دی ۰۲، ۱۳۹۳

بيست سال بعد، بابت کارهایی كه نکرده‌ام بيشتر افسوس میخورم تا بابت كار‌هایی‌ كه کردهام


گویا امپراتور از بستر مرگ برای تو، توی منفرد، رعیت ناچیز، تویی که در برابر خورشید امپراتور سایه‌ای خُرد به حساب می‌آیی و به دورترین دورها پناه برده‌ای، آری برای تو، پیامی فرستاده است. امپراتور از پیک خود خواسته است در برابر تخت زانو بزند و سپس پیام خود را در گوش او نجوا کرده است. پیامی چنان خطیر که از پیک خواسته است آن‌را به نجوا در گوشش بازگو کند و خود، با تکان سر، درستی گفته‌ی پیک را تأیید کرده است. سپس در برابر تماشاگران مرگ خود (در برابر دیدگان یکایک بزرگان کشور که پس از فروریختن تمامی دیوارهای مانع بر پلکان گسترده و رفیع گرد آمده‌اند) پیک را مرخص کرده است.



پیک، مردی نیرومند و خستگی‌ناپذیر، بلافاصله عزیمت کرده است و گاهی با این دست و گاهی آن دست برای خود از میان انبوه جمعیت، راه را باز می‌کند. اگر با مقاومتی روبه‌رو شود، بر سینه‌ی خود به نشان خورشید اشاره می‌کند. به‌واقع، آسان و بی‌دردسر پیش می‌رود. اما توده‌ی مردم بسیار گسترده‌ است، خانه و کاشانه‌ی آنان تمامی ندارد. اگر پیک پهنه‌ای گسترده پیش‌ِ رو می‌داشت، به پرواز درمی‌آمد، راهوارتر از هر کس، چنان که تو به زودی صدای خوش‌ضربه‌ی مشت‌های او را بر در خانه‌ی خود می‌شنیدی. ولی درعوض دارد بیهوده خود را خسته می‌کند. هنوز سرگرم آن است که از میان تالارهای درونی‌ترین قصر، راهی به بیرون بگشاید. هرگز نخواهد توانست این تالارها را پشت سر بگذارد. اما حتی اگر در این کار موفق هم شود، باز کاری از پیش نبرده است. در این صورت، تازه ناچار خواهد بود برای فرود از پلکان تلاش کند، و اگر در این کار موفق شود، باز کاری از پیش نبرده است. چون تازه ناچار خواهد بود از حیاط‌های بیرونی قصر بگذرد. پس از گذر از این حیاط‌ها نوبت قصر دوم خواهد رسید که این قصر را دربرگرفته است. بعد به درازای قرن‌ها باز قصر خواهد بود و پلکان و حیاط. اگر هم سرانجام آخرین دروازه را پشت سر بگذارد - کاری که هرگز، هرگز شدنی نیست - تازه پایتخت را، این مرکز دنیا را، پیش رو خواهد داشت، مدفون زیر انبوه آوارش. از این‌جا کسی نمی‌تواند برای خود، راهی به بیرون باز کند، حتی اگر آن کس پیام مرده‌ای را همراه داشته باشد - و اما تو کنار پنجره‌ی اتاقت نشسته‌ای و در آستانه‌ی غروب، رسیدن پیام را مشتاقانه انتظار می‌کشی.

برگرفته از كتاب: فرانتس کافکا



بدون شرح

ثروت من مال تو، بمب‌های تو مال من

برای این تصویر گفتار بیشماری را میشود نوشت مثلا:

سال نوع مسیحی‌، فقط بچه‌های غربی هدیه نمیگیرند، بلکه بچه‌های اسیای مرکزی و آفریقا هم بی‌نصیب نمیماند !

یا
اگر بمب افکنها به طرف شرق نروند، چگونه بابانوئل کادو به طرف غرب ببرد!

یا
ثروت من مال تو، بمب‌های تو مال من!

یا
ما با کادو جشن میگیریم ، شما با بمب!

و خلاصه..... بستگی به روحیه، استعداد، فهم و آگاهی‌ و ذوق بیننده دارد!

آتش نفروزد او, شعله نگردد بلند


غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانک بلندت کند تا بتواند فکند
قطره آب منی کز حیوان می‌زهد
لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند
توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت
کس نزند بر سرش بیهده زخم کلند
تا نشود گردنی گردن کس غل ندید
تا نشود پا روان کس نشود پای بند
پس سبقت رحمتی در غضبی شد پدید
زهر بدان کس دهند کوست معود به قند
برگ که رست از زمین تا که درختی نشد
آتش نفروزد او شعله نگردد بلند
باش چو رز میوه دار زور و بلندی مجو
از پی خرما بدانک خار ورا کس نکند
از پی میوه ضعیف رسته درختان زفت
نقش درختان شگرف صورت میوه نژند
دل مثل اولیاست استن جسم جهان
جسم به دل قایمست بی‌خلل و بی‌گزند
قوت جسم پدید هست دل ناپدید
تا به کی انکار غیب غیب نگر چند چند.

حکیم علیقدر ایران زمین، فرید عطار

یک میمون درس آدمیّت میدهد


در حالی‌ که غربی‌ها بجز خودشان دیگر مردم دنیا را محکوم به مرگ، فقر، بیماری و آوارگی کرده‌اند، و برای رسیدن به این اهداف مرتبا در حال نقشهٔ کشیدن هستند، یک میمون درس آدمیّت میدهد.... باشد که موجود غربی یاد بگیرد.
در یکی‌ از ایستگاه‌های راه آهن در هندستان ، یک میمون برای نجات همنوع خود از مرگ، تلاشی شگفت انگیز و تحسین برانگیزی را می‌کند و فیلم تهیه شده از آن توجه جهانیان را به خود جلب مینماید.
به گزارش پایگاه العالم، این میمون به مدت ۲۰ دقیقه تلاش کرد همنوع خود را که با کابل فشار قوی ایستگاه قطاری در هند دچار برق گرفتگی شده و از هوش رفته بود، نجات دهد.
این شبکه تأکید کرد که این میمون پس از آنکه توانست همنوع خود را بهوش آورد، او را به مکانی دیگر منتقل کرد.


یه روز یکی‌ میره مکه جلو خونه خدا توبه می‌کنه که دیگه جًک نسازه، یهو چشمش میفته به یه روزنامه و خبر زیر!


یک شرکت پیمانکاری در ترکیه اطراف یک باب منزل را که صاحبش حاضر به فروش آن نشده، به گونه‌ای حفاری کرد که تبدیل به جزیره‌ای بر فراز تپه شده است.
به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، صاحب این منزل که در منطقه فکرتیپی شهر استانبول قرار دارد، با ردّ این اتهام که برای کسب پول بیشتر حاضر به فروش منزلش نشده، تاکید کرد که هدفش از این کار، عقد قراردادی شفاف است که در آن تمام جزئیات مشخص شده باشد.




بدین ترتیب اکنون وضعیت این خانه به گونه‌ای شده که ورود و خروج از آن تقریبا غیرممکن است.




طرح‌های شهرسازی که در منطقه فکرتیپی استانبول در حال اجراست، شامل ۵۰ هزار باب واحد مسکونی است که دستکم چهل میلیارد لیره ترک سود خواهد داشت. (اینقدر که ترک‌ها لذت پول گاز ایران را بردند، ایرانی‌‌ها یک قطره‌ آنرا هم ندید‌ند. با مزه اینجاست که پزش رو هم به خودمون میدن.)



اجرای طرح‌های ساخت مسکن در ترکیه با بحث‌های شدید همراه است که گاهی به اعتراض و تظاهرات منجر می شود.




۳۰ سال وفاداری با یک شب خیانت برابر است!

سربازان انگلیسی‌ که قتل‌عام المجر را در عراق انجام داده بودند ، با سلام و صلوات و با پوزش از اینکه آنها را دادگاهی کردند، تبرئه شدند.


خبرنگار شبکه العالم روز دوشنبه از بصره گزارش داد:
خانواده قربانیان "کشتار المجر” حکم دادگاه انگلیس در خصوص تبرئه عاملان انگلیسی این جنایت را محکوم کردند.

 خانواده قربانیان کشتار مزبور خواستار اقدام فوری دولت و پارلمان عراق در دفاع از حقوق قربانیان تلاش برای نقض این حکم ظالمانه شدند.
نیروهای اشغالگر انگلیسی در سال ۲۰۰۴ به بهانه شلیک گلوله هایی به سمت آن‌ها از مکانی نامعلوم، ۲۸ شهروند عراقی را در شهرک المجر به قتل رساندند.
این جنایت در عراق به نام همین منطقه شناخته می شود اما در دادگاه عالی انگلیس با عنوان "پرونده السویعدی"، نام خانوادگی یکی از قربانیان این کشتار، معروف است.


حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست


هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد.

حکیم علیقدر ایران زمین، حافظ شیراز



دی ۰۱، ۱۳۹۳

Dana Korstenbroek & Valerie Van Der Graaf By Piczo For Jalouse Magazine December 2014/January 2015


به نام نامی‌ آرامش کوتاه می‌آیم.


پوسئیدون پشت میز کار خود نشسته بود و به حساب‌ها رسیدگی می‌کرد. اداره‌ی آب‌های جهان کاری بود پرمشغله. این امکان وجود داشت که نیروی کمکی بگیرد، هر تعداد که می‌خواست؛ البته نیروی کمکی زیادی هم در اختیار داشت، اما از آن‌جا که مسئولیت خود را سرسری نمی‌گرفت، همه‌ی حساب‌ها را شخصاً یک‌بار دیگر بررسی می‌کرد و در این زمینه نیروی کمکی چندان به کارش نمی‌آمد. نمی‌شد ادعا کرد که به کار خود رغبت زیادی دارد. به‌واقع، تنها از آن‌رو به کارها رسیدگی می‌کرد که مسئولیت آن به‌عهده‌اش گذاشته شده بود. تابه‌حال بارها به قول خودش خواهان کار شادتری شده بود، ولی هربار که کار دیگری به او پیشنهاد می‌کردند، معلوم می‌شد که از آن به‌اندازه‌ی مسئولیت کنونی‌اش خرسند نیست. البته پیداکردن کار تازه‌ای برای او چندان هم آسان نبود. مثلاً نمی‌شد که فقط مسئولیت یکی از دریاها را به‌عهده‌ی او بگذارند، پوسئیدون کبیر شایستگی آن‌را داشت که مسئولیتی بزرگ به‌عهده داشته باشد. گذشته از این، در یک چنین عرصه‌ای هم حساب و کتاب نه‌فقط کم‌تر نبود، بلکه حتی با خرده‌کاری بیشتری نیز همراه بود. هر وقت هم مسئولیتی خارج از محدوده‌ی آب‌ها به او پیشنهاد می‌کردند، از تجسم آن دل‌آشوبه می‌گرفت، تنفس خدایی‌اش ناموزون می‌شد و سینه‌ی پرافتخارش به لرزه می‌افتاد .