هرلحظه بشكلی بت عیار برآمد
دل برد و نهان شد
هردم بلباس دگر آن یار برآمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و كرد جهانی بدعا غرق
خود رفت بكشتی
گه گشت خلیل و به دل نار برآمد
آتش گل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی(لباس چسبیده ببدن مانند پیراهن )
روشنگر عالم
از دیده یعقوب چو انوار برآمد
تا دیده عیان شد
حقا كه هم او بود كاندر ید بیضا
میكرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار برآمد
زان فخر كیان شد
می گشت دمی چند براین روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار برآمد
تسبیح كنان شد
بالجمله هم او بود كه میآمد و میرفت
هر قرن كه دیدی
تا عاقبت آن آتش دلوار برآمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ بحقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در كف كرار برآمد
قتال زمان شد
نی نی كه هم او بود كه میگفت انا الحق
در صورت منصور
منصور نبود آنكه بر آن دار برآمد
نادان بگمان شد
خود کوزه و خود کوزهگر و خود گلِ کوزه
خود رند سبوکش
خود بر سر آن کوزه خریدار برآمد
بشکستِ روان شد
رومی سخن کفر نگفته است و نگوید
منکر نشویدش
کافر بود آنکس که به انکار برآمد
از دوزخیان شد
تبریز همو بود هم او شمس معانی
در گلشن انوار
او بود که در جوشش اسرار برآمد
در عشق نشان شد.
مولانا جلالدین بلخی
آیا پروردگار در روی زمین هربار بیک صورت خویش را آشکار مینماید و سپس نهان میشود؟ خود را گاهی پیر و گاهی جوان، گاهی زرتشت، گاهی نوح، گاهی ابراهیم، گاهی موسی، گاهی عیسی، گاهی محمد و آخر سر بشکل منصور درآمده و اینکار ادامه دارد؟ آیا خدا یکی از ماست؟
خود کوزه و خود کوزهگر و خود گلِ کوزه
خود رند سبوکش
خود بر سر آن کوزه خریدار برآمد
بشکستِ روان شد
رومی سخن کفر نمیگه؟
رومی سخن کفر نگفته است و نگوید
منکر نشویدش
کافر بود آنکس که به انکار برآمد
از دوزخیان شد.
دل برد و نهان شد
هردم بلباس دگر آن یار برآمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و كرد جهانی بدعا غرق
خود رفت بكشتی
گه گشت خلیل و به دل نار برآمد
آتش گل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی(لباس چسبیده ببدن مانند پیراهن )
روشنگر عالم
از دیده یعقوب چو انوار برآمد
تا دیده عیان شد
حقا كه هم او بود كاندر ید بیضا
میكرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار برآمد
زان فخر كیان شد
می گشت دمی چند براین روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار برآمد
تسبیح كنان شد
بالجمله هم او بود كه میآمد و میرفت
هر قرن كه دیدی
تا عاقبت آن آتش دلوار برآمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ بحقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در كف كرار برآمد
قتال زمان شد
نی نی كه هم او بود كه میگفت انا الحق
در صورت منصور
منصور نبود آنكه بر آن دار برآمد
نادان بگمان شد
خود کوزه و خود کوزهگر و خود گلِ کوزه
خود رند سبوکش
خود بر سر آن کوزه خریدار برآمد
بشکستِ روان شد
رومی سخن کفر نگفته است و نگوید
منکر نشویدش
کافر بود آنکس که به انکار برآمد
از دوزخیان شد
تبریز همو بود هم او شمس معانی
در گلشن انوار
او بود که در جوشش اسرار برآمد
در عشق نشان شد.
مولانا جلالدین بلخی
آیا پروردگار در روی زمین هربار بیک صورت خویش را آشکار مینماید و سپس نهان میشود؟ خود را گاهی پیر و گاهی جوان، گاهی زرتشت، گاهی نوح، گاهی ابراهیم، گاهی موسی، گاهی عیسی، گاهی محمد و آخر سر بشکل منصور درآمده و اینکار ادامه دارد؟ آیا خدا یکی از ماست؟
خود کوزه و خود کوزهگر و خود گلِ کوزه
خود رند سبوکش
خود بر سر آن کوزه خریدار برآمد
بشکستِ روان شد
رومی سخن کفر نمیگه؟
رومی سخن کفر نگفته است و نگوید
منکر نشویدش
کافر بود آنکس که به انکار برآمد
از دوزخیان شد.