دی ۰۱، ۱۳۹۶
آذر ۳۰، ۱۳۹۶
کافی است انار دلت ترک بخورد
لیلی زیر درخت انار نشست
درخت انار عاشق شد
گل داد، سرخ سرخ
گلها انار شد، داغ داغ
هر انار هزار تا دانه داشت
دانه ها عاشق بودند
دانه ها توی انار جا نمیشدند
انار کوچک بود
دانه ها ترکیدند
انار ترک برداشت
خون انار روی دست لیلی چکید
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید
مجنون به لیلی اش رسید
راز رسیدن فقط همین بود
کافی است انار دلت ترک بخورد.
کوروش یغمایی... شب یلدا
از تن چو برفت جان پاک منو تو
از تن چو برفت جان پاک منو تو
خشتی دو نهند بر مغاک منو تو
و آنگاه برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک منو تو.
خیام
بدیده منت آن جلوه نخستین است
رخم چو لاله زخوناب دیده رنگین است
نشان قافله سالار عاشقان اینست
مبین بچشم حقارت بخون دیده ما
که آبروی صراحی به اشک خونین است
زآشنایی ما عمرها گذشت وهنوز
بدیده منت آن جلوه نخستین است
نداد بوسه و این باکه میتوان گفت
که تلخکامی ما زآن دهان شیرین است
به روشنان چه بری شکوه از سیاهی بخت
که اختر فلکی نیز چون تو مسکین است
بغیر خون جگر نیست بی نصیبان را
زمانه را چه گنه چون نصیب ما اینست
رهی زلاله و گل نشکفد بهار مرا
بهار من گل روی امیر و گلچین است.
رهی معیری
مرغ شباهنگ. استاد محمودی خوانساری
آذر ۲۹، ۱۳۹۶
گر شاخ بقا زبیخ بختت رست است
گر شاخ بقا زبیخ بختت رست است
وز برتن تو عمر لباسی چست است
در خیمهُ تن که سایه بانیست ترا
هان تکیه مکن که چارمیخش سست است.
خیام
کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق
دگر زجان من ای سیمبر چه میخواهی
ربودهای دل زارم دگر چه میخواهی
مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم
ز صید طایر بیبال و پر چه میخواهی
اثر زناله خونین دلان گریزانست
ز ناله ایدل خونین اثر چه میخواهی
بگریه برسر راهش فتاده بودم دوش
بخنده گفت ازاین رهگذر چه میخواهی
نهاده ام سرتسلیم زیر شمشیرت
بیار برسرم ای عشق هرچه میخواهی
کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق
چو کعبه حرمت اهل هنر چه میخواهی
بغیر آنکه بیفتد زچشمها چون اشک
بجلوهگاه خزف ازگهر چه میخواهی
رهی چه میطلبی نظم آبدار ازمن
بخشکسال ادب شعر تر چه میخواهی؟
رهی معیری
محمودی خوانساری - دل از من برد و روی از من نهان کرد
اشتراک در:
پستها (Atom)