African Art: Mask Performances in the Winiama Village of Ouri, Burkina Faso, 2007
شهریور ۲۴، ۱۳۹۷
پنجره ام رفته به بی پایان
افتاد و چه پژواکی که شنید اهریمن
و چه لرزی که دوید از بن غم تا به بهشت
من در خویش و کلاغی لب حوض
خاموشی و یکی زمزمه ساز
تنه تاریکی
تبر نقره نور
و گوارایی بیگاه خطا
بوی تباهیها
گردش زیست
شب دانایی
و جدا ماندم
کو سختی پیکرها
کو بوی زمین
چینه بی بعد پری ها؟
اینک باد
پنجره ام رفته به بی پایان
خونی ریخت بر سینه من
ریگ بیابان و باد
چیزی گفت و زمانها بر کاج حیاط
همواره وزید و وزید
اینهم گل اندیشه
آنهم بت دوست
نی، که اگر بوی لجن میآید
آنهم غوک که دهانش ابدیت خورده است
دیدار دگر
آری روزن زیبای زمان
ترسید، دستم بزمین آمیخت
هستی لب آینه نشست
خیره بمن
غم نامیرا.
سهراب سپهری
دلکش ، اسیر دام تو
۸۰ سال پیش دلکش چنین میخواند.
از کوچکترین ذره تشکیل دهنده اتم تا کهکشان ها، بینهایت ، خدا
COSMIC VOYAGE : Quarks to the visible Universe in 1 minute
شهریور ۱۹، ۱۳۹۷
و تراویدن راز ازلی
ای درخور اوج
آواز تو در کوه سحر
و گیاهی به نماز
غمها را گل کردم
پل زدم از خود تا صخره دوست
من هستم و سفالینه تاریکی
و تراویدن راز ازلی
سر بر سنگ و هوایی که خنک
و چناری که بفکر
و روانی که پر از ریزش دوست
خوابم چه سبک
ابر نیایش چه بلند
و چه زیبا بوته زیست
و چه تنها من
تنها من و سرانگشتم در چشمه یاد
و کبوترها لب آب
همخنده موج
همتن زنبوری بر سبزه مرگ
و شکوهی در پنجه باد
من از تو پرم
ای روزنه باغ همآهنگی کاج
و من و ترس
هنگام منست
ای در به فراز
آی جاده به نیلوفر
خاموش پیام.
سهراب سپهری
Homayra - Ashegham Man حمیرا - عاشقم من
هر روز ریش حقه, یک رنگست
این جنگ از اولم سیاسی بود
فرقی نخواهد داشت آن یا این
هر روز دارد جهل یک عده
تومان مان(تمبان مان) را میکشد پایین
در باور قول و قرار کذب
ما ملتی همواره درصدریم
کار از هویدا برنمیآید
تا ما هوادار بنی صدریم
دست طمع آمد بلندم کرد
از جام،
تا برجام بنشیند!
محکم نشستم پای ایمانم
تا ننگ جای نام بنشیند!؟
هر روز ریش حقه یک رنگست
هرکس عبا پوشید مولا نیست
گفتیم و یک عده نفهمیدند
شیخ الریا شیخ الرعایا نیست
رفتیم و رفتیم و نفهمیدیم
ریگ درشتی توی کفش ماست
در خود نریز اینقدر بغضت را
این حاصل جیغ بنفش ماست
تعطیل شد دکان خرازی
تلفیق همت با هنر رویاست
یک انقلابی می شناسم که
با انقلابی در دلش تنهاست
ای یادگار جنگ تحمیلی
آن همقطاران قدیمت کو؟
ای انقلاب راستها- چپها
کو آن صراط مستقیمت؟ کو؟!
از صفحه ی اینستاگرام محمدحسین ملکیان
شهریور ۱۵، ۱۳۹۷
رهآوردم، تیناب تهی
چه گذشت
زنبوری پر زد
در پهنه وهم
اینسو، آنسو، جویای گلی
جویای گلی، آری
بی ساقه گلی در پهنه خواب
نوشابه آن اندوه
اندوه نگاه
بیداری چشم، بی برگی دست
نی
سبدی می کن، سفری در باغ
بازآمده ام بسیار
و رهآوردم، تیناب تهی
سفری دیگر ایدوست و بباغی دیگر
بدرود
بدرود، و بهمراهت نیروی هراس.
سهراب سپهری
محمد نوری - نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره
شهریور ۱۳، ۱۳۹۷
داستان کوتاه
در یکی از محلات کثیف لندن در زیر پلههای مرطوبی که به زیرزمین نمناک و بویناکی میرسید، اتاقی را از یک یهودی که همیشه با چشمهای قی کرده تراخمی، و رنگی زرد و موهای چرب کمپشت و دندانهای چرک و قدی کوتاه و پشتی خمیده و رفتاری نخراشیده در جلویش ظاهر میشد، اجاره کرده بود. میگفت از وقتی اینجا آمده، حالش بهتر شده و حتی چند کیلو چاق تر شده و بلافاصله پس از این جمله که تنها خود او مفهوم آنرا میدانست، قهقههای میزد و دهان بی دندانش را مثل چالهای لجن زده، میریخت بیرون تا حال بیننده را بهم بزند.
میگفتند از بین مستاجران فقط اوست که از دیدن موشها خوشحال میشود.
بیهوده مپای
تنها به تماشای چه ای؟
بالا، گل یک روزه نور
پایین، تاریکی باد
بیهوده مپای
شب از شاخه نخواهد ریخت
و دریچه خدا روشن نیست
از برگ سپهر
شبنم ستارگان خواهد پرید
تو خواهی ماند و هراس بزرگ
ستون نگاه و پیچک غم
بیهوده مپای
برخیز که وهم گلی
زمین را شب کرد
راهی شو که گردش ماهی
شیار اندوهی در پی خود نهاد
زنجره را بشنو
چه جهان غمناک است
و خدایی نیست
و خدایی هست، و خدایی...
بیگاه است، ببوی و برو
و چهره زیبایی در خواب دگر ببین.
سهراب سپهری
اکبر گلپایگانی - آهسته آهسته (عاشقانه)
اشتراک در:
پستها (Atom)