اسفند ۲۹، ۱۳۹۰

چو بشنوی سخن اهل دل‌


نمی‌توانی اين دريا را اهلی کنی
نه با تحقير، نه با جذبه
ولی می‌توانی بخندی
در صورتش
خنده را کسانی اختراع کرده‌اند
که کوتاه زندگی می‌کنند.

آنا سوییر

بكارت از هادی خرسندی

الا‌ای شیخ جویای بكارت
به لای پای دخترها چه كارت؟
تو فرمودی بكارت‌ها كه پاره ست
دقیقاً درصدش هفتاد و چار است




اسفند ۲۸، ۱۳۹۰

امروز رساند باد صبا مژده بهار .... امروز ز توبه .. توبه نمودم هزار بار

اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری
هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری
گر تماشا می‌کنی برخیز کاندر باغ هست 

باد چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری
عرض لشکر می‌دهد نوروز و ابرش عارض است

وز گل و نرگس مراو را چون ستاره لشکری








آمد نوروز هم از بامداد .... آمدنش فرخ و فرخنده باد.



دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست .



l

بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی ..... ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی




ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان‌دانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی
فرخی


اسفند ۲۷، ۱۳۹۰

سپیدی برف و سیاهی شب بهم رنگ پس نمیدهند

آدم برفی را پاس بداریم و هر چه میخواهیم بدانیم از خودش بپرسیم.



ملت ضّد ملت

اگر به تحولات اجتماعی سالهای حکومت محمد رضا شاه با دقت توجه بشه، یکی‌ از عواملی که باعث به وجود آمدن "غرب ستیزی" افراطی در بین عده کثیری از مردم و بخصوص دانشگاهیان ایران در سالهای پیش از انقلاب شده بود، پدیده‌ای به نام "غرب زدگی" بود که همهٔ ارزش‌های ایرانی‌ را زیر سئوال میبرد.
و این غرب زدگی در سه سطح، پندار، گفتار و کردار ایرانی‌ رادر بر می‌گرفت، و به جزئیات زندگی‌ ایرانی‌ رخنه کرده و تمامی رفتار و کردار ایرانی‌ را تحت شعاع خویش قرار داده بود، و دامنه این شعاع، از شیوه زندگی‌ ایرانی‌ گرفته، تا برخورد اجتماعی او حتّی با هموطنانش را میپوشاند.

به طور مثال ایرانی‌ به صرف اینکه بر روی زمین می‌نشست و خوراک میخورد یا بر روی زمین میخوابید و یا بر روی زمین از مهمانش پذیرای میکرد، مورد انتقاد و نکوهش، و از طرف عده‌ای نو کیسه، به اصطلاح تازه به دوران رسیده و به شدت غربزده، مورد تمسخر قرار می‌گرفت. و کسی‌ که حداقل یک دست مبلمان و میز نهار خوری در منزلش نبود، اصلا آدم حساب نمی‌شد و به هیچ گرفته میشد.

در حالی‌ که به قول فریدون فرخزاد، لغت "میزبان" که در شاهنامه هم به کار برده شده‌ است و حکیم عالیقدر ایران هزار سال پیش، به تکرار از این لغات در شاهنامه استفاده کرده است:
(
اگر شاد و خرم بود میزبان
بدان شهر خرم دو هفته بمان .

که ما میزبان و تو مهمان ما
فرود آی اینجا بفرمان ما.

پی میزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد.
فردوسی .
)
و از لغات قدیمی‌ پارسی‌ است و به معنی‌ صاحب و دارندهٔ میز پذیرائی، میباشد، همچنین نقوش سنگی‌ تخت جمشید شاهد این گفته است و حکایت از آن دارد که ایرانی‌‌ها هزاران سال پیش از میز و کرسی یا صندلی استفاده میکردند، و اگر بر روی زمین زندگی‌ کردن را برگزیده بودند، فقط به این دلیل بود که بر طبق یک اعتقاد باستانی، ایرانی‌‌ها، چینی‌ و ژاپنی ها معتقد بودند که تماس با زمین، به آنها از طرف زمین انرژی می‌رساند و بسیاری از ناراحتی‌‌ها و درد‌های بدن به این وسیله، بدون اینکه فرد کمترین کاری انجام دهد، از بین میرود.

بدست كس نرسد قرص ماه در دل آب


نقاب دارد ودلرا بجلوه آب كند
نعوذبالله اگر جلوه بی‌ نقاب كند
فقيه شهر برفع حجاب مايل نيست
چراكه هرچه كند حيله در حجاب كند
چو نيست ظاهر قرآن بوفق خواهش او
رود به باطن و تفسير ناصواب كند
ازو دليل نبايد سؤال كرد كه گرگ
بهر دليل كه شد بره را مجاب كند


خيمه ى نوروز به صحرا زدند

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
سعدی کبیر





آن کمالِ بی مقصودِ در تبعیدِ تنها ... Sophia de Melo Breyner

برای آنکه چنین گردنی افراشته داشته باشد
برای آنکه مچ‌هایش مثل ساقه‌های گل خمیده شود
برای آنکه چشم‌هایش اینقدر روشن و صریح باشد
پشتش چنین صاف
سرش چنین بالا
با این برق طبیعی به روی پیشانی اَش ......


نسل‌هایی متوالی از بردگان بوده‌اند
با اندام‌های خمیده و دست‌های زبر شکیبا
در خدمت نسل‌های متوالی شهریاران
همچنان کمی‌خشن، همچنان کمی‌زمخت
ظالم، حریص، مکار
چه عمرها تلف شده است
برای آنکه او باشد
آن کمالِ بی مقصودِ در تبعیدِ تنها.

سوفیا دِه میو برینر


شاعر پرتغالی، نویسنده کتاب کودک ونماینده سوسیالیست ها در مجلس پس از انقلاب ۱۹۷۴ - مادر پنج بچه از جمله میگوئل سوسا تاوارس – نویسنده مشهور




اسفند ۲۶، ۱۳۹۰

زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز


آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است .
حطب = چوب خشک
سعدی کبیر.