اسفند ۰۲، ۱۳۹۶

به پاس اینهمه راهی که آمدم


گیاه تلخ افسونیِ شوکران بنفش خورشید را
در جامِ سپید بیابان‌ها لحظه لحظه نوشیدم
و در آینهِ نفس کشندهِ سراب
تصویر ترا در هرگام زندهتر یافتم

در چشمانم چه تابشها که نریخت
و در رگهایم چه عطش‌ها که نشکفت
آمدم تا ترا بویم
و تو زهر دوزخیت را بانفسم آمیختی
به پاس اینهمه راهی که آمدم

غبار نیلی شبها راهم می‌گرفت
و غریو ریگ روان خوابم می‌ربود
چه رویاها که پاره شد
و چه نزدیکها که دور نرفت
و من برشته صدایی ره سپردم
که پایانش در تو بود
آمدم تا ترا بویم
و تو زهر دوزخیت را بانفسم آمیختی
به پاس اینهمه راهی که آمدم

دیار من آنسوی بیابانهاست
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود
هنگامی که چشمش بر نخستین پرده بنفش نیمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم
چشمک افقها چه فریبها که به نگاهم نیاویخت
و انگشت شهاب‌ها چه بیراهه‌ها که نشانم نداد
آمدم تا ترا بویم
و تو گیاه تلخ افسونی
به پاس اینهمه راهی که آمدم
زهر دوزخیت را بانفسم آمیختی
به پاس اینهمه راهی که آمدم.

سهراب سپهری


The Best of Al Green

شورو شوق زندگی‌


ایکیگای مفهومی در زبان ژاپنی است که معنای آن "دلیلی برای بودن" است. براساس فرهنگ ژاپنی (en) هر فرد یک ایکیگای دارد. یافتن ایکیگای، نیازمند جستجوی عمیق و طولانی در خود است. در فرهنگ ژاپنی، باور این است که یافتن ایکیگای هر فرد، در زندگی فرد، قناعت می‌آورد و بزندگی وی معنا می‌دهد. بعنوان مثال در کار، سرگرمی، و بزرگ کردن کودکان.

ایکیگای ترکیب دو واژه ژاپنی است: واژه ایکی ( 生き) به معنی "زندگی" و "زنده"، و واژه کای ( 甲斐) - که بر اثر تلفظ بعد از واژه قبلی، گای تلفظ می‌شود - به معنای اثر، نتیجه، میوه، ارزش، کاربرد، و - در موارد محدود به معنی - فایده. ترکیب این دو واژه یعنی معنایی برای زندگی (زنده بودن)، معنای زندگی (کردن)، چیزی که به زندگی ارزش زندگی کردن را می‌دهد و همچنین دلیلی برای بودن.

فرهنگ اوکیناوا، ایکیگای را بعنوان "دلیلی برای برخاستن در صبح" و به معنی دلیلی برای لذت بردن از زندگی، آموزش می‌دهد. در یکی از سخنرانی‌های تد، دن بیوتنر (en)، ایکیگای را بعنوان یکی از دلایلی مطرح کرد که باعث می‌شود انسانها در برخی مناطق جهان زندگی‌های طولانی داشته‌باشند.

واژه ایکیگای معمولاً برای اشاره بمنبع ارزش در زندگی یک شخص یا اشاره بچیزهایی که زندگی یک شخض را ارزشمند می‌کنند، استفاده می‌شود. همچنین از این واژه برای اشاره بشرایط ذهنی و روحانی‌ بکار می‌رود که تحت آنها اشخاص احساس میکنند که زندگی آنها ارزشمند است. این شرایط لزوما بشرایط اقتصادی یک شخص یا شرایط کنونی اجتماع مربوط نیست. حتی اگر کسی احساس کند که شرایط کنونی تیره است، ولی در ذهن خود هدفی داشته باشد، ممکن است ایکیگای را احساس کند. رفتارهایی که باعث می‌شود که ایکیگای را احساس کنیم، کارهایی نیستند که مجبور به انجام آنها می‌شویم؛ این رفتارها خودبخود و طبیعی هستند.

در مقاله‌ای با عنوان "ایکیگای: فرآیند اجازه روی دادن فرصت‌های شکوفایی شخص"، کوبایاشی سوکاسا (Kobayashi Tsukasa) می‌گوید "مردم تنها در شرایطی می‌توانند ایکیگای واقعی را حس کنند که براساس بلوغ شخصی، ارضای امیال مختلف، عشق و شادی، نشست و برخاست با دیگران، و نوعی از حس ارزش در زندگی، بسمت خودشناسی پیشرفت کنند.

بنابر فلسفه پارسی، هرآدمی‌ همانگونه که برای ادامه حیات مادی احتیاج بخواب و خورد و خوراک داشته و نیازمند به ۴ عنصر اولیه، آب و هوا، خاک(آنچه که از خاک به دست میاید، مثلا خوراک) و آتش (انرژی‌)، میباشد، بهمین میزان هم برای داشتن یک زندگی‌ انسانی‌ نیازمند به انگیزه و شور و نشاط و معنا است. آنچه که بخش عمده این نیازمندی را شامل میگردد، عشق است. و این عشق میتواند بهر امر مادی و یا غیرمادی باشد، مثلا عشق به انسانی‌ دیگر، عشق به فرزند، عشق بخودِ زندگی‌، عشق بکار، عشق بخود و حتی عشق به پلیدی. در نتیجه داشتن عشق بهر چیزی بهتر از تهی بودن از آن است. چرا که نیروی عظیم حرکت بجلو را همین عشق باعث میگردد. بنابر اعتقاد بسیاری، آدمی‌ برای اینکه صبح‌ها ازجا برخیزد نیاز بدلیل و انگیزه دارد. درحالیکه اینطور نیست. چرا که گاهی‌ آدمیانی را میتوان دید که بهیچ چیزی عشق ندارند، ولی‌ با اشتیاقی زیاد بدنبال زندگی‌ روزمره هستند. اینگونه افراد که بیش از دو سوم مردم دنیا را تشکیل میدهند، براساس غریزه زندگی‌ میکنند. غریزه "زنده ماندن بهرقیمتی" از پلیدی‌هایی‌ است که مغز آدمی‌ و بطورکلی‌ هرجانداری درانجام آن استاد است. اینگونه افراد و آدمیان درطول ۲۵۰ سال اخیر که دنیا بدست بربر‌ها ادارهٔ میگردد، براثر جنگ‌های بیشمارِ بیمعنی، قحطی و گرسنگی، قتلعام‌های گسترده، ستم و ظلم‌های بربرمنشانه، همزیستی‌ با بربر‌های وحشیِ آدمخوار که متاسفانه قدرت در دست دارند، فطرت انسانی‌ خود را از دست داده و بطور طبیعی تنها به "زنده ماندن" فکر میکنند. و آدمی‌ که فطرت انسانی‌ خود را از دست بدهد، با هیچ خدایی درست شدنی نیست و ماهیت آدمی‌ نمیگیرد، حتی اگر هزار دستور عمل و نسخه ژاپنی و چینی‌ و غیره را بدستش بدهید. حتی اگر یک قرن ریاضت کشیده و در معبد بدنیای معنوی بپردازد. و یا در لباس مذهب و دین از دنیای مادی بظاهر دوری جوید. (نگاه کنید به اعمالی که آخوند و مربیان اسلام و کودک آزار‌های کشیش مسیحی‌ و خاخام‌ها انجام میدهند. این جانوران فطرت از دست داده‌اند و بهیچ طریقی هم دوباره آدم نخواهند شد.)
آندسته اندک از آدمیان که هنوز کورسویی معنا در زندگیشان باقیمانده( اکثرا جوانانی که متعلق بجهانی‌ بجز جهان مطلقاً منحط غرب هستند جز این گروهند.) پس از عشق بکمک آتشی که در روحشان زبانه می‌کشد، شور و شوقی که بطور خدادادی در درون آدمیان پنهان است، روزگار را سپری میکنند. و آن آتش انگیزه زندگیشان است و با اینکه کافی‌ نیست ولی‌ به از هیچ است.
پس از این دو، یک "هدف مشخص" در زندگی‌، میتواند، انگیزه‌ای برای ازجا برخاستن و ادامه زندگی‌ باشد. هر هدفی‌ میتواند برای آدمی‌ انگیزه ساز باشد، حتی انتقام. آدمی‌ که هیچ از اینها را ندارد، یا به پلیدی رو آورده و کارهایی انجام میدهد که ابلیس را رو سپید میسازد، و یا خودکشی‌ کرده و رسالتش را رها میسازد و یا در گوشه‌ای با رنج و عذاب و بمرور فرسوده گشته و میپوسد.

از لشکر صبرم علمی بیش نماند


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا


MIT Glass Lab Musical Instruments

باران ستاره اتاقت را پر کرد


دراین اتاق تهی پیکر
انسان مه آلود
نگاهت بحلقه کدام درآویخته؟
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
نسیم از دیوارها می تراود
گلهای قالی میلرزد
ابرها در افق رنگارنگ پرده- پر میزنند
باران ستاره اتاقت را پر کرد
و تو در تاریکی گم شده ای
انسان مه آلود
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته
درخت بید از خاک بسترت روییده
و خودرا در حوض کاشی میجوید
تصویری بشاخه بید آویخته
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد
گویی ترا مینگرد
وتو ازمیان هزاران نقش تهی
گویی مرا مینگری
انسان مه آلود
ترا درهمه شبهای تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام
مادر مرا میترساند
لولو پشت شیشه هاست
و من توی شیشه ها ترا میدیدم
لولوی سرگردان
پیش آ
بیا درسایه هامان بخزیم
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را برویت بگشایم
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
و گریان سویم پرید
شیشه پنجره شکست و فروریخت
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود.


سهراب سپهری



Tracy Chapman - All that you have is your soul


دستِ خدا


-من دستِ خدا هستم.
-چطور؟
-هرگاه اراده کنم جان هرکه را بخواهم میگیرم.
-آها!




بهمن ۳۰، ۱۳۹۶

آنچه که انسان ایرانی‌ به دنیا داده است


ما ایرانیان اگر قرار بود برای آنچه که بدنیا بطور رایگان هدیه داده ایم، درخواست حق کنیم، آنچنان دنیا بما بدهکار است که ما ایرانی‌‌ها تنها میبایستی بنشینیم و بدون اینکه ناخن انگشت کوچک خود را حتی برای خاراندن استفاده کنیم، تنها لذت زندگی‌ را ببریم. متاسفانه نه تنها اینطور نیست، و حقمان را همه گونه خورده و میخورند، بلکه با وقاحت و ناسپاسی و ابلیس منشانه، گروه گروه از ما را بسلاخ خانه برده و به بهانه‌های گوناگون کشتار کرده و در دنیای اهریمنی که ساخته ‌اند، ذلیل و زمینگیرمان ساخته‌اند.
اینطور نخواهد ماند.


آنچه که انسان ایرانی‌ به دنیا داده است
صنایع شیمیایی:
  • شراب سازی
  • آبجو سازی
  • ساخت الکل
  • رنگ سازی
  • عطر سازی
  • شمع و پارافین سازی
  • روغن سازی
  • دارو سازی
  • استفاده از نفت و گاز و مشتقات آنها مانند قیر سازی
  • باطری سازی
  • ادویه سازی

نساجی:
  • ابریشم بافی
  • احرامی بافی
  • ارمک‌بافی
  • بافت انواع پارچه‌های سنتی (باشلق، کرباسبافی، قناویز، فرتبافی، شمدبافی، گزیبافی، متقالبافی، چفیهبافی، جیمبافی)
  • برکبافی
  • پتوبافی
  • ترمه بافی
  • جاجیم بافی (موج بافی، ماشته بافی، ساچیم بافی)
  • چادرشببافی
  • حولهبافی
  • دارایی‌بافی (ایکات)
  • زری‌بافی (زربفت)
  • سجادهبافی
  • سیاه‌چادر بافی
  • شالبافی
  • شعربافی
  • شک بافی
  • عبابافی - عبابافی نائین
  • گلیچ
  • متکازین (گلیمچه)
  • مخمل بافی
  • نوار بافی (پن‌بافی، مداخله‌بافی، کارت‌بافی، خوس‌بافی / خوس‌دوزی، وریسبافی، نواربافی علی‌آباد کتول)
  • پرده بافی
  • حمام سری
  • چپری
  • عریض‌بافی
  • بافته‌های داری و زیراندازها:
  • پلاسبافی
  • زیلوبافی
  • قالی بافی / قالی (گل برجسته، خرسک، قالی دورویه، نمکدان بافی، چنته)
  • گلیم (گل برجسته، ورنی، شیریکی‌پیچ، سفره کردی، مفرش، مسند، گلیم دورو، ساده، سوزنی، رند)
  • جل اسب
  • اجاق قراقی
  • خورجینبافی
  • نمدمالی / نمد
  • سراندازبافی
  • پوشاک:
  • لباسهای امروزی جهان تماماً تقلید و کپی از لباس دوزی ایرانی‌ است
  • بافتنیهای پشمی و نخی مانند (کلاه، جوراب و …)
  • برقع
  • پای‌پوش بافی‌ و کفش سازی (کفش‌های پاشنه دار که در دوران امپراتوری صفوی بسیار رایج بود، رو فرشی و پا تختی که از امپراتوری صفوی به ارث رسیده است، گیوه، گیوه‌چینی، آجیدهدوزی یا تخت کشی، گیوهدوزی، گیوه‌بافی، چاروقدوزی، چموشدوزی)
  • پرشین شنل که از پوست تهیه میشد، پوستیندوزی
  • چوقادوزی
  • عروسک‌بافی و عروسک سازی
  • قلاب‌بافی
  • مجسمه های چوبی، گچی، برنزی، فلزی، شیشه ای، پارچه‌ای و مومی

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست



می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود
دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم:
باید زمین گذاشت قلمها را
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ
از لوله ی تفنگ بخوانم
- با واژه فشنگ -
می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
شعری برای شهر خودم - دزفول -
دیدم که لفظ ناخوش موشک را
باید بکار برد
اما موشک
زیبایی کلام مرا میکاست
گفتم که بیت ناقص شعرم
از خانه های شهر که بهتر نیست
بگذار شعر منهم
چون خانه های خاکی مردم
خرد و خراب باشد و خون آلود
باید که شعر خاکی و خونین گفت
باید که شعر خشم بگویم
شعر فصیح فریاد
- هرچند ناتمام -
گفتم :
در شهر ما
دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
اینجا
وضعیت خطر گذرا نیست
آژیر قرمز است که مینالد
تنها میان ساکت شبها
برخواب ناتمام جسدها
خفاشهای وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
باید تمام پنجره ها را
با پرده های کور بپوشانیم
اینجا دیوار هم
دیگر پناه پشت کسی نیست
کاین گور دیگری است که استاده است
در انتظار شب


آنسان که مرگ - آن اتفاق سرد - می افتد


آسمان تعطیل است
بادها بیکارند
ابر‌ها خشک و خسیس
هق هق گریه خود را خوردند
من دلم میخواهد
دستمالی خیس
روی پیشانی تبدار بیابان بکشم
دستمالم را اما افسوس
نان ماشینی
در تصرف دارد
آبروی ده ما را بردند.



که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری



چه غریب ماندی ایدل 
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
غم اگر بکوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ایست باری
دل من چه حیف بودی که چنین زکار ماندی
چه هنر بکار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که بتو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم بشب گذاری
بسرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر برمزاری
چو بزندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نچنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری بکنار گیر و بگذر
که بغیر مرگ دیر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری.

هوشنگ ابتهاج



بهمن ۲۹، ۱۳۹۶

شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست, ننگت بادا اگر چنان خواهی مرد


گاهی هیچ کلامی را یارای بیان نیست


شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا بنام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر بمنطق منسوخ مرگ میخندم
مگر بشیوه دیگر مرا مجاب کنید
درانجماد سکون، پیش ازآنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید.

قیصر امین پور

ای بسا ابلیس آدم رو که هست



آیا این کاملا اتفاقی است که پس از زدن یک فروند جنگنده ف‌‌۱۶ اسرائیل در آسمان و خاک سوریه که توسط ضدّ هوایی‌های روسی در دو هفته گذشته صورت گرفت، یک هواپیمای مسافربری روسی و پس از آن یک هواپیمای مسافربری ایران بدون هیچ دلیل منطقی سقوط میکنند؟ یا احتمال اینکه ابلیس ضعف خود در جبهه جنگ را با کشیدن پایِ غیر نظامیان بمیان پنهان کرده و انتقام این ضعف و ناتوانی‌ را از غیر نظامیان می‌گیرد، هم هست؟
و یا نه این ما هستیم که از بس بدی و پلیدی دیدیم، و از بس ظرف این ۴۰ سال حکومت جهل و جنون و جنایت و خیانت و غارت، از چپ و راست به ما ضربه زده‌اند، دوباره دچار تئوری توطئه شده‌ایم؟
بهر حال بقول حکیم علیقدر ایران زمین، ناصر خسر کبیر:
ابلیس قادر است ولیکن بخلق در
جز بر دروغ و حیله گری نیست قدرتش.

یک فروند هواپیمای مسافربری در جنوب اصفهان سقوط کرد



هواپیما با حدود ۶۶ سرنشین از نوع ATR در منطقه سمیرم در جنوب اصفهان امروز ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۶ شمسی‌ سقوط کرده است. تیم‌های شورای روستا در حال عزیمت بمحل سقوط احتمالی هستند. این روستا در ۱۲۰ کیلومتری سمیرم قرار دارد.
بگزارش عصرایران، این هواپیمای مسافربری متعلق به شرکت آسمان بود و حدود ۵۰ تا ۶۰ تن سرنشین داشت .
برخی رسانه‌ها گفته اند این پرواز در ساعت ۵ صبح امروز از تهران به یاسوج پرواز کرده بود. اما خبرهای بعدی ساعت ۷ و ۵۵ دقیقه را اعلام کرده اند.
این هواپیما از نوع AYR هرروزه یک پرواز از تهران به یاسوج و یک پرواز بالعکس دارد.
اسامی گروه پرواز٣٧٠٤ هواپیمایی آسمان که امروز سقوط کرد:
١-كاپیتان حجت الله فولاد
٢-خلبان دوم كاوه خلیلی
٣-سرمهماندار محمد حسین فرش سنگی
٤-مهماندار بهنام رضایی نیاركی
مدیر روابط عمومی هواپیمایی آسمان: همه سرنشینان هواپیمای سقوط کرده جان باختند. سرنشینان هواپیما شامل ۶۰ مسافر ( یک کودک و بقیه بزرگسال)، ۲ میهماندار ، ۲ خلبان و ۲ نیروی حفاظت پرواز بودند.
۱۱:۳۰ - هواپیمای آسمان با کوه پادنا برخورد کرده است.
یک مقام مسئول شرکت آسمان: این پرواز ۶۳ سرنشین داشته است.
۱۱:۲۹ - اعزام افراد محلی بمکان سقوط هواپیما در ارتفاعات روستای کهنگان.
هواپیمای تهران _ یاسوج در کوه‌های پادنا حوالی روستای کهنگان سقوط کرده است .
تیم‌های شورای روستا در حال عزیمت بمحل سقوط احتمالی هستند. این روستا در ۱۲۰ کیلومتری سمیرم قرار دارد.
مجتبی خالدی سخنگوی اورژانس کشور با بیان اینکه این هواپیما ۲۰ دقیقه پس از پرواز از رادار محو شده و در محدوده سمیرم اصفهان سقوط کرده است گفت: در حال حاضر یک فروند بالگرد اورژانس بمنطقه اعزام شده است و با توجه به کوهستانی بودن منطقه امکان اعزام آمبولانس وجود ندارد و اخبار تکمیلی در این خصوص اعلام می‌شود.





اسامی مسافران پرواز تهران- یاسوج
۱- مژگان نظری
۲- جلال امیدی‌پور
۳- حسین رستمی
۴- مریم عابدی
۵- احمد نظری
۶- محمد برزگری
۷- رویا داخته
۸- مجید اسلامی
۹- مهدی قرعلی
۱۰- غلامعلی احمدی
۱۱- میلاد علی‌پور
۱۲- افشین انصاری
۱۳- سید ایلیا دانشی
۱۴- سیدطاها دانشی
۱۵- محمد عیدی‌نیا
۱۶- علی فرزانه
۱۷- حمید هداوندخانی
۱۸- عزت‌الله حق‌شناس
۱۹- ابراهیم جعفریان سی‌سخت
۲۰- نرگس خوبانی
۲۱- ژیلا قلی‌پور
۲۲- ایمانی‌مهر
۲۳- عبدالرضا کردی
۲۴- محمد نجات
۲۵- نشاطی‌فر
۲۶- محمد نوری
۲۷- علی زارع
۲۸- محسن تقی‌پور
۲۹- مصطفی رضایی
۳۰- خلیل آهنگران
۳۱- شاپور یاری‌پور
۳۲- شهبد یاری‌پور
۳۳- احمد چرمیان
۳۴- سیدرضا فاطمی‌طلب
۳۵- پریسا سوهانی
۳۶- علیرضا جامنی
۳۷- سکینه کاظمی‌انوار
۳۸- اردشیر راد
۳۹- بهروز شریف کاظمی
۴۰- سید بهزاد سیادتی
۴۱- حامد امیری
۴۲- محمد فهیمی
۴۳- رحمت صالحی‌پرور
۴۴- محمد فهیمی هنزایی
۴۵- ابوالقاسم فرهمندی
۴۶- مهدی جاویدپور
۴۷- عبدالاحد مرادی
۴۸- سلمان آذری
۴۹- امیر پورشاه‌آبادی
۵۰- فاطمه دالوند
۵۱- کوثر هردانی
۵۲- محمد کبیریان
۵۳- علیرضا کلهر
۵۴- حامد مهدوی
اسامی خدمه پرواز ٣٧٠٤ هواپیمایی آسمان:
١-کاپیتان حجت الله فولاد
٢-خلبان دوم کاوه خلیلی
٣-سرمهماندار محمد حسین فرش سنگی
٤-مهماندار بهنام رضایی نیارکی
اسامی تیم امنیت پرواز ٣٧٠٤ هواپیمایی آسمان:
١-محمود بهشتی
٢-فرهاد معصومی

تا در چنگال ابلیس اسیریم، حکایت همچنان باقی‌ است



کشته شدن بیش از ۶۰ تن‌ از همیهنانمان در سانحه سقوط هواپیمای مسافربری آسمان که سحرگاه امروز ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۹۶ شمسی‌ در ناحیه سیمیرم رخ داد را به تمامی ایرانیان و ایران دوستان تسلیت گفته و بردباری و آرامش را برای بازماندگان از ایزد یکتا خواستارم.

بهمن ۲۸، ۱۳۹۶

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

The Inverted Glass Harp

انسانی که شباهت دوری باخود داشت


در باغی رها شده بودم
نوری بیرنگ و سبک برمن می‌وزید
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟

هوای باغ از من میگذشت
و شاخ و برگش در وجودم میلغزید
آیا این باغ سایه روحی نبود
که لحظه‌ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟

ناگهان صدایی باغ را درخود جای داد
صدایی که بهیچ شباهت داشت
گویی عطری خودش را در آینه تماشا میکرد

همیشه از روزنه‌ای ناپیدا
اینصدا در تاریکی زندگیم رها شده بود
سرچشمه صدا گم بود
من ناگاه آمده بودم
خستگی درمن نبود
راهی پیموده نشد
آیا پیش از این زندگیم فضایی دیگر داشت؟

ناگهان رنگی دمید
پیکری روی علفها افتاده بود
انسانی که شباهت دوری باخود داشت
باغ در ته چشمانش بود
وجا پای صدا
همراه تپش‌هایش
زندگیش آهسته بود
وجودش بیخبری شفافم را آشفته بود
وزشی برخاست
دریچه‌ای بر خیرگیم گشود
روشنی تندی بباغ آمد
باغ می‌پژمرد
و من بدرون دریچه رها میشدم.

سهراب سپهری


You'll Never Walk Alone - Nina Simone



مجسمه‌هایی‌ به اندازی کف دست و ساخته شده از اسفنج دریائی, آرتیست ناشناس


خاموش کن آنجا که جهانِ نظرست , چون گفتن ایشان همه دیدن باشد