شهریور ۲۴، ۱۳۹۷

این جرثمه فساد Nike را, فقط با آتش, میتوان از روی زمین پاک کرد


در جهت همدلی با ملت آمریکا در مقابل یک گروه خائن و ضد آمریکا و امریکایی و برای تف انداختن بر چهره کثیف شرکت چند ملیتی و فاسد تولید کننده وسأیل ورزشی بنام "نایک" (Nike) که سهامش در اختیار یک مشت منحرف جنسی‌ فرانسوی، انگلیسی‌ و عرب و ترک است. و در پشت ظاهر تولید، بکار جاسوسی و آمریکا فروشی مشغول میباشد، این روز‌ها تمامی محصولات مسخره این شرکت خائن و جاسوس را به زباله دانها، فاضلاب‌ها افکنده و یا آنها را به آتش کشیده و حکایت همچنان باقیست.


من نمیگم تموم عالم میگن


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

African Art: Mask Performances in the Winiama Village of Ouri, Burkina Faso, 2007

پنجره ام رفته به بی پایان



افتاد و چه پژواکی که شنید اهریمن‌
و چه لرزی که دوید از بن غم تا به بهشت‌

من در خویش و کلاغی لب حوض‌
خاموشی‌ و یکی زمزمه ساز
تنه تاریکی
تبر نقره نور
و گوارایی بیگاه خطا
بوی تباهیها
گردش زیست‌
شب دانایی‌
و جدا ماندم

کو سختی پیکرها
کو بوی زمین‌
چینه بی بعد پری ها؟

اینک باد
پنجره ام رفته به بی پایان
خونی ریخت‌ بر سینه من
ریگ بیابان و باد
چیزی گفت‌ و زمانها بر کاج حیاط
همواره وزید و وزید

اینهم گل اندیشه
آنهم بت دوست‌
نی، که اگر بوی لجن میآید
آنهم غوک که دهانش ابدیت خورده است‌

دیدار دگر
آری روزن زیبای زمان‌
ترسید، دستم بزمین آمیخت‌
هستی لب آینه نشست‌
خیره بمن
غم نامیرا.

سهراب سپهری



دلکش ، اسیر دام تو
۸۰ سال پیش دلکش چنین میخواند.



از کوچکترین ذره تشکیل دهنده اتم تا کهکشان ها، بینهایت ، خدا

COSMIC VOYAGE : Quarks to the visible Universe in 1 minute

یک مشت قالتاقِ ، دزدِ ، جنایتکارِ ، روانی‌ِ و معتاد تصور میکنند، کشتار مردم غیر نظامی و بیخبر زرنگی است


حال باطن چون نمی‌آید بگفت, حال ظاهر گویمت در طاق و جفت


شهریور ۱۹، ۱۳۹۷

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Young ukrainian girls playing the bandura

و تراویدن راز ازلی‌


ای درخور اوج
آواز تو در کوه سحر 

و گیاهی به نماز

غمها را گل کردم‌
پل زدم از خود تا صخره دوست‌

من هستم‌ و سفالینه تاریکی
و تراویدن راز ازلی‌
سر بر سنگ و هوایی که خنک‌
و چناری که بفکر
و روانی که پر از ریزش دوست‌

خوابم چه سبک‌
ابر نیایش چه بلند
و چه زیبا بوته زیست‌
و چه تنها من
تنها من و سرانگشتم در چشمه یاد
و کبوترها لب آب‌

همخنده موج‌
همتن زنبوری بر سبزه مرگ
و شکوهی در پنجه باد

من از تو پرم
ای روزنه باغ همآهنگی کاج
و من و ترس
هنگام منست

ای در به فراز
آی جاده به نیلوفر
خاموش پیام‌.


سهراب سپهری



Homayra - Ashegham Man حمیرا - عاشقم من


هر روز ریش حقه, یک رنگست


این جنگ از اولم سیاسی بود
فرقی نخواهد داشت آن یا این
هر روز دارد جهل یک عده
تومان مان(تمبان مان) را میکشد پایین

در باور قول و قرار کذب
ما ملتی همواره درصدریم
کار از هویدا برنمیآید
تا ما هوادار بنی صدریم

دست طمع آمد بلندم کرد
از جام، 

تا برجام بنشیند!
محکم نشستم پای ایمانم
تا ننگ جای نام بنشیند!؟

هر روز ریش حقه یک رنگست
هرکس عبا پوشید مولا نیست
گفتیم و یک عده نفهمیدند
شیخ الریا شیخ الرعایا نیست

رفتیم و رفتیم و نفهمیدیم
ریگ درشتی توی کفش ماست
در خود نریز اینقدر بغضت را
این حاصل جیغ بنفش ماست

تعطیل شد دکان خرازی
تلفیق همت با هنر رویاست
یک انقلابی می شناسم که
با انقلابی در دلش تنهاست

ای یادگار جنگ تحمیلی
آن همقطاران قدیمت کو؟
ای انقلاب راستها- چپها
کو آن صراط مستقیمت؟ کو؟!

از صفحه ی اینستاگرام محمدحسین ملکیان

خیال میکنند میشود در جایگاه تبعید و مجازات آدم، خوشبخت زیست


چیزی پیدا نیست
جز تار عنکبوتی
که همچون رشته‌های اندوه
راه را آذین میبندد.

کاکتوس گیاه عجیبی‌ است هم ریشه در زمین دارد هم در آسمان


کیک‌های تر منقوش به کاکتوس کاری از هنرمندان شیرینی‌ پز مکزیکی.

بر درخت زنده, بی برگی چه غم؟ وای بر احوال برگ بی درخت


یک مزرعه گل آفتابگردان, آسمانیست با هزاران خورشید


شهریور ۱۵، ۱۳۹۷

رهآوردم‌، تیناب تهی‌


چه گذشت
زنبوری پر زد
در پهنه‌ وهم‌
اینسو، آنسو، جویای گلی‌
جویای گلی، آری
بی ساقه گلی در پهنه خواب
نوشابه آن‌ اندوه‌
اندوه نگاه‌
بیداری چشم‌، بی برگی دست‌
نی‌
سبدی می کن‌، سفری در باغ‌
بازآمده ام بسیار
و رهآوردم‌، تیناب تهی‌
سفری دیگر ایدوست‌ و بباغی دیگر
بدرود
بدرود، و بهمراهت نیروی هراس‌.


سهراب سپهری




محمد نوری - نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Very strange Hungarian instrument

کاری از سنتیاگو کروسو ..... SANTIAGO CARUSO


در مسیر رود پرواز می کند پرستو, گویی جریان دارد


دیری چشم براهمان میگذارد
با اینهمه چه زود فرو میریزد
روح شکوفه های گیلاس.
سوکی
ملت زلزله


مرا با حق محفل انسی است که هیچ نبی و مرسل و ملک مقرب را بدان راه نیست


شهریور ۱۳، ۱۳۹۷

داستان کوتاه


در یکی‌ از محلات کثیف لندن در زیر پله‌های مرطوبی که به زیرزمین نمناک و بویناکی میرسید، اتاقی را از یک یهودی که همیشه با چشم‌های قی‌ کرده تراخمی، و رنگی‌ زرد و موهای چرب کمپشت و دندان‌های چرک و قدی کوتاه و پشتی‌ خمیده و رفتاری نخراشیده در جلویش ظاهر میشد، اجاره کرده بود. میگفت از وقتی‌ اینجا آمده، حالش بهتر شده و حتی چند کیلو چاق تر شده و بلافاصله پس از این جمله که تنها خود او مفهوم آنرا میدانست، قهقهه‌ای میزد و دهان بی‌ دندانش را مثل چاله‌ای لجن زده، میریخت بیرون تا حال بیننده را بهم بزند.

میگفتند از بین مستاجران فقط اوست که از دیدن موش‌ها خوشحال میشود.