیسابقهٔ هنرآموزان به ساز سهتار بود. در حقیقت «گل صد برگ» قابلیتهای فراموش شدهٔ این ساز ملی را به موسیقی دانان ایران یادآور شد.
از هر بیشه، شوری به سبد کردم
تراو- درآ، که کران را برچیدم
خاک زمان رُفتم
آبِ نگر پاچیدم
در سفالینه چشم
صد برگِ نگه بنشاندم، بنشستم
آینه شکستم
تا سرشار تو، من باشم و من
جامه نهادم
رشته گسستم
زیبایان خندیدند
خوابِ چرا دادمشان، خوابیدند
غوکی می جست
اندوهش دادم و نشست
در کشت گمان
هر سبزه لگد کردم
از هر بیشه، شوری به سبد کردم
بوی تو میآمد
بصدا نیرو، ب روان پر دادم
آوازِ درا سردادم
پژواک تو میپیچید
چکه شدم از بام صدا لغزیدم
و شنیدم
یک - هیچ ترا دیدم و دویدم
آب تجلی تو نوشیدم و دمیدم.
سهراب سپهری
من در هر مذهبی محکوم به مرگم تنها در نزد خدا عزیزم
در زمان محمد پیغمبر اسلام، خداوند و یا الله از گرد بودن زمین خبر نداشته است و مانند غربیها که تا دویست سال پیش یعنی پیش از دست یابی به علم پارسها اعتقاد داشتند که زمین صاف است، و هر که را که برخلاف آن میگفته است او را میسوزاندند، الله هم میپنداشته که زمین صاف است و در نتیجه در قرآن دستور داده است که جمله معتقدین و همه با همه میبایستی بطرف شمال و یا رو بقبله خم گشته و نماز گذارند، و نمیدانسته که به جبر گرد بودن زمین، از هرطرف که خم شوی رو به قبله و یا کعبه است! الله که خدای احمقهاست حتی از وجود برف خبر نداشته و در نتیجه در قرآن خود هیچ اشاری به وجود برف نمیکند. الله که مانند مردان غربی و عرب بسیار زن ستیز و در عینحال بسیار اهل پائین تنه و سکس ، هیز و تسخیر شده نفس است، و مانند مردان غربی و عرب موذیانه و ماهرانه آنرا پنهان میسازد، همچنین میفرماید که میبایستی از زن و شراب و لذتهای طبیعی که خود در وجود آدمی نهاده، بشدت پرهیز نمود و احمقها را از پیروی از طبیعت خود تا حد مرگ باز میدارد، و در عوض وعده میدهد که وقتی احمقها به بهشت رسیدند، به عنوان جایزه رودخانههای شراب و ۷۲ زن زیبا را به آنها پیشکش خواهد نمود. و تو میپنداری که مگر میشود به یک چنین احمقی اعتقاد داشت و او را خدا دانست؟! و بعد میبینی نه یکی دو احمق، نه یک میلیون دو میلیون، بلکه میلیاردی به چنین ابله بیسوادی اعتقاد قلبی دارند و او را پروردگار میدانند!
در نتیجه در جمع چنین کفاری بجز تباهی، پلیدی، تیره روزی و نفرت و نجاست، هیچ چیز دیگری هستی نیافته و تا بیکران برهوت است. و چون تمامی کره زمین را به کتاب مقدس، تحت نامهای قرآن و انجیل و تورات، آلوده اند، بهیچ جایی راه گریز نیست.
شهریور ۲۹، ۱۳۹۷
اشتراک در:
پستها (Atom)