مهر ۰۸، ۱۳۹۱

سفر به دوره دنیا با تصویر ۱۲۰











کسی که با من نیست


دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ میآورد
و گیسوان بلندش را ببادها میداد
و دستهای سپیدش را به آب میبخشید
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
بعمق آبی دریای واژگون میدوخت
وشعرهای خوشی چون پرندهها میخواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم میسوخت
و مهربانی را نثار من میکرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمالترین شمال
و در جنوبترین جنوب
همیشه درهمه جا
آه با که بتوان گفت
که بود با من و
پیوسته نیز بی من بود
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی ...

حمید مصدق

حیوانات خانگی در نیجریه آفریقا




مهر ۰۷، ۱۳۹۱

کاخ قلعچه و یا قلعه مچی


کاخ قلعچه و یا قلعه مچی و یا کاخ یکی‌ از توانگران دوران صفوی، و بناه‌های وابسته به آن در سه کیلومتری شرق حوضدار سیستان و ۶ کیلومتری تمدن جیرفت و یا شهر سوخته و ۷۰ کیلومتری جنوب غربی زابل قرار دارد. این قلعه مقر و کاخ خاندان بزرگ ملک رئیسی، فرمانروایان جنوبی سیستان می‌باشد که با معماری شگفت انگیزی ساخته شده است. ارتفاع ایوان شمالی این قلعه از زمین ۱۰ متر و دهانه آن ۵/۷ متر پهنا دارد. در این منطقه باقی مانده یک آسیاب بادی نیز وجود دارد که نمونه‌های آن در تمام نقاط سیستان وجود داشته است. این ساختمان رادر زمان امپراتوری صفویّه و شاهان کیانی به دستور حکمرانان محلی در سیستان ساخته‌اند ودر کراب احیاءالملوک که نوشته شخصی‌ بنام دکتر ستوده است آن را قلعهٔ کافی نامیده اند. نامگذاری این کاخ و نامیدن آن به نام (قلعه مچی) مشخص نیست ولی‌ گفته میشود به دلیل بُن درختان خرمایی که در آن جا دیده‌اند این نام را بر آن نهاده‌اند. چراکه در زبان بلوچی به درخت خرما مچ می‌گویند. در جنوب غربی این قلعه و به فاصله ۳کیلومتری آن تعدادی تپه کوچک وجود دارد که سفال‌های کشف شده آن به انسان‌های اولیه و یا به دوران پیش از تاریخ برمیگردد. در این منطقه کتیبه‌ای از سال ۱۱۳۰ هجری قمری (۱۷۱۷ میلادی) مربوط به حاکم محلی میرجعفرخان کشف شده است. تمام آثار باستانی بدست آمده از این منطقه که تاریخ این بخش از سرزمینمان را روشن میکرده است، توسط دزدان غربی که تحت نام باستان شناس و جهانگرد به این منطقه سفر کرده اند، به اروپا و آمریکا برده شده است.

مصالح به‌کار رفته در آن چینه و خشت است . این کاخ هرچند با توجه به عوامل جغرافیایی و سیاسی متروک شده است ولی همچنان به عنوان نماد هنر معماری خشت و چینه از دوران صفوی در دشت سیستان از منزلتی ویژه برخوردار است . در حال حاضر این اثر شگفت انگیز تاریخی‌ مورد فراموشی واقع شده و مانند دیگر کاخ‌های ایران در حال ویرانی کامل است.
منطقه حوضدار در سیستان و بلوچستان به روایت تاریخ در دوران امپراتوری صفوی از تمدن و آبادانی بالایی برخوردار بود. واین دوره از اواخر دوره ساسانی آغاز شده و در دوره صفویه به اوج خود رسیده و نهایتا در دوره قاجاریه رو به افول و نابودی می رود. شاهد این اوج عظمت منطقه در دوره امپراتوری صفوی بقایایی ابنیه نیمه ویران از قبیل کاخ کاروانسرا قلعه و آسیاب‌های بادی متعدد و همچنین مجموعه‌ای از منازل مسکونی در دشت مچی می باشد. مچ برگرفته از مک به معنای نخل خرما می باشد. قلعه یا کاخ مچی یادمانی از اوج این دوره در منطقه است که مقر و کاخ فرمانروایی خاندان رئیسی از فرمانروایان تمدن جنوبی سیستان می باشد .
این کاخ به قلعه نیز معروف است یادمانی از عظمت و هنر معماری امپراتوری صفویه محسوب می شود که در پهنه دشت سیستان در کنار سایر آثار به یادگار مانده است .
نقشه ساختمانی بصورت تقریبا مربع ( ۵/۳۹*۳۸ ) متر و از نوع بناهای دو ایوانی و مصالح آن تماما از خشت و خام و گل بوده از دو قسمت عمده تشکیل یافته است یکی بنای اصلی کاخ یا قلعه و دیگری مجموعه معماری الحاقی پیروامون آن می باشد .
فرم و نقشه کلی بنا اصلی کاخ بصورت مربع و بخضی از آن در دو طبقه اجرا شده است ورودی اصلی بنا د ضلع جنوبی واقع شده که پس از ورود به یک فضای هشتی شکل به حیاط مرکزی راه می یابد و ایوان زیبا در قسمت شمال و جنوب حیاط مرکزی و مجموعه‌ای از اطاق‌ها تقریبا به صورت قرینه در اضلاع دیگر قرار گرفته که همگی به حیاط مرکزی راه می یابند .
ایوان شمالی عریض و مرتفع آن از زیباترین شیو‌های معماری و اجرای طاق و قوس در منظقه به شماره می آید که در دو طرف غرب و شرق آن دو سالن یا فضای بزرگ با پوشش گنبدی وجود دارد .
مجموعه معماری طبقه دوم بیشتر در ضلع غربی بصورت یک راهرو کم عرض با طاق نماهای هلالی شکل که در امتداد مجموعه اطلاق‌های طبقه فوقانی قرار گرفته است .
بنای اصلی مربع شکل کاخ بوسیله مجموعه معماری خارجی که شامل اتاق‌های نگهبانی و حصارهای متعدد است حفاظت می گردد .
این بنای ارزشمند دوره امپراتوری صفوی به عنوان برگی از تاریه منطقه سیستان در تاریخ ۹/۸/۱۳۷۷ با شماره ۲۱۳۵ در لیست آثار ملی کشور به ثبت رسیده و میبایستی و مورد حفاظت و حمایت قانونی قرار میگرفت.





























سفر به دوره دنیا با تصویر ۱۱۹













در این سکوت حقیقت ما نهفته است


دلتنگیهای آدمی را، باد ترانه ای میخواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد
و هر دانه برفی به اشکی ناریخته میماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده
اعتراف بعشقهای نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من

برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود
برای تو و خویش روحی که اینهمه را درخود گیرد
و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم

گاه آنکه ما را بحقیقت میرساند
خود از آن عاریست
زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد

از بخت یاری ماست شاید
که آنچه که میخواهیم
یا بدست نمیآید
یا از دست میگریزد

میخواهم آب شوم در گستره افق
آنجا که دریا به آخر میرسد
و آسمان آغاز میشود
میخواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

حس میکنم و میدانم دست میسایم
و میترسم باور میکنم
و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عناد برنخیزد

چند بارامید بستی و دام برنهادی
تا دستی یاری دهنده
کلمه ای مهر آمیز
نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟
چند بار دامت را تهی یافتی؟
از پای منشین
آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری

پس از سفرهای بسیار
و عبور از فراز و فرود
امواج این دریای طوفان خیز
برآنم که در کنار تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم

بخلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم
استواری امن زمین را زیر پای خویش

پنجه درافکنده ایم با دستهایمان
بجای رها شدن
سنگین سنگین بر دوش می کشیم
بار دیگران را
بجای همراهی کردنشان!
عشق ما نیازمند رهایی است
نه تصاحب
در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه

هر مرگ اشارتیست بحیاتی دیگر
اینهمه پیچ اینهمه گذر اینهمه چراغ اینهمه علامت
و همچنان استواری به وفادار ماندن
به راهم, خودم, هدفم و به تو!
وفایی که مرا و ترا
بسوی هدف راه مینماید

جویای راه خویش باش
از اینسان که منم در تکاپوی انسان شدن
در میان راه دیدار می کنیم
حقیقت را آزادی را خود را
در میان راه میبالد
و ببار مینشیند

دوستی ای که توانمان میدهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم
و یاوری اینست
راه ما تو و من

در وجود هرکس رازی بزرگ نهان است
داستانی ، راهی ، بی راهه ای
طرح افکندن این راز
راز من و راز تو
راز زندگی پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

بسیار وقتها با یکدیگر
از غم و شادیِِِ خویش سخن ساز میکنیم
اما در همه چیز رازی نیست
گاه بسخن گفتن از زخمها نیازی نیست
سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت

بتو نگاه میکنم
و میدانم تو تنها نیازمند یک نگاهی
تا بتو دل دهد
آسوده خاطرت کند
بگشایدت
تا بدرآیی
من پا پس میکشم
و درِ نیم گشوده بروی تو بسته میشود

پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم
از دیگران شکوه آواز می کنم
فریاد می کشم که ترکم گفتند!
چرا از خود نمی پرسم
کسی را دارم که احساسم را
اندیشه و رویایم را
زندگیم را با او قسمت کنم؟
آغاز جدا سری, شاید از دیگران نبود

بی اعتمادی دری است
خودستایی چفت و بست غرور است
و تهی دستی دیوار است و لولاست
زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم
دلتنگیمان را برای آزادی
و دلخواه دیگران بودن
از رخنه هایش تنفس میکنیم

تو و من توان آنرا یافتیم
تا برگشاییم تا خود را بگشاییم
بر آنچه دلخواه من است
حمله نمیبرم
خود را به تمامی برآن میافکنم
اگر برآنم تا دیگر بار و دیگر بار
بر پای بتوانم خواست
راهی بجز اینم نیست

ازکسی نمیپرسند
چه هنگام میتواند خدانگهدار بگوید
از عادات انسانیش نمی پرسند
ازخویشتنش نمیپرسند

زمانی بناگاه باید با آن رودرروی درآید
تاب آرد
بپذیرد وداع را
درد مرگ را
فروریختن را
تا دیگربار بتواند که برخیزد

گذشته میگذرد حال ،طماع است
آینده هجوم میآورد
بهتراست بگویمت برگذشته چیره شو
حال را داوری کن وآینده را بیاغاز
وقتیکه مرگ مارا برباید
ترا و مرا

نباید که درپایان راهمان
علامت سوالی برجای بماند
تنها نقطه ای ساده همین وبس
چرا که ما درحیات کوتاه خویش
فرصتهای بیشماری داریم که دریابیشان
سکوت سرشار از ناگفته هاست.

مارگوت بیگل با ترجمه احمد شاملو ( سکوت سرشار از ناگفته هاست)