اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۱

روح بخش جهان است نام آزادی



قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
که روح بخش جهان است نام آزادی

به پیش اهل جهان محترم بودآنکس
که داشت از دل و جان احترام آزادی

چگونه پای گذاری بصرف دعوت شیخ
به مسلکی که ندارد مرام آزادی

هزار بار بود زصبح استبداد
برای دسته پا بسته شام آزادی

به روزگار قیامت بپا شود آن روز
کنند رنجبران چون قیام آزادی

اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز
کشم زمرتجعین انتقام آزادی

زبند بندگی خواجه کی شوی آزاد
چو فرخی نشوی گر غلام آزادی.

فرخی یزدی


مرتضی محجوبی ...... یاد باد آن همدلی، آن همدمی، آن همرهی.... ســـاز محــجـوبی و آواز بنـــان، شـعر رهی

تنها ماندم، تنها رفتی‌....
 

یکی‌ از نوابغ موسیقی کلاسیک ایران، کسی‌ که بحق میتوان این تعریف پنجه طلا را که هرچند مخصوص مردم کوچه و بازار است ولی‌ چون حق مطلب را به زبان ساده ادا می‌کند ... در موردش بکار برد، مردی که با انگشتانش بر روی پیانو، اعجاب میافرید، و آنهایی که با نواختن پیانو آشنا هستند، میدانند که در واقع او نمینواخت، بلکه اعجاب میافرید، آهنگساز، نوازنده و افتخار موسیقی ایرانی‌، مرتضی‌ محجوبی است.

مرتضی‌ محبوبی نواختن را در کودکی از مادر آموخت و شاید بهمین دلیل بود که با جانی شیفته مینواخت، و نوای سازش سخت بر دل می‌‌نشست.

مرتضی محجوبی، (۱۲۷۸ تهران - ۱ فروردین ۱۳۴۴) نوازنده پیانو ایرانی است که یکی از بنیان گذاران موسیقی ملی ایران به حساب می‌آید.او سالها تکنواز پیانو در برنامه گلهای رنگارنگ بود.مرتضی محجوبی در محافل هنری ایران به نام مرتضی خان و یا مرتضی خان محجوبی معروف است.




اولین متقلبی که به اولین ابله رسید، مذهب زاده شد


یک راه جدا دیگری در اسلام پیدا شده و گروهی خود را از مسلمانان جدا گردانیدند. اینان دشمنی سخت با دسته‌های دیگر نشان میدادند، و پسران اسلام از ابوبکر و عمر و دیگران را نفرین و دشنام می‌گفتند.

در پندار اینان، دیگران همگی‌ بی‌دین می‌بودند و تنها این دست از شیعیان دین میداشتند.

دیگران همگی‌ بدوزخ خواستندی رفت و تنها اینان در بهشت خواستندی بود. خود را فرقه ناجیه مینامیده دیگران را همگی‌ گمراه و تباه می‌‌شمردند.

چیزیکه هست با این کینه جوئی و پافشاری، با دستور پیشوایانشان باورها و سهش‌های خود را پوشیده داشته با تقیه راه می‌رفتند.

جعفر بن محمد که ما او را بنیانگذار این کیش میشناسیم، پسر خود اسماعیل را به جانشینی نامزد گردانیده بود. ولی‌ اسماعیل پیش از وی مرد ( و این مرگ او داستانی‌ پیدا کرد که خواهیم نوشت.) و این بود پس از وی پسر دیگرش موسی‌ الکاظم جانشین گردید.

در زمان این امام، خیفهٔ عباسی بدگمان گردیده او را از مدینه به بغداد آورد و بیست و هفت سال در زندان نگاه داشت تا درگذشت.

پس از وی پسرش علی‌ الرضا جانشین می‌‌بود و این همانست که مامون به ولیعهد ایش برگزید و به خراسانش خواند، و این خود پرسشی است که کسی‌ که خود را از سو‌ی خدا برگزیده برای خلافت میشناخت و خلیفه عباسی را جائر و غاصب می‌ دانست چگونه ولیعهد‌ای او را پذیرفت؟
پس از وی، پسرش محمد التقی که دختر مامون را نیز گرفته بود، امام شد. پس از وی پسرش علی‌ النقی جانشین گردید.

پس از وی پسرش حسن عسگری، که به شمارش خود شیعیان امام یازدهم می‌‌بود، جایش را گرفت. ولی‌ چون این نیز مرد، یک داستان شگفت تری در تاریخچه شیعیگری رخ داد و شیعیگری بار دیگر رنگی‌ به خود گرفت.

چگونگی‌ آنکه این امام یازدهم را فرزندی شناخته نشده بود. از اینرو چون مرد، به میان پیروانش پراکندگی افتاد. یک دسته گفتند: امامت پایان پذیرفت. یک دسته برادر او جعفر را ( که شیعیان جعفر کذاب می‌‌نامند) به امامی پذیرفتند. یک دسته هم چنین گفتند: آن امام را پسری پنجساله هست که در سرداب نهان می‌‌باشد و امام اوست.

سر دسته اینان و گوینده این سخن عثمان بن سعید نامی‌ می‌‌بود که خود را باب، یا درِ امام نامیده میگفت: آن امام مرا میان خود و مردم میانجی گردانیده. شما هر سخنی میدارید به من بگویید و هر پولی‌ می‌دهید به من دهید. و گاهی‌ نیز پیغام‌های از سوی آن امام ناپیدا ( به گفته خودش: توقیع) به مردم میرسانید.
دوباره می‌گویم: داستان بسیار شگفتی می‌‌بود، آن بچه‌ای که اینان می‌‌گفتند، کسی‌ ندیده و از بودنش آگاه نشده بود، و این نپذیرفتنی است که کسی‌ را فرزندی باشد و هیچکس نداند. آنگاه امام چرا رو می‌‌پوشید؟ چرا از سرداب بیرون نمی‌‌آمد؟ اگر پیشوا است باید در میان مردم باشد و آنان را راه برد. نهفتگی بهر چه می‌‌بود؟

لیکن در شیعیگری دلیل خواستن و یا چیزی را به داوری خرد سپاردن از نخست نبوده و کنون هم نبایستی بود.

آنگاه شیعیان با آن پافشاری که در کیش خود می‌‌داشتند، و با آن دوری که از مسلمانان ( یا سنیان) پیدا کرده بودند، این نشدنی‌ بود که از راه خود باز گردند، و ناچار می‌‌بودند که هر چه پیش می‌‌آید بپذیرند و گردن گذارند.

با اینحال چون کار عثمان ابن سعید و جایگاه والایی که برای خود باز کرده و به شیعیان فرمان می‌راند، به کسان بسیاری بویژه به آنانکه هوشیار می‌بودند، و پی‌ به راز کار می‌بردند، گران میافتاد، از اینرو کشاکش‌های بسیاری برخاست و ما نام‌های ده تن‌ بیشتر در کتاب‌ها می‌یابیم که آنان نیز به دعوی میانجیگری از امام ناپیدا برخاسته و همچون عثمان ابن سعید خود را " در "، نامیده اند.


 شیعیگری احمد کسروی

فروردین ۳۱، ۱۳۹۱

فقط هستی‌ که باشی‌


روزگاری، جهان سرشار از معنا بود، خدایان را داشتیم، رستم ها، هرکول ها، قهرمانان بینظیر، قدیسین، و گناهکارانی که به ما احساس شگفتی میدادند. چه اتفاقی افتاد که همه را از دست دادیم، و یا هنوز در اطراف ما وجود دارند، مثلا به شکلهای دیگه، در ورزش، در موسیقی، در هنر و حتی آشپزی. آیا این‌ها میتوانند همان احساس شگفت انگیزی را که روزگاری جهان را پر از معنا کرده بود، به ما باز گرداند؟ آیا اینها میتوانند الهام بخش زندگی‌ امروز ما باشند؟ آیا دیگر چیزی وجود دارد که برای ما مقدس باشد؟




تنها زمان واقعی‌، زمان حال است.


چگونه میتوان در مورد ناشناخته‌ها فکر کرد؟ آیا ناشناخته‌ها همیشه ورای تفکر هستند؟ آیا کسانی‌ که ذهنی‌ پر از فانتزی دارند از دیگران جلوترند؟



هر اتفاقی که بیفته، به نفع ما تموم می‌شه


وقتی‌ دانستم که تمام کوشش‌های من بی‌فایده است و خود را نابود شده فرض می‌کردم، این خیال به مغزم رسید، حال که نمی‌توانم در برابر این مشکلات و بدبختی‌ها کاری انجام دهم، بهتر است خود را در اختیار سرنوشت و تقدیر بگذارم و بدون اینکه کاری انجام دهم، تسلیم محض باشم. بزودی احساس کردم که با این تصمیم توانسته‌ام در عالم بیخیالی و آسایش بر بسیاری از مشکلات فائق شوم زیرا همین سکوت و آرامش، بیشتر از هر چیزی ، مرا از تحمل شکنجه‌های روحی‌ نجات میداد.
 تفکّرات تنهایی، ژان ژاک روسو




برف



زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته
بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده امّا آسمان پیدا نیست
آسمان پیدا نیست
گرته‌ی روشنی مرده‌ی برفی
همه کارش آشوب
بر سر شیشه‌ی هر پنجره بگرفته قرار.
آسمان پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کشِ روزش تاریک
که به جانِ هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب‌آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار


برف - نيما يوشيج



ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

لس‌انجلس تایمز امروز با انتشار ۱۸ عکس از جنایات تازه سربازان امریکای در افغانستان، یک بار دیگر پرده از جنایات امریکای‌ها در افغانستان برداشت. این عکس‌ها از بازی شادمانه سربازان امریکای با اعضای اجساد کشته شدگان افغانی حکایت می‌کند. و دیدن آنها نفرت و انزجار را در هر انسانی‌ ایجاد می‌کند. مقامات امریکای بلافاصله از رفتار سربازان ارتش آمریکا عذر خواهی‌ کرده‌ و از لس‌انجلس تایمز خواسته ا ند که این عکسها را از سایت خویش جمع‌آوری کند.


http://www.latimes.com/news/nationworld/nation/la-na-afghan-photos-20120418,0,5032601.story?track=icymi

فروردین ۳۰، ۱۳۹۱

بچرخ تا بچرخه


زمان کوتاهی پیش از جنگ جهانی‌ دوم هم با تصاویری نظیر تصویر بالا، که برای زنان مسلمان افراطی درست کرده‌اند، و در فیس بوک گذاشته و با آن تفریح میکنند، یهودیان را تحقیر میکردند.










احتیاجی به سکس ندارم چون روزی چند بار از طرف حکومت بهم تجاوز میشه .... YOLO



چرا باید در انتظار بهشت موعود احتمالی باشیم ؟ ما خود قادریم یک بهشت واقعی در عرصه زمین به وجود آوریم


با ۷۰۰ میلیارد دلاری که نفت فروختند، میشد از ایران آنچنان بهشتی‌ ساخت که با بهشت خدا برابری کند، به جاش به اندازه ۷۰۰ میلیارد بار وعده بهشت خدا را به این مردم ساده دل دادند، در حالی‌ که آتش جهنم را برایشان تیزتر میکردند.
این مردم به آخوندی که ۴۰۰ ساله حتی یک روز برای زنده موندن کار نکرده، و حتی برای یک وعده خوراکی که خورده، انگشت کوچیکش را تکان نداده،
آخوندی که بقدری ابله و عقب مونده است که اگر دست او بود، ما هنوز در غارها زندگی‌ میکردیم، این مردم به این آخوند اختیار و وکالت مطلق داده تا تمامی امور زندگیش را راست و ریس کند. اینجاست که این سئوال مطرح میشود، که آیا آخوند کودن و ابله و مرتجع است یا مردمی که به او اقتدا میکنند؟