تیر ۰۱، ۱۳۹۱

سفر به دوره دنیا با تصویر ۲۱






گل پیچک


ساقۀ گل پیچک
به سادگی شـکست
هماننـد گردن من
اما دوباره از همان‌جا
جوانه زد و شـکفت
من هم
همان آبی را می‌نوشـم
که پیچک می‌نوشـد
همان نوری را می‌گیرم
که پیچـک می‌گیرد
پـس من هم
مثـل پیچک
ساقه‌ای خـواهم داشت
نیــرومند
 

هوشینو تومی هیرو شاعر ژاپنی 

خرداد ۳۱، ۱۳۹۱

ز نایف روسیاهی در دو عالم , جدا هرگز نشد واﷲ اعلم


ولیعهد! ملعون و جنایتکار و جوانمرگ!! شدهٔ عربستان با ۷۸ سال سنّ، تحفه‌ای بنام نایف بن عبد العزیز، به جبران بردن نفت و گاز خلیج پارس و به پاس دزدی از خزانه ملت ایران و به رسم سپاس و نمک شناسی‌، از ملت ایران که این وحشی‌ها را از نابودی و نیستی‌ نجات داده و اینها را که تا پیش از فتنه غربی‌ها در ایران که در سال ۵۷ رخ داد ، بروی زمین گرسنه و پا برهنه میخزیدند، و افتخار امیرشان، رقصیدن در جلو شاهنشاه ایران بود، و امروزه از صدقه سر ملت ایران و ایرانی‌ ها، کاخ نشین شده‌اند،

قسم یاد کرده بود که اثری از ایران و ایرانی‌ بروی زمین نگذارد و بهانهٔ اینکار را هم، رافضی بودن ایرانیها اعلام کرده بود، چرا که به اعتقاد او، ایرانی‌ها با این مذهب من درآوردی شیعه‌ برای از بین بردن اسلام عزیز و لطمه زدن به اسلام در تلاشند! (ایرانی‌ هم از خود اسلام میکشد ، هم از مسلمان‌های معتقد به اسلام، و هم از دنیا و دشمنان اسلام! از وقتی که آن منحوس کبیر، خمینی جانی در لباس روحانی، و در خدمت دستگاه‌های اطلاعاتی‌ غربی، وارد ایران شد، چه بروز ایران و ایرانی آمده که طایفهٔ دزدان یعنی‌ اعراب با همدستی طایفهٔ غلامان یعنی‌ ترکان ذلیل، که هر دو از نوکران بی‌ چون و چرای انگلیس میباشند برای کهن‌ترین ملت دنیا چه عهد‌ها می‌بندند، چه قسم‌ها میخورند و چه خیالات خامی در سر می‌پرورانند.)

بهرحال این ملعون هم بیش از مرگ، دهان کثیفش را بیش از توان آروارهِ کثیف ترش باز کرده و شکر مفت خورده بود که گور به گور شد.

میفرمایند، عرب را میتوان از داخل بیابان بیرون کشید و شهر نشین و حتی کاخ نشینش کرد ولی‌ بیابان و توحش را نمیتوان از داخل عرب بیرون کشید. و این یک سخن نژاد پرستانه نیست، این یک تجربه جامعه شناسی‌ است، شاهد و مثال آنهم همین ولیعهد به فاک فنا رفته عربستان، که با تجربه ۷۸ سال خر سنّی، با میلیاردها ثروت که از راه دزدی از خزانه ملت ایران بدست آورده بود و با گشتن و دیدن تمام دنیا، به اندازهٔ یک جو، مدنیّت، انسانیت و شعور در وجودش نداشت تا بداند که مردمان، صرف نظر از اینکه دارای چه نژاد، ملیّت، دین، جنسیت و مرامی باشند، در وحلهٔ اول مخلوق خدایی هستند که او ادعای شناخت و دوستی‌ و پیروی از احکامش را میکرد، در وحلهٔ بعدی، انسانند و میبایستی به چشم انسان به آنها نگاه کرد، و ابلهانه به ثروت باد آوردهٔ میلیاردی خویش مغرور نشد، و با توهم عمر جاودان، برای نابودی یک ملت نقشه نکشید، و مزدورانی را از سراسر دنیا استخدام نکرد که در آن کشور خرابیهای بیشتر ببار بیاورند، جوانان ایران را به اعتیاد و نیستی‌ بکشند، سعی‌ مذبوحانه در خدشه دار کردن آبروی ایرانی‌ با بستن دروغ و تهمت به این ملت نجیب، داشته باشند، و از رنجی‌ که این ملت به واسطهٔ یک مشت دزد، قاتل میکشند، خوشحال شوند.

از اعمال تاسفبار و جنایتکارانهٔ این از خدا بیخبر بدرک واصل شده، میتوان از به رگبار بستن حجاج ایرانی‌ و کشتن بیش از ۳۰۰ ایرانی‌ در مکه در ایام حج در سال ۱۳۶۶ نام برد . در آن زمان او وزیر عربستان بود.

او فرزند خلیفه عبدالعزیز (خلیفه پیشین عربستان سعودی) وهمچنین برادر فهد بن عبدالعزیز (خلیفه پیشین عربستان سعودی) می‌باشد عبدالله بن عبدالعزیز (خلیفه کنونی عربستان سعودی) نیز برادر ناتنی اوست. او در ۲۷ اکتبر ۲۰۱۱، پنج روز پس از مردن سلطان بن عبدالعزیز، توسط عبدالله بن عبدالعزیز بعنوان ولیعهد عربستان سعودی انتخاب شده بود.

نایف رفت، نایف‌ها هم خواهند رفت، تا رو سیاهی اینبار صورت کدام هزار پدر را رنگ بزند.

تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را

عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه می دانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه می دانی؟

لبریز می غمها، شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه می دانی؟

یك سلسله دیوانه، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو، افسانه چه می دانی؟

من مست می عشقم، بس توبه كه بشكستم
راهم مزن ای عابد، میخانه چه می دانی؟

عاشق شو و مستی كن، ترك همه هستی كن
ای بت نپرستیده، بتخانه چه می دانی؟

تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را
مقصود یكی باشد، بیگانه چه می دانی؟

دستار گروگان ده، در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه می دانی؟

ضایع چه كنی شب را، لب ذاكر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه می دانی؟
...
(هما میرافشار)


سفر به دوره دنیا با تصویر ۲۰








ای برادر تو همان اندیشه ای , ما بقی خود استخوان و ریشه ای

گاهی ما مرد‌ها فراموش می‌کنیم از کجا آمده ایم و عاقبت به کجا می‌رویم. گاندی 



آن خانه لطيفست نشانهايش بگفتيد
از خواجه‌ي آن خانه نشاني بنماييد

يك دسته‌ي گل كو؟ اگر آن باغ بديديد
يك گوهر جان كو؟ اگر از بهر خداييد

با اين همه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد


خرداد ۳۰، ۱۳۹۱

داستانی‌ که تا بحال گفته نشده است

۱۱۸- این هروس میباشد.
۱۱۹- این مرد خدای خورشید مصریان در سه هزار سال پیش از میلاد مسیح بوده است.
۱۲۰- خدای خورشید با تمام خصلتهای که برای خورشید در نظر می‌گرفتند.
۱۲۱- ما از طریق باستان شناسی‌ و خواندن خط هیرگلیف مصر باستان، دربارهٔ‌ این خدا بسیار میدانیم.
۱۲۲- هروس خدای روشنی و نور دشمنی به اسم ست داشته است.
۱۲۳- ست خدای شب و تاریکی‌ بوده است.
۱۲۴- بر اساس داستنهای اسطوره، هروس هر صبح در مبارزه بر ست غلبه میکرده است.
۱۲۵- و برعکس شبها، ست برنده میشده و هروس را بدنیای زیر زمین میفرستاده است.
۱۲۶- بسیار مهم است که بدانید، مبارزه بین تاریکی‌ و روشنایی، خوبی‌ و بدی
۱۲۷- مهمترین مبحث و مبارزه در اسطوره‌های باستانی است.
۱۲۸- و امروز هم یکی‌ از مهمترین مباحث در بسیاری از سطوح میباشد.

۱۲۹- داستان هروس به این شرح است:
۱۳۰- هروس در ۲۵ دسامبر از مادری باکره بدنیا آمد.
۱۳۱- زمان تولد وی همراه است با فرود آمدن یک ستاره.
۱۳۲- درحالی‌که سه پادشاه پارسی برای تاج گذاری وی حاضر شدند.و به او سه جواهر به رنگ‌های سبز(زمرد)، سپید(صدف) و قرمز(یقوت) دادند. (رنگ‌های پرچم ایران که از این سه رنگ تشکیل شده ریشه در این داستان دارد که عطار بزرگ آنرا شرح داده است.)

۱۳۳- در سن دوازده سالگی او معلم بود.
۱۳۴- در سن سی‌ سالگی او به وسیلهٔ انپ غسل تعمید شد و دوران وزارتش شروع شد.
۱۳۵- هروس دوازده تا شاگرد داشت که با او همه جأ بودند.
۱۳۶- از معجزات هروس، شفا دادن مریض‌ها و روی آب راه رفتن است.
۱۳۷- از نام‌های دیگر هروس، می‌توان حقیقت و نور را نام برد.
۱۳۸- همچنین او را با نام‌های، مسیح پسر خدا، چوپان خوب، بره خدا، و بسیاری دیگر مینامیدند.
۱۳۹- هروس بخاطره خیانت یکی‌ از یارانش بنام طوفان، به صلیب کشیده شد، به خاک سپرده شد و بعد از سه روز دوباره زنده شد.
۱۴۰- ویژگیهای هروس به بسیاری از مذاهب دنیا رخنه کرده است.
۱۴۱- بطوری که بسیاری از ادیان دیگر دنیا، خدایان داستان شبیه داستان اسطوره‌ای هروس دارند.

۱۴۲- فریگیا اتیس ۲۵ دسامبر از مادری باکره بدنیا میاید.
۱۴۳- بصلیب کشیده میشود، در گوری قرار داده شده و بعد از سه روز دوباره زنده میشود.

۱۴۴- کریشنا در هند از مادر باکره بنام دوکی بدنیا میاید و هنگام تولدش یک ستاره فرو می‌افتد که نشان تولد وی میباشد.
۱۴۵- او با شاگردانش میگشت و معجزه انجام میداد، و بعد از مرگ دوباره زنده شد.

۱۴۶- در یونان دیویونس از مادری باکره در روز ۲۵ دسامبر بدنیا آمد.
۱۴۷- وی معلمی در سفر بود و معجزه میکرد، از جمله تبدیل آب به شراب از معجزات اوست.
۱۴۸- او همچنین با نام‌های شاه شاهان، پسر خدا، الفا و امگا وغیره شناخته میشد.
۱۴۹- و بعد از مرگ، دوباره زنده شد.

۱۵۰- در ایران میترا در ۲۵ دسامبر بدنیا آمد.
۱۵۱- وی دوازده تا شاگرد داشت و معجزه میکرد.
۱۵۲- او سه روز بعد از مرگ دوباره زنده شد.
۱۵۳- او با نام های، حقیقت، نور و نام‌های دیگر شناخته میشد.
۱۵۴- و از همه جالبتر در بار میترا این هست که روز دعا و روز مقدس روز یکشنبه بوده است.

۱۵۵- حقیقت اینستکه در تمام دنیا و در دوره‌های زمانی‌ مختلف، خدایانی با ویژگیهای مشابه وجود داشته اند.
۱۵۶- و همه با این ویژگیها شناخته می‌شدند.

۱۵۷- سوال اینجاست که چرا همهٔ این خدایان دارای این ویژگیهای یکسان هستند.
۱۵۸- چرا همگی‌ از مادری باکره و روز ۲۵ دسامبر بدنیا آمدند.
۱۵۹- چرا سه روز بعد از مرگ، دوباره زنده میشود.
۱۶۰- چرا همگی‌ دارای دوازده شاگرد یا پیرو نزدیک هستند.

۱۶۱- اجازه بدید به آخرین مسیح با دقت بیشتری نگاه کنیم.
۱۶۲- عیسی مسیح از مادری باکره به اسم مریم در ۲۵ دسامبر در بتلهم بدنیا میاید.
۱۶۳- در زمان تولدش یک شهاب در شرق فرود میاید.
۱۶۴- سه پادشاه پارسی برای تاج گذاری او حاضر میشوند.
۱۶۵- او یک معلم هست و دوازده تا شاگرد دارد و در سی‌ سالگی به دست یونس غسل تعمید میشود.
۱۶۶- و از آن زمان دوران صدارت او شروع میشود.
۱۶۷- دوازده شاگرد عیسی مسیح همه جأ همراه او بودند و عیسی معجزاتی داشت از قبیل شفا دادن بیماران.
۱۶۸- و بر روی آب راه میرفته و بعد از مرگ دوباره زنده میشود.
۱۶۹- عیسی با نام‌های، پادشاه پادشاهان، پسر خدا و
۱۷۰- روشنای دنیا، الفا و امگا، بره خداوند و غیره نامیده میشده است.
۱۷۱- و بعد از اینکه یکی‌ از شاگردانش به او خیانت می‌کند و او را به سی‌ سکه نقره میفروشد.
۱۷۲- بصلیب کشیده میشود و در یک گور قرار داده میشود و بعد از سه روز دوباره زنده میشود.
۱۷۳- و به آسمان عروج می‌کند.



تمامی این داستان که در بین مردم دنیا به اشتراک گذاشته شده است، بر حسب علم ستاره شناسی‌ پارسی توضیح داده میشود:
۱۷۴- اولا که زمان تولد کاملا برحسب محاسبات نجومی پارسی میباشد.
۱۷۵- ستارهٔ سیروس یا شباهنگ، در شرق درخشانترین ستاره از صور فلکی شعرای یمانی میباشد.
۱۷۶- در روز ۲۴ دسامبر این ستاره بر روی یک خط با سه ستارهٔ دیگر در روی کمربند جبار قرار می‌گیرد.
۱۷۷- این سه ستاره درخشان بر روی کمربند جبار، از زمان خیلی‌ قدیم بنام
۱۷۸- سه پادشاه پارسی شناخته می‌شدند,
۱۷۹- و این سه پادشاه و ستارهٔ سیروس یا شباهنگ
۱۸۰- در روز ۲۵ دسامبر همگی‌ بطرف طلوع خورشید متمایل میشوند.
۱۸۱- بهمین خاطر هست که این سه پادشاه، ستارهٔ سیروس(کورش کبیر) یا شباهنگ را همراهی میکنند.
۱۸۲- و محل طلوع خورشید یا تولد خورشید را نشان میدهند و آنرا تعیین میکنند.
۱۸۳- مریم باکره، صورت فلکی دوشیزه میباشد، همچنین بعنوان دوشیزه دوشیزه گان شناخته میشود.
۱۸۴- صورت فلکی دوشیزه به معنی باکره میباشد.
۱۸۵- صورت فلکی دوشیزه همچنین بمعنی‌ خانه نان میباشد.
۱۸۶- نشان صورت فلکی دوشیزه یک باکره هست که یک دسته گندم در دست دارد.
۱۸۷- خانه نان و دسته گندم نشانهٔ ماه‌های اوت و سپتامبر میباشند که وقت برداشت خرمن میباشد... ماه‌های پاییز
۱۸۸- اسم بتلهم در واقع بمعنی‌ خانه نان میباشد.
۱۸۹- نام بتلهم هم همچنین نشان صورت فلکی دوشیزه میباشد.
۱۹۰- یعنی‌ یک جای در آسمان‌ها و نه محلی بر روی زمین.

۱۹۱- یکی‌ از جالبترین پدیده‌های که در ۲۵ دسامبر اتفاق میافته، بلندترین شب سال است. شب یلدای پارسی که ایرانیان آنرا هر ساله جشن میگیرند.
۱۹۲- از کوتاهترین شب سال در تابستان به بعد، روز‌ها شروع به کوتاه تر شدن و سرد شدن میکنند.
۱۹۳- اگر از نیمکره شمالی‌ به این پدیده نگاه بشه
۱۹۴- به نظر میرسه که خورشید بطرف جنوب حرکت می‌کنه و به تدریج کمتر قابل رویت میشود.
۱۹۵- با کوتاه شدن روزها و پایان فصل خرمن چینی‌، نزدیک شدن شب یلدا احساس می‌شه
۱۹۶- که این دوره نزد نیاکان ما به نماد روند مرگ شناخته میشد.
۱۹۷- درواقع مرگ خورشید شناخته و نامیده میشد.
۱۹۸- و همه میگفتن که در روز ۲۲ دسامبر خورشید میمیرد و در این سه روز خورشید دیده نمی‌شد.
۱۹۹- خورشید به مدت شش ماه همواره به طرف جنوب حرکت کرده
۲۰۰- و در اینزمان به پایین‌ترین نقطه خود در آسمان می‌رسد.

۲۰۱- اینجا یک اتفاق جالب میافته
۲۰۲- خورشید حرکت بطرف جنوب را به مدت سه روز متوقف می‌کند.
۲۰۳- در مدت این سه روز توقف، خورشید در نزدیکی‌
۲۰۴- صورت فلکی چلیپا یا صلیب جنوبی قرار می‌گیرد.
۲۰۵- و در روز ۲۵ دسامبر، خورشید یک درجه حرکت می‌کند ولی‌ اینبار بطرف شمال.
۲۰۶- که دلیل بلند شدن و گرم شدن روز‌ها و بهار همین پدیده است.
۲۰۷- و به همین دلیل گفته میشده است که
۲۰۸- خورشید بر روی یک صلیب میمیرد، و بعد از سه روز، دوباره زنده میشود و تولدی دیگر مییابد.
۲۰۹- و درست بهمین دلیل هست که عیسی مسیح و تعداد بیشماری از خدایان باستانی
۲۱۰- دارای خصوصیات های مشترکی از قبیل به صلیب کشیده شدن، بعد از سه روز دوباره زنده شدن و غیره میباشند.



۲۱۱- دوباره پدیدار شدن خورشید و تغییر جهت حرکتش از جنوب به شمال
۲۱۲- در نیمکره شمالی‌ هست که باعث بوجود آمدن بهار و تبّرک میشود.
۲۱۳- آنها زنده شدن خورشید را تا بهار که روز‌و شب یکسان میشد جشن نمیگرفتند.
۲۱۴- یعنی‌ تا عید پاک
۲۱۵- دلیلش اینبود که اعتقاد داشتن تا وقتی‌ که شب و روز یکسان میشود یعنی‌ تا روز اول بهار خورشید هنوز رسما بر بدی و تاریکی‌ پیروز نشده است و این روزی است که خوبی‌ بر بدی پیروز میشود در ایران به این روز نوروز گفته میشود و آنرا جشن میگیرند.

۲۱۶- چون در بهار روزها بلندتر از شب‌ها میشوند.
۲۱۷- و همه چیز در بهار دوباره زنده میشود.


۲۱۸- همچنین یکی‌ از مشخص‌ترین نماد نجومی در بار عیسی مسیح
۲۱۹- دوازده شاگرد یا یارانش میباشد.
۲۲۰- آنها مشخصا همان دوازده صور فلکی در آسمان هستند.

 ۲۲۱- که در اطراف خورشید یا همان عیسی مسیح در حرکت هستند.
۲۲۲- این عدد دوازده در تمام انجیل مرتباً تکرار شده است.
۲۲۳- در نگاهی‌ دیگر به صور فلکی صلیب چلیپا یا تصویری از زندگی‌ خورشید
۲۲۴- در می‌یابیم که این فقط یک سمبل هنری یا وسیله‌ا‌ی برای نشان دادن کار خورشید نیست.
۲۲۵- بلکه درواقع یک سمبل مقدس برای پارس ها، هندو ها، بوداییسم و و بوده است.

۲۲۶- از سنگ نوشتها چنین میخوانیم که:

۲۲۷- این یک سمبل مقدس مسیحیت نیست.
۲۲۸- این یک انطباق و کپی‌ از صلیب چلیپی پارس هاست.
۲۲۹- برای همین عیسی مسیح در فرهنگ‌های قدیمی‌، همیشه با سر خود بر صلیب نشان داده شده است.
۲۳۰- چون عیسی همان خورشید است.
۲۳۱- پسر خدا، روشنایی جهان
۲۳۲- معراج کننده نجات بخش
۲۳۳- که دوباره باز خواهد گشت.
۲۳۴- همچنانکه هر صبح طلوع می‌کند.
۲۳۵- با جلال و شکوه خدایی
۲۳۶- و در مقابل تاریکی‌ از شما دفاع می‌کند.
۲۳۷- همونطوری که هر روز صبح، دوباره متولد میشود.
۲۳۸- و آمدنش را بر روی ابرها می‌شه دید.
۲۳۹- در بالای آسمان با تاجی از خار می‌نشیند.
۲۴۰- که همان تیغه‌های تابش نور خورشید است.

۲۴۱- در بین استعاره‌های نجومی زیادی که در نجوم پارسی وجود داره
۲۴۲- یکی‌ از مهمترین آنها عصر‌های زمانی‌ میباشد.
۲۴۳- در تمام کتب آسمانی که وجود دارد، منابع متعددی به عصر‌های زمانی‌ اشاره دارند.
۲۴۴- برای درک بهتراین مطلب، ما باید ابتدا پدیده ی
۲۴۵- به نام تقدم اعتدال را بشناسیم.

۲۴۶- در نجوم پارسی باستان
۲۴۷- دریافته بودند که تقریبا هر ۲۱۵۰ سال، طلوع خورشید در اعتدال بهار
۲۴۸- با صور فلکی مختلف بطور یکجا همراه خواهد بود.
۲۴۹- دلیل اینکار چرخش زمین بدور محور خود درحالیکه بدور خورشید هم میگردد میباشد.
۲۵۰- به این پدیده میگویند حرکت تقدیمی چون صور فلکی حرکتی‌ برعکس دارند.
۲۵۱- نسبت بحرکت طبیعی که در هر دوره در سال دارند.
۲۵۲- زمان لازم که هر دوازده صور فلکی در یکزمان قابل رویت بشوند در حدود هر ۲۵۷۶۵ سال میباشد.
۲۵۳- و اینسال را سال بزرگ مینامند.
۲۵۴- و در زمان باستان، پارسها از این امر خبر داشتند.
۲۵۵- و آنها هر ۲۱۵۰ سال را یک دوره سنی‌ میگفتند.
۲۵۶- از سال ۴۳۰۰ قبل از میلاد تا سال ۲۱۵۰ قبل از میلاد را عصر گاو بود.
۲۵۷- از سال ۲۱۵۰ قبل از میلاد تا سال اول میلاد را عصر حمل میگفتند.
۲۵۸- از سال اول میلاد تا سال ۲۱۵۰ عصر ماهی‌(حوت) است، عصری که ما هنوز در آن هستیم. و بهمین دلیل ایرانی‌‌ها بر سر سفره هفت سین ماهی‌ میگذارند، کاری که دشمنان ایرانی‌ با آن بشدت مخالفت میکنند. چرا که پرده از عظمت علم نجوم در نزد پارس‌ها بر میدارد.

۲۵۹- و حدود سال ۲۱۵۰ ما وارد عصر جدید که دلو هست می‌شویم.
۲۶۰- نجوم پارسی منعکس کنندهٔ نمادین جنبش این سه دوره هست.
۲۶۱- و دوره چهارم را نیز برسمیت میشناسد.

۲۶۲- بر طبق تورات، وقتی‌ موسی با ده فرمان از کوه سینا برمیگردد.
۳۶۳- به صلیب کشیده میشود و میمیرد و دوباره زنده میشود و به آسمان معراج می‌کند.
۳۶۴- در واقع چیزی جز سرنوشت فرزند ژوپیتر را ارائه نمیدهیم.

۳۶۵- در یک سند دیگر، جاستین مرتیر می‌گوید:
۳۶۶- عیسی را یک باکره بدنیا آورد.
۳۶۷- و اگر این را قبول کنیم در واقع سرگذشت پرسوس را قبول کرده ایم.

۳۶۸- کاملا واضح است که مسیحیان اولیه
۳۶۹- میدانستند که دین‌شان و دینهای باستانی، شبیه یکدیگرن
۳۷۰- برای همین جاستین برای رفع این مشکل یک راه حل میدهد.
۳۷۱- او می‌گوید که این دست پخت شیطان است!

۳۷۲- شیطان قبل از عیسی مسیح بر روی زمین میاید و دین‌هایی‌ را با مشخصات بنیادی دین عیسی مسیح در دوران باستان درست می‌کند!
۳۷۳- مشخصات بنیادی دین مسیحیت، شگفت انگیزه!!
۳۷۴- این مردم درواقع فکر می‌کنند که ۱۲۰۰۰ سال هست که دنیا بوجود آمده است.
۳۷۵- قسم میخورم که این حرف درسته
۳۷۶- از یکی‌ از این آدما پرسیدم، "خوب، پس فسیل دیناسورها چی‌ میشن"
۳۷۷- جواب داد، "فسیل دیناسورها؟؟؟ خدا این فسیلها رو گذاشته که ایمان ما رو امتحان کند"
۳۷۸- من فکر می‌کنم، خدا ترا آفریده که ایمان مراامتحان کند

۳۷۹- انجیل, تورات، قرآن، چیزی بجز کپی داستان‌های باستانی پارسی نیستند.
۳۸۰- مثل تقریبا همه اسطورهای مذهبی‌ دیگه
۳۸۱- درواقع، مسائل میتوانند ویژگی‌‌های یک شخصیت را
۳۸۲- به شخصیت جدید دیگه که در خود کتاب وجود داره، منتقل کنند.

۳۸۳- در کتب عهد عتیق داستان یوسف نوشته شده است.
۳۸۴- یوسف یک الگو برای عیسی میباشد.
۳۸۵- تولد یوسف یک معجزه بود، تولد عیسی یک معجزه بود.
۳۸۶- یوسف ۱۲ تا برادر داشت، عیسی ۱۲ تا شاگرد داشت.
۳۸۷- یوسف به ۲۰ سکه نقره فروخته شد، عیسی به ۳۰ سکه نقره فروخته شد.
۳۸۸- برادر یوسف او را فروخت، شاگرد عیسی او را فروخت.
۳۸۹- یوسف رسالتش را در سنّ ۳۰ سالگی شروع کرد، عیسی رسالتش را در سنّ ۳۰ سالگی شروع کرد.
۳۹۰- و این شباهت‌ها همچنان ادامه پیدا می‌کند.
۳۹۱- بجز انجیل، حتی یک سند تاریخی‌ وجود ندارد که نشان دهد یک شخصی‌
۳۹۲- به نام عیسی پسر مریم وجود داشته است.
۳۹۳- که با ۱۲ شاگردش در سفر بود و مردم را درمان میکرده است.
۳۹۴- تعداد بیشماری تاریخ نگار در اطراف مدیترانه میزیستند.
۳۹۵- چه در زمان خود عیسی و چه بعد از او
۳۹۶- و چند نفر از این تاریخ نگارا، راجع به عیسی نوشته اند؟
۳۹۷- هیچکدام

۳۹۸- این بمعنای این نیست که، مدافعان تاریخ مسیحیت، سند رو نکردند.
۳۹۹- چهار تاریخ نگار را در رابطه با اثبات وجود عیسی می‌شه نام برد.

۴۰۰- پلینیوس جوان، سوتنیوس و تکیتوس، سه نفر اول
۴۰۱- در بهترین حالت تنها چند جمله کوتاه راجع به عیسی در تاریخی‌ که نوشته اند، ثبت کردند.
۴۰۲- و آنهم فقط مربوط میشود به نام کریستوس یا کریاستوس.
۴۰۳- که آنهم درواقع اسم نیست، بلکه یک شهرت هست و به معنی‌ "مسیح موعود"
۴۰۴- چهارمین منبع، جسفوس میباشد که چند صد سال هست که تقلبی بودنش ثابت شده است.
۴۰۵- ولی‌ متاسفانه هنوز که هنوز بعنوان مدرک واقعی‌ در نظر گرفته میشود.
۴۰۶- اگر مردی وجود داشته که بعد از مرگ، جلو چشم همگان زنده شده و به آسمان عروج کرده است.
۴۰۷- و معجزاتی کرده، می‌‌بایستی‌ حتما در تاریخ ثبت میشده است.
۴۰۸- درحالیکه وقتی‌ اسناد تاریخ را بررسی‌ می‌کنیم، میبینیم اینطور نیست.
۴۰۹- و به احتمال خیلی‌ زیاد، شخصی‌ به نام ‌عیسی اصلا وجود نداشته است.

۴۱۰- "دین مسیحی‌ یک تقلید مسخره از پرستش خورشید هست"
۴۱۱- "که در آن، یک مرد به نام مسیح را بجای نام خورشید گذاشته اند"
۴۱۲- "و این مرد را همان گونه پرستش میکنند که زمانی‌ خورشید را پرستش میکردند - توماس پایین"

۴۱۳- ما نمیخواهیم بی‌ احترامی کنیم، ولی‌ ما پیرو حقیقت هستیم.
۴۱۴- ما نمیخواهیم احساسات کسی‌ را جریحه دار کنیم، ما میخواهیم علمی‌ برخورد کنیم.
۴۱۵- مطلبی را که ما بعنوان حقیقت دریافته ایم.
۴۱۶- اینستکه مسیحیت براساس حقیقت نیست.
۴۱۷- مسیحیت چیزی جز یک داستان پارسی نیست.
۴۱۸- که سیاست آن را بزرگ کرده است.

۴۱۹- حقیقت اینستکه عیسی همان خدای خورشید در فرقه دینی سابق میباشد.
۴۲۰- و مانند دیگر خدایان اسطوره ای، یک شخصیت افسانه‌ای میباشد.
۴۲۱- و این نظام سیاسی میباشد که شخصیت عیسی را شکل واقعی‌ داده است.
۴۲۲- برای کنترل اجتماع

۴۲۳- در ۳۲۵ سال پیش در روم، کنستانتین ، در گرد همائی از شیوخ
۴۲۴- دکترین و انگیزه دین مسیحی‌ را در این نشست پی‌ ریزی کرد.
۴۲۵- و بعد از آن یک دوره طولانی سراسر تقلب و خونین دین مسیحی‌ شروع شد.
۴۲۶- واتیکان مسول نگهداری این سیاست خفه کننده در تمام اروپا بود.
۴۲۷- و دوران تاریک قرون وسطا را بوجود آورد.
۴۲۸- همچنین وقایع نظیر جنگهای صلیبی و دادگاه‌های تفتیش عقاید را باعث شد.
۴۲۹- مسیحیت و تمامی ادیان قدیمی‌ همگی‌ یه تقلب و فریب تاریخی‌ است.
۴۳۰- ادیان انسانها را از طبیعت و از یکدیگر جدا کرده است.
۴۳۱- و باعث اطاعت کورکورانه از دولتیان شده است.
۴۳۲- دین حس مسئولیت را از مردم گرفته با این اعتقاد که همه چیز تحت کنترل خدا است.
۴۳۳- و جنایات وحشتناک با مشیت و خواست خدا توجیه میشود.
۴۳۴- و از همه مهمتر به آخوند و کشیش قدرت انجام هر کاری را میدهد.
۴۳۵- و از افسانها برای کنترل و فریب جامعه استفاده می‌شه
۴۳۶- افسانه‌های مذهبی‌ قدرتمندترین تدبیری هستند که تا کنون ساخته شده است.
۴۳۷- و زیربنای فکری و روانی‌ جامعه را طوری ساخته که در این زیربنا دیگر افسانها هم براحتی‌ شکوفا و باور میشوند!
۴۳۸- اسطوره یا افسانه یک ایده است که با وجود طرفدارن زیاد، نادرست است.
۴۳۹- دقیقتر که بیاندیشیم میبینیم که مذهب
۴۴۰- از افسانه بعنوان توضیح تاریخ و بسیج مردم استفاده می‌کنه.
۴۴۱- و جزئیات و حقیقت آن مهم نیست، بلکه بیشتر عملکرد آن است که مهم میباشد.

۴۴۲- یک داستان نمیتواند بکار برده شود
۴۴۳- مگر اینکه بعنوان حقیقت در جامعه و برای ملت جا انداخته شود.
۴۴۴- واقعیتیکه درآن بحثی‌ نیست.
۴۴۵- و اگر کسی‌ جرات کرده و درباره واقعی‌ بودن داستان مقدس طرح پرسش کند
۴۴۶- کسانی‌ که پاسبان این تقدس هستند، با آنها جواب نمیدهند و بحث نمیکنند.
۴۴۷- به آنها بی‌ اعتنایی میکنند و یا آنها را به کفر متهم میسازند.
۴۴۸- و میگویند این اشتباه است، کفرآلود و گناه میباشد، اگر تو بفهمی یا بخواهی بمردم کمک کنی‌ تا
۴۴۹- بفهمند که چرا دولت آمریکا، ۳۰۰۰ نفر از اتباع خودش را کشته است.

سفر به دوره دنیا با تصویر ۱۹






جغرافیای کودکی من

آن روستای دامنه ی البرز
کز خاوران به چشمه ی خورشید می رسید
وز باختر به ماه
جغرافیای کودکی من بود
من ، لحظه های آمدن صبح و شام را
از تابش سپیده به دیوارهای او
وز رقص شاخ و برگ سپیدارهای او
در نور آتشین شفق می شناختم
وقتی که نوبهار ،‌ طلوع شکوفه را
در آسمان عید نشان می داد
وقتی که آفتاب مسیحا دم
انبوه سالخورد درختان را
روح جوان و جسم جوان می داد 

من از درون کلبه ، برون می شتافتم



در کوچه های دهکده ، خمیازه های باد
با بوی خاک ، توشه ی راهم بود
کندوی شهر ، بر کمر تپه های دور
بازیچه ی خیال و نگاهم بود
گاهی ، کبوتران طلایی را
چون کاروان کوچک زنبوران
از آسمان نوردی خود ، خرسند
گاهی ، مناره های موازی را
چون شاخاک دو گانه ی نورانی
بر پشت گنبدی حلزون مانند
در انتهای منظره می دیدم
وقتی که تیر ماه ، تنور سپیده را
 در آسمان تب زده می افروخت
من ، خواستار پونه ی عطر آگین
در لابلای نان جوین بودم
من ، هسته های گوجه ی شیرین را
در ظهر تشنگی
با یک فشار دندان ، می ریختم به خاک
من ، گونه های نرم و هوسناک سیب را
در سرخی غروب
با بوسه های شهوت خود می گداختم


وقتی که گله های پراکنده
از جلگه ها به دهکده می رفتند
وقتی که گاوهای غبار آلود
دلو بخار کرده ی سرگین را
با ریسمان دم
از چاه واژگون به زمین می گذاشتند
من در سرودخوانی آغاز شامگاه
با غوک ها مقابله می کردم
من ، ضربه ی تلنگر آواز خویش را
بر جام پر طنین افق می نواختم
آنگاه ، چون طلایه ی پاییز می رسید
من ، برگ زرد و سرخ چناران را
چون شیشه های رنگی حمام و روستا
از پشت بام خاطره می دیدم
وقتی که باد سرد زمستانی
سر پنجه های دختر چوپان را
در گرگ و میش صبح ، حنا می بست
وقتی که شیر نور ز پستان آفتاب
در سطل آسمان مسین می ریخت
البرز در برابر من شیهه می کشید
من ، شهسوار حادثه ها بودم
من ، رو به روشنایی اینده داشتم


کنون که بر کرانه ی مغرب نشسته ام
دیگر ، نه روشنایی اینده روبروست
دیگر ، نه آفتاب درون رهنمای من
از خانه ام گریختم و ، خشم روزگار
خصمانه داد در شب غربت ، سزای من
از راه دور می نگرم خاک خویش را
خاکی که محو گشته در او ، جای پای من
در آسمان تیره ی او روز ، مرده است
بعد از فنای روز ، چه سود از دعای من
خرم دیار کودکی سبز من کجاست ؟
تا گل کند دوباره در او خنده های من
خشتی نمانده است که بر خاک او نهم
ویران شد
ست دهکده ی دلگشای من


البرز کو ؟ که شیهه کنان در میان برف
از کیقبادها خبر آرد برای من
گویی که بانگ ناله ی اندوهناک او
گم گشته در گریستن بی صدای من
آوخ که از رکاب بلندش سوار صبح
دیگر قدم فرو ننهد در سرای من
خورشید شامگاه ،‌ در افکنده سایه وار
اینده ی بزرگ مرا در قفای من.

آینده ای در گذشته - نادر نادرپور


خرداد ۲۹، ۱۳۹۱

ای ابر مرد ایرانی‌ ای کوه ای رسول رستاخیز

حرف اگر هست، حرف تنهایست، حرف آیا و حسرت و امید.


سفر به دوره دنیا با تصویر ۱۸