خرداد ۱۹، ۱۳۹۱

از اسب پیاده شو ، بر نطع زمین رخ نه ...زیر پی پیلش بین... شه مات شده نعمــان


بنگراین بیغوله را از دور
طاق هایش ریخته، دروازه هایش رو بویرانی
پایه هایش، آیه هایی از پریشانی
وصف آبادانی اش در داستانهای کهن، مسطور
قصه ویرانی اش، مشهور
مار در او هست، اما گنج ...؟

خانه های روشن و تاریک او چون عرصه شطرنج
سرستونهای نگون برخاک او چون مهره های
کهنه این بازی شیرین
اسب و فیل و بیدق و فرزین
هر یکی در خانه ای محصور
راستی، آیا کدامین دست با این نطع بد فرجام
بازی کرد؟
یا کدامین فاتح اینجا یکه تازی کرد؟
از تو میپرسم، الا ای باد غمگین بیابانی
ای که آواز عزایت را درین ویرانه میخوانی
آتشی ناچیز بود آیا که با او دشمنی ورزید؟
یا زمین در زیر پای شوکت و آبادی اش لرزید؟




بنگر این بیغوله را از دور
هرچه میبینی دراو، مرگست و ویرانی
عرصه جاوید آشوب و پریشانی
مهره شاهش ازین لشکرکشی ها، مات
با چنین شطرنج نفرین کرده تاریخ
هیچ دستی نیست تا بازی کند، هیهات.

نادر نادرپور

شهمات دفتر از آسمان تا ریسمان

خرداد ۱۸، ۱۳۹۱

نادیا تالانک، بانوی قایقران ایران نایب قهرمان جهان شد


خانم نادیا تالانک، بانوی قایقران کشور عزیزمان ایران از کرمانشاه که در مسابقات جهانی آب‌های آرام این رشته در روسیه شرکت کرده بود، موفق به کسب عنوان نایب قهرمانی این رقابت‌ها شد. بگزارش خبرگزاری‌ها ، خانم تالانک در کانوی تک‌ نفره ۲۰۰ متر بانوان به رقابت با حریفان خود پرداخت و توانست اولین مدال کشورمان در مسابقات جهانی آب‌های آرام را کسب کند.

مسابقه فینال کانوی یکنفره ۲۰۰ متر بانوان در رده سنی جوانان و بزرگسالان با کسب ۲ مدال طلا و نقره برای ورزشکاران ملی پوش کرمانشاهی در رده‌های بزرگسالان و جوانان همراه بود. به گزارش روابط عمومی اداره کل ورزش و جوانان استان کرمانشاه، در پایان این مسابقه در رده سنی بزرگسالان، نادیا تالانک ورزشکار شایسته کشورمان با زمان های:۵۸:۰۵ ثانیه در مکان دوم قرار گرفت. در رده سنی جوانان نیز هیوا افاضلی دیگر ورزشکار ایرانی‌ از کرمانشاه با زمان ۵۸:۴۵ ثانیه در مکان اول و مدال طلا قرار گرفت در مسابقه فینال کانوی یکنفره مسافت ۲۰۰ متر بانوان در رده سنی جوانان و بزرگسالان والریا برزووسکایا و داریا گنچارووا از قزاقستان، نادیا تالانک و هیوا افاضلی از ایران، بتی ژوزف از هند از حضور داشتند.
زنده باد مردم قهرمان ایران.

سفر به دوره دنیا با تصویر ۷




بی‌خوابی آور است،‌ شب ....Delmira Agustini

در کار خدايی‌ام بودم من، بالای سنگ 
سرشار از غرور
از دوردست، بامدادان،
چند گلبرگ روشن به من رسيدند
چند بوسه در شب
بالای سنگ،
چنان ديوانه زنی سرسخت، به کارم چسبيده بودم
آن‌گاه صدایت، 
زنگی مقدس يا نتی آسمانی با لرزه‌های انسانی
کمند طلايی‌اش را انداخت از کناره‌های دهانت
آشيانه‌ی شگفت سرگيجه 
دو گلبرگ سرخ بسته به مغاک
 کار، رنج شکوه،‌ دردناک و ابلهانه
کالبدی که روح من خود را در آن می‌بافت
و تو به سر گستاخ سنگ رسيدی 
من فروافتادم
بی پايان 
در مغاک خونين 

دهان تو -  دلميرا آگوستينی



دلميرا آگوستينی (۲۴ اکتبر ، ۱۸۸۶ – ۶ ژولای ، ۱۹۱۴) در مونته ویدئو، اروگوئه متولد شد، او دختر یک ایتالیایی مهاجر بود. از ۱۰ سالگی شعر میگفت و دانشجوی زبان فرانسه، موزیک و نقاشی بود. در ۱۴ آگوست ۱۹۱۳ با جوانی به نام رئیس ازدواج کرد ولی‌ یک ماه بعد او را ترک کرد و طلاق آنها در تاریخ ۵ ژوئن ۱۹۱۴ نهایی شد. یک ماه پس از آن، رئیس به سر اگوستینی در دو نوبت شلیک کرد و او را کشت و سپس خودکشی کرد. او در خانه خود در مونته ویدئو، اروگوئه درگذشت. وقتی در خون می‌غلطيد بيست و هشت ساله بود. چند ماهی بيشتر نمی‌شد که چهار مجموعه‌ی اثر گذار منتشر کرده‌بود. شعر آمريکای لاتين سخت مديون اوست. هنوز برای ايرانی‌ها ناشناخته‌است . شعر اروتيک دلميرا، پسند حکومتيان منادی اخلاق نيست.







زمستان بيرون آه می‌کشد 
شب، لباس تراژدی پوشيده بر تن.
انگار بيوه‌ای چسبيده به شيشه‌‌ی پنجره‌ام.
اتاقم 
با اعجاز شگفت نور و آتش
اتاقم 
غاری از طلا و سنگ‌های قيمتی‌
با خزه‌‌ای چنان نرم، کرک‌هايی چنان بلند
روشن و داغ، و چنان شيرين که باورم می‌شود 
درون دلی ايستاده‌ام.
آن‌جا، بسترم، 
 سفيد، سفيد و پوشيده در مه
چونان گل بی‌گناهی 
چونان کف صدا.
بی‌خوابی آور است،‌ شب 
هستند شب‌های سياهی،
چنان سياه که گل سرخ خورشيد را ببار می‌آورند
در وضوح اين شب‌های سياه اما،
خوابم نمی‌برد.
دوستت دارم زمستان!
خيال می‌کنم پيری
تنی خدايی داری از مرمری تپان
که سنگينی زمان را
چون ردايي شاهانه بر خاک می‌کشد.
دوستت دارم زمستان
 و خود بهارم
سرخ می‌شوم از خجالت
و تو برف می‌باری
چرا که همه‌ چيز را می‌دانی
چرا که همه‌چيز را در رويا می‌بينم...
همديگر را چنين دوست می‌داريم!
بر بسترم، به تمامی سفيد
سفيد و مه آلود چنان گلهای بی‌گناهی
چونان کف گناه 
زمستان، زمستان،‌ زمستان
حالاست که بر خوشه‌ای از گل‌سرخ‌ها و سوسن‌ها بیافتيم.

زمستان - دلميرا آگوستينی

دم جنبانک امروز برق آب های شط دیروز است

صدای آب می اید،
مگر در نهر تنهایی چه میشویند؟
لباس لحظه ها پاک است.
میان آفتاب هشتم دی ماه
طنین برف،
نخ های تماشا،
چکه های وقت.
طراوت روی آجرهاست،
روی استخوان روز.
چه می خواهیم؟ 
بخار فصل 
گرد واژه های ماست.
دهان گلخانه ی فکر است.
سفرهایی تو را در کوچه هاشان خواب میبینند.
تو را در قریه های دور
مرغانی به هم تبریک می گویند.
 چرا مردم نمیدانند که لادن 
اتفاقی نیست،
نمیدانند در چشمان دم جنبانک امروز
برق آب های شط دیروز است؟
چرا مردم نمیدانند که در گل های ناممکن 
هوا سرد است؟ 
آفتابی - سهراب سپهری 



کلینت ایستوود .....Clint Eastwood

کلینت ایستوود (زاده ۳۱ مه ۱۹۳۰) بازیگر، کارگردان و تهیه‌ کننده آمریکایی برنده چهار جایزه اسکار شامل دو اسکار بهترین فیلم و دو اسکار بهترین کارگردانی میباشد. از معروف‌ترین ساخته‌های او می توان به نامه‌هایی از ایوجیما، پرچم‌های پدران ما، دختر میلیون دلاری و نابخشوده اشاره کرد. از خصوصیات کارهای او این است که در اکثر مواقع کار تهیه کنندگی و موسیقی بر عهده خود اوست.






خرداد ۱۷، ۱۳۹۱

دامن ازعطر یاس, تر

آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوآبست


خیره بر سایه های وحشی بید
میخزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
مینهم سر بروی دفتر خویش
تن صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون برگهایم


آه، گویی زدخمه دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه تو
میشکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
میدرخشد میان هاله راز


ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود میسآید
همره نغمه های موزونش
گوییا بوی عود میآید
آه، باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آندو چشم شورافکن
سوی من گرم و دلنشین باشد


بیگمان زان جهان رویایی
زهره برمن فکنده دیده عشق
مینویسم بروی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیده عشق.

سپیده عشق از افتخار شعر معاصر ایران، فروغ فرخزاد

سفر به دوره دنیا با تصویر ۶






زندگی‌ کوتاهتر از آن است که دنبال جواب باشی‌، لذتِ سئوال را ببر

هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شویم، انگار دوباره متولد شدیم، بنابراین فقط امروز مهم است. بودا


جنس شما آدمیان کم بقاست ..... عشق بود باقی و باقی فناست