فروردین ۲۸، ۱۳۹۱

آمریکا

سعی می‌کنم به اصل مطلب اشاره کنم.
از این که مشغله‌ی ذهنی‌ام را رها کنم خودداری می‌کنم.
آمریکا فشار آوردن به من را متوقف کن می‌دانم چه کار می‌کنم.
آمریکا شکوفه‌های آلو دارند می‌افتند.
ماه‌هاست که روزنامه‌ها را نخوانده‌ام، هر روز
کسی به جرم قتل محاکمه می‌شود.
آمریکا راجع به وبلی‌ها احساساتی هستم.
آمریکا وقتی که بچه بودم کمونیست بودم
از این بابت متاسف نیستم.
در هر فرصتی که به دست بیاورم ماریجوانا می‌کشم.
روزهای رو به پایان در خانه می‌نشینم و به رزهای داخل کمد
خیره می‌شوم.



وقتی به محله‌ی چینی‌ها می‌روم مست می‌کنم و هرگز با کسی نمی‌خوابم.
تصمیمم را گرفته‌ام دردسر درست خواهد شد.
باید می‌دیدی که مارکس می‌خوانم.
روانکاوم فکر می‌کند که کاملاً حق با من است.
دعای پروردگار را نمی‌خوانم.
مکاشفه‌های عرفانی و ارتعاش‌های کیهانی دارم.
آمریکا هنوز به تو نگفته‌ام که با دایی مکس چه کار کردی
بعد از اینکه از روسیه برگشت.



با تو هستم.
آیا می‌گذاری زندگیِ عاطفی تو توسط مجله‌ی تایم رقم بخورد؟
مجله‌ی تایم ذهنم را به خود مشغول کرده است.
هر هفته آن را می‌خوانم.
جلدش به من خیره می‌شود هر وقت از جلوی آبنبات فروشیِ گوشه‌ی خیابان
جیم می‌شوم.
در زیر زمین کتابخانه‌ی عمومیِ برکلی می‌خوانمش.
همیشه از مسئولیت به من می‌گوید. بازرگانان
جدی هستند. تهیه کنندگان فیلم‌ها جدی هستند.
همه جدی هستند به جز من.
به ذهنم خطور می‌کند که آمریکا هستم.
دوباره دارم با خودم حرف می‌زنم.



آسیا دارد علیه من قیام می کند.
به اندازه‌ی یک مرد چینی شانس ندارم.
بهتر است ذخایر ملی‌ام را به حساب بیاورم.
ذخایر ملی‌ام شامل دو سیگارِ
ماری جوانا میلیون‌ها اندام تناسلی ادبیاتی خصوصی
و غیر قابل چاپ که ۱۴۰۰ مایل در ساعت سرعت دارد
و بیست و پنج هزار آسایشگاه روانی است.
چیزی در باره‌ی زندان‌هایم و میلیون‌ها
تهی‌دست که در گلدان‌هایم
زیر نور پانصد خورشید زندگی می‌کنند نمی‌گویم.
به فاحشه‌خانه‌های فرانسه پایان دادم، طنجه
مقصد بعدی است.



خواسته‌ام این است که رییس جمهور بشوم به رغم این حقیقت که
یک کاتولیک هستم.
آمریکا چگونه می‌توانم یک نیایش مقدس
با حس و حال احمقانه‌ی تو بنویسم؟
مثل هنری فورد ادامه می‌دهم بندهای شعر من
مثل ماشین‌های او خاص هستند بیشتر پس آنها
از جنسیت‌های مختلفند.
آمریکا بندهای شعر را ۲۵۰۰ دلار به تو می‌فروشم بندی ۵۰۰ دلار
لعنت بر قطعه شعر قدیمی تو
آمریکا تام مونی را آزاد کن
آمریکا اسپانیایی‌های طرفدار دولت را نجات بده
آمریکا ساکو و وانزتتی نباید بمیرند
آمریکا من پسرهای اسکُتسبُرو هستم.






با فرزندانمان آنگونه رفتار کنیم که انتظار داریم خدا با ما رفتار کند. گوته


هركس بايد روزانه يك آواز بشنود، يك شعر خوب بخواند و در صورت امكان چند كلمه حرف منطقی بزند.
گوته



خدایا آدما را از شر دوستدارانت حفظ کن


نگران فردا نباش، فردا اتفاق خاصی‌ نمی‌‌افته، دنیا به پایان نمیرسه، در واقع الان تو استرالیا فرداست.




آن روز که دست های تو ویران شدند

 من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
.......





در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خستهٔ مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
ــ سلام
ــ سلام
و من به جفت گیری گلها می اندیشم .

..............

سلام ای شب معصوم
سلام ای شبی که چشمهای گرگ های بیابان را
به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
و در کنار جویبارهای تو ، ارواح بید ها
ارواح مهربان تبرها را می بویند
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها می آیم
و این جهان به لانهٔ ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند .
سلام ای شب معصوم !

.............

در آستانهٔ فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه می شود به آن کسی که می رود این سان
صبور ،
سنگین ،
سرگردان ،
فرمان ایست داد .
چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست ، او هیچ وقت زنده نبوده ست .

قسمتی‌ از شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد از فروغ فرخزاد


فروردین ۲۷، ۱۳۹۱

فانتزی قویتر از تجربه ...... Titan and Titanic

صد سال پیش در چنین روزی یعنی‌ ۱۵ آوریل ۱۹۱۲، کشتی معروف تایتنیک غرق شد

خبر گذاری اسوشیتد پرس گزارش میدهد که، ۱۴ سال پیش از فاجعه غرق شدن کشتی تایتنیک، یک نویسنده امریکای به نام مورگان رابرتسون ( Morgan Robertson)، در رمان خود به نام پوچی ( Futility )، داستان غرق شدن کشتی به نام تیتان را می‌نویسد که بسیار شبیه اتفاقی است که برای کشتی تایتنیک در ۱۴ سال بعد رخ میدهد.

به غیر از تشابه اسمی این دو کشتی، (تیتان و تایتنیک )، شباهت ماجرای غرق شدن معروفترین کشتی دنیا یعنی‌ تایتنیک با آنچه که این نویسنده آمریکائی در رمان خود در بارهٔ کشتی تیتان شرح میدهد، تعجّب برانگیز است. به علاوه کشتی رمان این نویسنده  تنها ۲۵ متر از کشتی تایتنیک کوچکتر است و نویسنده گفته است که تیتان بزرگترین کشتی ساخته شده در دنیا است و کشتی تایتنیک نیز در واقعیت بزرگترین کشتی بوده که در آن زمان در دنیا ساخته شده بوده است. همچنین هر دو کشتی دارای سرعت‌ای برابر ۲۵ گره دریای که چیزی معادل ۳۷ کیلومتر در ساعت میشود، بوده‌اند.

در مورد هر دو کشتی، اینچنین ادعا شده بود که امکان غرق شدنشان نیست. هر دو کشتی به کوه یخ برخورد کرده و در اواسط آوریل غرق شده‌اند و با اینکه هر دو کشتی هزاران مسافر داشته‌اند، ولی‌ به اندازه کافی‌ لوازم و تجهیزات نجات در اختیار نداشته اند.

اما این چطور ممکن است که نویسنده‌ای ۱۴ سال قبل از بروز فاجعه، یعنی‌ در سال ۱۸۹۸ از جزئیات این واقعه شوم با این دقت بنویسد؟ آیا او میتوانسته است آینده را ببیند و یا پیشگوئی کند؟

در پاسخ به این سئوال، پروفسور پال هیر، متخصص واقعه تایتنیک می‌گوید: " نه مورگان ربرتسون یک پیشگو نبوده است، او یک ملوان با تجربه بوده که میتوانسته ببیند که ساخت کشتی‌های بزرگ، احتمال برخورد آنها را با کوه‌های یخی بیشتر می‌کند، و آنچه که او در رومانش نوشته در واقع حدسیات او ناشی‌ از تجربیاتش میباشد ".

بعد از اینکه کشتی تایتنیک غرق شد، این نویسنده در آمریکا بشدت مورد توجه قرار گرفت و به او لقب پیشگو داده شد، ولی‌ او بارها این ادعا را رد کرد و گفت که او فقط آنچه را که در تخیلاتش میگذشته، نوشته است.

کشتی تایتنیک، در شب بین ۱۴ و ۱۵ آوریل سال ۱۹۱۲ در برخورد با صخره‌ای غرق شد و هزاران نفر را با خود به زیر آب کشید. گفته میشود بزرگترین خسارت این واقعه، کتاب دست نوشتهٔ خیام بوده است که به وسیلهٔ تاجری امریکای با این کشتی به آمریکا برده می‌شده است که در این فاجعه از بین رفته است.




معنی‌ زندگی‌ چیست؟ همانیست که تو میخواهی‌ باشه

دیوار نگاری... کاری از Icy و Sot در ایران.



فریاد که در رهگذر آدم خاکی ..... بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند


مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند


هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند


یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند


یک فرقه بعشرت در کاشانه گشادند
یک زمره بحسرت سر انگشت گزیدند


جمعی بدر پیر خرابات خرابند
قومی ببر شیخ مناجات مریدند


یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند


فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند


همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند


زنهار مزن دست بدامان گروهی
کز حق ببریدند و بباطل گرویدند


چون خلق درآیند ببازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند


کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند


مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند



فروغی بسطامی (غزلیات)

پراکنده بس بود در دل‌ هوس


اندرز من بتو اینستکه : نه به لطف او دلخوش و امیدوار باش و نه از درگاهش ناامید و بیزار، نه دوستیش را در بند شو و نه نادوستیش را آرزومند، نه گواه شو بر هستیش و نه سخن بگو از نیستیش، زنهارت باد از توحید.

پراکنده بس بود در دل‌ هوس ..... ز دیدار تو، جمله ... یک گشت و بس.



David Guetta - Titanium ft. Sia (Official Video)

کاوه یا اسکندر؟

موج‌ها خوابیده‌اند، آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه‌های شعله‌ور خشکیده‌اند
آب‌ها از آسیا افتاده است




در مزار آباد شهر بی تپش
وای ِ جغدی هم نمی‌آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش




شرف سیری چند


روز گذشته بنابگزارش خبرگزاری اسوشیتد پرس، ۱۲ نفر از محافظین اوباما در سفر اخیر وی به کلمبیا، رسوایی ببار آوردند، چرا که بجای حفاظت از اوباما بدیدار برخی‌ از زیبا رویان کللمبیایی در خانه‌ای که بهمین منظور برای مردان ساخته شده است، رفته و مشغول عیش و نوش شده بودند. بعد از رو شدن ماجرا، اوباما و کاخ سپید بقدری شرمنده شده‌اند که این ۱۲ تن‌ را بیدرنگ به آمریکا برگرداندند. ماجرا از زبان یکی‌ از همکاران این ۱۲ تن‌ در گفتگویی با خبرگزاری اسوشیتد پرس، درمیان گذاشته شده است.



یکی‌ از مقامات کاخ سپید که نخواسته است نامش برده شود، گفته که کاخ سپید مایل است که این ماجرا بیش از این در رسانه‌ها کش داده نشود، و نام این ۱۲ مامور حفاظتی مخفی‌ بماند. نیو یورک پست گفته است که کاخ سپید، ماجرا را انکار نکرده ولی‌ از اظهار نظر نیز، خوداری کرده است. مقامات واشنگتن، گفته‌اند که واقعه‌ی پیش آمده و فرستادن این ۱۲ تن‌ به خانه در رابطه با عده‌ای تن فروش نبوده است و موضوع مربوط به تنبیه انضباطی میباشد.

من ضمن خواندن این خبر، به این موضوع فکر کردم که، حدود ۹ سال است که آمریکا به بهانه تروریسم و مبارزه با آن، حمله به عراق و افغانستان و حضور گسترده ی خود در خاور میانه و خلیج فارس، را توجیه کرده و همچنان می‌کند. ولی‌ ظاهراً آنطور هم که ادعا میشود، خطر تروریسم جدی نیست، چرا که ۱۲ تن‌ از محافظان رئیس جمهور آمریکا در منطقهٔ پر تنشی مثل کلمبیا، او را به امان خدا رها کرده، و مشغول خوش گذرانی‌ شده‌اند و آب از آب هم تکان نخورده است.

اینجا این سئوال مطرح میشود که این تروریست‌ها واقعا کی‌ هستند و از کجا میایند و برای کی‌ خطرناکند؟ آیا یک پاکستانی، افغانی، ترک و عرب و یا کلا یه خاورمیانه‌ای که چهره ش از صدها کیلومتری ماهیت شرقی‌ ش را فریاد میزند، و آنقدر از تکنولوژی دور مانده است که شاید هیچ گاه بجز یک مکالمه ساده و در نهایت فرستادن اس‌ام‌اس، اطلاع دقیقی‌ از دیگر قابلیت‌های تلفن همراهش ندارد،

و وقتی‌ وارد فرودگاهی میشود از لحظه ورود تا زمانی‌ که آنجا را ترک کند، ده‌ها چشم الکترونیکی و عادی مراقبش هستند و کوچکترین حرکاتش را زیر نظر دارند، و ضمن عبور از هر دری تا مغز استخوانش هم بازرسی میشود، و در هر جای غرب فرود آید، تا زمانی‌ که به خانه برنگشته، از لحظاتی که حتی خواب است، هم فیلمبرداری میشود، این آدم چگونه میتواند از دیوار حفاظتی که غربیها دورِ خودشان کشیده‌اند رد شود تا بتواند برای غربیها خطر ساز شده و به شغل تروریستی ش، بپردازد؟ و سئوال مهمتر اینکه، آیا این را فقط من و شما میدانیم یا آنها بهتر از ما میدانند که عملیات تروریستی در غرب برای یک خاورمیانه ای، از محلات روزگار است،

و سئوال آخر این که آیا ترک کردن دست جمعی محافظین اوباما به این معنی‌ نیست که آنها بهتر از ما میدانند که تروریست، خودش را ترور نمیکند، و به همین دلیل با خیال راحت اوباما را به حال خود گذاشته و راهی‌ عشرتکده شده‌اند؟



لینک خبر: businessinsider

فروردین ۲۶، ۱۳۹۱

شاهد بازی

به طوری که از مطالعهٔ کتب قدیم برمیاید، عشق مرد به مرد در ایران باستان سابقه نداشته است، به همین دلیل در قرون نخستین تاریخ بعد از اسلام، مثلا در آثار دورهٔ سامانیان و پیش از آنان از قبیل رودکی، شهید بلخی و ابو شکوری بلخی و شاهنامه فردوسی‌ مطلب صریحی در این خصوص نیست. شاهد بازی در نزد اعراب باستان هم مرسوم نبوده است، زیرا در اشعار دورهٔ جاهلیت و یکی‌ دو قرن نخستین بعد از اسلام مدرکی‌ در این باره نمیتوان یافت. اما در نزد یونانیان این امر کاملا رایج بوده است و در آثار فلاسفهٔ بزرگ مثلا افلاطون شواهد و مدارک بسیاری می‌‌توان جست.


مراد از عشق افلاطونی یا Plantonic Love عشق مرد به مرد است، منتهای این عشق پاک و بی‌ شائبه است. در نزد قدمای یونان در عشق مرد به زن شائبه سودجویی مثلا تولید مثل است، اما عشق مرد به مرد میتواند پاک و بدون شائبه باشد، چنان که سقراط در این نوع عشق، به دنبال مسائل جنسی‌ هم نیست .
همین تفکر است که بعد‌ها وارد شعر ایرانی شد و در نزد عرفا چنین تعبیر شد که عشق پاک تمرینی است از برای عشق آسمانی و عشق به خداوند جمیل که باید بدون هر شائبه‌ای مثلا طمع بهشت و بیم دوزخ باشد. عبارت معروف صوفیان که می‌گوید: " مجاز پلی برای رسیدن به حقیقت است"، یعنی‌ عشق مجازی و زمینی‌ میتواند وسیله‌ای برای رسیدن به عشق حقیقی‌ یعنی‌ عشق آسمانی باشد. چنان که مولانا در مثنوی در بارهٔ عشق زمینی‌ می‌گوید:

عاشقی گر‌ زین سر و گر‌ ز آن سرست .... عاقبت ما را به جایی‌ رهبرست.



شاهد بازی در نزد ترکان هم مرسوم بوده است. منتها ترکان مانند یونانیان برای این کار زمینه‌های فلسفی‌ و معنوی نداشتند، و نزد ترکان صرفاً جنبه جنسی‌ داشته است. بعد از ورود عنصر ترک در تاریخ ایران، این امر در ایران هم مرسوم شد.

از سطور فوق میتوان دریافت که شاهد بازی در ایران دو منشأ دارد، یکی‌ یونانی و دیگری ترکی‌. شاهد بازی یونانیان با حفظ جنبه مثبت و فلسفی‌ در ایران وارد عرفان شد و عشق الهی و معنوی تفسیر شد. اما بچه بازی که مأخوذ از ترکان است جنبه زمینی‌ داشت و با عمل جنسی‌ همراه بود و در اشعار غیر عرفانی ما به وفور از آن یاد شده است. ( محمود غزنوی ترک و ایاز غلام محبوب او معروفند)


از نوشته‌های افلاطون معلوم میشود که عشق مرد به مرد در یونان کاملا مرسوم بوده است و امثال سقراط به تبع پیشینیان خود، به آن جنبه معنوی و فلسفی‌ و با اصطلاحات ما جنبه الهی و عرفانی داده بودند.

رساله ضیافت یا مهمانی، افلاطون اختصاص به عشق دارد و در آن عشق مرد به مرد با ارجاع به رفتار و پندار سقراط تفسیر فلسفی‌ شده است. مبانی چند اموزهٔ مهم عرفانی ایرانی‌ از جمله این اصل که می‌گوید : "عشق زمینی‌ نهایتاً به عشق آسمانی راه می‌یابد"، در این رساله به تفصیل دیده میشود. سقراط خود به عشق ورزی با خوبرویان دانا معروف بوده است و از باب نمونه عشق او به الکیبادس در رسالهٔ ضیافت افلاطون آمده است.


در آثار افلاطون تکیه بر این عشق معنوی است اما از فحوای عبارات او برمیاید که عشق جسمانی‌ هم بین مردان مرسوم بوده است و در این مورد سخن از آفرودیت یا الهه زیبایی و اروس خدای عشق زمینی‌ شده است.

برگرفته از کتاب شاهد بازی در ادبیات ایران نوشته دکتر سیروس شمیسا