بهمن ۰۵، ۱۳۹۰

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند... آلبرت کامو ( Albert Camus)

آلبرت کامو ( Albert Camus) در اسطورهٔ سیزف با نهیلیسم شروع می‌کند و بر طغیان تاکید دارد( سیزف به خاطره اینکه بر علیه خواست زئوس عمل می‌کند، محکوم به مجازات یکنواختی است، یعنی‌ میبایستی سنگی‌ را از اعماق دره به قله کوه برساند و وقتی‌ به قله می‌رسد به خواست زئوس و یا سرنوشت، سنگ رها شده و به دامن کوه باز میگردد، و سیزف باز مجبور است که فرود آید و سنگ را به طرف قله کوه بکشد، این حرکت مدام و تکرار هم تجسم پوچی است و هم تحمل عذاب یک نواختی.
یعنی‌ یک نواختی بعنوان یک عذاب مطرح شده است، یعنی‌ همانی که خیلی‌ها در روز مر‌ه خودشان گرفتارش هستند . سیزف وقتی‌ از این عذاب جاودان خلاص می‌یابد که بر سرنوشت خود آگاه میشود, یعنی‌ می‌پذیرد که همین است که هست، و آنرا گردن مینهد، و این تسلیم او را از زئوس یا خدا و سرنوشت برتر می‌کند.

درست همانند آنکه ما در زندگی‌ از مرگ خبر داریم و خیلی‌ها با فکر و ترس از مرگ دچار عذاب یک نواختی هستند و برخی‌ آنرا پذیرفتند و قبول کردند که همین است که هست، پس به این نتیجه رسیدن که در جهان خاکی حضور داشتن، تنها چیزی است که ما داریم و باید قدرش را بدانیم، و این در واقع ادامه همان فریاد زرتشت نیچه است که مرگ خدا را اعلام کرده است.

جنگ با زشتیها و در عین حال ستایشگر زیبای ها، این رسالت هر انسان است و بس. 



بهمن ۰۴، ۱۳۹۰

ای که خواهان تولد دیگری، ابتدا مرگ را پذیرا باش


فکر می‌کنید زندگی‌ به ما ظلم نمی‌کنه؟
فکر می‌کنید خانواده ما مشکلات کمتری دارند؟
فکر می‌کنید سرطان‌های ما کمتر کشنده است؟
فکر می‌کنید غصه‌های ما کمتر دردناک است؟

من به شما میگویم، اگر اینطور فکر می‌کنید، ناگزیر هستید که دوباره فکر کنید، چون ما حتی با داشتن چندین میلیون دلار، نه تنها، نتوانسته ایم شرِ زندگی‌ را از سر خودمان کم کنیم بلکه ترس را هم به آن افزوده ایم.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است.

بهمن ۰۳، ۱۳۹۰

خلق را تقلیدشان بر باد داد , ای دو صد لعنت براین تقلید باد



از دوستانی که سئوال کرده بودند که من کدامین "مریم" هستم، میتوانم بگویم که کدامین "مریم" نیستم،..........
من نه، مریم ساوجی، نه مریم داور نیا، نه مریم طاهری مجد، نه مریم مهتدی، نه مریم دارا، نه مریم جلالی، و و و نیستم، و نخواهم بود، زیرا که تنها یک "مریم" به شکل و اندیشه من وجود دارد و آن هم خودم هستم.

دوستان محبت دارند که مرا با یکی‌ از این مریم خانم‌های فرهیخته که همگی‌ نیز شاهنامه را به نثر نوشته‌اند اشتباه میگیرند، ولی‌ باور بفرمایید، نثری که من از شاهنامه نوشته و یا مینویسم، هیچ گاه و به هیچ وجه بپای نثرِ این مریم خانم‌های هنرمند و دانشمند نمیرسد و نخواهد رسید، و من نثر ایشان را نخواند و ندیده، میتوانم قسم بخورم که ایشان هزاران بار، بهتر و کاملتر از من شاهنامه را به نثر نوشته‌اند. بنابر این یک بار و برای همیشه، اعتراف می‌کنم، اگر جایی‌ مطلبی دیدید و در پای آن نام مریم ...( با یک نام خانوادگی دلبخواه)... نوشته شده بود، اون مریم من نیستم، هر چند نوشته، نوشته‌ی من باشد.


عابدی درسبیل تقلید منکر حال درویشان بود وبی خبر از درد ایشان . 
گلستان سعدی کبیر

به تقلید کافر شدم روز چند
برهمن شدم در مقالات زند.
(بوستان سعدی کبیر).

عبادت به تقلید گمراهی است 
خنک رهروی را که آگاهی است .
(بوستان سعدی کبیر ).

نگویمت که بزر باش ... حامی اشراف 
که آن بمذهب من هست ... تیره وجدانی 
ولیک گویمت از امر چون خودی بگذر
مباش بنده ٔ تقلید .... اگر نه حیوانی .
کمالی .


تلخ تر از حقیقت


پیروزی و شکست بخشی از زندگی‌ هر انسانی‌ است، به جز ترسو ها، چرا که اینها هرگز نه شکست میخورند و نه پیروز میگردند.

به خاطر جایی‌ که ترکش کردیم، دل‌ تنگ و اندوهگین هستیم، چون سزاوار آن نبوده‌ایم که هدیهٔ پدرانمان را به نسل بعد تحویل بدهیم.


بهمن ۰۱، ۱۳۹۰

Poolan Devi, The Bandit Queen Of India .... پولان دوی


پولان دوی، نام زنی‌ است هندی تبار که به ملکه باند اشرار در هندستان معروف شده است. داستان این زن در عین حال که دردآور است و هرانسانی‌ رو به شدت متأثر وغمگین می‌کند، ولی‌ همزمان حس احترام به این زن را آنچنان برمی‌ انگیزد، که بی‌ اختیار به احترام او، کلاه از سر برداشته میشود. داستان زندگی‌ پر از رنج این زن بیشتر به افسانه و داستانهای سینمایی شباهت دارد، و البته از روی داستان زندگی‌ وی چندین فیلمنامه نوشته شده و فیلم‌های متعددی هم ساخته شده است، ولی‌ بیش از همهٔ اینها، آنچه که انگشت حیرت را به دندان می‌‌گزد، قدرت اراده این زن برای اثبات موجودیت و آزادی خویش بعنوان یک زن است، آنهم در جامعه‌ای که زن برده‌ای بیش نیست و همچنین تلاشی است که او برای غلبه بر مرگ و نیستی‌ می‌کند.

زمانی‌ که دختر بچه بی‌گناهی بیش نبود، شبی تمامی مردان یک دهکده به او تجاوز میکنند و اینکار را هر شب بمدت ۳ هفته ادامه میدهند، ولی‌ اراده او جسم خرد شده‌اش را ترمیم می‌کند و بجای نیستی‌ و فنا شدن، برمیگردد و انتقام خویش را از تک تک آنها می‌گیرد.

وقتی‌ ۱۱ سالش بود به مردی که ۳ برابر سن او بود در ازای یک گاو و یک دوچرخه لکنته فروخته شد و بعنوان عروس بخانهٔ مرد پاگذاشت و درآنجا وقتی‌ با بدرفتاری مرد و خانواده ش روبرو شد، فرار کرد و مجددا بخانه پدری برگشت، ولی‌ آنجا نیز مورد آزار و اذیت عده‌ای که اراذل و اوباش روستا بودند قرار گرفت و این عده‌ به رهبری پسر کدخدا قصد تجاوز به وی را داشتند، و چون دخترک از آنها تمکین نکرد، و در مقابل آنها ایستاد، به او تهمت فاحشه بودن زده شد و سپس به این جرم از دهکده رانده شد و به خانه  یکی‌ از اقوامش در روستایی دیگر پناه برد. ولی‌ بعد از مدتی‌ بخاطر حسادت زن پسرعمویش مجبور شد آنجا را نیز ترک کرده و مجددا به دهکده خود برگردد. ولی‌ چون از دهکده رانده شده بود و اجازه ورود به آنجا را نداشت، این بار از طرف پلیس محلّی بازداشت شد و در بازداشتگاه از طرف ژاندارم‌ها به طرزوحشیانه‌ای مورد تجاوز و ضرب و شتم قرار گرفت و سپس به پدر پیرو درمانده ش تحویل داده شد. پسر کدخدا که هنوز کینه او را در دل‌ داشت به رئیس یک باند جنایت کار پول داد تا او را از خانهٔ پدر ربوده و بکشند. این بار رئیس باند بعد از روبودن پولان، او را مورد ضرب و شتم و سپس تجاوز قرار داد. و اینکار آنقدر ادامه پیدا کرد تا عاقبت، یکی‌ از اعضای باند که به پولان علاقمند شده بود، رئیس باند را کشت و خود بجایِ او قرار گرفت و پولان تحت حمایت وی بعنوان یکی‌ از اعضای باند درامد.



دی ۳۰، ۱۳۹۰

اینجا چراغی روشنه

معمولا حقایق نوشته نمیشوند بلکه سینه به سینه منتقل میشوند برای همین هم جاودان هستند.
 حقایق سینه به سینه منتقل میشوند زیرا از زندگی‌ پاک سرچشمه گرفته‌اند و این نوع زندگی‌ نمیتواند به تصویر کشیده شود یا به صورت واژه درآید.
ولی‌ با این وجود، قسمت کوچکی از حقیقت، که عشق نام دارد را میتوان به راه‌های زیادی نشون داد که اینها می‌تونه چند نمونه از این راه‌ها باشه.








اگر قبول کنیم که همگی‌ با یک دست واحد آفریده شده‌ایم، پس باید باور داشته باشیم که روح واحدی داریم، و آزردن روح دیگری، به منزله آزردن روح خود است و وارد کردن رنج به دیگری، به رنجش خویش منتج میشود.

آزادی، شریف‌ترین واژهٔ دنیا


توچیزی نداری که ازدست بدهی‌، اینرا که فهمیدی، دیگر تمام تفنگهای فاشیستها هم حریفت نیست.

دی ۲۹، ۱۳۹۰

به غیر از عشقشان، گیتی‌ بود افسانه افسانه

این مردم اگر چه به خدا هنوز اعتقاد دارند ولی‌ دیگر از او نمیترسند.

در این جهان هیچ چیز تازه بوجود نمیاید و همه چیز تجدید میشود و آنچه در گذشته وجود داشته، باز به ظهور می‌رسد. انسان در زیر خورشید بطور کلی‌ تغییر پذیر نیست، و صد هزار سال دیگر انسانی‌ که بوجود میاید همان انسان امروزی میباشد ولی‌ شاید لباس و طرز آرایش موی سر و ریش و کلمات او تغییر کند. فقط یک چیز انسان هرگز تغییر نخواهد کرد، و آن هم حماقت اوست و صد هزار سال دیگر انسانی‌ که بوجود میاید مانند انسان دوره ما و آنهائیکه قبل از ما در دوره اهرام میزیستند، احمق خواهد بود و او را هم میتوان با دروغ و وعده‌های بی‌ اساس فریفت، برای اینکه انسان جهت ادامهٔ حیات محتاج دروغ و وعده‌های بی‌ اساس است و فطرت او ایجاب می‌کند که همواره بدروغ بیش از راست و به وعده‌های بی‌ اساس که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید بیش از واقعیت ایمان داشته باشد.
سینوهه.



گردباد، ویران کنندهٔ شهرها، پر قدرت ولی‌ زیبا
تصاویر برخی‌ از گردباد‌های ویران کننده


Mushroom Cloud Near
Lawndale, Minnesota, 2010

تا جهان باقی‌ است نوع بشر احمق خواهد بود و فریب دروغ و وعده‌های بی‌ بنیان را خواهد خورد، منتها در هر دوره به مقتضای زمان یک نوع دروغ به او خواهند گفت و با یک عنوان جدید وعده‌های بی‌ اساس به او خواهند داد و او هم با شعف و امیدواری دروغ و وعده‌های موهوم را خواهد پذیرفت و اگر کسی‌ در صدد آید که او را از اشتباه بیرون بیاورد و بگوید اینکه بتو می‌گویند دروغ است و قصد دارند که تو را فریب بدهند و بیا تا من حقیقت را بتو ارائه بدهم، انسان به خشم میاید و آن شخص را به اتهام اینکه خائن و تبهکار است به قتل می‌رساند.
سینوهه.



Rope Out
Regan, North Dakota, 2011

ایمان به دروغ و وعده‌های موهوم و بشارت‌هایی‌ که هرگز جامه عمل نخواهد پوشید طوری با سرشت بشر آمیخته شده که انسان افسانه را بر وقایع حقیقی‌ ترجیح میدهد و همین که یه نقال زبان میگشاید و نقل میگوید مردم اطرافش را میگیرند با اینکه بچشم خود می‌بینند که وی کنار کوچه روی خاک نشسته، معهذا وقتی‌ صحبت از کشف گنج می‌کند و بشارت میدهد که زر و سیم عائد مستمعین خواهد شد همه باور مینمایند.
سینوهه.



Arm of God , Galacia, Kansas, 2009

دی ۲۸، ۱۳۹۰

سیری شکم، محرک رشتهٔ خیال شد


آنها نمیدانند چقدر مهمند. نمیدانند هربارکه هرکس درهر جای دنیا لقمه‌ای غذا بدهان میگذارد، مدیون آدمهای مثل اهالی روستا است، که از صبح تا غروب کار میکنند و با عرق بدنهای خسته‌شان زمین را میکارند، و با بردباری وصف ناپذیری بدامها میرسند. اینها برای دنیا مهمتر از تمام کسانی‌ هستند که در شهرهای بزرگ زندگی‌ میکنند و با این وجود طوری رفتار واحساس میکنند که انگار پست، عقب افتاده و بی‌فایدهند.
Paulo Coelho



از آنجایی که هر طایفه و قبیله‌ای یا هر خانواده و شخص، مادام که مشغول زراعت و دام داری و ساخت صنایعی هستند که لازمهٔ زندگانی‌ است، از قبیل رشتن پشم و پنبه و بافتن پارچه برای رخت و لباس، در نهایت سعادت و خوشی زندگی‌ میکنند. اگر چه از داشتن وسایل گران بها بی‌ بهره و فقیر باشند، ولیکن فقر و پریشانی حقیقی‌ هرگز به آنها مستولی نمی‌شود، چرا که مایحتاج زندگانی‌ را به طور خوش آماده دارند و ابداً تصور نمیکنند که وقتی‌ از گرسنگی و سرما و بی‌ لباسی و بی‌ مکانی بمیرند.
اما همین که شخص علاقه خود را از زمینی‌ که به منزلهٔ دایه و خوراک دهنده‌ی اوست قطع کرد و از نعمت‌های طبیعی که خالق به جهت حیات او برقرار کرده است دور شد و نان پختن، و میوه‌های متنوع و لبنیات تازه و حیوانات خانگی و طیور و وحوش جنگلی‌ و ماهی‌‌های آزاد رود خانه‌ها و دریاچه‌ها را تحقیر کرد، و از دهات و مزارع کناره گرفت، و در داخل دیوار شهر‌ها خود را پنهان کرد، آن وقت برای او غیر ممکن است که به آسانی دست خود را به این انبار خوراک‌های نباتی و حیوانی‌ فرو برده و هر چه لازمهٔ معاش هست به سهولت بیرون کشیده، صرف نماید.
وقتی‌ که مدنی شد، برای تحصیل معاش مجبور است که به زحمت و مرارت تن داده، صنعت پر زحمتی اختیار کند و محصول صناعی خود را با محصولات طبیعی که سابق مالک بود و حالا دیگری متصرف شده است، مبادله نماید، اگر در این مبادله جمع قلیلی فایده برند و با مکنت و ثروت شوند، جمع کثیری به فقر و ناتوانی‌ و گرسنگی و بیچاره گی‌‌ مبتلا میشوند.
برگرفته از کتاب خرنامه.


دی ۲۷، ۱۳۹۰

آنکه ظلمش بیش رنجش بیشتر و آنکه رنجش بیش، مرگش بیشتر...... Animals’ Eyes..... Suren Manvelyan


عشق، رنج، غربت و مرگ نقاط مشترک همه آدما در زندگی‌ است، و بر عکس آنچه که در نظر هر ساده اندیشی‌ جلوه می‌کند، معیار‌های چون نژاد، سنّ، محل زندگی‌ و طرز تفکر، سهم و نقشی‌ در این اشتراک ندارند.
 رنج گرسنگی برای همه ابنای بشر یکسان و یکجور است، قدرت عشق سینهٔ‌‌ هر آدمی‌ را می‌شکافد، غربت روح هر انسانی‌ را ضایع می‌کند، و بعد از مرگ، همهٔ آدما یک جور می‌پوسند. و این چشم‌ها هستند که عشق، رنج، غربت و مرگ را لو میدهند.


میفرمایند چشم‌ها آینه روح موجودات اند و شاید به همین دلیل ایرانی‌‌های باستان عقیده داشتند که موجودات دارای چشم را نباید خورد و از خوردن حیوانات خوداری میکردند.


پروژه "Animals’ Eyes" به وسیله اقای Suren Manvelyan که یه عکاس بسیار معروف است، تهیه شده است، و موضوع آن، دیدن دنیا از دریچه چشم حیوانات میباشد. این پروژه نگاهی‌ دیگر و نزدیکتر به چشم حیوانات دارد.


چشم خرگوش سیاه

دی ۲۶، ۱۳۹۰

دنیای وارونهٔ وارونهٔ وارونه

هر چه مردم امکان شادی بیشتری داشته باشند غمگین ترند.