مرداد ۰۸، ۱۳۹۷

گر از کوه داریم زر بیش ما, توانگر خدایست و درویش ما


هزار و یکشب دیگر نگفته زیرلب دارم


.... من بخاکِ سرد نشینی عادت دیرینه دارم (۱)
سینه مالامال درد اما دلی‌ بی‌ کینه دارم

پاکبازم من ولی‌ در آرزویم عشقبازیست
مثلِ هر جنبنده‌ای منهم دلی‌ در سینه دارم

من عاشقِ عاشق شدنم
من عاشقِ عاشق شدنم

در کدامين مکتب و مذهب جرمست پاکبازی
درجهانم صد هزاران پاکباز در سينه دارم

کار هرکس نيست مکتبداری اين پاکبازی
هديه از سلطان عشق بر هر دو پايم پینه دارم

من از ویرانه های حله برمیگردم و آواز شب دارم (۲)
هزار و یکشب دیگر نگفته زیرلب دارم

مثالِ کوره میسوزد تنم از عشق امید تعب دارم (۳)
حدیث تازه‌ای از عشق مردان حرب دارم (۴).....


Hayedeh- yeki ra doost daram
___________________________________

(۱)خاکِ سرد نشینی = بر روی زمین بی‌ فرش نشستن. اکثرا خاکِ سرد نشینی را به اشتباه خاکستر نشینی مینامند. هرچند از بس شهر‌های آباد ما را سوزاندند و ما را مجبور ساختند تا بروی خاکستر این ویرانه‌ها زندگی‌ کنیم، این "خاکستر نشینی" هم بی‌جا نیست.

(۲) حله (هله) شهری از شهر‌های آباد امپراطوری پارس‌ها که تا پیش از جنگ جهانی‌ اول با نام جایگاه مغان نامیده میشد -"جامغان"- آنچنان زیبا و باشکوه بود که به آن یاقوت شرق میگفتند. این شهر مانند دیگر شهر‌های ایران در جنگ جهانی‌ اول بکلی تاراج و چپاول گشته مردمش قتلعام شدند و بنا‌های زیبای آن تماماً در آتش توحش قبایل بغایت وحشی و بربر انگل سکسون، گل، ویکینگ، ترک و عرب ویران گشت. شهر حله در میان بغداد و کوفه واقع شده و چون هنوز آثار امپراطوری پارس‌ها در آنجا وجود داشت و به نام ویرانه‌های شهر بابل معروف بود، غربی‌ها توسط تروریست‌های ترک و عرب خود، بار دیگر در سال‌های پس از فتنه۵۷ و در سال‌های اخیر به آنجا حمله کرده و توسط تروریست‌های دأعشی خود آنچه که از امپراطوری پارس‌ها برجا مانده بود، یا ویران ساختند، یا به اتش کشیدند و یا چپاول ساختند تا رد پایِ جنایات خود را پوشانده باشند و تاریخ جعلی را بخورد احمق‌های که نه چشمشان میبیند، نه هوشی برای درک مطالب دارند، بدهند.

این شهر تا زمان جنگ جهانی‌ اول از بهترین شهرهای ایران بشمار میرفت. و شعرا ایرانی‌ درباره ٔ ویرانی و به خاک و خون کشیده شدن آن بسیار شعر سروده اند، می‌گویند داستان‌های هزار و یک شب در این شهر افسانه‌ای اتفاق افتاده است.

(۳) تعب = رنج و محنت و زحمت و سختی و ماندگی

(۴) حدیث تازه‌ای از عشق مردان حرب دارم

حرب = شهری در ایران بزرگ که در زمان جنگ جهانی‌ اول از پیکر ایران جدا شد. مردان پارسی این شهر به دلاوری و جنگندگی معروف بودند و آنچنان به عشق ایران می‌جنگیدند که آنان را شیران جنگ جو مینامیدند. عشق این مردان به ایران تا جایی‌ بود که جان خود را در راه ایران میباختند، و آنان به این عشق معروف ا‌ند. در جنگ جهانی‌ اول چون حریف مردان حرب در میدان جنگ نمیشدند، زنان فاحشه‌شان را در لباس کلفت و آشپز به سراغ آنان فرستاده و در خوراکشان سم ریخته و همگی‌ را در اردوگاهشان، به نامردی و با مکر، کشتند. همینکار را هم در چند سال اخیر در اردگاه‌های سربازان ایرانی‌ در سوریه کردند.

مرداد ۰۳، ۱۳۹۷

محراب تو دور از دست



من سازم، من سازم
بندی آوازم
برگیرم - بنوازم

بر تارم
زخمه "لا" می زن
راه فنا می زن

من دودم - میپیچم - میلغزم - نابودم
می سوزم، می سوزم
فانوس تمنایم
گل کن تو مرا و درآ 

آینه شدم

از روشن و از سایه بری بودم
دیو و پری آمد
دیو و پری بودم
در بیخبری بودم

قرآن بالای سرم
بالش من انجیل
بسترمن تورات و زبرپوشم اوستا
میبینم خواب بودایی در نیلوفر آب

هرکجا گلهای نیایش رست
من چیدم- دسته گلی دارم
محراب تو دور از دست
او بالا من در پست

خوشبو سخنم نی
باد بیا می بردم
بیتوشه شدم در کوهکجا
گل چیدم ، گل خوردم
در رگها همهمه ای دارم

از چشمه خود آبم زن
آبم زن و بمن یک قطره گوارا کن
شورم را زیبا کن
بادانگیز درهای سخن بشکن

جاپای صدا می روب
هم دود "چرا" می بر
هم موج منو ما و شما می بر

ز شبنم تا لاله
بیرنگی پل بنشان
زین رویا در چشمم
گل بنشان، گل بنشان.

سهراب سپهری


رهی زمیکده نزدیک تر مدان به خدا


چه کسی‌ میتواند خدا باشد؟

Persian Achaemenid Golden Lion
شیر طلایی سمبل امپراطوری پارس

چه کسی‌ میتواند بشریت امروزی را در برابر زندگی عظیم و عمیق طبیعت قرار دهد و از این طریق موجب دوستی بین این دو گردد؟

چه کسی‌ به انسان‌ها میاموزد تا به نبض زمین گوش فرادهند و در زندگی جهانی شرکت جویند و درهیاهوی این زندگی کوچک فراموش نکنند که آدما مانند خدایان خالق خود نیستند بلکه متعلق به زمین و کل هستی ا‌ند ؟

چه کسی‌ به یادشان میاورد که مانند ترانه اشعار و همچون رویاهای خواب ،رودها ،ابرهای شناور و طوفان‌های غرنده سمبل و بر افرازنده آرزوهای آنها هستند. و بالهایشان بین آسمان و زمین گسترده است. و خاطرنشان کند که هدف نهاییشان اعلام حقانیت مطلق حقوق همه موجودات و اشیاء و پدیدههای موجود چه در زندگی و چه در ابدیت است. و بدین شکل هر موجودی درعمق وجودش به این حق متقاعد گردد. و بتواند بدون ترس درآغوش ابدیت درخسبد؟

چه کسی‌ به انسان‌ها میاموزد که درجستجوی چشمه‌های لذت و رودهای زندگی از طریق عشقی برادرانه به طبیعت باشند ؟

چه کسی‌ هنر دیدن، راه رفتن، لذت بردن و چشیدن شادی‌های روزانه را به آنها موعظه می‌کند ؟

چه کسی‌ برای کوهها، دریاها و جزایر سرسبز ممکن میسازد تا پیامشان را از طریق زبان پر قدرت و محسور کننده‌شان انتقال دهند. و این زندگی را که دارای اشکال بینهایت مختلف است و شکوفه‌های همه روزه آن تا مجاور خانه و شهر ، آدمی‌ را به زیر عطر خویش کشیده است در دیده بنماید؟

چه کسی‌ آدم‌ها را متوجه میسازد که این شرم آورست که در مورد جنگهای خارجی، مد، شایعات بی‌اساس بیشتر بدانند تا بهاری که نیروی حیات بخشش را به خارج شهر‌ها می گسترد، به رودهایی که از زیر پلها میگذرد، به جنگلها و چمنزارهای محبوبی که قطارها از میانشان عبور میکنند؟

چه کسی‌ به آدمها از رشته‌های طلایی لذتبخش و فراموش نشدنی که بر خدای تنها و سودائی ، تابیده است میگوید و اضافه می‌کند که شاید آنها خوشحالتر وشادتر از او هستند و به یقین به کشفیاتی با لذتهای عمیقتری از این جهان فائق خواهند آمد.

چه کسی‌ به آدما میاموزد که نسبت بهر موجود زنده ایی صبور واقعی باشند و آنچنان بی‌ پروا که نیازی به ترس ازمرگ یا رنج نداشته باشند و هنگامی که یکدیگر را میبینند، روی برنگردانند و یا روی بهم نکشند ؟

چه کسی‌ تمام آن چیزهای بد و ناسالم و فاسد را که آدما با خود حمل میکنند و ناقص چنین اندیشه‌ای ست و بمرگ اعتقاد دارد، را از آنها خواهد گرفت؟

بالاتر از همه چه کسی‌ میخواهد سرِ عشق خدایی را در قلب آنها بکارد؟



آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Street musician in Moscow plays an unusual instrument

دنیا را آب برده، ترا خواب برده


مرداد ۰۲، ۱۳۹۷

خورشید را ریشه کن دیدم‌



رویا زدگی شکست
پهنه بسایه فرو بود
زمان پرپر میشد

از باغ دیرین، عطری بچشم تو مینشست‌
کنار مکان بودیم‌
شبنم دیگر سپیده همی بارید
کاسه فضا شکست‌
در سایه باران گریستم‌
و از چشمه غم برآمدم
آلایش روانم رفته بود
جهان دیگر شده بودم‌
در شادی لرزیدم
و آنسو را بدرودی لرزاندم‌


لبخند در سایه روان بود
آتش سایه ها درمن گرفت
گرداب آتش شدم‌
فرجامی خوش بود اندیشه نبود
خورشید را ریشه کن دیدم‌
و دروگر نور را در تبی شیرین
با لبی فرو بسته ستودم‌.
سهراب سپهری



تنها عشق واقعی‌ که وجود دارد، بین سگ و گوشت برقرار است و بس


در قفسه سینه‌هایتان در بایگانی تاریخ بنویسید که همه جنگ‌های زرگری بمنظور چپاول و ویرانی ما بود


تیر ۳۱، ۱۳۹۷

رسیده سن حضورت به سن نوح اما, شعورِ مردم کشتی نکرده تغییری


ترامپ و دیگر هیچ



یکی‌ از دلایل عصبانیت انگلیسی‌‌ها نسبت به ترامپ رفتار بسیار تحقیرآمیزی بود که ترامپ در سفر به انگلیس نسبت به "الیزبتِ بدون نام خانوادگی"، به اصطلاح کونین انگلیس داشت. انگلیسی‌‌ها بشدت دنبال ترامپ هستند تا او را تحقیر کنند.



ترامپ و پوتین در خیلی‌ از موارد به توافق رسیدند که نتایج آن ناخرسندی اروپایی‌ها را دربر داشت.




یک ایران است و یک بندر و یک همبونه و یک شنبه زاده دلاور تنگسیر

Tirgan 2015: Shanbezade Ensemble ft. DJ Michael Red

خاموش از آنیم که یارای صدا نیست


خاموشی ما حاصل بی دردی ما نیست
خاموش از آنیم که یارای صدا نیست
از رنگ رخم جلوه صد شکوه هویداست
هرجا که سکوت است نشانی رضا نیست
چون ماهی در تنگ به تنگ آمدم از خویش
والله در این آب هوا نیست هوا نیست
ای تکیه بساحل زده دریاب دراین موج
جان میکنم این بازی هنگام شنا نیست
کس با خبر از حال کسی نیست خدایا
اینجا همه کورند و یکی هم شنوا نیست
این بغض مرا کشت بدادم برس ای اشک
جز گریه براین درد گلوگیر دوا نیست
از یاد همه رفته ام آنگونه که گویی
کفرست، ولی یاد خدا نیز بما نیست
بر ساز دلم زخمه چرا میزنی ایدوست
سازی که شکسته است خوش آهنگ و نوا نیست
افتاده ام از اسب، نیافتاده ام از اصل
ننگست که بر اسبی و اصل تو بجا نیست
ای دل سخن از مرتبه و شأن چه بیجاست
آنجا که طمع هست ولی شرم و حیا نیست
" روشن " خوشم از آنکه اگر رنج کشیدی
باری بسرت منّت هر بیسر و پا نیست.


احمد غفاری –روشن پاییز ۱۳۹۳


پشم هایش


حسن جانت از نضارت هست بستانی ولیک, بوستانی کاندر او هر سو نماید صد ارم


تیر ۳۰، ۱۳۹۷

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا


Thổi cây sáo lớn nhất thế giới Tại Trung Quốc - Tuyệt đỉnh thổi sáo

ترا یافتم‌، آسمانها را پی بردم‌


کوهساران مرا پر کن‌، ای طنین فراموشی‌
نفرین به زیبایی‌ 

آب تاریک خروشان - که هست مرا
فرو پیچد و برد


تو ناگهان زیبا هستی‌

اندامت گردابیست‌
موج تو اقلیم مرا گرفت‌
ترا یافتم‌، آسمانها را پی بردم‌
ترا یافتم‌، درها را گشودم‌ 

شاخه را خواندم‌

افتاده باد آن برگ‌، که به آهنگ وزشهایت نلرزد
مژگان تو لرزید 

رویا درهم شد
تپیدی‌ 

شیره گل بگردش آمد
بیدار شدی‌ 

جهان سر برداشت‌، جوی از جا جهید
براه افتادی‌ 

سیم جاده غرق نوا شد
در کف تست رشته دگرگونی‌


از بیم زیبایی می گریزم‌

و چه بیهوده‌ 
فضا را گرفته ای‌
یادت جهان را پر غم میکند 

و فراموشی کیمیاست‌
در غم گداختم‌، ای بزرگ‌، ای تابان‌
سر برزن‌، شب زیست را درهم ریز، ستاره دیگر خاک‌
جلوه ای‌، ای برون از دید
از بیکران تو میترسم 

ایدوست‌ موج نوازشی‌.

سهراب سپهری


دیوارنگاری کاری از تام باب ....Tom Bob


و حکایت همچنان ادامه دارد