دی ۱۸، ۱۳۹۶
همه ذراتم باجان تو آمیخته باد
آفتابت
که فروغ رخ زرتشت در آن گل کردهست
آسمانت
که ز خمخانه حافظ قدحی آوردهست
کوهسارت
که بر آن همت فردوسی پر گستردهست
بوستانت
کز نسیم نفس سعدی جان پروردهست
همزبانان منند
مردم خوب تو، این دل بتو پرداختگان
سرو جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان منند
نفسم را پر پرواز ازتوست
به دماوند تو سوگند که گربگشایند
بند از بند ببینند که
آواز از توست
همه اجزایم بامهر تو آمیخته است
همه ذراتم باجان تو آمیخته باد
خون پاکم که درآن عشق تو میجوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
بزمین ریخته باد.
فریدون مشیری
Sattar - Iran Iran ستار - ایران ایران
Sattar *****Iran Iran
ای شاهد افلاکی درمستی و درپاکی
چون زلف توم جانا درعین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بیسر وسامانی
من خاکم ومن گردم من اشکم ومن دردم
تو مهری وتو نوری تو عشقی وتو جانی
خواهم که ترا دربر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی درمستی و درپاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمیبینی دردی که نمیدانی
دل بامن و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو وتاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت
روی از من سرگردان شاید که نگردانی.
رهی معیری
گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۲۱۱ - مرضیه و غلامحسین بنان
دی ۱۷، ۱۳۹۶
آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا
Natalie: Iconic Melbourne Piano Street Performer. [Untitled original piece.]
جهان را صدف دان، ایران گهر
بهشت برین است ایرانزمین
بسیطش سلیمانوشان را نگین
بهشت برین باد جانرا وطن
مبادا نگین درکف اهرمن
بود تا برافلاک، تابنده هور
ز بوم و برش چشم بد باد دور
کسی کو به بینش بود دیدهور
جهان را صدف داند، ایران گهر
زمین، سرخوش از ابر نیسان اوست
گهر، خاک ریگ بیابان اوست
دماغ خرد از هوایش تر است
نم چشمهساران او کوثر است
مسیحای خاکش بتن جان دهد
زهر خشت او نور ایمان دمد
نظر در تماشای آن بوم و بر
بود چشم یعقوب و روی پسر
خراشد دلی گر بویرانهاش
کند دلدهی خاک مردانهاش
کهن قلعههایش چو حصن فلک
کبوتر مثالان برجش ملک
سوادش بود دیدة روزگار
یک از خانهزادان او نوبهار
گر از فخر بالد بکیهان، کم است
که استخر او تختگاه جم است
فریدون، یک از خوشهچینان اوست
سلیمان هم از خوشنشینان اوست
بود لرزه در کشور روم و روس
ز روزی که میکوفت کاووس، کوس
کهین کاخش ایوان کیخسروی است
کمین طاق او غرفه کسروی است
دهد بیستونش ز فرهاد یاد
همان کارپرداز عشقاوستاد
بود غنچة لالهای در حساب
بدامان الوند او آفتاب
دهد جوی شیرین ز شیرین نشان
شکرخیز خاکش بود اصفهان.
برگرفته از روزنامه اطلاعات
بر و بوم این ملک پاینده باد
تو ای پرگهر خاک ایران زمین
که والاتری از سپهر برین
هنر زنده از پرتو نام توست
جهان سرخوش از جرعه جام توست
بر و بوم این ملک پاینده باد
بمان خرم ای خاک مینو سرشت
که در چشم ما خوشتری از بهشت
ترا از دل و جان پرستنده ایم
روان را بمهر تو آکنده ایم
بر و بوم این ملک پاینده باد
مخور غم که آمد بهار امید
زشام سیه زاد صبح سپید
به تدبیر سر حلقه راستان
شده ملک جم غیرت باستان
بر و بوم این ملک پاینده باد.
رهی معیری
گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۲۱۹ ب - غلامحسین بنان
آتش و خشم .... Fire and Fury
آتش و خشم نام کتابی است که توسط شخصی بنام مایکل والف (Michael Wolff) نوشته شده است. این کتاب شرح حال ترامپ را در اولین سال ورود او بعنوان رئیس جمهور آمریکا بهمراه خانوادهاش بداخل کاخ سپید میدهد. این کتاب در تاریخ ۵ ژانویه ۲۰۱۸ توسط شرکت هنری هولت و شرکا منتشر شد. این کتاب بالاترین فروش کتاب را در تاریخ آمریکا بدست آورده است و عنوان پرفروشترین شماره در چاپ کتاب الکترونیکی در Amazon.com و همچنین در فروشگاه اپل iBooks را در تاریخ ۳ ژانویه ۲۰۱۸ بدست آورد. در ۴ ژانویه وکلای ترامپ برای متوقف کردن انتشار کتاب تلاش همه جانبهای را بکار بستند که ناکام ماند. عنوان کتاب برمیگردد بجدال لفظی ترامپ و رهبر کره شمالی و جنگ اتمی که احتمال وقوع آن میرود.
این کتاب حکایت غریبی از رفتارهای غیرمتعارف و غیرطبیعی دونالد ترامپ دارد. دراین کتاب ترامپ بعنوان شخصی منفور درمیان کارکنان ارشد کاخ سپید معرفی شده و نظرات ناخوشایند کارکنان کاخ سپید نسبت به او و خانوادهاش را توصیف میکند. در این کتاب همچنین ادعا شده است که ترامپ واقعا نمیخواسته است که نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود چرا که پیروزی خود در این انتخابات را ناممکن میدانسته است. و تنها سر یک شرط بندی و همینجوری خود را کاندید کرده است. و زمانی که پیروز میشود خود او بشدت شگفت زده میگردد. مانند اینکه یک شب خمیرگیری بخوابد و صبح به او بگویند پادشاهی! در اینحد ترامپ از گنده شدن خود جا خورده است.
دی ۱۶، ۱۳۹۶
دی ۱۵، ۱۳۹۶
دی ۱۴، ۱۳۹۶
هیچ چیزی ارزش "فکر آزاد" را ندارد, باید برای بدست آوردن آن بهر قیمتی جنگید
آزادی امری بیرونی نیست که داده شود یا گرفته شود. اگر آزادی در نهاد شخص نهفته نباشد و جا نداشته باشد، آدمی همیشه اسیر است، و فرقی نمیکند در کجای دنیا باشد، و تحت چه شرایطی باشد، امروز اینجا فردا آنجا.
اگر آدمی بشعور چگونه زندگی کردن نرسیده باشد، همیشه در نکبت و آلودگی غوطه میخورد. یک مثال ساده این است که وقتی کسی در محلی نچندان مرفع و ویران زندگی میکند، اگر خود آستین بالا نزند و در نظافت و زیبا سازی و رفاه محل زندگیش، برای خود و فرزندان خود تلاش نکند، و منتظر شود که دیگری آمده و کاری برای او انجام دهد، این فرد شعور زندگی کردن را ندارد. و فرقی نمیکند که در کجای دنیا باشد. برای این فرد هر کاری انجام دهی، مانند انداختن سنگ در چاه ویل است، هیچ نتیجهای ندارد. محلش را آباد کنی، خود گوشهای را پیدا کرده تا دور از منظر دیگران آنجا بشاشد. یا راه میرود و ته سیگار خود را در آنجا پرت میکند، یا تف میاندازد و الا آخر. ( در برخی از این فیلمهایی که از ایران میاید، محلههای خاکی و گرد آلودی را میبینم که میشود با یک کیسه کوچک تخم چمن خاکروبها و یا مکانهایی که کودکان در آنجا بازی میکنند را حداقل دستی کشید، یعنی اگر من آنجا بودم و در آن محل زندگی میکردم، یک کیسه تخم چمن میخریدم و در پاییز و زمستان در سراسر خرابات میپاچیدم، بهار همه جا سبز میشد. شما که میدانید حکومت ایرانی نیست و کاری برای شما نمیکند، چرا شما به فکر کودکان تان نیستید و برای رفاه حداقلی آنان کاری انجام نمیدهید؟)
در مورد بدست آوردن آزادی و رهایی از چنگال اسارت هم همینطور است. اگر شخص به این نتیجه نرسیده باشد که آنچه از او گرفتهاند یک جنایت در حق اوست و باید برای رفع آن "خود" آستین بالا بزند، و مانند مورچهها این وظیفه را تنها و تنها مختص خود بداند و بدیگران کاری نداشته باشد که همراهند و یا نیستند، خود با تمام توان برای احقاق حق خود بکوشد،
اگر آدمی به این شعور نرسیده باشد،
فرقی نمیکند که آزاد باشد و یا در اسارت، همواره در عقبماندگی است و همواره چیزی کم دارد. و در نتیجه او را میتوان فریفت و به امید آب بسراب رساند و از زیر چنگال اربابی بزیر پایِ اربایی دیگر کشاند.
امروز هم این را دیگر هر کودکی میداند که آن زمانی که ایران تبدیل به زمینی خشک و سوخته گردد، همین آخوندهای بیگانه و دشمن ایران و ایرانی و ماموران اجانب، کشور را رها کرده و ملت را در کام اهریمن جا گذاشته و بیکبار خود ناپدید میگردند.
امروز هم عده زیادی از آنان سیر از چپاول، اینک که کشورهای خود را آباد کردهاند، و حسابهای بانکی آنان دیگر جا برای بیشتر اندوختن ندارد، بفکر رها کردن و رفتن افتادهاند. پس طنابها را رها ساخته اند، ولی همانطوری که وقتی پایِ فیل را از روزگار کودکی بدرختی ببندی تا نتواند تکان بخورد، و اسارت را بدرونش بکشانی، در روزگار میانسالی حتی اگر طناب پایش باز باشد، از جایی که او را قرار دادن تکان نخواهد خورد، ملتی هم که ۴۰ سال زیر یوغ اسارت گردن خمیده است، با شک برهایی از طنابها مینگرد و بسختی آنرا باور میکند. از طرفی هم کفتارها و شغالها منتظر به احتضار افتادن ملتی سرکوب گشته و حقارت دیده و در فقر معنوی و مادی غرق گشته، میباشند تا بریزند و این پیکر نیمه جان را از هم بدرند.
از طرف دیگر هم از این واقعیت نیز نمیتوان گذشت که اعتراضاتی که ملت ایران در تقابل با ظلم و ستمی که به آنان روا داشته میشود، در سراسر ایران براه انداخته اند، اگر هیچ نتیجه دیگری هم که نداشته باشد در رشد فکری آنان بسیار تاثیرگذار است. هرچه از این پردههای عنکبوتی که دور افکار و تن ایرانیها پیچیده شده، پاره گردد به نفع آنان است. و به بلوغ فکری آنان کمک میکند. روزگاری هرچه ما جزّ میزدیم که آی مردم: اینها نتنها ایرانی نیستند و بیگانه اند بلکه برای نابودی ایران و ایرانی با شال سبز کمر بسته اند، افراد بسیاری خندیده و ما را متهم بدست اندرکاران تئوری توطئه میدانستند. امروز پس از سالها ذلّت کم کم بهمان نتیجهای رسیدند که سالهاست از زبان ما میشنوند.
امروز هم باز تکرار میکنم و میگویم و تا زمانی که ملت بمعنای واقعی آن نرسیده است، سالها خواهم گفت و تکرار خواهم کرد: آی مردم تا زمانی که به آزادی فکر و اندیشه نرسیده اید و بشعور لازم برای زندگی کردن درست دست نیافته اید، تا زمانی که به این نتیجه نرسیدید که هیچکس برای رفع مشکلاتش نگاهش بدیگران نباید باشد، و منتظر دستی از غیب نباید بماند، و تنها و تنها باید دست بزانوی خود گذاشته و بلند گردد، تا آنروز، هرچه کنید بهره ای که میخواهید از آن بدست نخواهید آورد . و این نه مطلب تازهای است و نه واقعیتی است که تجربه نشده باشد، این یک جز تفکیک نایافته از زندگی بشری است.
مگر اینکه معجزهای مانند رضا شاه رخ دهد و ملت را از زمین گرم و حضیض ذلّت به اوج عّزت برساند، والاغیر.
اشتراک در:
پستها (Atom)