آذر ۱۱، ۱۳۹۶

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Rite Bwiti (extrait) joué par Papé Nziengui

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم


یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم برجان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر برآستانی داشتم
در خزان با سرو ونسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی‌عشقی زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم.

رهی معیری


گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۵۵۶ - الهه و گلپا

کاکتوس کاری از نقاش کره ای کونگ‌هوو لی‌... Kwang-ho Lee


نقاش هنرمند کره ای کونگ‌هوو لی‌ این کاکتوس‌ها را در دانشگاه سئول کشیده و در گالری یوجین به نمایش همگان قرار داده است. او آنچنان با دقت جزئیات کاکتوس‌ها را نقاشی کرده است که با عکس‌های واقعی‌ از کاکتوس‌ها تقریبا یکی‌ است.

خوشبختی‌

Happiness

حـالیست میان مستی وهشیاری ، مـن بـنـده آندمم کـه زنـدگانی آنست


آذر ۱۰، ۱۳۹۶

آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

Thomas Roth (Nyckelharpa) - Ingredients

بدست برق سپردیم آشیانهٔ خویش


بروی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش
بدست برق سپردیم آشیانهٔ خویش
مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا
همینقدر تو مرانم ز آستانهٔ خویش
بجز توکز نگهی سوختی دل مارا
بدست خویش که آتش زند بخانهٔ خویش
مخوان حدیث رهایی که الفتیست مرا
بناله سحر و گریه شبانهٔ خویش
ز رشک تا که هلاکم کند بدامن غیر
چو گل نهد سر ومستی کند بهانهٔ خویش
رهی بناله دهی چند دردسر مارا
بمیر از غم و کوتاه کن فسانهٔ خویش.

رهی معیری



محمودی خوانساری - من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم


مریم ساوجی


مریم ساوجی یکی‌ از آزاده زنان و شاعران دوران معاصر ایران است. وی فرزند میرزا محمد ساوجی است و در تاریخ ۱۲۹۶ شمسی‌ در تهران از مادری پاکدامن متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاهش به پایان رسانید و دوران دانشگاه را در دانشکده ادبیات تهران گذراند و موفق به اخذ لیسانس در رشته‏ حقوق و ادبیات شد. سپس به استخدام وزارت آموزش و فرهنگ درآمد و به تدریس در دبیرستانها اشتغال ورزید. وى در سال ۱۳۲۵ ش مدرسه‏ اى تأسیس کرده و خود عهده‏دار امور آن گردید. ایشان همچین عضو هیأت رئیسه‏ اتحادیه‏ زنان حقوقدان ایران بود. خانم مریم ساوجی در کنار تمامی فعالیت‌های فرهنگی‌ و اجتماعی، شاعری شیرین سخن و نویسنده‌ای زبردست بود. از وی مقالات و کتب زیاد در زمینه علوم اجتماعی، ادبیات و علوم سیاسی باقی‌ مانده است. از جمله آثارش میتوان به کتاب «اختلاف حقوق زن و مرد، در اسلام و ایران»؛ «دختر راه»؛ «فرشته»؛ اشاره کرد. سه مجموعه‏ شعر نیز بنامهاى: «دیوان مریم»، «گلبرگ» و «پنجه با خورشید» هم جز معروفترین کار‌های این بانوی خردمند میباشد.خانم ساوجی در آغاز «صور» تخلص می‌كرد. آنگاه تخلص «مریم» را در شعر خود بكار برد وی شاعری خوش‌ذوق و لطیف طبع و در سرودن مثنوی و غزلیات عرفانی صاحب طبعی سرشار است.
آثارش در سال‌های گذشته در كانون شعرا و پس از آن در سایر روزنامه‌ها و مجله‌ها بچاپ رسید.
در کتاب زنان سخنور در مورد ایشان آمده است: «خانوم ساوجی مدتی است از كارهای ادبی و سرودن شعر بازمانده و دو كتاب به نام حقوق زنان در اقوام و ادیان و اختلاف حقوق زن و مرد در اسلام و ایران نوشته كه توسط بنگاه مطبوعاتی علی ‌اكبر علمی انتشار یافته است.
خانوم ساوجی در شعر از سبك پیشینیان پیروی می‌كند، پیشرفت و ترقی بانوان در اجتماع را آرزومند است و با آنكه تابع روش‌ قدماست بسبك نو نیز اشعاری را سروده است.

هنر پرواز پرندهگان



The art of flying- short 2 min version

کمال در هرج و مرج، شهر‌های بهم فشرده با الهام از معماری سنتی پارسی


خانه ای از چوب و آینه در کالیفرنیا کاری از فیلیپ اسمیت Phillip K Smith III



Phillip K Smith III: Lucid Stead (Joshua Tree, California 2013)

وابسته یک دمیم و آنهم هیچست


آذر ۰۹، ۱۳۹۶

مائیم ومی ومطرب واین کنج خراب



مائیم ومی ومطرب واین کنج خراب
جان ودل وجام وجامه پُر دُرد شراب
فارغ زامید رحمت وبیم عذاب
آزاده زخاک وباد واز آتش وآب.

خیام

هنر و الهام


آلات و ادوات موسیقی از سراسر دنیا

TEDxSydney - William Barton - Virtuoso Didjeridu with Electric Guitar

ای بسا خنده که از گریه غم انگیزترست


چون شفق گرچه مرا باده زخون جگرست
دل آزادهم ازصبح طربناکترست
عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد
دل خالی زمحبت صدف بی گوهرست
جلوه برق شتابنده بود جلوه عمر
مگذر از باده مستانه که شب درگذرست
لب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینه من نوحه گرست
گریه و خنده آهسته و پیوسته من
همچو شمع سحر آمیخته بایکدیگرست
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزترست
خاک شیراز که سرمنزل عشقست و امید
قبله مردم صاحبدل و صاحب نظرست
سرخوش از ناله مستانه سعدیست رهی
همه گویند ولی گفته سعدی دگرست.

رهی معیری



گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۴۶۱ - الهه و گلپا

اگر فقط برای یکبار میدانستی چه میخواهی


میفرمایند: نخست زن چسبیده به پهلوی چپ آدم بود. و درحالیکه دستهایش را بگردن او حلقه کرده بود و پاهایش دور کمر و شکم آدم قفل شده بود, همه جا او را در بهشت همراهی میکرد. چه روزگار خوشی داشتند. یکی بودند و خرسند. تا اینکه زن به آدم گفت که از زندگی وابسته خسته شده و آرزوی استقلال دارد. آدم ابتدا به زن خندید و آرزوی او را بیهوده نامید. ولی چون اصرار او را دید و چون دیگر دستهای زن دور گردنش حلقه نبود و در کنار پهلوی های او بیهوده تاب میخورد و پاهایش آویزان شده و هنگام راه رفتن او را میازرد , پس پیش ایزد جاودان رفته و با او ماجرا را در میان گذاشت و راهکار طلبید . خدا به آدم گفت: برای حال مشکلاتش به او خرد داده است. برو و از خرد خود استفاده کن. آدم به غاری وارد شد و خرد خود را بالای سنگی گذاشت و از او راه چاره را پرسید. راستی یادم رفت بگم که در همه این جاها, زن همچنان آویزان آدم بود و همراه او شاهد همه گفته ها و شنیده ها. خرد آدم به او گفت که اینکار مانند این است که عضوی از اعضایش را دستی دستی اره کرده و جدا سازد و با اینکار خود را ناقص کند. بنظر خرد اینکار اصولا درست نبود. آدم پذیرفت و خرد خود را برداشت و بکار روزانه خود مشغول شد. ولی خوب زن بیدی نبود که به باد خرد آدم بلرزد. پس شروع کرد بگاز گرفتن گوشت تن آدم. جنگ سختی بین آدم و زن درگرفت. بدن هایشان زخمی و مجروح گشت . خون از تن هردو میریخت. و جیغ زن گوشهای آدم را کر کرده بود. و دستهای زن جلو چشمهای آدم را میگرفت و بارها او را در چاله های سر راه میانداخت. و دیگر بلاها که زن سر دیگر اعضای حساس آدم آورد که اینجا جای گفتگو در مورد آنها نیست. خلاصه پس از مدتی آدم تسلیم گشت و با اره بجان آن قسمتی افتاد که زن را به پهلویش چسبانده بود. از آنروزی که زن بلاخره از پهلوی آدم جدا شد تا امروز نه آدم و نه زن دیگر هرگز روز خوش ندیدند. و مانند دو موجود ناقص همواره در حال زجر کشیدنند . زن بعدها پشیمان شده و بدنبال آدم آمده و درخواست کرد تا او را دوباره به پهلوی خود بچسباند. ولی دیگر دیر شده بود و با هیچ چسبی نمیشد ایندو را مثل روز اول بهم چسباند و کامل کرد . قرنهاست که زن و آدم بدنبال یکدیگرند تا خود را بهم بچسبانند و این حکایت همچنان ادامه دارد.



که روزی در افتی به پایش چو مور


اینهائی که مظلومند و بیکس بسیار خطرناکند
اینها ارواح دیگران را میمکند
درِ جهنم را باز میکنند
برنده های اصلی اینهاند
با اینها نمی‌شود در افتاد
چرا که حتما باید حساب و کتابی باشد
ارواح اینها از سری خبر دارند که فقط همجنس های آنان خبر دارند
از مظلومین تا آنجا که میتوانید حذر کنید
در دام اینها نیفتید.

وقتی پازل زندگی مرتب چیده نشده باشد! کاری از عکاس آلمانی آلما هسر.... Alma Haser

به بهانه رابط دادن همه چی بفلسفه

Where Do Ideas Come From?

آدمی از کجا الهام میگیرد؟ هر چیزی در دنیا میتواند انگیزه ای شود برای کشف ناشناخته ها , اخترع و نو آوری , خلق هنر, و یا حتی تشویق و تحریکی برای جنایت.

آدم و حوا ؟ نه احمقی که بهشت از دست داده و دستیار ابلیس