انتشار فیلم علیه پیامبر اسلام در بزنگاه کنونی و تخریب وجهه دولت باراک اوباما نزد مردم مسلمان و به ویژه کشورهای مصر، لیبی و یمن و سرانجام قتل دیپلماتهای امریکایی در لیبی و برافراشته شدن پرچم القاعده در جریان تظاهرات اعتراضی مردم _ آنهم در سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر _ یک خرابکاری غافلگیرانه علیه اوباماست که دستاوردهای دولت او را در تلطیف افکار عمومی منطقه خاورمیانه نسبت به سیاستهای بزک کرده واشنگتن دچار آسیب جدی کرده است. افراطیون اسرائیلی _ امریکایی می کوشند بهره مندی دموکراتها را از زمان به گونهای دستخوش آسیب کنند که از یکسو واشنگتن خود را در نقطه آغاز حضور دموکراتها پس از هشت سال ریاست جمهوریخواهان بر کاخ سفید دیده و از سوی دیگر فرصت برای باز گشت افراطیون به مسند تصمیم سازی در ایالات متحده فراهم شود.
شهریور ۲۵، ۱۳۹۱
ترا دوست دارم، ای گرانمايه، ديرينه ايران
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
ترا، ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترا، ای کهن پير جاويد برنا
ترا دوست دارم، اگر دوست دارم
ترا، ای گرانمايه، ديرينه ايران
ترا ای گرامی گهر دوست دارم
ترا، ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرين نامور دوست دارم
هنروار انديشه ات رخشد و من
هم انديشه ات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، يا متن تاريخ
وگر نقد و نقل سير دوست دارم
من به رغم دشمنان جویای دوست
کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست؟
کی ببویم لعل شکرخای دوست؟
کی درآویزم به دام زلف یار؟
کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟
کی برافشانم به روی دوست جان؟
کی بگیرم زلف مشکآسای دوست؟
این چنین پیدا، ز ما پنهان چراست؟
طلعت خوب جهان پیمای دوست
همچو چشم دوست بیمارم، کجاست
شکری زان لعل جانافزای دوست؟
در دل تنگم نمیگنجد جهان
خود نگنجد دشمن اندر جای دوست
دشمنم گوید که: ترک دوست گیر
من به رغم دشمنان جویای دوست
چون عراقی، واله و شیدا شدی
دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست
غزل از عراقی
شهریور ۲۴، ۱۳۹۱
اخضر ابراهیمی کیست و چه نقشی دارد؟
در حالی که سایه شکست ماموریت کوفی عنان بر تحولات سوریه سنگینی می کند، اواخر ماه اوت گذشته دبیر کل سازمان ملل و اتحادیه عرب آقای اخضر ابراهیمی الجزایری(وزیر امور خارجهی پیشین الجزایر ) را به عنوان نماینده بین المللی رسیدگی به بحران سوریه به جانشینی کوفی عنان انتخاب کردند. از نظر شخصیتی وی دیپلمات تمام عیار و با تجربهای است که بارها نمایندگی سازمان ملل متحد را در بحرانهای مختلف جهانی از جمله بحران داخلی لبنان(۱۹۸۹)، جنوب افریقا(۱۹۹۴)، افغانستان(۱۹۹۷)، عراق(۲۰۰۴) و اخیرا در بحران سوریه بر عهده گرفته و عموما به موفقیت هایی دست یافته است. از دیگر ویژگیهای وی سعه صدر، سختکوشی و عدم تسلیم در برابر مشکلات ناشی از بحرانها است. از این نظر که وی یک عرب زبان است و با خصوصیتهای اعراب آشنایی لازم را دارد و بعضا به پیچیدگیهای عاطفی و قومیتی طرفهای عربی آشناست، بر کوفی عنان برتری دارد. اما در عین حال وی بر مشکلات فراروی ماموریت خود به خوبی آگاه است و می داند که تحولات سوریه آن قدر پیچیده هست که موجب شکست هر نماینده بین المللی شود.
فیلمی که باعث کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی شد.
نام فیلم: برائت از مسلمانان (زندگی محمد رسول اسلام)
سناریست، تهیه کننده و کارگردان: سام باسیل (به انگلیسی: صام بکیل
محصول: ۲۰۱۱ ـ ایالات متحده آمریکا
زمان: ۱۲۰ دقیقه
حامیان مادی: ایپک
حامیان معنوی: «عصمت زقلمه» رییس دولت خودخوانده قبطی (هیئت عالی حکومت قبطیان مهاجر در آمریکا) ـ «موریس صادق» وکیل قبطی دادگستری ـ «تری جونز» کشیش قرآن سوز آمریکایی
داستان فیلم
این فیلم با صحنههایی از حملات گروههای تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز میشود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله میکنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازهاش را ویران می کنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.
فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر در صدر اسلام منتقل میشود و با پخش صحنههای مبتذل (که از بیان آنها معذوریم)، علاوه بر توهین به پیامبر ، دین اسلام را به عنوان "سرطان" و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان می دهد.
سناریست، تهیه کننده و کارگردان: سام باسیل (به انگلیسی: صام بکیل
محصول: ۲۰۱۱ ـ ایالات متحده آمریکا
زمان: ۱۲۰ دقیقه
حامیان مادی: ایپک
حامیان معنوی: «عصمت زقلمه» رییس دولت خودخوانده قبطی (هیئت عالی حکومت قبطیان مهاجر در آمریکا) ـ «موریس صادق» وکیل قبطی دادگستری ـ «تری جونز» کشیش قرآن سوز آمریکایی
داستان فیلم
این فیلم با صحنههایی از حملات گروههای تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز میشود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله میکنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازهاش را ویران می کنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.
فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر در صدر اسلام منتقل میشود و با پخش صحنههای مبتذل (که از بیان آنها معذوریم)، علاوه بر توهین به پیامبر ، دین اسلام را به عنوان "سرطان" و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان می دهد.
شهریور ۲۳، ۱۳۹۱
از روی نعـــــــــش لشكـــــــــر دشمـن گذر كنم
میرزاده عشقی |
خـــــاك وطن كه رفت ، چه خاكی به سر كنم ؟
آوخ ، كــلاه نیست وطـــــن ، گـــــــر كه از سرم
برداشتند فــــكـــر كــــــلاهی دگــــــــر كــــــنم
مــــرد آن بود كه این كلهش ، برسر است و من
نـــــــــــامـــردم ار كه بیكله ، آنی به سر كنم
مــــن آن نیـــــــم كــــــــه یكسره تدبیر مملكت
تسلیــــــــم هـــــــرزه گـــــــــرد قضا و قدر كنــم
زیــــــــر و زبر اگــــــــر نكنـــــــی خــاك خصم را
وی چــــــــــرخ زیــــــــــر و روی تو زیر و زبر كنم
جــــــــاییست آروزی مـــن ، ار من به آن رسم
از روی نعـــــــــش لشكـــــــــر دشمـن گذر كنم
هــــــــــر آنچـــــه میكنی بكنای دشمن قوی
مـــــــــن نیز اگــــــــر قــــوی شدم از تو بتر كنم
مـــــن آن نیـــــم بــــه مرگ طبیعی شوم هلاک
وین كـــــــاسه خون به بستر راحت هدر كنم
معشـــــوق عشقیای وطنای عشق پاك من
ای آن كـــــــه ذكـــر عشق تو شام و سحر كنم
عشقت نه سرسری ست كه از سر به در شود
مهـــــرت نـــــــه عارضی ست كه جای دگر كنم
عشـــــق تــــــــو در وجــــــودم و مهر تو در دلم
بـــــــــا شیر انـــــــدرون شد و با جان به در كنم
چند خاطره کوتاه
به روایت : زنده یاد عمران صلاحی
۱
یک روز جلو دانشگاه ، دکتر رضا براهنی را دیدم .
گفت : یک نفر آمد زیر گوشم گفت : « معین » ششصد تومن !
خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم . فرهنگ شش جلدی معین ، هر جلدش می شد صد تومن ! به طرف گفتم می خواهم . با هم وارد پاساژی شدیم . در گوشهای دور از چشم ، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد !!
۲
مفتون امینی می گفت : روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم . بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد . من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم .
به اولین قهوه خانه که رسیدیم ، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید . معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست !
۳
یک نفر برای صرفه جویی در کلمات ، نام سه نویسنده را این طوری با هم ترکیب کرده بود :
جلال آل احمد محمود دولت آبادی !
خواننده : مرده شور ترکیبت را ببرد !
۴
خسرو شاهانی در خانه بستری بود . آخرین روزهای عمرش به دیدناش رفتم . خیلی خوشحال شد و گفت :
بیماری من چون سبب پرسش او شد
می میرم از این غم که چرا بهترم امروز !
۵
احمدرضا احمدی می گفت : این روزها ، کتابهای شعر فروش خوبی ندارد . این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتابهایم مقدمه بنویسند !
۶
از محمد علی سپانلو پرسیدند: زمانی داستان هم می نوشتی، چرا دیگر داستان نمی نویسی؟
گفت: من اگر ۱۵ صفحه شعر بنویسم ، می گویند یک شعر بلند نوشتهام ، اما اگر ۱۵ صفحه داستان بنویسم ، می گویند یک داستان کوتاه نوشتهای !
۷
شمس لنگرودی می گفت : داشتیم برای خودمان شعرمان را می گفتیم که " ساختار گرایی " مد شد . مدتها زحمت کشیدیم و ساختار گرایی کردیم . این دفعه گفتند در شعر باید " ساختار شکنی " کرد !
۸
یک شب در انجمن ادبی صائب ، استاد عباس فرات به من گفت : کجا داری می روی ؟
گفتم : استاد ، من همین جا ایستادهام و جایی نمی روم .
استاد اشارهای به قد بلند من کرد و گفت : داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری ؟!
۱
یک روز جلو دانشگاه ، دکتر رضا براهنی را دیدم .
گفت : یک نفر آمد زیر گوشم گفت : « معین » ششصد تومن !
خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم . فرهنگ شش جلدی معین ، هر جلدش می شد صد تومن ! به طرف گفتم می خواهم . با هم وارد پاساژی شدیم . در گوشهای دور از چشم ، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد !!
۲
مفتون امینی می گفت : روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم . بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد . من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم .
به اولین قهوه خانه که رسیدیم ، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید . معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست !
۳
یک نفر برای صرفه جویی در کلمات ، نام سه نویسنده را این طوری با هم ترکیب کرده بود :
جلال آل احمد محمود دولت آبادی !
خواننده : مرده شور ترکیبت را ببرد !
۴
خسرو شاهانی در خانه بستری بود . آخرین روزهای عمرش به دیدناش رفتم . خیلی خوشحال شد و گفت :
بیماری من چون سبب پرسش او شد
می میرم از این غم که چرا بهترم امروز !
۵
احمدرضا احمدی می گفت : این روزها ، کتابهای شعر فروش خوبی ندارد . این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتابهایم مقدمه بنویسند !
۶
از محمد علی سپانلو پرسیدند: زمانی داستان هم می نوشتی، چرا دیگر داستان نمی نویسی؟
گفت: من اگر ۱۵ صفحه شعر بنویسم ، می گویند یک شعر بلند نوشتهام ، اما اگر ۱۵ صفحه داستان بنویسم ، می گویند یک داستان کوتاه نوشتهای !
۷
شمس لنگرودی می گفت : داشتیم برای خودمان شعرمان را می گفتیم که " ساختار گرایی " مد شد . مدتها زحمت کشیدیم و ساختار گرایی کردیم . این دفعه گفتند در شعر باید " ساختار شکنی " کرد !
۸
یک شب در انجمن ادبی صائب ، استاد عباس فرات به من گفت : کجا داری می روی ؟
گفتم : استاد ، من همین جا ایستادهام و جایی نمی روم .
استاد اشارهای به قد بلند من کرد و گفت : داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری ؟!
اشتراک در:
پستها (Atom)