آلبرت کامو ( Albert Camus) در اسطورهٔ سیزف با نهیلیسم شروع میکند و بر طغیان تاکید دارد( سیزف به خاطره اینکه بر علیه خواست زئوس عمل میکند، محکوم به مجازات یکنواختی است، یعنی میبایستی سنگی را از اعماق دره به قله کوه برساند و وقتی به قله میرسد به خواست زئوس و یا سرنوشت، سنگ رها شده و به دامن کوه باز میگردد، و سیزف باز مجبور است که فرود آید و سنگ را به طرف قله کوه بکشد، این حرکت مدام و تکرار هم تجسم پوچی است و هم تحمل عذاب یک نواختی.
یعنی یک نواختی بعنوان یک عذاب مطرح شده است، یعنی همانی که خیلیها در روز مره خودشان گرفتارش هستند . سیزف وقتی از این عذاب جاودان خلاص مییابد که بر سرنوشت خود آگاه میشود, یعنی میپذیرد که همین است که هست، و آنرا گردن مینهد، و این تسلیم او را از زئوس یا خدا و سرنوشت برتر میکند.
درست همانند آنکه ما در زندگی از مرگ خبر داریم و خیلیها با فکر و ترس از مرگ دچار عذاب یک نواختی هستند و برخی آنرا پذیرفتند و قبول کردند که همین است که هست، پس به این نتیجه رسیدن که در جهان خاکی حضور داشتن، تنها چیزی است که ما داریم و باید قدرش را بدانیم، و این در واقع ادامه همان فریاد زرتشت نیچه است که مرگ خدا را اعلام کرده است.
جنگ با زشتیها و در عین حال ستایشگر زیبای ها، این رسالت هر انسان است و بس.
یعنی یک نواختی بعنوان یک عذاب مطرح شده است، یعنی همانی که خیلیها در روز مره خودشان گرفتارش هستند . سیزف وقتی از این عذاب جاودان خلاص مییابد که بر سرنوشت خود آگاه میشود, یعنی میپذیرد که همین است که هست، و آنرا گردن مینهد، و این تسلیم او را از زئوس یا خدا و سرنوشت برتر میکند.
درست همانند آنکه ما در زندگی از مرگ خبر داریم و خیلیها با فکر و ترس از مرگ دچار عذاب یک نواختی هستند و برخی آنرا پذیرفتند و قبول کردند که همین است که هست، پس به این نتیجه رسیدن که در جهان خاکی حضور داشتن، تنها چیزی است که ما داریم و باید قدرش را بدانیم، و این در واقع ادامه همان فریاد زرتشت نیچه است که مرگ خدا را اعلام کرده است.
جنگ با زشتیها و در عین حال ستایشگر زیبای ها، این رسالت هر انسان است و بس.