اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۷

آیا میدانستید عروسک سازی هدیه انسان ایرانی‌ به دنیا است


در زمان امپراطوری صفوی که تا ۲۰۰ سال پیش بر تمامی دنیا حکومت میکرد (همان امپراطوری که در جنگ جهانی‌ دوم کشور‌های ایران، آلمان، ایرلند، ایتالیا و اسپانیا برای زنده کردنش تلاش کردند) ساخت عروسک بسیار متداول بود. عروسک‌هایی‌ که با لباس‌های فاخر توری و ابریشمی و جواهرات واقعی‌ تزئین میگشتند. این عروسک‌ها آنچنان زیبا ساخته میشدند، که زیبائی آنها زبانزد شده و وارد فرهنگ اصطلاحات پارسی گشته و ایرانیان هر دختر و یا زن زیبائی را که میخواستند تحسین کنند، به او عروسک میگفتند.

این عروسک‌ها حتی تا پس از جنگ جهانی‌ دوم، سوغات گرانبهایی بود که از ایران به تمامی دنیا برده میشد. پس از آن ساخت عروسک بشکل و مدل دوران صفوی در غرب مد شده و تا پس از فتنه ۵۷ در ایران(سال ۱۹۷۹ میلادی) و اشغال ایران توسط غربی ها، جز تولیدات پر درامد غربی‌ها بود. پس از آن چون مدارک و اسناد بسیار محکمی حاکی بر ایرانی‌ بودن عروسک سازی در دنیا وجود داشته (بزرگترین و زیباترین عروسک ساخت ایران در موزه‌های غربی موجود است) و نمیتوانستند این یکرغم را هم مانند تمامی آنچه که تا کنون مال خود کرده‌اند، بنام خود بزنند، عروسک ها را ابتدا بشکل کودکان ساختند که ایده بسیار مزخرفی بود و سپس در هالیوود تلاش شد تا عروسک‌ها هم مانند اکثر نماد‌های ایرانی‌ و پارسی‌، بعنوان موجودات ترسناک و شیطانی در فیلم‌های احمقانه و تهوع آور خود معرفی‌ کرده و بدین ترتیب شهرت آنان را آلوده سازند.


چه سودت بسی این چنین رنج و آز, که از بیشتر کم نگردد نیاز


اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۷

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Ela Lamblin plays the "Stamen-phone" at Lelavision

به ابدیت گلها پیوسته ایم‌



میان لحظه و خاک
ساقه گرانبار هراسی نیست‌ همراه‌ ما
به ابدیت گلها پیوسته ایم‌
تابش چشمانت را به ریگ و ستاره سپار
تراوش رمزی در شیار تماشا نیست‌
نه در این خاک رس نشانه ترس
و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت‌
در صدای پرنده فروش
اضطراب بال و پری سیمای ترا سایه نمی‌ افکند
در پرواز عقاب
تصویر ورطه نمی افتد
سیاهی
خاری میان چشم و تماشا نمی گذارد
و فراتر میان خوشه و خورشید
نهیب داس ازهم درید
میان لبخند و لب
خنجر زمان در هم شکست‌.
سهراب سپهری
Hayedeh - Avaz-e Tanhaei هایده - آواز تنهایی





بفرما شام




درازآویز زینتی و ترامپ






از صحبت گل خار زآتش برهد وز صحبت خار گل درآتش باشد



اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۷

چی‌ بود و ما چی‌ فکر میکردیم



هوا بس ناجوانمردانه گرم است


نیلوفر بهمه زندگیم پیچیده بود


از مرز خوابم میگذشتم‌
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فروافتاده بود


کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را بسرزمین خواب من آورد؟

در پس درهای شیشه ای رویاها
در مرداب بی ته آینه ها
هرجا که من گوشه ای از خودم را مرده دیدم
یک نیلوفر روییده بود
گویی او لحظه لحظه در تهی من میریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه میمردم‌

بام ایوان فرو ریخت
و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستونها یپیچد


کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را بسرزمین خواب من آورد؟

نیلوفر رویید
ساقه اش از ته خواب شفافم سرکشید
من در رویا بودم‌
سیلاب بیداری رسید
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم‌
نیلوفر بهمه زندگیم پیچیده بود
در رگهایش

من بودم که میدویدم‌
هستی اش در من ریشه داشت‌
همه من بود


کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را بسرزمین خواب من آورد؟

سهراب سپهری


جنایات غرب



کسانی‌ که جنایات غرب وحشی را ندید گرفته و یا فراموش و یا مشمول مرور زمان کنند، روزگار تلخی‌ را منتظر خواهند بود

اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۷

گوشه‌ای را پیدا کردم تا این دیوار بیگانه عظیم را که بالای من بالا میرفت، را بالا ببرم


خانه همیشه آنجایست که آدمی‌ کودکی خود را در آن میگذراند, Alessandra Sanguinetti







آخرین قهرمان با بافور خودکشی‌ کرد ....Thom Yorke- The Last Action Hero


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Сватбарска ръченица - Даринка Цекова - гъдулка. Аранж. А.Добрев

کرد‌ها را نسلکشی کردند و آنها هنوز بدوره آتش مقدس میرقصند


گوگوش و مارتیک دو هنرمند بینظیر ایران

GOOGOOSH IN HOLLYWOOD BOWL MAY 12 2018 (REFIGH) Duet with Martik

انتظاری گمشده


نوری به زمین فرود آمد
دو جاپا بر شنهای بیابان دیدم‌
ازکجا آمده بود؟
بکجا میرفت؟
تنها دو جاپا دیده میشد
شاید خطایی پا بزمین نهاده بود
ناگهان جاپاها براه افتادند
روشنی همراهشان میخزید
جاپاها گم شدند
خود را از روبرو تماشا کردم‌
گودالی از مرگ پر شده بود
و من در مرده خود براه افتادم‌
صدای پایم را از راه دوری می شنیدم‌
شاید از بیابانی میگذشتم‌
انتظاری گمشده با من بود
ناگهان نوری در مرده ام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم‌
دو جاپا هستیم را پر کرد
ازکجا آمده بود؟
بکجا میرفت؟

تنها دو جاپا دیده میشد
شاید خطایی پا بزمین نهاده بود.

سهراب سپهری