خرداد ۰۱، ۱۳۹۱

در غم و شادی، داری و نداری، تا مرگ ما را از هم جدا سازد



از من برای خود چه بتی ساختی رفیق ؟
یعنی مرا دوباره تو نشناختی رفیق؟


من پادشاه ارتش بازنده بودم و
مانند من شدی و تو هم باختی رفیق


از دوستی من به تو غم می رسد فقط
خود را به رنج و دردسر انداختی رفیق


من در دیار شعر پریشان شدم تو هم
مثل خودم به شهر غزل تاختی رفیق


تاوان دوستی دل بی کس من است
تاوان و قیمتی که تو پرداختی رفیق

  محتشم فتحی آذر

اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۱

مردم ایران همیشه قهرمان

تیم ملی کشتی فرنگی ایران با شکست تیم ترکیه در دیدار فینال جام جهانی سارانسک روسیه برای سومین بار پیاپی قهرمان این رقابتها شد تا فرنگی کاران ایرانی و شاگردان محمد بنا سرمربی موفق تیم ملی بار دیگر اقتدار خود را به رخ جهانیان بکشند.
پیروزی‌های پی‌ در پی‌ مردم دلاور و قهرمان ایران در زمینه‌های ورزشی، هنری و علمی‌ در جهان، با وجود زندانی بودن آنان در زندان اشغالگران ایران، یه مشت جانی احمق پان ترک و پان عرب و آخوند مخنث، بر تمامی هموطنان ایرانی‌ خجسته باد.






اگر خمینی مسلمان بود پس هیتلر نیز یک یهودی بود

تا می‌خواهیم از دین و مذهب خمینی بگوییم و بنویسیم عده‌ای‌ وی را هندی‌الاصل و سیک می‌خوانند، گذشته از اینکه سیک خواندن خمینی توهین به سیکها ‌است‌ با اين وصف آرزو می‌کردم ای کاش وی سیک بود که در اين صورت لااقل یک دینی داشت و به چیزی معتقد بود.

خمینی به عنوان بنیان‌گذار رژیم اسلامی، حتا به اسلام نیز عمل نمی‌کرد و اعتقاد عملی‌ بدان نداشت چه برسد به اینکه سیک باشد!

مسلمان خواندن وی توهین به مسلمانان نیزهست درست مثل آنکه هیتلر را یهودی بنامیم. اگر چنين باشد و هیتلر را یهودی خطاب کنیم آیا یهودیان اعتراض نکرده و نخواهند گفت این جنایتکاری که بیشتر از همه یهودی کشت چگونه می‌تواند یهودی باشد؟ حال نمی‌دانم چرا مسلمانان به مسلمان نامیده شدن خمینی اعتراض نمی‌کنند چون این جنایتکار بیشتر از همه مسلمان کشته است؟

در واقع خمینی به هیچ معیار اخلاقی‌ منبعث از ارزش‌های انسانی‌ و همچنین ارزش‌های دینی اعتقادی نداشت که اگر داشت به جای نماز شکر بر پشت بام خانه علوی بر اجساد اعدام شدگان، نماز میّت به جا می‌آورد چرا که همه آن جان باختگان مسلمان بودند.

خمینی چگونه مسلماني بود که هیچ نشانه‌ای‌ از اسلام در وی ديده نشد.

خمینی چند بار به حج رفته است؟ آیا اصلا به حج رفته؟ چند عکس از وی در حال احرام وجود دارد؟

خمینی چند بار به نماز جمعه رفته؟ تا آنجا که من می‌دانم در هیچ نماز جمعه‌ای‌ حاضر نبوده با اینکه نماز جمعه بر عموم مسلمین واجب عيني مي‌باشد؟

نماز عید غدیر و فطر چه؟ آیا در آنها حاضر بوده است؟

به عنوان یک آیت‌الله و عالم دینی چند شاگرد از خود به جای گذاشته؟ اصلا کلاس درسی‌ داشته که به تدریس بپردازد؟ به عنوان یک عالم اسلامی چند بار به زبان عربی‌ و یا حتي از روی نوشته عربی‌ مطلبی را برای عموم قرائت کرده. آيا قابل قبول است که یک آیت‌الله و به قول بنگاه تبليغاتي وابسته به وي که وي را رهبر مسلمین جهان! خطاب مي‌کند چنین شخصیت اسلامی، حتا توانایی صحبت کردن به زبان عربی‌ را نداشت! خنده‌دار نخواهد بود که دکترای زبان انگلیسی‌ قادر به صحبت کردن به زبان انگلیسی‌ نباشد یا پزشکی‌ که نتواند نسخه بنویسد؟

خمینی که بعد از اعدام افسران در بالای پشت بام علوی. نماز شکر خوانده در هيچ مناسبت ديگري نماز شکر به جای نياورده است مثلا در آزادی خرمشهر یا مناسبت‌های نظیر آن مضاف بر اینکه همانگونه که در بالا آورده‌ام؛ بر بالای پیکر کشته‌ها نماز عوضی‌ به جا آورده ومي‌بايست به جای نماز شکر نماز میّت می‌خوانده.

خمینی، شکر را زمانی‌ جایز می‌دانست که دشمنانش کشته شوند، دشمنان اسلام منظورم نیست بلکه دشمنان خودش، چه آنها که در بالای پشت‌بام مدرسه علوی اعدام شدند همگی‌ مسلمان بودند و یا آنها که در دهه شصت به دستور خمینی کشته شدند اکثریت‌شان مسلمان بودند.

خلخالی که يکي ازجنایتکار‌ترین افراد رژیم اسلامی به شمار مي‌رود اما همین جنایتکار در مقابل خمینی گاه کم می‌آورده است آنجا که پس از اعدام چند نفر کوهنورد بیگناه، وقتی‌ در حضور خمینی می‌خواسته خود را آدم معتقدی نشان دهد و با ظاهرسازی به خمینی می‌گوید:آقا; من چند کوهنورد را بیگناه کشتم امیدوارم به جهنم نروم، که خمینی برآشفته با «خر خالی‌» خطاب کردن خلخالی‌ جواب ميدهد: خر خالی‌ چه جهنمی چه بهشتی‌! کارت رابکن و ناامیدم نکن. مگر تو آدم گناهکار هم کشته‌ای‌ که حالا ناراحت کشتن چند بیگناه هستی‌؟

خمینی دیوی بود که اسلام را براي کشتار مي‌خواست. شیطان مجسمی که به هیچکدام از اصول و فروع همان دیني که بنامش حکومت بنانهاد عمل نکرد و ناگهان لقب رهبر مسلمین جهان را بر خود نهاد.

وی به شدت از اماکن مذهبی وحشت داشت چون شیطانی که از کلیسا بترسد. درتمام عمرش یکبار هم به زیارت امام رضا نرفت و یا حتا در مدت زمان طولانی که در قم ساکن بود حتا یکبار حضرت معصومه رازيات نکرد، زیارت نکردن قبر امام حسین را نیز به اینها اضافه کنید وقتی‌ که ساکن عراق بود!

خمینی آنقدر عاری از احساسات انسانی‌ و حتا مذهبی‌ بود که به نقل از اطرافیانش در آن دوره، بعد از دفن فرزندش مصطفی در حرم حضرت علی‌، هرگز به زیارت قبر فرزندش هم نرفت.

خمینی نه تنها مسلمان و سیک نبود بلکه هیچ دینی نداشت. خمینی استثنایی بود که حتا نمی‌شود وی را در ردیف بی‌دین‌ها نیز قرار داد، چرا که اگر بی‌د‌‌ین، دین ندارد امایکی‌ از سه‌ فاکتور عقل، منطق و عاطفه و شاید هرسه را باهم دارد.

خمینی تهی از هر چیز بود تهي از دین، ازعقل، از منطق و عاطفه.

نوشته امین موحدی، برگرفته از سایت خودنویس






مزدوران آفريقائي در خدمت جنگ‌هاي آمريکا


وقتي ايالات متحده خود را درگير «جنگ عليه تروريسم» ساخت و شمار فزاينده اي از سربازانش را به سرتاسر جهان، از عراق تا افغانستان، گسيل داشت با مشکل يافتن رزمجو روبرو گرديد. در حقيقت، شهروندان آن کشور به آرمان مردن در راه وطن رغبت چنداني نداشتند. ارتش آمريکا ناگزير، با وعده گذرنامه آمريکائي، افرادي از مليت هاي ديگر را به خدمت گماشت؛ گذشته از آن به شرکت‌‌هاي خصوصي امنيتي روي آورد، تا با استخدام مزدوران «يکبار مصرفي» افريقائي کمبود نيروي انساني خود را پر کند.

نويسنده: Alain Vicky
روزنامه نگار
برگردان:
Manoutchehr Marzbanian منوچهر مرزبانيان

برنارد ،جوان اوگاندائي که يک شرکت امنيتي خصوصي آمريکائي در عراق، پيشتر به کار گمارده بود، آهي کشيد و گفت «آناً فهميدم که لحظه اي پيش از آن، بزرگترين اشتباه زندگيم از من سر زده؛ اما ديگر خيلي دير شده بود. با امضايم تعهد يک ساله اي را به گردن گرفته بودم. بايستي مثل يک مرد رفتار مي‌کردم.» «برنارد» به «ارتش نامرئي » پيوسته بود، که ايالات متحده مزدوراني را در حمايت از لشکرکشي هايش در آن به کار مي‌گماشت. از پايان سال ۲۰۱۱ که ناتوان و بيمار به وطن بازگشته، دريافته است که وي را از تأمين اجتماعي و خدمات درماني، يعني همان حقوقي که قراردادش باز مي شناخت محروم کرده اند.





اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۱

بادی نمی‌وزد

ژرف زيستن در کوهستان
مرا مشتاق آوای تنهای کاج‌های آوازه‌‌خوان بارآورده‌است.
روزهايي که بادی نمی‌وزد
او چقدر تنهاست!


بادی نمی‌وزد- اوتاگاکی رنگتسو




شکوفه‌ها می‌ريزند
زنجيرهای قلبم نيز
شل شده‌اند.
و تابستان رسيده‌است
نهری خنک و زلال نجوا می‌کند.

تابستان -اوتاگاکی رنگتسو




اوتاگاکی رنگتسو یکی‌ از بزرگترین شاعران قرن ۱۹ در ژاپن است. وی همچنین، نقاش، خطاط و مجسمه ساز ماهری بود. در سال ۱۷۹۱ از پدری سامورايی و مادری فاحشه متولد شد. از کودکی به آموختن خط و مجسمه سازی پرداخت. هفت ساله بود که او را برای خدمت به ارباب قلعه‌ی کاميوکا فرستادند. شانزده‌ساله بود که مجبور شد با سامورايی جوانی که سخت آزارش می‌داد ازدواج کند. از اين ازدواج صاحب سه فرزند شد که همه در کودکی مردند. پس از مرگ شوهرش مجددا در سی و سه سالگی ازدواج کرد و همسر دوم‌اش هم عطايش را به لقايش بخشيد و مرد. پس از آن، او نزد پدرخوانده‌اش برگشت و زندگی‌اش تاحدی روی آرامش به خود ديد. فاميلی‌اش را از نوبو به رنگتسو تغيیر داد که نيلوفر ماه معنی می‌دهد. پدرخوانده‌اش هشت سال بعد فوت کرد و او را مجبور به ترک خانه‌اش کردند. اوتاگاکی برای اين‌که از ازدحام و وحشت اطراف بگريزد به چهره‌ی زايری به راه افتاد. او به رغم زندگی محنت‌بارش، شاعری پربار بود. مرگ او در سال ۱۸۷۵ اتفاق افتاد. اوتاگاکی پس از مرگش نزديک پنجاه‌هزار اثر شعر، مجسمه و خط از خود به‌جای گذاشت.


Ōtagaki Rengetsu










اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۱

ایران، ای زدوده سایه ات ز آیینه ٔ فرهنگ زنگ .... بر خرد سرهنگ و فخر عالم از فرهنگ و هنگ .

از میان ملل و نژادهای بسیاری كه با هندوستان تماس داشته اند و در زندگانی و فرهنگ هند نفوذ كرده اند، قدیمیترین ، مهمترین و با دوامترین آنها ایرانیان هستند.

جواهر لعل نهرو




همه جای ایران اوین است



درشهر اسلو پایتخت کشور نروژ، قاتل و تروریستی ۱۰۰ نفر انسان که از این میان ۷۰ کودک و نزدیک به ۳۰ نفر زن و مرد بوده‌اند را در روز روشن کشته، بمب گذاری کرده، اعتراف به نژاد پرستی‌ و فاشیست بودن کرده، و اعمالِ جنایت کارانه ش، با فیلم و مدرک و شاهدان زنده بطور صد در صد اثبات شده است، ولی‌ با این حال در دادگاهی‌ هر روز وقت، انرژی و منابع مادی و معنوی یک کشور صرف میشود، تا او عادلانه محاکمه بشه.


و از این طرف، جوانی‌ هنرمند، با استعداد و اندیشمند، دربدر و طرد شده از کشور خودش به خاطر ساختن یک آهنگ، تنها و تنها به خاطر بردن نام یک عرب احمق که ۱۴۰۰ سال پیش مرده، به مرگ محکوم می‌شه.


تنها مقایسه این دو مورد با یکدیگر، از یک طرف خشم را در وجود هر انسانی‌ بر می‌‌انگیزه و از طرف دیگر، هر آدم عاقلی را به این اندیشه فرو میبره، که ملتی که در آن کشور زندگی‌ میکنند، تا عمق هزار کیلومتری غافلند و از حیطه تفکر، حقوق قانونی و انسانی‌ خودشان به کلی‌ بیخبر و شاهد بر این ادعا هم، حکمی است که عده‌ای به خودشان این اجازه را با گستاخی داده‌اند که حتی آن را مطرح کنند.

در قرن ۲۱ که جون یه قاتلِ تروریستِ فاشیست محترم شناخته می‌شه و برای مجازات او، ساعت‌ها بحث و تفکر انجام میگیره، در کشور ایران، یک مشت بربر، یک مشت خولی، یک مشت جنایت کار بالفطرهِ قرون وسطایی، برای انسان اندیشمند حکم قتل صادر میکنند.



این درد رو به کی‌ بگیم که بهمون نخنده؟ و کلا تقصیر کیه .....، ما که نشستیم تماشا می‌کنیم یا آنها که از سر حماقت و یا وابستگی‌ و یا دشمنی و یا برای بهتر خوردن و زندگی‌ کردن، یه مملکت را به نابودی رساندند، یه ملت را به اسارت و زنجیر کشاندند و جوون‌ها و نخبه گانش را دسته دسته به قتلگاه میفرستند؟ این ملت چرا این ضحاک را نمی‌بیند که هر روز مغز جوانانش را به خورد مار‌های روی شانه‌‌هایش میدهد؟
امروزه به عنوان یک ایرانی‌، در کنار یک نروژی نشستند، در سکوت، چیزی به جز احساس حقارت، سخن نمی‌گوید.




گر شما دین ودلی دارید و از ما فارغید ...... ما نه دین داریم و نه دل ...وز شما هم فارغیم . خاقانی .

در جنگلی‌ گسترده در شبی تاریک، سرگردان بودم، و تنها چراغ کم سویی راهنمای من بود، ناگهان غریبه‌ای بر من ظاهر شد و گفت: دوست من، تو باید شمع خود را خاموش کنی‌ تا بتوانی‌ راه را پیدا کنی‌. آن غریبه، مذهب بود.

دانی دیدرو









اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۱

ای کوه سپید سر درخشان شو شراره افشان شو



یکی‌ از گنجینه‌های شگرف و قابل تقدّس ایران، کوه دماوند است. کوهی که زمانی‌ غرور ایرانی‌ را به بلندی آن، شجاعت ایرانی‌ را به سختی آن، و پارسائی و راست گویی پارسی‌ها را به هیبت آن تشبیه میکردند.

دماوند با قله‌ای به طول ۶۴۰۰ متر ، و میلیونها سال سنّ، شاهد زنده‌ای است بر هر آنچه که در طول تاریخ دردناک ایران بر سر این مردم آمده است. و اگر می‌توانست حرف بزند، گفتنیهای ارزشمند و سر شار از رنجی‌ برای گفتن داشت. در دوران پهلوی یا سازندگی ایران، از نقش کوه دماوند و خورشید در حال تابش از پشت آن به عنوان نماد ایران زمین استفاده میشد.

کوه دَماوَند کوهی در شمال ایران است که به عنوان بلندترین کوه ایران و بلندترین آتشفشان خاورمیانه شناخته می‌شود. این کوه در قسمت مرکزی رشته‌ کوه البرز در جنوب دریای خزر و در بخش لاریجان شهرستان آمل قرار دارد. کوه دماوند که از نظر تقسیمات کشوری در استان مازندران قرار دارد، به هنگام صاف و آفتابی‌ بودن هوا، از شهرهای تهران، ورامین و قم و همچنین کرانه‌های دریای خزر قابل رؤیت است. کوه دماوند در سی‌ام تیرماه سال ۱۳۸۷ به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست آثار ملّی ایران ثبت شد. همچنین کوه دماوند از سال ۱۳۸۱ به عنوان «اثر طبیعی ملّی» در شمار مناطق چهارگانهٔ ارزشمند از نظر حفاظت محیط زیست قرار گرفته‌است.

از دماوند در شاهنامه بارها یاد شده است و فردوسی‌ کبیر، مجازاتی را که برای ضحاک در نظر می‌گیرد، به بند کشیدن او در این کوه است. در آثار ادبی فارسی نیز فراوان به این اسطوره و به طور کلّی‌تر کوه دماوند اشاره شده‌است. دماوند دارای چشمه‌های آب گرم لاریجان، اسک و وانه است.

قانون جنگل رو زیر پا گذاشتی‌

این نامه را از یک بیمارستان عمومی در نورنبرگ برایت می‌نویسم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که جای کاترین بار کلی اینجا خیلی خالی است. فکر کنم فردا، پس‌ فردا مرخصم کنند. هیچ‌ باکی‌ام نشده، فقط مدتی است که در یک حالت افسردگی دائم هستم و فکر کردم خوب است که با یک آدم عاقل حرف بزنم. اینجا اول از زندگی شخصی‌ام پرسیدند که خدا را شکر طبیعی‌تر از آن چیزی که به‌شان گفتم، نمی‌توانست باشد.




بعد هم از بچگی‌ام پرسیدند. من هم گفتم تا ۲۴ سالگی مادرم می‌بردم مدرسه. خوب وضعیت خیابان‌های نیویورک را که می‌دانی. آخر سرهم ازم پرسیدند نظرم درباره ارتش چیست که من همیشه ارتش را دوست داشته‌ام.


قبل از اینکه هنگ چهارم به آمریکا برگردد، لستر همینگوی را دیدم. با ماشین آمد خانه‌مان در وایسنبرگ و با هم حرف زدیم. بچه خوبی است. تو بخش ما چندتای دیگر دستگیر کنم کارمان تمام است. حالا بچه‌های زیر ۱۰ سال را هم اگر خبرچینی کنند می‌گیریم. باید همه فرم‌های این دستگیری‌ها را بفرستیم ارتش، باید پرونده را هرچه می‌توانیم کلفت کنیم.


سروان الی ‌اپلتون، فرمانده سابق دسته، از طریق صلیب سرخ از خدمت مرخص شد و با انبوهی از ستاره‌های برنزی روی سینه‌اش به آمریکا برگشت. وقتی داشت می‌رفت، به یاد ایام قدیم، عکس‌های مزرعه‌اش را در ده اسکر سدالس (نیویورک) نشانمان داد.


برای بیشترمان لحظه لعنتی تلخی بود. رمانت چطور پیش می‌رود؟ امیدوارم سخت رویش کار بکنی. رمانت را به سینما نفروش. تو به پولش نیاز نداری. من رئیس باشگاه هوادارانت بودم و از طرف آنهاست که می‌گویم مرده‌شور گری ‌کوپر. جدی داری روی یک رمان جدید کار می‌کنی، مگر نه؟ بجنب چون می‌دانم که ماشین ها در کوبا زیاد امن نیستند.


به فرماندهی تقاضا دادم که به وین منتقلم کنند اما تا حالا که جوابی نیامده. سال ۱۹۳۷ تقریباً یک سال آنجا بودم و باز هم هوس کردم کفش پاتیناژ پای دختری وینی بکنم. این توقع زیادی از ارتش نیست.

باز هم چند تا از آن داستان‌های روابط خواهر برداری‌ام نوشتم. چند تا شعر و بخشی از یک نمایشنامه هم نوشته‌ام. اگر یک روزی از این ارتش بیرون آمدم، نمایشنامه را تمام می‌کنم و از مارگارت ابرایان دعوت می‌کنم که همبازی ام شود. خودم هم می توانم نقش هولدن کالفیلد را بازی کنم. یکبار اجرای با احساسی در نمایش «آخر سفر» داشتم؛ ‌خیلی پراحساس. حاضرم دستم را بدهم قطع کنند که از ارتش بیایم بیرون، اما نه با مجوز روانی و اینک «این آدم به درد ارتش نمی‌خورد.» یک رمان خیلی پراحساس در ذهنم دارم و دوست ندارم مردم دهه ۵۰ نویسنده‌اش را یک آدم عوضی بدانند


. من خودم هم آدم اشغالی هستم اما غریبه‌ها نباید این را بدانند. اگر فرصت کردی چند خطی برایم بنویس. حالا که از صحنه دور شدی، ذهنت بازتر شده و راحت‌تر می‌توانی فکر کنی. منظورم در مورد کارت است.


امیدوارم دفعه دیگری که آمدی نیویورک، من هم باشم و اگر وقت داشته باشی بتوانم ببینمت. صحبت‌هایی که با تو اینجا داشتم تنها لحظه‌های دلگرم کننده کل این قضیه نویسندگی بوده است.


ارادتمند جرووم دیوید سیل اینگر

یاداشت: اگر اینجا کاری هست که برایت بکنم و پیغامی داری که به کسی برسانم، خیلی خوشحال می‌شوم که انجام دهم. پروژه کتاب داستانم شکست خورد که واقعاً فکر می‌کنم خوب شد و قضیه «گربه‌ای که دستش به گوشت نمی‌رسد، می‌گوید بو می‌دهد» نیست. اما من هنوز دروغ و احساسات دست و پایم را بسته‌اند و انگار دیدن اسمم روی جلد کتاب به وقت دیگری افتاده.

نامه از جرووم دیوید سیل اینگر به همینگوی




از ديده خدا، هيچ چيزی در طبیعت زشت و نجس نیست

ما بايد خيلی خودپسند باشيم اگر تصور كنيم كه برجسته ترين موجودات دنيا هستيم. در اين دنيا نزديك به صد ميليارد كهكشان وجود دارد كه هر يك از آنها چندين ميليون خورشيد دارند كه شبيه به ما يا بهتر هستند و هر روز تعدادی از آنها با هم برخورد می كنند و در هيچ جای دنيا كسی برايشان غصه نمی خورد و مجلس ترحيم و يادبود برپا نمی كند.
موریس مترلینگ