تیر ۲۳، ۱۳۹۱
محمد حسین کبادی شناگر بزرگ ایرانی
درود بر شرف ملت بزرگ ایران
پهلوانی که برای پاسداری از نام پاک خلیج پارس از دو میلیارد تومان گذشت
پهلوانی که نامش کمتر شنیده شد...
محمد حسین کبادی شناگر بزرگ ایرانی که تاکنون بیش از ۸۰۰ کیلومتر از طول خلیج پارس را شنا کرده پیشنهاد دو میلیارد تومانی اماراتیها را رد کرد...
محمد حسین کبادی ادامه داد که اماراتیها برای اینکه من این پروژه را در مرز آنها و به نام جعلی خلیج انجام دهم دو میلیارد تومان وجه نقد بورسه تحصیلی تا مقطع دکترا در بهترین دانشگاههای دنیا و اقامت آمریکا پیشنهاد دادند اما بنده قبول نکردم.
این پروژه با نام پروژه ملی شنای طول خلیج پارس به طول یکهزار و ۲۸۰ کیلومتر از ۲۸ آذرماه امسال از جزیره هرمز آغاز شده و مقصد نهایی نیز اروندکنار در استان خوزستان است.
شناگر طول خلیج فارس خاطر نشان کرد این پروژه را با شعار خلیج تا ابد فارس و پیام صلح و انسان دوستی مردم ایران انجام میدهیم. کبادی با بیان اینکه با طی مسیر ۸۰۰ کیلومتری رکورد جهانی این رشته را جا به جا کرده گفت:
هر چند رکورد قبلی مربوط به یک تیم ۵ نفره بوده که ۶۸۰ کیلومتر را طی کرده بودند اما من انفرادی تاکنون ۸۰۰ کیلومتر از خلیج فارس را طی کردم
کبادی با اشاره به تیم ۲۵ نفره این پروژه گفت:
در تیم اجرایی روی آب هشت نفر هستیم و هنگام شنا نیز درون محفظه هستم ضمن اینکه روزی ۵ تا ۲۰ کیلومتر نیز شنا میکنم...
وی اظهار داشت: تا پایان پروژه ۴۰۰ کیلومتر فاصله داریم و در صورت انتخاب مسیر بهتر، این فاصله کمتر میشود و امیدوارم تا پایان سال به مقصد نهایی که اروندکنار استان خوزستان است برسیم.
کبادی ادامه داد: دید ما به این پروژه علمی بوده و شرکتهای مختلفی نیز برای اسپانسری پروژه ملی خلیج پارس پیشنهاد داده بودند
شناگر طول خلیج فارس با قدردانی از مهمان نوازی مردم و مسئولان استان بوشهر گفت:
در بدو ورود به بوشهر مهمان نوازی بوشهریها ما را غافلگیر کرد و مدیران ورزشی استان بوشهر استقبال خوبی از ما داشتند...
منبع
با وجود این همه ادعای فرهنگ، تمدن، پیشرفت و ثروت و بی نیازی که دنیا داره، باز هم اگه پول گم شدهای با حجم میلیونی به صاحبش برگردانده میشه به وسیلهٔ یک کارگر زحمت کش و با شرف ایرانی انجام میشه و یا یک مهماندار ایرانی ایست که شرف و وجدان کاری او را به برگرداندن پول پیدا شده وامیدارد. باز هم اگر ورزشکاری به خاطر هدف انسانی خویش دست رّد به سینه مادیات میزنه، یک ورزشکار ایرانی ایست. درود بر شرف این ملت بزرگ که دنیا را شگفت زده کردند و ثابت کردند فقر مادی باعث نمیشود که از ثروت معنوی خویش خرج کنند. شگفت انگیزه.
هر كه خيانت ورزد پشتش از حساب بلرزد
یکی از بزرگان از پارسائی پرسید، نظرت راجع به فلان عابد چیست که شنیدهام دیگران در باره او به طعنه سخنها میگویند.
پارسا گفت: در ظاهرش عیبی نمیبینم، و غیب نمیدانم که در باطنش چه میگذرد.
هر كه را، جامه پارسا بينى
پارسا دان و نيك مرد انگار
( هر کسی را دیدی که لباس و جامه درویش و زاهد و عابد را پوشیده، او را عابد و زاهد بدان که آنچه که تو در مورد دیگران میگویی، در واقع از درون خودت میگویی، و بر اساس درون خودت دیگران را قضاوت نکن. یعنی در حق کسانی که لباس زاهدان را پوشیده اند و تا زمانی از آنان خلافی سر نزد، گفتاری خلاف آنچه که میبینی نگو.)
ور ندانى كه در نهانش چيست
محتسب را درون خانه چكار؟
( اگر ندانی که در قلب و درون شخصی که تظاهر به پارسائی میکند و جامعه پارسایان را پوشیده، چه هست، و نمیتوانی دانست چرا که به احوال درونی اشخاص جز خود شخص و خدای او کسی خبر ندارد، در نتیجه به احوال او هم گیر نده و دخالت نکن، چرا که کار محتسب (پاسبان) ، این نیست که مشکلات داخل خانه را رسیدگی کند، در خانه تو آزادی که هر کاری بکنی، کار پاسبان مربوط به بیرون از خانه میشود، و آنجا انجام وظیفه میکند و پاسدار قانون است. )
و مانند محتسب( پاسبان) باش که فقط به آنچه در بیرون میبیند کار دارد و نه آنچه که در درون خانه است.
گلستان سعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان، حکایت اول
تیر ۲۲، ۱۳۹۱
بشار اسد چه باید بکند؟
میفرمایند : ملت مثل دریا میمانند و حکومت مثل کشتی، و کشتی وقتی میتواند در این دریا سفر کند که دریا آرام باشد و دچار طوفان نشده باشد. هر چقدر دریا طوفانیتر باشد، احتمال غرق شدن کشتی بیشتر است.
بشار اسد که حکومت را از پدرش به ارث برده است، فعلا در دریای طوفانی کشتی حکومت خود را میراند و هر لحظه احتمال فرو رفتن و یا چپ شدن این کشتی میرود.
قبل از اینکه به بشار اسد بپردازم دوست دارم به سال ۱۳۵۶ در ایران برگردم یعنی سالی که با برنامه ریزی قبلی غرب، شاه فقید ایران فضای باز سیاسی اعلام کرد و عدهای روشنفکر نما، دست در دستان آلودهٔ عدهای خائن به وطن گذاشتند و با سؤ استفاده از موقعیت، مقدمات ذلّت ملت و مملکت را فراهم کردند.
کافی بود شاه فقید ایران، از همین فضای باز سیاسی استفاده کرده، و هر شب بمدت یک یا دو ساعت یک برنامهٔ مناظره بین گروههای مخالف و موافق خود در تلویزیون ملی و سراسری ایران ترتیب میداد و روشنفکران واقعی و تحصیل کردهٔ ایرانی، همانند دکتر شجاع الدین شفا و دکتر زرین کوب و دیگر روشنفکران و تحصیلکردگان واقعی، در مقابل عدهای ابله، نادان که فقط سفسطه و دروغگویی ازشان بر میآمد، در جلو چشم مردم به گفتگو مناظره و بحث، میپرداختند.
اگر خمینی را با تو سری میاوردند و در جلو دوربین و چشم میلیونها ایرانی از او میخواست که راجع به توضیح المسألش توضیح دهد و اگر تمامی ادعاها و دروغهای این روشنفکران بیسواد و یا مغرض ، در مقابل چشم مردم به بحث گذاشته میشد، من فکر نمیکنم دیگر صدایی و یا مخالفتی از کسی در ایران برمیخاست، چرا که مردم فهمیده تر و باهوش تر از آنی هستند که تصور میشوند و آنان را ناگاهی و سانسور بسوی پرتگاه میبرد و نه آگاهی و آزادی.
اما آنچه که بشار اسد میبایستی انجام دهد، درست همان کارییست که شاه فقید ایران در باره آن غفلت کرد، یعنی ترتیب دادن گفتگو در جلو چشم مردم، هر شب، هر روز، پیدرپی و مدام، و شنیدن و به بحث گذاشتن، مسائل مورد اختلاف در بین یک ملت.
بجای بردن سلاح به خیابان ها، آگاهی به خیابانها سرازیر کند، مطمئنا خود مردم وقتی بخطرات آنچه که در انتظارشان هست، پی ببرند، به بشار اسد مهلت میدهند که با روشی متمدن و با صلح، خود را کنار بکشد و جایش را به یک وطنپرست بدهد، نه اینکه سناریوی توحشی که در لیبی اجرا شد، و در پی آن دها تن طلا و ذخائر عظیم مالی، نفتی لیبی به یغما برده شد، زیر ساختهای کشور نابود شد، خرابی و توحش جای تمدن و فضای شهری را گرفت و در عوض یک صندوق پلاستیکی قرمز به نام صندوق رای دادند دستشان و به ریش و گیسشان خندیدند، و لیبی نیز مانند ایران نه تنها به آزادیهای سیاسی نرسید، بلکه آزادیهای اجتماعی و شخصی، آرامش و امینیت و سلامت روحی و ثروت عظیمش را نیز از دست داد. و لیبی اگر شانس بیاورد، ۵۰ سال دیگر میتواند تازه به آرامش برسد.
پرچم ایران: زندگی، پاکی، عشق...... هدیه مغان
سه تن از مغان زرتشتی برای دیدار عیسی مسیح حرکت میکنند، و برای عیسی مسیح سه هدیه میبرند، سه سنگ قیمتی، سه جواهر یکی مروارید، به رنگ سپید یعنی رنگ پاکی ، دیگری یاقوت، رنگ قرمز که رنگ عشق است، و زمرد که سبز و رنگ حیات و زندگی ایست. پرچم ایران با سه رنگ سبز، سپید و قرمز به معنای ، زندگی، پاکی و عشق است.
رمزی از رموز منطق الطیر عطّار، این داستان در ادبیات اروپا با عنوان هدیه مغان شناخته میشود.
علم ستاره شناسی ایرانیها در دنیای باستان، معروف است، در زمانی که مریم مقدس به زمان زایمان نزدیک میشده است، ستاره شناسان ایرانی، طلوع یک ستاره و یا یک پیغمبر را رصد میکنند و سه پادشاه ایرانی به راه میافتند و در زمانی که مسیح به دنیا میاید بر بالای سر او ظاهر میشوند و به نوزاد مریم سه هدیه میدهند، یک جواهر زمرد به رنگ سبز به نشانهٔ زندگی، یک مروارید به رنگ سپید به نشانهٔ پاکی و یک یاقوت به رنگ سرخ به نشانهٔ عشق.
هفت شهر عشق را عطّار گشت
هنوز حتی یک تن هم پیدا نشده است تا بتواند، هفت وادی عطّار را شرح دهد و یا بفهمد. (مولانا گوید:
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت)
عطار، هفت شهر عشق را گشت و مولانا که خود اقیانوس ایست اعجاب آور، که خود اعجوبهای در حکمت و معرفت است تا جایی که متفکرین قرن ۲۱ در عظمت افکار او درمانده اند، ( پر فروشترین کتاب در سال ۲۰۰۵ در آمریکا کتاب دیوان مولانا بوده است) خودش را در مقابل عطار اندر خم یک کوچه میداند، شگفت انگیزه.
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تأثیر دل او ..... بیدل و شیدا شدم
عبدالحسین زرینکوب در صدای بال سیمرغ، بخش ۱۷ میگوید:
شعر عطار، آنگونه که خودش آنرا درک میکند شعر درد، شعر جنون، و شعر بیخودی است. چیزی است که به قول خودش عقل با آن بیگانگی دارد و با اینحال شعر حکمت است .
هفت شهر عشق عطّار
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا
بعد از این روی ... روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره .... قلزم گرددت
وادی اول: طلب
چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار
در دل تو یک طلب گردد هزار
وادی دوم: عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد
وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کار افتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت)
عطار، هفت شهر عشق را گشت و مولانا که خود اقیانوس ایست اعجاب آور، که خود اعجوبهای در حکمت و معرفت است تا جایی که متفکرین قرن ۲۱ در عظمت افکار او درمانده اند، ( پر فروشترین کتاب در سال ۲۰۰۵ در آمریکا کتاب دیوان مولانا بوده است) خودش را در مقابل عطار اندر خم یک کوچه میداند، شگفت انگیزه.
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تأثیر دل او ..... بیدل و شیدا شدم
عبدالحسین زرینکوب در صدای بال سیمرغ، بخش ۱۷ میگوید:
شعر عطار، آنگونه که خودش آنرا درک میکند شعر درد، شعر جنون، و شعر بیخودی است. چیزی است که به قول خودش عقل با آن بیگانگی دارد و با اینحال شعر حکمت است .
هفت شهر عشق عطّار
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا
بعد از این روی ... روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره .... قلزم گرددت
وادی اول: طلب
چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار
در دل تو یک طلب گردد هزار
وادی دوم: عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد
وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کار افتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
اشتراک در:
پستها (Atom)