اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۷

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Robert de Visée Prélude et Allemande, Jonas Nordberg, theorbo

تاریخ شاهنامه و اخبار سندباد


یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد
وین طرفه تر کجا قدری وام کرده ام
از مردم بخیل سبکبار سگ نژاد
زان پیشتر که چشم بمالم ز خواب خوش
در خانه گیردم بتقاضا ز بامداد
چون کوه بیستون بنشیند بپیش من
برجای خواب تکیه کند همچو کیقباد
ناشسته روی و تیره نشینم به پیش او
پرخشم از و چو کودک بدفهم از اوستاد
گوید هرآنچه خواهد و من در سزای او
دارم بسی جواب و نیارم جواب داد
از کیسۀ دروغ نهم پیش ریش او
تاریخ شاهنامه و اخبار سندباد
چندان دروغ زشت فرو کوبمش بسر
تا چون کدو شود سر آن قلتبان ز باد
پس حجره را بروبم و پس خاک حجره را
بندازمش ز پس چو پی از در برون نهاد
هرچند مبغضست و بخیلست و ناکسست
حقست و داد ازوست گریزان منم ز داد
اینست حال بنده و صد ره ازین بتر
تدبیر حال بنده بساز ای یگانه راد.

ازرقی هروی




نمایش و کارناوال از دیده نقاشان پارسی امپراطوری صفوی قرون ۱۵، ۱۶ و ۱۷


سخن چند گوییم چندین دراز



کسانی‌ که با بازی پوکر آشنا هستند، میدانند که این بازی را میتوان به دو صورت انجام داد. بازیکنان یا با کارتهایی‌ که دراختیارشان است پوکر را بازی میکنند یا با تکیه برشانس و اقبال. کسانی‌ که با کارت پوکر بازی میکنند با اینکه درصورت برد پول کمتری بدست میاورند ولی‌ احتمال باختشان خیلی‌ کمتر از کسانی‌ است که با شانس بازی میکنند.
مثلا در بازی پوکر وقتی‌ بازیکن در وحله اول دو تا آس می‌گیرد، کسی‌ که با شانس بازی می‌کند بخیال اینکه دست بالا را دارد، همه دار و ندار خود را روی میز گذاشته و بی‌خیال سه کارت بعدی "ال این" می‌کند. در اینحالت یا پول خود را چند برابر کرده- و یا همه- را میبازد. درحالیکه کسی‌ که با کارت بازی می‌کند، میداند که احتمال اینکه رقیب با یک دو آمده و دو تا دوِ دیگر هم بگیرد و دو تا آس او در مقابل یک دو ببازد و احتمالات دیگر هم هست. در نتیجه با احتیاط جلو میرود.

در زندگی‌ هم دقیقا همین ماجرا و داستان برقرار است. کسانی‌ هستند که با آنچه که در دست و در اختیار دارند، روزگار میگذرانند.
این افراد:
-اهل جایی‌ هستند و همانجا هم تا آخر عمر میمانند. (یکی‌ از مهمترین فاکتور‌های آرامش و امنیت در تمامی طول زندگی‌ فرد رعایت همین امر ساده است.)

-روزگارشان بد نیست، تکه نانی دارند که آنان را از احتیاج بدیگری باز میدارد و بهمان هم راضی‌ و قانع هستند. خرده هوشی دارند که باعث میشود، خوب و بد را از هم تمیز دهند و در نتیجه نه گول میخورند و نه گول میزنند و درست بهمین دلیل هم سرشان براحتی‌ بروی بالش قرار گرفته و شب‌ها مثل سنگ میخوابند. ( یکی‌ دیگر از فاکتور‌های خوشبختی‌ همین خواب راحت است که اکثرا از فکر راحت سرچشمه می‌گیرد.)

- سر سوزن ذوقی دارند که باعث میشود تا زندگیشان کسل کننده و یکنواخت نباشد و درنتیجه شادی و هیجان هم وارد ماجرا گردد. (فاکتور بعدی برای خوشبختی.)

- پدر مادر و دوستانی دارند که از نظر آنان از برگ درخت سبز تر و از آب روان سادهترند و بهمین دلیل هم بشدت دوست داشتنی و مورد اعتماد‌ند. ( یکی‌ از مهمترین دلایلی که فرد احساس امنیت و آرامش و در نتیجه راحتی‌ و شادی می‌کند، اطرافیانی هستند که دوستشان دارد و دوستش دارند.)

و ایمان، پرنسیپ، الگو و روش انسانی‌ و خدایی كه در نزدیكی‌شان است، بروی دوش‌هایشان نشسته و با آنها همه جا همراه است.
خدایی که لای شب بوهای ایوانشان و یا پای كاج بلند همسایه است.
خدایی که روی قانون طبیعت خدایی می‌کند و نه بروی ذهن بیمار، ناقص و مسخره آدمی‌.

این افراد با اینکه احتمالا- و بطور حتم کمبود‌ها و نواقص و آرزو‌های بباد رفته و ناکامی‌های اجباری و نرسیدن‌ها و نارسایی‌هایی‌ در زندگی‌ دارند، ولی‌ روزگارشان بد نیست. نقششان را بازی می‌کند، رسالتشان را به انجام میرسانند و برطبق قرارداد از صحنه خارج میشوند.

اما کسانی‌ هم هستند که با شانس باز میکنند. این افراد را هرچه بهشان بدهی‌، کمشان است و بدنبال بدست آوردن بیشتر هستند. هیچ چیزی آنان را راضی‌ و خوشحال نمیسازد. همیشه یک چیزی کم دارند. آنچه که خود دارند را نمیبینند و همیشه چشمشان به داشته‌های دیگران است. داشته‌هایشان بی‌ اهمیت و ناچیز جلوه می‌کند، درحالیکه مرغ همسایه برایشان غاز است. بهمین دلیل مرتبا درحال سرکوفتن به اینجا و آنجا هستند. و وقتی‌ یکجا شانس آورده و جفت آس میاورند همه چیزشان را بر روی میز میریزند، و بی‌خیال از اینکه با هستیشان قمار میکنند، میزنند زندگی‌ چندین ساله‌شان را بهم میریزند.
این تیره روزی و ناکامی همیشگی‌ و نرسیدن‌های ابدی، آنچنان تلخی‌ باخود بهمراه دارد که همه هستی‌ آدمی‌ را تحت شعأع خود قرار میدهد.

چاره چیست؟

دو نوع تفکر وجود دارد:

- آن تفکری که میگوید، زندگی‌ آدمی‌ از پیش تعین شده و سرنوشت را نمیشود از سر نوشت. و همینی است که هست. و ناچار و جبر و ناگزیر را درمان نیست. و آدمی‌ تقاص عملکرد عمر پیشین و عملکرد عمر کنونی خود را پس میدهد.

-و آن باوری که میفرماید: از هرجا که جلو ضرر را بگیری منفعت است و آدمی‌ به همت اراده و خواست خود، تواناست. و نامیدی مطلق مانند دیگر مطلق ها، وجود خارجی‌ ندارد. و میشود چشم‌ها را شست و جور دیگر دید. و اصولا عمر آدمی‌ در واقع شانس دیگری است برای جبران اشتباهات گذشته.

من چی‌ فکر می‌کنم؟
بنظر من نه اولی‌ را میتوان چشم بسته رد کرد، و نه به دومی‌ میتوان امید کامل داشت.
از نظر من آدمی‌ هیچ یاد نگرفته و هیچ هم یاد نخواهد گرفت.

قدرت مردم بیشتر از مردمی است که در قدرتند


فروردین ۲۹، ۱۳۹۷

تصویر مرگ از دیدگاه نقاشان امپراطوری پارس در قرن ۱۵


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Hotel California (Eagles) - Harp Guitar Cover (arr. T. Bowman/Tomi Paldanius) - Jamie Dupuis

پرشور از حزین است امروزکوه و صحرا, مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد


دهکده ماهیگیری کوچکی بنام هوتوان (houtouwan) در جزیره شنگشن چین از سال ۱۹۹۰ بدلیل دور افتادگی و کمبود امکانات رها شده است. ساکنان مجبور شدند کار را در شهرهای دیگر پیدا کنند و روستای ساحلی خود را به دلخواه مادر طبیعت ترک کنند.

امروز، این دهکده که به شهر ارواح میماند تنها توسط گردشگران کنجکاو که برای دیدن خانه‌های پیچیده شده و دیگر ساختمان‌های بلعیده شده توسط خز سبز و گیاه عشقه به آنجا میروند، بازدید میشود. برای کنجکاوان تقریبا ۳۶ ساعت طول میکشد تا خود را از اولین شهر نزدیک- به این روستا برسانند.




مردم می‌‌انگارند که فراموشی یک بیماری است، نمیدانند تنها درمان وجدان معذب است


چنگ باز اندر هوا و شاخ رنگ اندر زمین


در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران
از شکار خسروی آن آفتاب خسروان
خون و آتش در بلارگ زهر و باد اندر خدنگ
کوه و گردون در جنیبت، ابر و دریا در سنان
نوک زوبین خسته اندر نافۀ آهوی مشک
زهر پیکان رانده اندر زهرۀ شیر ژیان
هرکه او نخجیرگاه خسرو ایران بدید
از شگفتیهای عالم نیست طبعش را بیان
بر سپهر کوه پیکر هر طرف پر گنده بود
لالۀ شمشاد پوش و گلبن پروین نشان
جعدشان بر سوسن سیمین فکنده عودتر
زلفشان بر لالۀ رنگین نهاده ضیمران
آهوان خیمگی هرساعتی بر کوه و دشت
بر کشیدندی بروی شیر گردنکش فغان
خاک چون اشکال اقلیدس شد از شاخ گوزن
در بر هر شکل حرفی از خدنگ جان ستان
چنگ باز اندر هوا و شاخ رنگ اندر زمین
این معلق، آن مجعد، این ز مشک، آن زعفران
بر زمبن چشم گوزنان، راست گویی ضف زده
اختران جزع پیکر در عقیقن آسمان
روی آهو پیکر پروین نمود اندر زمین
وز هلال منخسف بر پیکر پروین نشان
خامۀ مانی تو گفتی بر زمین بیرنگ زد
صد هزاران صورت رنگین بآب ناردان


خون و آتش در بلارگ, زهر و باد اندر خدنگ , کوه و گردون در جنیبت ، ابر و دریا در سنان


فروردین ۲۷، ۱۳۹۷

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Trio Matta Rouch 5

همی گواژه زند بر بلندی کیوان


بهار تازه زسر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
کجا کسی که زفردا پذیرد از تو ضمان
نه کار کژ جهان را تو راست خواهی کرد
چگونه راست کنی چون کژست کار جهان
ز رفتن سرطان جز کژی نبیند کس
حکیم طالع عالم بدین نهد سرطان
مرا شراب گران ده که عاقبت مستیست
اگر شراب سبک نوشم ار شراب گران
مرا بوقت گل از باده صبر فرمایی
کرا توان بودایدر چنین؟ چنین نتوان
کدام روز بشادی گذاره خواهد کرد
کسی که ببهاری چنین بود پژمان
ز شاخ پوده همی سر برون کند مینا
ز سنگ خاره همی سر برون کند مرجان
پر از سنان کبودست حوض نیلوفر
پر از برادۀ لعلست روی لاله ستان
همی بخندد نونو بسبزه بر لاله
همی بگرید خوش خوش بلاله بر باران
ز بسکه گور کنون برگ بید و لاله خورد
زمردین و عقیقین کند لب و دندان
گل از نسیم صبا کرد پر ز گل دامن
گل از سرشک هوا کرد پر گلاب دهان
بشکل غالیه دانیست لاله یاقوتین
نشان غالیه اندرمیان غالیه دان
اگر زمرد و یاقوت تاج شاهان بود
کنون ز خاره در آویختست و خارهستان

زبسکه رنگ بکهسار برگ لاله چرد
چو برگ لاله کند رنگ شیر در پستان
ستاکهای گل اکنون درخت و قواقند
ز زندواف برو صدهزار گونه زبان
مکللست و منقش چمن بدر و عقین
معطرست و مطیب هوا بمشک و ببان
سپاه میغ زمان تا زمان بتازد تند
کند حکایت هرساعتی زصد توفان


کاری از خاویر مایورل, Javier Mayoral


نه کار کژ جهان را تو راست خواهی کرد, چگونه راست کنی چون کژست کار جهان


فروردین ۲۶، ۱۳۹۷

پسر نوحم و قربانی طوفان خودم


من گرفتار خودم هستم و زندان خودم
هرچه کردم بخودم کردم و وجدان خودم

تک و تنهاتر ازآنم که بدادم برسند
آنچنانم که شدم دست بدامان خودم

موی تو ریخته بر شانه تو امّا من
شانه ام ریخته بر موی پریشان خودم

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست
می روم سر بگذارم به بیابان خودم

آسمان سرد و هوا سرد و زمین سردترست
اخوانم که رسیدم به زمستان خودم

تو گرفتار خودت هستی و آزادی هات
من گرفتار خودم هستم و زندان خودم

شب میلاد من بی کس و کار است ولی
باید امشب بروم شام غریبان خودم.

یاسر قنبرلو


Daniel Castro - I'll Play The Blues For You

خانه مان انتهای عالم است


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

River Flows in You (Yiruma) - Sasando Instrumental by Natalino Mella

قدم بنفشه وار شد و رخ بنفشه فام


رخسار و قد و زلف و بناگوش یار من
ماهست بر صنوبر و مشکست بر سمن
با ماه و با صنوبر او نور و راستی
اندر سمن طراوت و در مشک اوشکن
این هرچهار فتنۀ دین دیده و دلند
بر هرچهار من بدل و دیده مفتتن
قدم بنفشه وار شد و رخ بنفشه فام
زان تودۀ بنفشه او بر دو نسترن
مشک ختن بنفشۀ او را سزد رهی
نقش ختا دو نسترنش را سزد شمن
ور مشک در ختن بود و نقش در ختا
زلفین و روی اوست پس اندر ختاختن
در نازکی و کوچکی اندر جهان که دید
نازکتر از میانش و کوچکتر از دهن
زیبا و دلفریب بدان نازکی کمر
شیرین و جانفزای بدان کوچکی سخن
صافی و دور بین دل و جانیست مرمرا
هردو بدست مهر و مدیحند مرتهن

چهار چیز ورا از چهار چیز آمد, که هست هریک ازآن نادر زمان و زمن

زعقد لؤلؤ دندان، زبرگ لاله دهان، زشاخ سنبل گیسو، زپاک نقره ذقن