تیر ۲۷، ۱۳۹۷

آشیانه سیمرغ , آنجا که جز بال و پر سوخته نشانی ندارد



دلبسته کفشهایش بود. کفشهایی که یادگار سالهای نوجوانیش بودند. دلش نمیآمد دورشان بیاندازد. هنوز همانها را میپوشید. اما کفشها تنگ بودند و پایش را میزدند. قدم از قدم اگر برمیداشت تاولی تازه نصیبش میشد. سعی میکرد کمتر راه برود که رفتن دردناک بود. مینشست و زانوانش را بغل می گرفت و میگفت:خانه کوچک است و شهر کوچک و دنیا کوچک. مینشست و میگفت:زندگی بوی ملامت میدهد و تکرار.می نشست و میگفت: خوشبختی تنها یک دروغ قدیمیست .
او نشسته بود و می گفت .... که پارسایی از کنار او رد شد. پارسا پابرهنه بود و بی پای افزار. او را که دید و شنید لبخندی زد و گفت :خوشبختی دروغ نیست. تلاش است، رفتن و رسیدن است. اما شاید تو هیچگاه خوشبخت نشوی زیرا خوشبختی خطر کردن است و زیباترین خطر، خطرِ از دست دادن، است. تا تو به این کفشهای تنگ آویخته ایی٬دنیا کوچک است و زندگی ملال آور . جرات کن و کفش تازه به پاکن. شجاع باش و باور کن که بزرگ شده ایی .اما او رو به پارسا کرد و به مسخره گفت: اگر راست میگویی پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی کنی تا برهنه نباشی . پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم پای افزاری بود. هربار که از سفر برمیگشتم پای افزار پیشینم تنگ و کهنه شده بود و هربار دانستم که قدری بزرگ شده ام. هزاران جاده را پیمودم و هزاران پای افزار را دور انداختم تا فهمیدم بزرگ شدن بهایی دارد. که باید آنرا پرداخت. حالا پابرهنگی پای افزار من است، بهائ بزرگ شدن روز بروز من است.

قصه را که میدانی ؟ قصه مرغان و کوه قاف را. قصه رفتن و آن هفت وادی صعب را . قصه سیمرغ و آینه را؟ قصه نیست :حکایت تقدیر است که بر پیشانی ام نوشته اند . هزاران سال است که تقدیر را تاخیر می کنم . اما چه کنم با هدهد ٬هدهدی که از عهد سلیمان تا امروز هر بامداد صدایم می زند و من همان گنجشک کوچک عذر خواهم. که هر روز بهانه ای می آورد٬بهانه های کوچک بی مقدار - تنم نازک است و بالهایم نحیف ٬من از راه سخت و سنگ لاخ می ترسم . من از گم شدن می ترسم٬من از تشنگی٬من از تاریکی و دوری واهمه دارم .
گفتی قرار است بالهایمان را توی حوض داغ خورشید بشوییم؟ گفتی که این تازه اول قصه است؟ گفتی که بعد نوبت معرفت است و توحید؟ گفتی که حیرت ٬بار درخت توحید است ؟ گفتی بی نیازی ....؟گفتی فقر...؟ گفتی آخرش محو است و عدم ؟
آی هدهد! آی هدهد! آی هدهد بایست ٬ نه من طاقتش را ندارم ....! بهار که بیاید دیگر رفته ام . بهار بهانه رفتن است. حق با هدهد است که می گفت: رفتن زیباتر است. ماندن شکوهی ندارد٬آنهم پشت این سنگریزه های طلب .
گیرم که ماندم و باز بال بال زدم٬توی خاک و خاطره٬توی گذشته و گل.
گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم ٬بال های بسته ... اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟ می روم٬باید رفت٬در خون تپیده و پر پر. سیمرغ ٬مرغان را در خون تپیده دوستتر دارد. هد هد بود که اینرا بمن گفت. راستی اگر دیگر نیامدم یعنی آتش گرفته ام٬یعنی که شعله ورم! یعنی سوختم ٬یعنی خاکسترم را هم باد برده است. میروم اما هرکجا که رسیدم٬پری به یادگار برایت خواهم گذاشت میدانم این کمترین شرط جوانمردی ست.

بدرود رفیق روزهای بی قراری

قرارمان اما در حوالی قاف پشت آشیانه سیمرغ  
آنجا که جز بال و پر سوخته نشانی ندارد....!

بدرودی تلخ از ناشناسی که گم شده.
نویسنده: فرزانه عاشق هرمان هسه





تیر ۲۶، ۱۳۹۷

گیتی پاشایی, اون که بمن جون داده، دست منو میگیره


خانم گیتی‌ پاشایی با نام هنری گیتی‌، یکی‌ دیگر از ده‌ها خواننده زن خوش صدای ایرانی‌ است که در زمان خاندان ایران ساز پهلوی امکان به عرضه نهادن استعداد خود در جامعه را یافت و بدین ترتیب ملت ایران از این نعمت محروم نماند. گیتی در اواخر دهه چهل، فعالیت رسمی خود را با خوانندگی در رادیو و تلویزیون آغاز کرد و به خواندن تصنیف‌های مردمی مشغول شد. ترانه‌های «شب من شب تو»، «دل بلهوس»، «گل مریم» و «یه دل دارم» «خدا مهربونه» از جمله ترانه‌هایی است که این هنرمند بی‌ ریا و با صفا در آن زمان خوانده است. خانم گیتی‌ پاشایی ازدواج ناموفقی با مسعود کیمیایی کارگردان سینمای ایران داشت. یاد و نامش همیشه جاودان و زنده باد.

گیتی پاشایی (زاده ۲۳ خرداد ۱۳۱۹ – درگذشته ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۴) خواننده، آهنگساز و بازیگر ایرانی بود.

گیتی در ‌۲۳ خرداد ۱۳۱۹ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. پدر بزرگش جعفر منصوری شاعر و استاد تار و خط بود و نوازندگی تار و سه‌تار را به مادر گیتی آموخت و بدین ترتیب گیتی از طریق مادرش با موسیقی آشنا شد. وی ردیف‌های موسیقی سنتی را نزد فرامرز پایور، مهدی فروغ و محمود کریمی آموخت. پس از اخذ دیپلم به آمریکا رفته و در سیتی کالج نیویورک در رشته معماری مشغول به تحصیل شد و در سیاتل، واشینگتن آمریکا لیسانس هارمونی و ارکستراسیون گرفت.

گیتی در اواخر دهه چهل، فعالیت رسمی خود را با خوانندگی در رادیو و تلویزیون آغاز کرد و به خواندن تصنیف‌های مردمی مشغول شد. ترانه‌های «شب من شب تو»، «دل بلهوس»، «گل مریم» و «یه دل دارم» از جمله ترانه‌هایی است که او در آن زمان خوانده بود.

در سال ۱۳۵۴ به عرفان و تصوف روی آورد و سپس بر روی شعرهای شاعران معاصر چون مهدی اخوان ثالث، احمدرضا احمدی و محمدعلی سپانلو آهنگسازی کرد. در سال ۱۳۵۶ ه. ش. در فیلم «سفر سنگ» به کارگردانی همسرش مسعود کیمیایی به عنوان بازیگر حضور یافت اما پس از آن دیگر به بازیگری نپرداخت.

علیرضا میبدی در تلویزیون پارس می‌گوید مدتی پیش از انقلاب اسلامی در ایران «گیتی را همراه با همسرش مسعود کیمیایی در فرودگاه شیراز با پوشش کامل اسلامی و عینکی بزرگ» دیده است و از گرایش پیدا کردن ناگهانی گیتی به اسلام شگفت‌زده شده‌است. اما گیتی بعدها با ناراحتی ایران را ترک کرد. در آمریکا گرین کارت و مبلغ هنگفتی از او به سرقت رفت. او دوباره به ایران بازگشت.

در سال ۱۳۶۸ به آلمان رفت و در هامبورگ یک دوره موسیقی کلیسایی و ترانه‌های مذهبی را در نوریک هوخ شوله گذراند.

گیتی پاشایی پس از انقلاب به‌طور جدی به کار آهنگ‌سازی پرداخت و با سه فیلم «تیغ و ابریشم» (۱۳۶۵)، «سرب» (۱۳۶۷) و «گروهبان» (۱۳۶۹) هر سه به کارگردانی مسعود کیمیایی به عنوان آهنگساز فیلم شناخته شد.

وی در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۴ خورشیدی بر اثر بیماری سرطان سینه در سن ۵۴ سالگی در تهران درگذشت. و در قطعه ۱۰۳ ردیف ۱۴۲ شماره ۳۱ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.


Giti - Khoda Mehrabone خدا مهربونه - گیتی پاشایی

هنوز مشت خسی بهر سوختن باقیست, چو برق میروی از آشیان ما بکجا؟


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Thổi tiêu hay nhất thế giới

از لبخند تا سردی سنگ



ای کرانه ما
خندهِ گلی در خواب
دست پاروزن مارا بسته است‌

درپی صبحی بی‌خورشیدیم‌
با هجوم گلها چکنیم؟
جویای شبانه نابیم‌
با شبیخون روزنها چکنیم؟

آنسوی باغ، دست ما بمیوه بالا نرسید
وزیدیم‌ و دریچه به آینه گشود
بدرون شدیم‌ و شبستان مارا نشناخت‌
بخاک افتادیم و چهرهِ ما
نقشِ او بزمین نهاد

تاریکی محراب، آکنده ماست‌
سقف از ما لبریز
دیوار از ما، ایوان از ما

از لبخند تا سردی سنگ
خاموشی غم‌
از کودکی ما تا این نسیم
شکوفه باران فریب‌

برگردیم که میان ما و گلبرگ
گرداب شکفتنست‌
موج برون بصخره ما نمیرسد
ما جدا افتاده ایم
و ستاره همدردی از شب و هستی سرمیزند

ما میرویم
و آیا در پی ما
یادی از درها خواهد گذشت ؟
ما میگذریم
و آیا غمی برجای ما
در سایه‌ها خواهد نشست؟

برویم از سایه نی
شاید جایی، ساقه
آخرین گل برتر را
در سبد ما افکند.

سهراب سپهری


اگر حتی تمامی دنیا یک حرف احمقانه را قبول داشته باشند دلیل بر موجه بودن آن حرف نیست


بر طبق نقشه‌هایی‌ که در کتب آلمانی منتشر شده است، وسعت خاک ایران در سال ۱۹۱۴ از تبت تا آلبانی بوده است. تقریبا در دویست و یا دویست و پنجاه سال پیش ایران پس از حمله قبایل قاجار و قبایل بربر واقع در شمال اروپا و پس از قتل نادر شاه تمامی قلمرو خود واقع در اروپای فعلی‌ را از دست داد و به تدریج جنوب و مرکز آفریقا نیز از خاک ایران جدا گشته و پس از جنگ جهانی‌ اول، بیش از دو سوم ایران تجزیه گشت و شمال آفریقا و شرق آسیا و یونان و ترکیه فعلی‌ و نیمی از روسیه فعلی‌ از پیکر ایران جدا گشتند.

در این نقشه‌ها که مربوط به سال ۱۹۱۴ میلادی است، اسامی و نام‌های ایرانی‌ و پارسی هنوز وجود داشته و مثلا در شرق ایران منطقه‌ای که امروزه افغانستان نامیده میشود، بنام زابلستان و در غرب ایران، سرزمینی که ترکیه و یونان نامیده میشود بنام کمبوجیه و منطقه‌ای که از پاکستان فعلی‌ شروع شده و از شمال هند گذشته و تا تبت ادامه دارد، بنام کوشان شهر خوانده میشده است. این نقشه‌ها مربوط به قلمرو ایران در زمان قاجار هاست و نه پیش از آن، و این واقعیت بشدت از طرف غربی‌ها و با اصرار عجیب اسراییلی‌ها پنهان میگردد. هرچند تاریخ جعلی آنچنان مسخره است که تنها احمق‌های که به قدرت گله اعتقاد دارند را میفریبد.




تیر ۲۵، ۱۳۹۷

نژاد برتر پیروز این دوره از مسابقات جهانی‌ فوتبال شد


اگر دانشمندان مجلس مرا به نژادپرستی‌ متهم نسازند خواهم گفت که این واژه نژاد برتر که در سردرِ این پست نوشته شده، نه براساس رنگ و خون و د. ان. اِ آدمی‌، بلکه براساس توانمندی بدنی و قدرت جسمانی‌ افراد است که برطبق دانش و علم امروزی، افراد با تبار آفریقایی بطور معمول از دیگر افراد جهان قویتر و دارای استخوان بندی محکمتری میباشند. و به شاهدت اکثر کسانی‌ که بازی‌های فوتبال جهانی‌ را پیگیری میکردند، آفریقایی تبار‌ها برندهگان این دوره از مسابقات بودند. در اکثر تیم‌های اروپایی ۷ تا ۸ فوتبالیست آفریقایی تبار تمام مدت باسرعتی شگفت انگیز میدویدند و توپ را به یک فوتبالیست اروپایی تبار(۱) میرساندند، و اروپایی تبار یا توپ را گل میکرد و یا نمیکرد. اگر گل میکرد که افتخارش به پایِ او نوشته میشد و اگر هم گل نمیکرد که نکرده بود.

داوری این دوره از مسابقات بشدت پرسش برانگیز بود و بویژه در حق تیم‌های غیر اروپایی نادوری‌های آشکاری صورت پذیرفت که بیشتر آنرا در مورد تیم ملی‌ کشورمان شاهد بودیم. امامسابقات بسیار برگزار شد تا جایی‌ که ترامپ در یک تویت روسیه و پوتین را بخاطر برگزاری زیبای مسابقات تحسین کرد و برگزاری مسابقات را بینظیر و بهتر از هر دوره نامید.


گر بدروغ هم بود شیوه مهر ساز کن, دیده عقل بسته ام کز تو خورم فریب را


تیر ۲۲، ۱۳۹۷

۷ مخدر محبوب در آمریکا



1. Bath Salts
نمک حمام یک اصطلاح عمومی است که برای توصیف مخدر صنعتی که حاوی کاتینون مصنوعی هستند- بکار میرود. از نمک حمام اغلب بعنوان ماده مخدر مشابه با کوکائین یا آمفتامین نام برده میشود با این تفاوت که احتمال مرگ با نمک حمام ده برابر بیشتر از کوکائین و آمفتامین است.

نام‌هایی‌ مانند موج عاج، خوشی‌ ، رعد و برق سپید و طوفان شارلی از جمله نامهای خیابانی ماده مخدر " نمک حمام" هستند که هزاران تن را به مراکز مسمومیت رساندند.
این مواد مخدر هیچ ارتباطی با نمک های حمام واقعی که گاهی اوقات تمیز کننده یا مواد گیاهی و یا پاک کننده صفحه نمایش تلفن نیز نامیده میشوند، ندارند. اثرات این ماده مخدر می توانند شامل آشفتگی، پارانویا، توهم، درد قفسه سینه، افزایش ضربان قلب، فشار خون بالا، افکار یا رفتار خودکشی و آدم خواری است. مشکل اصلی، اثرات سمی است که این مخدر دارد.

افراد چگونه نمک حمام را مصرف میکنند؟
افراد نمک حمام را میکشند، تزریق میکنند، یا آن را با غذا و نوشیدنی مخلوط می کنند.
علائم مصرف این ماده مخدر روانگردان جدید عبارت از :
 

- سرخوشی (نشئگی Euphoria )
- افزایش هوشیاری و آگاهی(Increased alertness and awareness)

- افزایش بیداری و برانگیختگی (Increased wakefulness and arousal)

- افزایش انرژی و انگیزه (Increased energy and motivation)

- تحریک ذهنی(Mental stimulation/increased concentration)

- افزایش جامعه پذیری (اجتماعی شدن Increased sociability )
•Mild empathogenic effects

اثرات خفیف مشابه مواد روانگردان امپاتوژن 
- کاهش نیاز بمواد غذایی و خواب.
هر گرم ماده مخدر نمک حمام در امریکا فقط ۵ دلار است.

تا وقتی‌ هست قدرش را بدانید، وقتی‌ نباشد به چه کسی‌ خواهید خندید؟ Trump again



ترامپ به خانه برمیگردد ..... It's Coming Home



تیم فوتبال انگلیس که پس از ۶۰ سال شکست پیدرپی در مسابقات جهانی‌ فوتبال، در این دوره از مسابقات جام جهانی‌ موفق شده بود به دور بعد صعود کند، انتظار داشت که بتواند از سد تیم ملی‌ کراسی گذشته و به فینال مسابقات برسد. رویای پیروزی آنچنان انگلیسی‌‌ها را در بر گرفته بود که کمی‌ پیش از مسابقه جمله‌ای را در رسانه‌ها و فضا‌های مجازی اینترنت پر کرده بودند که میگفت که جام جهانی‌ به خانه! برمیگردد. پس از شکست از تیم ملی‌ کراسی، فضای مجازی پر شد از تصاویر و گفته و نوشتار‌هایی‌ که انگلیسی‌‌ها را مورد سخت‌ترین تمسخر‌ها قرار میداد. اینکار آنچنان دیگران را سرحال و شاد کرد که هنوز ادامه دارد و تازه‌ترین آنها با ورود ترامپ رئیس جمهور آمریکا به انگلیس منتشر شد، که در آن، ضمن ورود ترامپ جمله لعنتی "به خانه برمیگردد" در زیر تصویر ترامپ نوشته شده و مجدد مایه مسرت عده‌ای را فراهم نمود.





نفرینِ هستی مرا برچین



آبیِ بلند را می اندیشم و هیاهوی سبز پایین را
ترسان از سایه خویش، به نیزار آمده ام‌

تهی، بالا را میترساند
و خنجرِ برگها بروان فرو میرود
دشمنی کو تا مرا از من برکند؟
نفرین به زیست
تپش کور


دچار بودن گشتم و شبیخونی بود
نفرینِ هستی مرا برچین، ‌ای ندانم چه خدایی موهوم‌
نیزه من، مرمر بس تن را شکافت
و چه سود که این غم را نتواند سینه درید
نفرین به زیست 

دلهره شیرین

نیزه‌ام
یار بیراهه‌های خطر را تن میشکنم‌


صدای شکست در تهی حادثه میپیچد
نی‌ها بهم میساید
ترنم سبز میشکافد
نگاه زنی چون خوابی گوارا
بچشمانم مینشیند
ترس، بی‌سلاح
مرا از پا میفکند
من نیزه دار کهن
آتش میشوم‌
او دشمن زیبا
شبنم نوازش میافشاند
دستم را میگیرد
و ما
دو مردم روزگاران کهن‌
میگذریم‌
به نی‌ها تن میساییم‌
و به لالایی سبزشان
گهواره روان را نوسان میدهیم‌
آبیِ بلند
خلوت ما را میآراید.


سهراب سپهری


هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی, گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو


تیر ۲۱، ۱۳۹۷

زهی نادان که او خورشید تابان, به نور شمع جوید در بیابان

دایره ای کشید و مرا بیرون گذاشت.
و نام کافر و طاغی و نامهای زشت دیگر بر من نهاد.
اما من و عشق آنقدر فهم و ذوق داشتیم که دراین بازی برنده شویم.
ما دایره ای بسیار بزرگتر کشیدیم که او را نیز در برگرفت.

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Celempungan Gentra Wiwitan - Mojang Priangan

به آینه رسیدم‌



از تارم فرود آمدم
کنار برکه رسیدم‌
ستاره ای در خواب طلایی ماهیان افتاد
رشته عطری گسست‌
آب از سایه افسوسی پر شد
موجی غم را بلرزش نی ها داد
غم را از لرزش نی ها چیدم‌
به تارم برآمدم‌
به آینه رسیدم‌
غم از دستم در آینه رها شد
خواب آینه شکست‌
از تارم فرود آمدم
میان برکه و آینه
گویا گریستم‌.


سهراب سپهری


هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند


شلاق و زندان به جرم زنده بودند


Maedeh Hojabri Dance|Why Iranian Girl Maedeh Hojabri Arrested over Dance|Is Dancing crime in IRAN

۴۰ ساله اشغالگران جنایتکار و روانی‌ غربی با همدستی‌ قبایل بغایت بربر و تروریست‌های ترک و عرب، در ایران میزنند، میکشند، چپاول میکنند، میدزدند و ایرانی‌‌ها را بجرم زنده بودن پایِ دار برده و یا زیر شلاق و در زندان شکنجه میکنند. و این ظلم همچنان ادامه دارد. دختر جوان ایرانی‌ بجرم رقصیدن و جوانی‌ و زنده بودن، میبایستی با شلاق در زندان شکنجه شود.

تیر ۲۰، ۱۳۹۷

با خودت خوب باش


ابتدا ما را مسخره میکردند و بما ایراد میگرفتند و به رفتارمان میخندیدند، و ما را عقبمانده میدانستند، در حالیکه در دل حسرت ما را داشتند، و ما نمیدانستیم.

بعد که ما را تخریب کردند،

و ما که دیگر دوست نداشتیم بما بخندند،
مانند آنها رفتار می‌کنیم، و نمی‌دانیم اینک آنان باز بما میخندند که مانند گذشته آنان رفتار می‌کنیم، درحالیکه خود مانند گذشته ما رفتار کرده و خود را پیشرفته میدانند، و ما نخواهیم دانست.

آب بریز آتش بیداد را



ای همه هستی زتو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات
ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نی
تو بکس و کس بتو مانند نی
آنچه تغیر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
خاک بفرمان تو دارد سکون
قبه خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلکرا خم چوگان که داد
دیک جسد را نمک جان که داد
چون قدمت بانک بر ابلق زند
جز تو که یارد که اناالحق زند
رفتی اگر نامدی آرام تو
طاقت عشق از کشش نام تو
تا کرمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بار گران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام
جز بتو بر هست پرستش حرام
هرکه نه گویای تو خاموش به
هرچه نه یاد تو فراموش به
ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده بهم درنورد
عجز فلک را بفلک وانمای
عقد جهانرا زجهان واگشای
نسخ کن این آیت ایام را
مسخ کن این صورت اجرام را
حرف زبانرا بقلم بازده
وام زمین را بعدم بازده
ظلمتیانرا بنه بی‌نور کن
جوهریانرا زعرض دور کن
کرسی شش گوشه بهم درشکن
منبر نه پایه بهم درفکن
حقه مه بر گل این مهره زن
سنگ زحل بر قدح زهره زن
دانه کن این عقد شب‌افروز را
پر بشکن مرغ شب و روز را
از زمی این پشته گل بر تراش
قالب یکخشت زمین گومباش
گرد شب از جبهت گردون بریز
جبهه بیفت اخبیه گو برمخیز
تاکی ازین راه نوروزگار
پرده‌ای از راه قدیمی بیار
طرح برانداز و برون کش برون
گردن چرخ از حرکات و سکون
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
صفر کن این برج زطوق هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال
تا بتو اقرار خدائی دهند
بر عدم خویش گوائی دهند
غنچه کمر بسته که ما بنده‌ایم
گل همه تن جان که بتو زنده‌ایم
منزل شب را تو دراز آوری
روز فرورفته تو بازآوری
گرچه کنی قهر بسی را زما
روی شکایت نه کسی را زما
روشنی عقل بجان داده‌ای
چاشنی دل بزبان داده‌ای
چرخ روش قطب ثبات از تو یافت
باغ وجود آب حیات از تو یافت
غمزه نسرین نه زباد صباست
کز اثر خاک تواش توتیاست
پرده سوسن که مصابیح تست
جمله زبان از پی تسبیح تست
بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن.

نظامی- مخزن الاسرار