World's Best Guitar Player Unbelievable
دی ۰۶، ۱۳۹۶
حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم
گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیراز عاشقی کاری کنم
هرزمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هرنفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم
حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم
خندههای صبح بینم یاد رخساری کنم
گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقیها با سرزلف نگونساری کنم
باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانیها بدیواری کنم
درد خود را میبرد از یاد گر من قصهای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم
نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
میروم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم.
رهی معیری
بزم خصوصی بانو دلکش و محمودی خوانساری
روح را صحبت ناجنس، عذابیست الیم
مولانا در داستان آهو و طویله خران میفرماید: بزرگترین مجازات برای آدمی بودن در بین جمعی است که از هرنظر هزاران فرسنگ دورتر از او ایستادهاند. بزرگترین مجازات برای آدمی بودن در جامعه احمق هاست که نه تنها خود را برحق دانسته بلکه بدیگران ایراد و خرده هم میگیرند. و کاه و یونجه خشک خود را برتر از علف تازه و سبز غیر خود میبینند!
خلاصه داستان به نثر بشرح زیر است :
صیادی یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را بطویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به اینطرف و آنطرف میگریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می خوردند. آهو از سر و صدای خران و گاوان ترسیده و رم کرده و از این سو به آن سو میگریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می داد.
خران و گاوان که آهو را در این وضع دیدن شروع به مسخره کردن او کردند. یکی از خران با تمسخر بدوستانش گفت: دوستان! این یارو فکر میکنه پادشاهست، جلوش تعظیم کنید و ساکت باشید. خر دیگری گفت: نه بابا این یارو یک گوهری چیزی جسته و داره دنباله جا واسه پنهان کردنش میگرده. دیگری گفت: ای آهو تو با این نازکی و ظرافت باید بروی بر تخت پادشاه بنشینی. خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت بخوردن کرد. آهو گفت نمیخورم. خر گفت: ناز نکن بلا! بیا سرت مثل گاو بنداز پایین علافتو بخور.
آهو گفت: ای الاغ! این غذا شایسته توست. من پیش از اینکه به این طویله تاریک و بد بو بیایم در باغ و صحرا بودم، در کنار آب های زلال و باغ های زیبا، اگرچه از بد روزگار در اینجا گرفتار شده ام اما اخلاق و خوی پاک من از بین نرفته است. اگر من بظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمی شوم. من لاله سنبل و گل خورده ام. خر گفت: هرچه می توانی لاف بزن. در جایی که تو را نمی شناسند می توانی دروغ زیاد بگویی. آهو گفت : من لاف نمی زنم. بوی زیبای مشک در ناف من گواهی می دهد که من راست می گویم. اما شما خران نمی توانید این بوی خوش را بشنوید، چون در این طویله با بوی بد عادت کرده اید.
دی ۰۵، ۱۳۹۶
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو
وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو
ناله مستانه دلهای غم پرورد کو
ماه مهر آیین که میزد باده بارندان کجاست
باد مشکیندم که بوی عشق میآورد کو
در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد
همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو
بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها
آن سیه مستی که خمها را تهی میکرد کو
پبش امواج خوادث پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد زطوفان مرد کو
دردمندان را دلی چون شمع میباید رهی
گر نِهای بیدرد اشک گرم و آه سرد کو؟
رهی معیری
برگ سبز برنامه شماره ۱۷۱ - محمودی خوانساری
کـاین بـاقی عـمر را بقا پیدا نیست
حکیم عالیقدر ایران زمین- خیام کبیر- که غربیها او را دانشمند دانشمندان و اعراب او را با لقب بحرالعلوم میشناسند, چراکه تمامی علوم امروزی نجوم, ریاضی (جبر , مثلثات, هندسه ) فیزیک و موسیقی که امروز نت هایش تدریس میشود, فلسفه و ادبیات و و و همه و همه از برکت وجود این مرد بزرگ است و البته ایرانی ها او را پیرمردی شراب خوار که همواره یک دستش بجام می و دست دیگرش بزلف یار است, میدانند! خیام کبیر میفرماید:
اکثر آدما زمان را یک خط صاف میدانند که از منهای بینهایت شروع شده و تا مثبت بینهایت ادامه دارد, بدون تغیر! تفاوت بین گذشته با حال و آینده یک توهم بیش نیست. دیروز, امروز و فردا به ترتیب رخ نمیدهد, بلکه بشکل دایره بیکدیگر بسته شده اند. همه چیز بهم وابسته است. آدمی سفر خود را از صفر شروع کرده, در نود درجه به اوج توانایی میرسد, در ۱۸۰ درجه یک بعدی است , در ۲۷۰ درجه زیر و بم روزگار و در ۳۶۰ درجه به اتمام و در عینحال به نقطه شروع میرسد.
در دایرهای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست.
جانا منو تو نمونه پرگاریم
سر گرچه دو کرده ایم یک تن داریم
بر نقطه روانیم کنون دایره وار
تا آخر کار سر بهم باز آریم.
ای بیخبران شکل مجسم هیچ است
ایــن طـارَم نـُه سپـهر ارقـم هـیچ است
خـوش بـاش کـه در نشیمن این گیتی
وابسته یک دمیم و آنهم هیچ است
ایـــن کـهنه رباط را که عـالم نـــام اســت
و آرامـگـه ابـلــق صــبـح و شـــام اســت
بزمی است که وامانده صد جمشید است
گوری است که خوابگاه صد بـهـرام است
امــروز تــرا دسـترس فـردا نـیسـت
و اندیشه فردات, بجز سودا نیست
ضایع مکن ایندم ار دلت بیدارست
کـاین بـاقی عـمر را بقا پیدا نیست.
آدم هایی را که امروز میکشید روزی خودتان بودید و سرزمین های که امروز ویران میکنید روزی جایگاه خودتان خواهد بود.
هر دشت که روزی لاله زاری بوده است
از سـرخی خـون شـهریـاری بوده است
هـر شـاخـه بـنفشه کز زمین می روید
خالی است که بر رخ نگاری بوده است.
دی ۰۴، ۱۳۹۶
كه میداند چه میدیده ست آن غمگین
اگرچه حالیا دیریست كان بی كاروان كولی
ازین دشت غبار آلود كوچیده ست
و طرف دامن ازاین خاك دامنگیر برچیده ست
هنوز ازخویش پرسم گاه
آه
چه میدیده ست آن غمناك روی جاده نمناك
زنی گم كرده بویی آشنا و آزار دلخواهی
سگی ناگاه دیگربار
وزیده برتنش گمگشته عهدی مهربان بااو
چنانچون پاره یا پیرار
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ
اسیری از عبث بیزار و سیر ازعمر
بتلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون برخاك روی جاده نمناك
چه نجوا داشته با خویش
پیامی دیگر از تاریكخون دلمرده سودا ده كافكا
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام
درود دیگری برهوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام
تقوی دیگری برعهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر بریش عرش و برآین این ایام
چه نقشی میزده ست آن خوب
بمهر و مردمی یا خشم یا نفرت
بشوق و شور یا حسرت
دگر برخاك یاافلاك روی جاده نمناك
دگر ره مانده تنها باغمش در پیش آیینه
مگر آن نازنین عیاروش لوطی
شكایت میكند زآن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان بخاطر میسپارد گفته اش طوطی
كدامین شهسوار باستان میتاخته چالاك
فكنده صید برفتراك روی جاده نمناك
هزاران سایه جنبد باغ را چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
كه میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست كزاین منزل ناپاك كوچیده ست
وطرف دامن ازاین خاك برچیده ست
ولی من نیك میدانم
چو نقش روز روشن برجبین غیب میخوانم
كه او هرنقش میبسته ست، یاهر جلوه میدیده ست
نمیدیده ست چون خود پاك روی جاده نمناك.
مهدی اخوان ثالث
گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۵۱۲ ب - پوران ، محمودی خوانساری و گلپا
دی ۰۳، ۱۳۹۶
اشتراک در:
پستها (Atom)