تنها کسی که در دنیا، نیمی از زندگی و تمامی ثروتش را در جهت انتشار و ترجمه آثار ادبی ایران، سرمایه گذاری کرده و به خاطر این کار مجبور به تحمل، تنهایی، طرد از اجتماع و خانواده و پذیرش القابی مانند الکلی، خود آزار و دیوانه شده است، یک نفر سوئدی است و چرا همه اینها را تحمل کرده است؟؟،..... بله، عشق به خیام.
اریک اکسل هرملین ( ۲۲، ژوئن، ۱۸۶۰ - ۸، نوامبر، ۱۹۴۴ )
اریک هرملین، نویسنده و سیاستمدار سوئدی بود که در ۱۴۰ سال پیش در جنوب سوئد در یک خانواه ثروتمند و اشرافی، به دنیا آمد.
هرملین در دوران جوانیش به هند سفر کرد و مدتی را در آنجا گذراند و در آنجا با یک ایرانی آشنا شد که بعدها به او زبان پارسی را آموخت.
در آن دوران زبان پارسی، زبان رسمی کشور هندستان بود، و بعدها انگلیسیها زبان پارسی را در هندستان ممنوع کردند و زبان هر کسی که به زبان پارسی حرف میزد را میبریدند. و اگر انگلیس این دشمن قسم خورده، روانی و بیشرم، این کار را در حدود ۱۰۰ سال پیش نکرده بود، امروز زبان پارسی، زبان مادری حداقل ۱،۵ میلیارد آدم در دنیا بود.
ولی در آن زمان هنوز زبان پارسی، زبان رسمی هندستان بود. و هرملین پس از فرا گیری زبان پارسی و پس از بازگشت به سوئد به ترجمه آثار پارسی به سوئدی مشغول شد و حدود ۱۰ هزار صفحه از ادبیات پارسی را به سوئدی بگرداند. که از این میان میتوان از بوستان و گلستان سعدی، گلشن راز شبستری، رباعیات خیام، آثار سنائی و واعظ کاشفی، پند نامه و منطق الطیر، تذکرةالاولیا از عطّار، مثنوی از مولانا، برگزیده هایی از شاهنامه، اسکندر نامه نظامی و کلیله و دمنه را میتوان نام برد.
هرملین علاقه عجیبی به خیام پیدا کرد و بر اثر تاثیری که از خیام گرفت، زندگی عارفانهای را در پیش گرفت. و چون این روش زندگی برای یک فرد اشرفی در سوئد عجیب به نظر میرسید، وی را به عنوان بیمار روانی، مدتی تحت مداوا قرار دادند ولی او همچنان به وارستگی و دوری از تجملات ادامه داد و به دهکدهای در سوئد رفته و در آنجا ۴۰ سال آخر عمر خویش را تمام وقت صرف ترجمه ادبیات پارسی به سوئدی کرد.
هرملین آنچنان شیفتهٔ ادبیات ایران بود که در اروپا به عنوان، برجستهترین نماینده ادبیات ایران شناخته میشد. سفیر ایران در استکهلم در آن زمان از هرملین قدردانی کرد و مدال خورشید به او اهدا کرد.
هرملین در اواخر عمر، با جانی شیفته با مولانا همدم شد، و بدون دیوان اشعار مولانا در هیچ کجا ظاهر نمیشد و تمامی تلاشش این بود که انسان اروپایی را با پیام و عرفان مولانا آشنا سازد. وی به قدری تحت تاثیر ادبیات ایران قرار گرفته بود که تمامی آثار ترجمه شده ایرانی را با سرمایه شخصی خودش چاپ و منتشر کرد و تمامی ثروت خانودگیش و نیمی از زندگانیش را در این راه گذشت، و همین کارش باعث شد که دشمنان زیادی در بین دشمنان ایران پیدا کند و به او تهمتهای از قبیل دیوانه، خود آزار و الکلی بزنند. ولی در انتها، سبک زندگی که برای خودش انتخاب کرده بود، الگوی بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان غربی قرار گرفت و به خاطر این انسان بزرگ و شریف است که آثار ادبی ایران از سوئدی به دیگر زبانهای اروپایی ترجمه، و مورد تحسین و تقدیر قرار گرفته شده است، چرا که آثار پارسی که به وسیله وی به سوئدی ترجمه شده، از بی نقصترین و معتبر ترین، آثار ترجمه شده دنیا محسوب میشود.
نام و یادش گرامی و جاوید باد. به امید روزی که به یک حکومت ایرانی در ایران برسیم تا آنچنان که شایستهٔ این مرد بزرگ است، از او، قدردانی شود.
انگلیسیها گفتن چرا ما بریم زبان دیگران رو یاد بگیریم تا بفهمیم چی میگن، یه کاری میکنیم که آنها زبون خودشون رو فراموش کنن و به زبون ما حرف بزنن و تازه به این کار افتخار هم بکنن.(ستاره و دریای قصّهٔها از سلمان رشدی.)
زیباتر از این رقص (سماع) كه در اين فيلم نمايش ميدهد،در دنیا وجود نداره، رقصی که به وسیله شاهرخ مشکین قلم هنرمند بینظیر ایرانی انجام میشود با ترانهٔ فریاد از شجریان، یه تلفیق شاهکار، از این دو هنرمند. من برای شاهرخ مشکین قلم، بیشترین احترام را قائلم و برایش آرزوی پیروزی در همهٔ ابعاد زندگی ش را دارم.
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر بپای درآیم بدر برند بدوشم .
روز صحرا و سماع است و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی .
سعدی کبیر و شیرین سخن.