اسفند ۰۲، ۱۳۹۶
اسفند ۰۱، ۱۳۹۶
بهمن ۳۰، ۱۳۹۶
آنچه که انسان ایرانی به دنیا داده است
ما ایرانیان اگر قرار بود برای آنچه که بدنیا بطور رایگان هدیه داده ایم، درخواست حق کنیم، آنچنان دنیا بما بدهکار است که ما ایرانیها تنها میبایستی بنشینیم و بدون اینکه ناخن انگشت کوچک خود را حتی برای خاراندن استفاده کنیم، تنها لذت زندگی را ببریم. متاسفانه نه تنها اینطور نیست، و حقمان را همه گونه خورده و میخورند، بلکه با وقاحت و ناسپاسی و ابلیس منشانه، گروه گروه از ما را بسلاخ خانه برده و به بهانههای گوناگون کشتار کرده و در دنیای اهریمنی که ساخته اند، ذلیل و زمینگیرمان ساختهاند.
اینطور نخواهد ماند.
آنچه که انسان ایرانی به دنیا داده است
صنایع شیمیایی:- شراب سازی
- آبجو سازی
- ساخت الکل
- رنگ سازی
- عطر سازی
- شمع و پارافین سازی
- روغن سازی
- دارو سازی
- استفاده از نفت و گاز و مشتقات آنها مانند قیر سازی
- باطری سازی
- ادویه سازی
نساجی:
- ابریشم بافی
- احرامی بافی
- ارمکبافی
- بافت انواع پارچههای سنتی (باشلق، کرباسبافی، قناویز، فرتبافی، شمدبافی، گزیبافی، متقالبافی، چفیهبافی، جیمبافی)
- برکبافی
- پتوبافی
- ترمه بافی
- جاجیم بافی (موج بافی، ماشته بافی، ساچیم بافی)
- چادرشببافی
- حولهبافی
- داراییبافی (ایکات)
- زریبافی (زربفت)
- سجادهبافی
- سیاهچادر بافی
- شالبافی
- شعربافی
- شک بافی
- عبابافی - عبابافی نائین
- گلیچ
- متکازین (گلیمچه)
- مخمل بافی
- نوار بافی (پنبافی، مداخلهبافی، کارتبافی، خوسبافی / خوسدوزی، وریسبافی، نواربافی علیآباد کتول)
- پرده بافی
- حمام سری
- چپری
- عریضبافی
- بافتههای داری و زیراندازها:
- پلاسبافی
- زیلوبافی
- قالی بافی / قالی (گل برجسته، خرسک، قالی دورویه، نمکدان بافی، چنته)
- گلیم (گل برجسته، ورنی، شیریکیپیچ، سفره کردی، مفرش، مسند، گلیم دورو، ساده، سوزنی، رند)
- جل اسب
- اجاق قراقی
- خورجینبافی
- نمدمالی / نمد
- سراندازبافی
- پوشاک:
- لباسهای امروزی جهان تماماً تقلید و کپی از لباس دوزی ایرانی است
- بافتنیهای پشمی و نخی مانند (کلاه، جوراب و …)
- برقع
- پایپوش بافی و کفش سازی (کفشهای پاشنه دار که در دوران امپراتوری صفوی بسیار رایج بود، رو فرشی و پا تختی که از امپراتوری صفوی به ارث رسیده است، گیوه، گیوهچینی، آجیدهدوزی یا تخت کشی، گیوهدوزی، گیوهبافی، چاروقدوزی، چموشدوزی)
- پرشین شنل که از پوست تهیه میشد، پوستیندوزی
- چوقادوزی
- عروسکبافی و عروسک سازی
- قلاببافی
- مجسمه های چوبی، گچی، برنزی، فلزی، شیشه ای، پارچهای و مومی
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود
دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم:
باید زمین گذاشت قلمها را
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ
از لوله ی تفنگ بخوانم
- با واژه فشنگ -
می خواستم
شعری برای جنگ بگویم
شعری برای شهر خودم - دزفول -
دیدم که لفظ ناخوش موشک را
باید بکار برد
اما موشک
زیبایی کلام مرا میکاست
گفتم که بیت ناقص شعرم
از خانه های شهر که بهتر نیست
بگذار شعر منهم
چون خانه های خاکی مردم
خرد و خراب باشد و خون آلود
باید که شعر خاکی و خونین گفت
باید که شعر خشم بگویم
شعر فصیح فریاد
- هرچند ناتمام -
گفتم :
در شهر ما
دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
اینجا
وضعیت خطر گذرا نیست
آژیر قرمز است که مینالد
تنها میان ساکت شبها
برخواب ناتمام جسدها
خفاشهای وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
باید تمام پنجره ها را
با پرده های کور بپوشانیم
اینجا دیوار هم
دیگر پناه پشت کسی نیست
کاین گور دیگری است که استاده است
در انتظار شب
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه غریب ماندی ایدل
نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
غم اگر بکوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ایست باری
دل من چه حیف بودی که چنین زکار ماندی
چه هنر بکار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که بتو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم بشب گذاری
بسرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر برمزاری
چو بزندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نچنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری بکنار گیر و بگذر
که بغیر مرگ دیر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری.
هوشنگ ابتهاج
بهمن ۲۹، ۱۳۹۶
گاهی هیچ کلامی را یارای بیان نیست
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا بنام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر بمنطق منسوخ مرگ میخندم
مگر بشیوه دیگر مرا مجاب کنید
درانجماد سکون، پیش ازآنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید.
قیصر امین پور
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
آیا این کاملا اتفاقی است که پس از زدن یک فروند جنگنده ف۱۶ اسرائیل در آسمان و خاک سوریه که توسط ضدّ هواییهای روسی در دو هفته گذشته صورت گرفت، یک هواپیمای مسافربری روسی و پس از آن یک هواپیمای مسافربری ایران بدون هیچ دلیل منطقی سقوط میکنند؟ یا احتمال اینکه ابلیس ضعف خود در جبهه جنگ را با کشیدن پایِ غیر نظامیان بمیان پنهان کرده و انتقام این ضعف و ناتوانی را از غیر نظامیان میگیرد، هم هست؟
و یا نه این ما هستیم که از بس بدی و پلیدی دیدیم، و از بس ظرف این ۴۰ سال حکومت جهل و جنون و جنایت و خیانت و غارت، از چپ و راست به ما ضربه زدهاند، دوباره دچار تئوری توطئه شدهایم؟
بهر حال بقول حکیم علیقدر ایران زمین، ناصر خسر کبیر:
ابلیس قادر است ولیکن بخلق در
جز بر دروغ و حیله گری نیست قدرتش.
یک فروند هواپیمای مسافربری در جنوب اصفهان سقوط کرد
هواپیما با حدود ۶۶ سرنشین از نوع ATR در منطقه سمیرم در جنوب اصفهان امروز ۲۹ بهمن ماه ۱۳۹۶ شمسی سقوط کرده است. تیمهای شورای روستا در حال عزیمت بمحل سقوط احتمالی هستند. این روستا در ۱۲۰ کیلومتری سمیرم قرار دارد.
بگزارش عصرایران، این هواپیمای مسافربری متعلق به شرکت آسمان بود و حدود ۵۰ تا ۶۰ تن سرنشین داشت .
برخی رسانهها گفته اند این پرواز در ساعت ۵ صبح امروز از تهران به یاسوج پرواز کرده بود. اما خبرهای بعدی ساعت ۷ و ۵۵ دقیقه را اعلام کرده اند.
این هواپیما از نوع AYR هرروزه یک پرواز از تهران به یاسوج و یک پرواز بالعکس دارد.
اسامی گروه پرواز٣٧٠٤ هواپیمایی آسمان که امروز سقوط کرد:
١-كاپیتان حجت الله فولاد
٢-خلبان دوم كاوه خلیلی
٣-سرمهماندار محمد حسین فرش سنگی
٤-مهماندار بهنام رضایی نیاركی
مدیر روابط عمومی هواپیمایی آسمان: همه سرنشینان هواپیمای سقوط کرده جان باختند. سرنشینان هواپیما شامل ۶۰ مسافر ( یک کودک و بقیه بزرگسال)، ۲ میهماندار ، ۲ خلبان و ۲ نیروی حفاظت پرواز بودند.
۱۱:۳۰ - هواپیمای آسمان با کوه پادنا برخورد کرده است.
یک مقام مسئول شرکت آسمان: این پرواز ۶۳ سرنشین داشته است.
۱۱:۲۹ - اعزام افراد محلی بمکان سقوط هواپیما در ارتفاعات روستای کهنگان.
هواپیمای تهران _ یاسوج در کوههای پادنا حوالی روستای کهنگان سقوط کرده است .
تیمهای شورای روستا در حال عزیمت بمحل سقوط احتمالی هستند. این روستا در ۱۲۰ کیلومتری سمیرم قرار دارد.
مجتبی خالدی سخنگوی اورژانس کشور با بیان اینکه این هواپیما ۲۰ دقیقه پس از پرواز از رادار محو شده و در محدوده سمیرم اصفهان سقوط کرده است گفت: در حال حاضر یک فروند بالگرد اورژانس بمنطقه اعزام شده است و با توجه به کوهستانی بودن منطقه امکان اعزام آمبولانس وجود ندارد و اخبار تکمیلی در این خصوص اعلام میشود.
اسامی مسافران پرواز تهران- یاسوج
۱- مژگان نظری
۲- جلال امیدیپور
۳- حسین رستمی
۴- مریم عابدی
۵- احمد نظری
۶- محمد برزگری
۷- رویا داخته
۸- مجید اسلامی
۹- مهدی قرعلی
۱۰- غلامعلی احمدی
۱۱- میلاد علیپور
۱۲- افشین انصاری
۱۳- سید ایلیا دانشی
۱۴- سیدطاها دانشی
۱۵- محمد عیدینیا
۱۶- علی فرزانه
۱۷- حمید هداوندخانی
۱۸- عزتالله حقشناس
۱۹- ابراهیم جعفریان سیسخت
۲۰- نرگس خوبانی
۲۱- ژیلا قلیپور
۲۲- ایمانیمهر
۲۳- عبدالرضا کردی
۲۴- محمد نجات
۲۵- نشاطیفر
۲۶- محمد نوری
۲۷- علی زارع
۲۸- محسن تقیپور
۲۹- مصطفی رضایی
۳۰- خلیل آهنگران
۳۱- شاپور یاریپور
۳۲- شهبد یاریپور
۳۳- احمد چرمیان
۳۴- سیدرضا فاطمیطلب
۳۵- پریسا سوهانی
۳۶- علیرضا جامنی
۳۷- سکینه کاظمیانوار
۳۸- اردشیر راد
۳۹- بهروز شریف کاظمی
۴۰- سید بهزاد سیادتی
۴۱- حامد امیری
۴۲- محمد فهیمی
۴۳- رحمت صالحیپرور
۴۴- محمد فهیمی هنزایی
۴۵- ابوالقاسم فرهمندی
۴۶- مهدی جاویدپور
۴۷- عبدالاحد مرادی
۴۸- سلمان آذری
۴۹- امیر پورشاهآبادی
۵۰- فاطمه دالوند
۵۱- کوثر هردانی
۵۲- محمد کبیریان
۵۳- علیرضا کلهر
۵۴- حامد مهدوی
اسامی خدمه پرواز ٣٧٠٤ هواپیمایی آسمان:
١-کاپیتان حجت الله فولاد
٢-خلبان دوم کاوه خلیلی
٣-سرمهماندار محمد حسین فرش سنگی
٤-مهماندار بهنام رضایی نیارکی
اسامی تیم امنیت پرواز ٣٧٠٤ هواپیمایی آسمان:
١-محمود بهشتی
٢-فرهاد معصومی
تا در چنگال ابلیس اسیریم، حکایت همچنان باقی است
کشته شدن بیش از ۶۰ تن از همیهنانمان در سانحه سقوط هواپیمای مسافربری آسمان که سحرگاه امروز ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۹۶ شمسی در ناحیه سیمیرم رخ داد را به تمامی ایرانیان و ایران دوستان تسلیت گفته و بردباری و آرامش را برای بازماندگان از ایزد یکتا خواستارم.
بهمن ۲۸، ۱۳۹۶
انسانی که شباهت دوری باخود داشت
در باغی رها شده بودم
نوری بیرنگ و سبک برمن میوزید
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
هوای باغ از من میگذشت
و شاخ و برگش در وجودم میلغزید
آیا این باغ سایه روحی نبود
که لحظهای بر مرداب زندگی خم شده بود؟
ناگهان صدایی باغ را درخود جای داد
صدایی که بهیچ شباهت داشت
گویی عطری خودش را در آینه تماشا میکرد
همیشه از روزنهای ناپیدا
اینصدا در تاریکی زندگیم رها شده بود
سرچشمه صدا گم بود
من ناگاه آمده بودم
خستگی درمن نبود
راهی پیموده نشد
آیا پیش از این زندگیم فضایی دیگر داشت؟
ناگهان رنگی دمید
پیکری روی علفها افتاده بود
انسانی که شباهت دوری باخود داشت
باغ در ته چشمانش بود
وجا پای صدا
همراه تپشهایش
زندگیش آهسته بود
وجودش بیخبری شفافم را آشفته بود
وزشی برخاست
دریچهای بر خیرگیم گشود
روشنی تندی بباغ آمد
باغ میپژمرد
و من بدرون دریچه رها میشدم.
سهراب سپهری
You'll Never Walk Alone - Nina Simone
بهمن ۲۷، ۱۳۹۶
گِل بگیرن اون مخ سیم پیچی شده را
بارها گفتهام و بار دگر هم میگویم که یک بام و دو هوا امکان ندارد. شما یا در اینترنت آزادی بیان دارید یا ندارید. نمیتوانید بگویید آزادی بیان هست ولی......
- از هلاکاست نگویید
- از نژاد پرستی نگویید
- از اسلام نگویید
- از تروریستها ننویسید
- از تدریس بمب سازی ننویسید
- از این و از آن و و و
خوب اگر قرار باشد همه چیز گل و بلبلی مطابق میل شما باشد، دیگر آزادی بیان چه صیغهای است؟
آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا
The Magical Sounds of the Bohemian Cristal Instrument | Lenka Morávková |
مرغ افسانه
پنجره ای در مرز شب و روز باز شد
و مرغ افسانه از آن بیرون پرید
میان بیداری و خواب
پرتاب شده بود
بیراهه فضا را پیمود
چرخی زد
و کنار مردابی بزمین نشست
تپش هایش با مرداب آمیخت
مرداب کم کم زیبا شد
گیاهی در آن رویید
گیاهی تاریک و زیبا
مرغ افسانه سینه خود را شکافت
تهی درونش شبیه گیاهی بود
شکاف سینه اش را با پرها پوشاند
وجودش تلخ شد
خلوت شفافش کدر شده بود
چرا آمد ؟
از روی زمین پر کشید
بیراهه ای را پیمود
و از پنجره ای بدرون رفت
مرد آنجا بود
انتظاری در رگهایش صدا میکرد
مرغ افسانه از پنجره فرود آمد
سینه او را شکافت
و بدرون او رفت
او از شکاف سینه اش نگریست
درونش تاریک و زیبا شده بود
و به روح خطا شباهت داشت
شکاف سینه اش را با پیراهن خود پوشاند
در فضا به پرواز آمد
و اتاق را در روشنی اضظراب تنها گذاشت
سالهای پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا
دو تا تاریخ داریم، یک تاریخی که تو هالیوود و امپراتوری رسانهای فاسد و ضدّ بشری و ابلیس منش غربی نوشته شده است و بخورد مردم جهان داده میشود و دیگری تاریخ رخ داده و واقعی. بیچاره و بینوا کسانی که تاریخ هالیودی را پذیرفته و قبول دارند. چرا که کمترین ضرری که متوجه آنان است، چسبانه شدن یک مدال افتخار خریت و حماقت به سینه آنان، و برچسب احمق بر پیشانی آنان و پذیرفتن و قبول داشتن این مطلب است که "ما تو را احمق پنداشته و خرت کردیم و تو اصلا حالیت هم نشد و دردت هم نیامد!" میباشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)