بهمن ۰۹، ۱۳۹۶
چشم اگر پیش رود، میبیند
آفتاب است و بیابان چه فراخ
نیست درآن نه گیاه و نه درخت
غیر آوای غرابان، دیگر
بسته هربانگی از این وادی رخت
در پس پردهای از گرد و غبار
نقطهای لرزد ازدور سیاه
چشم اگر پیش رود، میبیند
آدمی هست که میپوید راه
تنش ازخستگی افتاده زکار
برسر و رویش بنشسته غبار
شده از تشنگیاش خشک گلو
پای عریانش مجروح زخار
هرقدم پیش رود پای افق
چشم او بیند دریایی آب
اندکی راه چو میپیماید
میکند فکر که میبیند خواب.
سهراب سپهری
خمینی در خالی پدیا
چرا غربیها در خالی پدیا, خمینی را بعنوان یک فیلسوف ایرانی بخورد جهانیان و نسلهای آینده ایران میدهند؟ پاسخ به این پرسش که چرا دنیای غرب و دشمن دیرینه و قسم خورده ایران و ایرانی از نوکرش بدین گونه تقدیر میکند- و اورا درکمال بیسوادی یک فیلسوف ایرانی بجهانیان و آیندگان ایرانی معرفی و شناسایی میکند- بسیار ساده است و هرکودکی که ازمرحله شناسایی دست راست از چپ بمرحله بعدی رفته باشد - آنرا میداند. هدف منهم از پیش کشیدن این بحث - پاسخگویی نیست. بیشتر نگاهی دوباره به تراوشات مغز علیل این مزدور غرب است و تاسف بحال مردمی که این مجنون را دربست پذیرفته و تاحد جام جهانی- مقدس و بزرگ کردند.
فرازهایی از سخنان گوه -هربار- مزدور غربیها که مأموریت و هدفش نابودی ایران آباد وکهن وایرانی نجیب و ساده دل بود - خمینی:
اظهار فضله خمینی در باره علم حساب و ریاضی:
«شما یاوه گویان با زندگانی معنوی و سعادت اجتماعی یك گروه انبوه صدها هزار میلیون نفری بازی میكنید.»
(كشفالاسرار: نوشتۀ خمینی، صفحه ۷۴)
«میلیونها میلیون سلاطین و بزرگان و فلاسفه در عالم آمدند.»
(كشفالاسرار: نوشتۀ خمینی، صفحه ۱۷۶)
«اسلام میلیونها حكم دارد.»
(كشفالاسرار: نوشتۀ امام خمینی، صفحه ۵۵)
فلسفه:
«فیثاغورث حكیم در زمان سلیمان بود و حكمت را از او اخذ كرد.»
(كشفالاسرار: نوشته خمینی، صفحه ۳۲-فیثاغورث در قرن پنجم پیش از میلاد زندگی میكرد و سلیمان در قرن ۱۰ قبل از میلاد در اورشلیم زندگی میكرد. بین این دو پنج قرن اختلاف هست.)
«انبذقلس فیلسوف بزرگ در زمان داوود نبی بود و حكمت را از او و از لقمان حكیم اتخاذ كرد.»
(كشفالاسرار: نوشته امام خمینی، صفحه ۳۳ -انبذقلس – Empedocles – فیلسوف در قرن پنجم پیش از میلاد و داوود در قرن دهم پیش از میلاد زندگی میكردند.)
«از حكما و فلاسفه بزرگ دیگر اسكندر است!!!»
(كشفالاسرار: نوشته خمینی، صفحه ۳۵)
تاریخ:
«این موضوع مربوط به امروز و دیروز نیست. دو هزار سال است كه آمریكا ما را استعمار كرده است!»
(دیدار با دانشجویان خط امام پس از گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا، جماران، ۱۹ آبان ۱۳۵۸)
پزشكی:
«امروز بر دكترهای كشور ثابت شده كه برای علاج ناخوشیهایی مثل تیفوس و تیفوئید (حصبه) چارهای جز عمل كردن بطبق دستورات یونانی نیست و علاجهای اروپایی نمیتوانند كاری به اینگونه مرضها بكنند!»
(كشفالاسرار: نوشته امام خمینی، صفحه ۲۸۰)
هنر:
سوال: «شما موسیقی را عامل فساد و شهوترانی دانستهاید. ولی آیا آثار موسیقی كسانی چون باخ و موتسارت و بتهون و وردی را نیز با اینهمه معنویت آنها عامل فساد میدانید؟»
خمینی: «من اینهایی را كه اسم بردید نمیشناسم ولی اگر مارش جنگی ساخته باشند كارشان خوب است. در غیر اینصورت كارشان قابل قبول نیست!»
(اوریانا فالاچی در مصاحبه با خمینی – متن كامل سخنرانی در كتاب مصاحبه با تاریخ نوشته فالاچی)
سیاست:
«بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست(بترسید از آن روزی که مردم بفهمند که ما عامل و نوکر و مزدور بیگانه هستیم)، و یک انفجار حاصل بشد. از آن روز بترسید که ممکن است یوم الله باشد و قضیه این نیست که ما برگردیم به ۲۲بهمن ۵۷ - فاتحه همه ما را میخوانند.(در ملاقاتی در روز ششم خردادماه ۱۳۶۰ با نمایندگان مجلس شورای اسلامی )
خمینی: بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود
«اسلام به كاخ كرملین هم كشیده شده، به كاخ سفید هم كشیده شده. به آمریكای لاتین هم رفته. به آفریقا هم رفته، به مصر هم رفته. ملزم كرده است همه آنها را كه از اسلام اطاعت كنند.»
(دیدار با رئیسجمهور و مقامات كشور، جماران، ۱۸ مرداد ۱۳۶۳)
«یكی از راههای ایجاد اختلاف در یك ملّت وجود احزاب است… اساساً احزاب از اول برای این درست شدهاند كه مردم با هم متجمع نشوند. چون دولتها از اجتماع تودهها میترسند احزاب سیاسی را درست كردهاند!»
اسلام سیاسی یا غیرسیاسی؟
«روحانی نباید كار دیگری غیر از روحانیت یعنی بسط توحید و تقوی و پخش و تعلیم قانونهای آسمانی و تهذیب اخلاق بپردازد.»
(كشفالاسرار: نوشته خمینی، صفحه ۲۰۸)
«این را بدانید كه تنها روحانیت میتواند در این مملكت كارها را از پیش ببرد. فكر نكنید كه بخواهید كنار بگذارید روحانیت را!»
(دیدار با نمایندگان مجلس، جماران ۶ خرداد ۱۳۶۰)
به یاد صادق ترین انسان که رسالتش هدایت مردم زمان خود و آینده بود
رسالت انسانهای خردمند كه در واقع مناديان عشق و چاووشان كعبه آزادی و انسانیتند، ابلاغ همين دعوت است كه جامعه انسانی را از مرگ و نیستی به زنده گی و حيات، از غم بشادی، از ترس و خوف به امن و امنیت، از پراکندهگی و پریشانی و كثرت بجمع و وحدت، از تنازع بصلح ومحبت، از ظلمت بنور، از هجران بوصال و از اهریمن به اهورا فرا میخوانند. دقیقا برعکس آنچه که دین و خرافات و نگهداران حماقت و جهالت، مردمان را به آنها تشویق و راهنمایی میکنند.
یاد و نام -بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران- صادق هدایت -جاودان و گرامی باد.
بهمن ۰۸، ۱۳۹۶
این، براستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن
در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته بمن گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند.
پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم بهیچکس نزد. حرف تندی هم بهیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...
گفتم: این، براستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.
با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و بحرام، نان کسانی را خورد که بخاطر حقیقت میجنگند و زخم میزنند و میسوزانند و می سوزند و میرنجانند و رنج میکشند... و این بیچاره ها که بادشمن، دشمنی میکنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نانشان را همین کسانی خورده اند و میخورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقوکش باج بگیر محله هم نرسیده، چجور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گرانفروش متقلب نزده، و تفی بزرگ بصورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق میکندو به چه درد این دنیا میخورد؟
آقای محترم! ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
ما نیامده ایم فقط بخاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند.......
گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید منهم، فقط در دل خویش سخن میگفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور بهم نرساند.
نادر ابراهیمی
آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا
Catalina Vicens - Medieval Portative Organ / Rondeau - C. Cooman, 2014
قصه رنگی روز میرود رو بتمام
ریخته سرخ غروب جابجا بر سرِ سنگ
کوه خاموشست
میخروشد رود
مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ کبود
سایه آمیخته با سایه
سنگ با سنگ گرفته پیوند
روز فرسوده به ره میگذرد
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پیِ یک لبخند
جغد برکنگرهها میخواند
لاشخورها، سنگین
از هوا تک تک آیند فرود
لاشهای مانده بدشت
کنده منقار زجا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
تیرگی میآید
دشت میگیرد آرام
قصه رنگی روز
میرود رو بتمام
شاخهها پژمردهست
سنگها افسردهست
رود مینالد
جغد میخواند
غم بیاویخته بارنگ غروب
میتراود زلبم قصه سرد
دلم افسرده دراین تنگ غروب.
سهراب سپهری
ترس و وسواس اصلیترین دشمنان آدمی, جنگ نرم
اگر در خانه کودکان خود را تربیت نکنید و آنان را صاحب شخصیت (هر نوع شخصیتی بهتر از بی شخصیتی است) ننماییم، در جامعه آنانرا بهرشکلی که بخواهند تربیت کرده و از آنان سؤاستفاده میکنند. با ترساندن و تحقیر و بی اعتنائی (جنگ نرم)، کودکان خود را بیشخصیت بار نیاوریم.
تعریف جنگ نرم از نظر تئورریسینهای غربی نگاهدار آخوند و حکومت جهل وجنایت در دنیا:
برای تعریف جنگ نرم مناسب است تعریفی از جنگ سخت داشته باشیم. جنگ سخت عبارتست از جنگی كه دشمن با سلاح و بطور مستقیم به مبارزه برميخیزد و سلاح او قابل مشاهده و نابود كننده ميباشد. پس جنگ نرم را ميتوان هر چیزی برخلاف جنگ سخت دانست كه سلاح آن قابل مشاهده نیست و چه بسا بهمراه هر جنگ سختی جنگ نرمی در درون و بیرون آن شكل ميپذیرد. جنگ نرم یعنی با پنبه سربریدن یعنی آسیب بزنی ولی آسیب نبینی. جنگ نرم یعنی خودش را درگیر خودش كنی و از خودش برعلیه خودش استفاده كنی.
یكی از عرصههای فعالیت در جنگ نرم، حوزه سلامت است. حوزه سلامت به دو بخش عمده تقسیم بندی ميشود- كه یكی سلامت جسم است و دیگری سلامت جان -كه در سلامت جان هم سلامت روح و هم سلامت روان و هم سلامت ارتباط و حتی سلامت جسم مهم است. اثرپذیری و اثرگذاری در حوزه سلامت روح روان آنقدر حائز اهمیت است كه خود منشاء اثرگذاری در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی جامعه است. مثلاً كسی كه اختلالی را در حوزه سلامت روح و روان دارد در عرصه سیاست یكجور عمل ميكند، در حوزه اجتماع جور دیگر، در حوزه اقتصاد به گونهای دیگر و... و همه حوزهها را با خود درگیر ميكند. یعنی وقتی فرد خالص نیست مجبور است سیاستش را هم تغییر دهد، مجبور است در اجتماع بگونهای دیگر رفتار كند و مجبور است اقتصاد را هم... و بهمین منوال كسی كه دارای اختلال اضطرابی وسواس – اجبار (OCD) یا اختلال شخصیت وسواس – اجبار (OCPD) است. در تمامی عرصههای زندگی فردی و شخصی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی خود منشاء تخریب و اختلال رفتاری است. دشمن نیز همه برنامهریزی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... خود را برمبنا و پایه و اساس این اختلال فرد یا جامعه تهیه ميكند و این نرمترین جنگی است كه اتفاق ميافتد.
وسواس اولین معلولیت حوزه روان رنجوری بشر است، از میان چهار كسالت اصلی، یعنی وسواس، هراس، افسردگی و سوء استفاده از موادمخدر، ميتوان گفت وسواس از همه ساختار یافتهتر است. برای اینكه ببینم وسواس چگونه جنگ نرمی است، ابتدا وسواسی و شخصیت وسواسی را تعریف ميكنیم.
اختلال اضطرابی وسواس – اجباری (OCD)
وسواس عبارت است از یك تصویر، فكر، تمایل، یا تكانهای مزاحم و درون ذهنی كه خودبخود ميآید و آدم نميتواند آنرا از ذهن خارج كند. از اینرو دچار اضطراب ميشود و فرد برای خنثی كردن اضطراب، عمل وسواسی مثل شمارش، شستشو، وارسی، تقارن و احتكار انجام ميدهد.
اختلال شخصیت وسواسی(O.C.P.D)
اختلال شخصیت وسواسی برعكس اختلال اضطرابی نه فقط مشهود نیست و فرد و جامعه آن را تشخیص نميدهند بلكه در بسیاری از موارد حتی تایید هم ميشود.
شخصیت وسواسی چند ویژگی دارد:
بينقص گرایی، كنترل گری، ریزبینی، تردید در تصمیمگیری، خساست، انعطافناپذیری، محول نكردن امور بدیگران، دور نریختن وسایل یا احتكار، وجدان سرسخت، وقف دركار حتی بدون منفعت مالی، هركس كه چهار تا از این ویژگيها را داشته باشد. انگ اختلال شخصیت وسواس – اجبار (OCPD) به او ميتوان زد.
افرادی كه شخصیت وسواسی دارند، اضطرار دارند و افرادی كه وسواس دارند، اضطراب دارند، اضطراريها هرچقدر بينقص و دقیق كار ميكنند و موفقیت كسب ميكنند باز هم به آنها نميچسبد و از موفقیت خود لذت نميبرند و راضی و خوشحال نیستند.
براساس مشاهدات بالینی حدود ۴۴درصد مردم ایران به اختلال شخصیت وسواس – اجبار (OCPD) به علاوه اختلال اضطرابی وسواس – اجبار (OCD) مبتلا هستند.
ترس و وسواس یكی از اصليترین چهار كسالت روانی مخرب سلامت روان انسان است كه روان آدمها را به اضمحلال ميكشاند.
شاید بتوان گفت كه هیچ خانواده ایرانی، محروم از حداقل یك فرد وسواسی در خانه خود نبوده و احتمالاً نخواهد بود. در دو سر طیف ابتلا شوندگان به وسواس، یك سری موفقترین افراد جامعه هستند كه به اختلال شخصیت وسواس – اجبار مبتلا و در كوتاه مدت درخشیده و در دراز مدت در زندگی خانوادگی سقوط خواهند كرد و در سر دیگر طیف، ذلیلترین افراد جامعه هستند كه در اعمال اجباری شستشو، شمارش، نظم، تقارن افراطی و وارسی كه گاه تمامی طول روز یا حتی زمان خواب آنها را نیز فرا ميگیرد، سخت گرفتار آمدهاند. عده فراوانی هم در دو سراین طیف در رفت و آمد بوده و البته سرگردانند.
یكی از ترفندهای شیطان غربی اینست كه از خود انسان برعلیه انسان استفاده ميكند یعنی انسان را بجنگ درون وادار ميكند.
انسان در درون خودش با هزینه خود توسط اعضا و اندامها و ارگانهای خود- درهم ميریزد و نابود ميشود. و دیگر نیازی بحمله فیزیكی به او وجود ندارد و انسان برای همیشه زانو ميزند و ضعیف، ذلیل و تسلیم دشمن ميشود. چگونه؟
بهمن ۰۷، ۱۳۹۶
اینخانه را تمامی پی روی آب بود
فرسود پای خود را چشمم براه دور
تا حرف من پذیرد آخر که زندگی
رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود
دلرا برنج هجر سپردم ولی چه سود
پایان شام شکوه ام
صبح عتاب بود
چشمم نخورد آب از این عمر پرشکست
اینخانه را تمامی پی روی آب بود
پایم خلیدهِ خار بیابان
جز با گلوی خشک نکوبیدهام براه
لیکن کسی ز راه مددکاری
دستم اگر گرفت ، فریب سراب بود
خوبِ زمانه رنگ دوامی بخود ندید
کندیِ نهفته داشت شبِ رنج من بدل
اما بکارِ روزِ نشاطم شتاب بود
آبادیام ملول شد از صحبت زوال
بانگ سرور دردلم افسرد کز نخست
تصویر جغد زیب تنِ این خراب بود.
سهراب سپهری
ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺧﻮﺍﻩ ﺗﯿﺮﻩ ﺧﻮﺍﻩ ﺭﻭﺷﻦ, ﻫﺴﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﻫﺴﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﻫﺴﺖ ﺯﯾﺒﺎ
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ
ﺑﺎ ﮔﻬﺮ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎ
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺩﺭ ﮔﺬﺭﻫﺎ
ﺭﻭﺩﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻩ
ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡ
ﯾﮏ ﺩﻭ ﺳﻪ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﭘﺮﮔﻮ
ﺑﺎﺯ ﻫﺮﺩﻡ
ﻣﯽﭘﺮﻧﺪ ﺍﯾﻦﺳﻮ ﻭ ﺁﻥﺳﻮ
ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ ﺩﺭ
ﻣﺸﺖ ﻭ ﺳﯿﻠﯽ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ
ﻧﯿﺴﺖ ﻧﯿﻠﯽ
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﺩﯾﺮﯾﻦ
ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻮﯼ ﺟﻨﮕﻞﻫﺎﯼ ﮔﯿﻼﻥ
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺷﺎﺩ ﻭﺧﺮﻡ
ﻧﺮﻡ ﻭﻧﺎﺯﮎ
ﭼﺴﺖ ﻭﭼﺎﺑﮏ
ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ
ﺍﺯ ﺧﺰﻧﺪﻩ
ﺍﺯ ﭼﺮﻧﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﭼﻮ ﺩﺭﯾﺎ
ﯾﮏ ﺩﻭ ﺍﺑﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ
ﭼﻮﻥ ﺩﻝ ﻣﻦ
ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ
ﺑﻮﯼ ﺟﻨﮕﻞ
ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺗﺮ
ﻫﻤﭽﻮ ﻣﯽ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﻫﻨﺪﻩ
ﺑﺮﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﺰﺩﯼ ﭘﺮ
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ
ﺑﺮﮐﻪ ﻫﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﺑﯽ
ﺑﺮﮒ ﻭ ﮔﻞ ﻫﺮﺟﺎ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ
ﭼﺘﺮ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ
ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ
ﺳﻨﮓﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺟﺴﺘﻪ
ﺍﺯ ﺧﺰﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺗﻦ ﺭﺍ
ﺑﺲ ﻭﺯﻍ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺩﻡ ﺑﺩﻡ ﺩﺭ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻏﻮﻏﺎ
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎ ﺩﻭ ﺻﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ
ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ
ﭼﺮﺥ ﻣﯿﺰﺩ، ﭼﺮﺥ ﻣﯿﺰﺩ، ﻫﻤﭽﻮ ﻣﺴﺘﺎﻥ
ﭼﺸﻤﻪ ﻫﺎ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ
ﻧﺮﻡ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭ ﻟﺮﺯﻩ
ﺗﻮﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﻨﮓ ﺭﯾﺰﻩ
ﺳﺮﺥ ﻭ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺯﺭﺩ ﻭ ﺁﺑﯽ
ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ
ﻣﯽ ﺩﻭﯾﺪﻡ ﻫﻤﭽﻮ ﺁﻫﻮ
ﻣﯽ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺐ ﺟﻮ
ﺩﻭﺭ ﻣﯿﮕﺸﺘﻢ ﺯﺧﺎﻧﻪ
ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺪ ﻣﺸﮑﯽ
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﺭﻧﮕﯿﻦ
ﺍﺯ ﺗﻤﺸﮏ ﺳﺮﺥ ﻭ ﻣﺸﮑﯽ
ﻣﯽ ﺷﻨﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﯼ ﻧﻬﺎﻧﯽ
ﺍﺯ ﻟﺐ ﺑﺎﺩ ﻭﺯﻧﺪﻩ
ﺭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ
ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭﺁﻧﺠﺎ
ﺑﻮﺩ ﺩﻟﮑﺶ، ﺑﻮﺩ ﺯﯾﺒﺎ
ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩﻡ
ﺭﻭﺯ، ﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﺩﻻﺭﺍ
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺧﺸﺎﻥ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ
ﻭﺭﻧﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺑﯿﺠﺎﻥ
ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ
ﺑﺎﻫﻤﻪ ﺳﺒﺰﯼ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ
ﮔﻮ ﭼﻪ ﻣﯽﺑﻮﺩﻧﺪ ﺟﺰ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ
ﮔﺮ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻣﻬﺮ ﺭﺧﺸﺎﻥ
ﺭﻭﺯ، ﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﺩﻻﺭﺍ
ﮔﺮ ﺩﻻﺭﺍﯾﺳﺖ
ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻧﺪﮎ ﺍﻧﺪﮎ، ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ، ﺍﺑﺮﻫﺎ ﮔﺸﺘﻨﺪ ﭼﯿﺮﻩ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺗﯿﺮﻩ
ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﺭﺧﺴﺎﺭﻩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺧﺸﺎﻥ
ﺭﯾﺨﺖ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺭﯾﺨﺖ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺟﻨﮕﻞ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ
ﭼﺮﺥﻫﺎ ﻣﯽﺯﺩ ﭼﻮ ﺩﺭﯾﺎ
ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﯼ ﮔﺮﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﭘﻬﻦ ﻣﯿﮕﺸﺘﻨﺪ ﻫﺮﺟﺎ
ﺑﺮﻕ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﺮﺍﻥ
ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ
ﺗﻨﺪﺭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻏﺮﺍﻥ
ﻣﺸﺖ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ
ﺭﻭﯼ ﺑﺮﮐﻪ ﻣﺮﻍ ﺁﺑﯽ
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻧﻪ، ﺍﺯ ﮐﺮﺍﻧﻪ
ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺑﯽ ﭼﺮﺥ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﯽﺷﻤﺎﺭﻩ
ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻣﻪ ﺭﺍ
ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺎﺩ ﻫﺎ، ﺑﺎ ﻓﻮﺕ، ﺧﻮﺍﻧﺎ
ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﺵ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ
ﺳﺒﺰﻩ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﮔﺸﺖ ﺩﺭﯾﺎ
ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺟﻮﺷﺎﻥ
ﺟﻨﮕﻞ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ
ﺑﺲ ﺩﻻﺭﺍ ﺑﻮﺩ ﺟﻨﮕﻞ
ﺑﻪ، ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺟﻨﮕﻞ
ﺑﺲ ﻓﺴﺎﻧﻪ، ﺑﺲ ﺗﺮﺍﻧﻪ
ﺑﺲ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﺑﺲ ﻓﺴﺎﻧﻪ
ﺑﺲ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﻪ، ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻧﺪﺭﺍﯾﻦ ﮔﻮﻫﺮ ﻓﺸﺎﻧﯽ
ﺭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﯽ، ﭘﻨﺪ ﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ، ﮐﻮﺩﮎ ﻣﻦ
ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩ ﻓﺮﺩﺍ
ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ – ﺧﻮﺍﻩ ﺗﯿﺮﻩ، ﺧﻮﺍﻩ ﺭﻭﺷﻦ
ﻫﺴﺖ ﺯﯾﺒﺎ، ﻫﺴﺖ ﺯﯾﺒﺎ، ﻫﺴﺖ ﺯﯾﺒﺎ.
گلچین گیلانی
اشتراک در:
پستها (Atom)