‏نمایش پست‌ها با برچسب ۲- دوزخ- سرود ۱ تا ۶. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب ۲- دوزخ- سرود ۱ تا ۶. نمایش همه پست‌ها

مهر ۲۲، ۱۳۸۷

دوزخ - سرود ۱ تا ۶



یادداشت های من از کتاب دوزخ

سرود اول

سرود اول کمدی الهی مهمترین سرود این کتاب میباشد.
در سرود اول کمدی الهی، ابتدا دانته مرشد خود، شخصی‌ بنام "ویرژیل" را معرفی میکند و سپس خود را بعنوان آدم گناهکار و پس از آن گناهانی که موجب بینوایی او و سرگشته شدنش در زندگی هستند را نام میبرد. گناهانی همچون نفس پرستی، خست و افراط که بشکل گرگ ماده تجلی میکند. و این حیوان جمله شریانها و وریدهای او را بلرزه درآورده (منظور دانته است ). و گناهانی چون غرور که شیر نشان آنست و شهوت که پلنگ نشانه آن میباشد. و دانته دراین سروده اربابان کلیسا را دچار ماده گرگ یا همان آز و طمع معرفی میکند و بر این قسمت تاکید دارد.

"آدمیزاده‌ای که گویی صدایش بر اثر خاموشی ممتد نارسا شده بود، در برابر دیدهگانم هویدا شد."
ویرژیل در کمدی الهی مظهر عقل انسانی‌ است. صدای او یا صدای عقل از مدتها پیش بگوش دل‌ گناهکار (دانته) نمیرسیده است.



ویرژیل ( به لاتین ویرگیلیوس) که در دوزخ و قسمتی از برزخ همراه دانته است و راهنمای او در سفر خیالی بدنیای دیگر، در حقیقت مظهر عقل انسانی‌ بشمار میرود که از سیطرهٔ هوا و هوسهای نفسانی آزاد و مجرد شده است.
ویرژیل یکی‌ از بزرگترین شعرای لاتین است که از ۷۱ تا ۱۹ پیش از میلاد مسیح میزیست است و انیییس(انیس) از عالی‌‌ترین آثار ادب دنیای کهن بشمار میاید. دانته به این شاعر ارادت بسیار داشته و بهمین جهت است که او را در سفر بدنیای دیگر مرشد و پیر خود شمرده است.



"پس از هر غذا، گرسنگی بیشتری حس می‌کند." یعنی‌ هر قدر مال بیشتر می‌‌اندوزد، بیشتر حرص مال اندوختن دارد.

"در دوزخ بس غریو های نومیدی خواهی شنید و ارواح نالان و شاکی کهن (ارواحی که سالیان دراز در آنجا منتظر روز قیامت هستند ) را خواهی دید که هر کدام با فریاد های خود تمنای مرگی دومین میکنند." (تمنای روز قیامت را دارند)





"سپس کسانیرا خواهی دید که در میان آتش خرسندند، زیرا امید آنرا دارند که روزی پا بجرگه ارواح مسعود گذارند" (ارواحی که در برزخ هستن، امیدوارند که روزی جز ارواح مسعود که منظور دانته ارواح بهشتی هستند، بشوند.)

سرود دوم
مقدمه دوزخ



در سرود دوم دانته دچار ترس و تردید میشود که سفربجهنم را شروع کند یا خیر. و ویرژیل او را متقاعد میکند که این سفر باید انجام شود. یعنی سفری که انسان خود را از گناه پاک میکند.
"تنها از آن چیزهایی باید ترسید که قدرت آزار رساندن بدیگری را دارند، از چیزهای دیگر بیم نباید داشت ، زیرا ترس آور نیستند."
در انجیل و در مذهب کاتولیک به پولس لقب "ظرف برگزیده" را داده اند و در باب نهم انجیل آمده است: "خداوند ویرا گفت برو، زیرا که ظرف برگزیده منست تا نام مرا پیش امتها و سلاطین و بنی اسراییل ببرد، این مقام در دین شیعه به علی داده شده است.
ویرژیل برای دانته توضیح میدهد که سه بانوی آسمانی
۱- مریم مقدس (مظهر ترحم و شفقت )
۲- سنتا لوچیا (مظهر فروغ الهی)
۳- راحیل(مظهر جذبه و تامل ) که توسط بیاتریس (مظهر عشق و مهر خداوندی ) برای نجات او اقدام کرده اند.
و ویرژیل (مظهر عقل انسانی )را به یاریش فرستاده اند تا او را با تایید ایشان از وادی ظلمت (گناه و خطا ) بیرون آورد . شک نیست که سه بانوی پارسا در اینجا مقابل سه حیوان خطرناک سرود اول آورده شده اند.



بیاتریس Beatrice ، قهرمان بزرگ کمدی الهی است که نگهبان دانته و راهنمای او در سفر بهشت و نیمی از برزخ است. همچنان که ویرژیل راهنمای دانته در دوزخ و نیم اول برزخ را بعهده دارد . بئاتریس (که به ایتالیای بتاتریچه ) خوانده میشود، ولی تقریبا در تمامی زبانها او را بئاتریس مینامند، قهرمان یکی از معروفترین و سوزانترین عشق های تاریخ است. وی دختر فولکورپوتیناری فلورانسی بود که به مردی بنام سیمونه دباردی شوهر کرد. و در سال ۱۲۹۰ در جوانی مرد. دانته در سال ۱۲۷۴ یعنی هنگامی که نه سال بیش نداشت، او را برای نخستین بار دیده و در ۱۸ سالگی عاشق او شده بود و تا آخر عمر نیز عشق سوزان خود را نسبت بدو حفظ کرد. دانته در زندگی نو Vita Nuova و در کمدی الهی خود از این محبوبه خویش بمنتهای علاقه و ستایش نام برده و همواره او را مظهر لطف، صفا و زیبای دانسته است.
مصرع زیبایی که "من بئاتریس هستم که تورا روانه میکنم " در ادبیات مغرب زمین بعنوان فرج بعد از شدت و همانند "دستی از غیب برون آید و کاری بکند " میباشد و یکی از معروفترین اشعار کمدی الهی بشمار میاید .
سرود سوم
طبقه مقدماتی دوزخ "ابن الوقت ها "، باری بهر جهت ها، پیروان حزب باد
فراموش شده گان



در سرود سوم دانته وارد طبقه مقدماتی یا بزرگترین طبقه دوزخ میشه که جایگاه ارواح کسانی است که در طبقه ماقبل اول دوزخ بسر میبرند و بیشترین تعداد ارواح را نسبت بدیگر طبقات دوزخ دارد و این ارواح کمتر از دوزخیان عذاب میکشند. کسانی که در این طبقه دوزخ هستند، آدمهای ضیف نفس هستند که نه سودی داشتند نه ضرری ، نه خوب بودند نه بد و فقط خودشان را دوست داشته اند و خواسته اند تنها گلیم خویش را از آب بیرون کشند . بهمین دلیل نه در دوزخ واقعی هستند و نه در بیرون از آن. چون در زندگی دنبال هر بادی روان بودند، خداوند آنها را فراموش کرده و عذاب آنها هم همین است.
"عذاب این گروه از گناه کاران این است که فراموش شده‌اند، و زنده گان از اینان یاد نمیکنند، و خداوند نیز آنها را ندید می‌گیرد و لطفش را شامل حال اینان نمیکند."
در سر دروازه دوزخ نوشته شده است : "ای کسانی که وارد میشوید، با هر گونه امیدی وداع کنید " و این جمله یکی از معروفترین جمله های کمدی الهی است. و یکی از ضرب المثلهای معروف مغرب زمین میباشد.
"جمع بد نهادانیست که هم خدا از ایشان بیزار است و هم دشمنان خدا ، هم مومنان هم بیدینان از ایشان رو میگردانند ، تیره روزانی که هرگز زنده نبوده اند."
"آسمانها این ارواح را از خویش میرانند تا در جمالشان فتوری راه نیابد، و دوزخ نیز آنها را بخود نمیپذیرد تا این پذیرش، قدر دوزخیان را بالا نبرد ( کسانی که نه کفر گفتن و نه دعایی کردند. )"
"هرکس که مسولیتی در امور دنیوی بعهده بگیرد، خواه ناخواه مرتکب گناه میشود."
"بدنبال سود خود رفتن یا از زیان خود گریختن."



"همچون شنی که دستخوش گردبادی شده باشد، پیوسته بدور خود میچرخید."
"اینان امیدی بمرگ ندارند و زندگانی پرفلاکتشان دراینجا چنان پست است که جملگی آرزوی هر سرنوشتی بجز آنرا دارند."

دنیای زندگان یادی از ایشان در دل نگاه نمیدارد، رحمت و عدالت خداوندی نیز آنها را ندید میگیرد، درباره اینان سخن نگوییم، "فقط بنگر و بگذار" ( میگویند این بند سرود سوم دوزخ، یکی از شاهکارهای دانته است، زیرا درآن منتهای بی اعتنایی و تحقیر، در چند کلمه توصیف شده است، آخرین مصرع این بند در ایتالیا ضرب المثل معرفی است .



دانته میگوید: تعداد آنها که از روی ضعف و زبونی بدوزخ میروند از همه گناهکاران دیگر بیشتر است. هر چند ایشان کیفری کمتر از دیگران می بینند.

"جوی غم" Acheronte اولین رود از رودخانه های دوزخ دانته میباشد. این رود که در ادبیات غربی بکرات از آن نام برده میشود، در میتولوژی یونانیان و روم رود زیرزمینی و رودخانه دنیای ارواح تلقی میشده، چنانکه همه ارواح ناگزیر بودند برای رفتن بدنیای دیگر از آن گذار کنند (پًل صراط).



سرود چهارم
کسانی‌ که مسیحی‌ نیستند!
در این سرود دانته و ویرژیل پایین رفته و وارد طبقه اول دوزخ میشوند که خاص ارواح کسانی است که بخاطر مسیحی نبودن از راه یافتن به بهشت محروم شده اند. ولی مجازاتی بجز "محرومیت ابدی از امید" ندارند. بسیاری از بزرگان دوره کهن در این طبقه بسر میبرند ، که در میان آنها میتوان، هومر ، هوراس ، اووید، لوکانو و ویرژیل را نام برد، ابو علی سینا در کناره افلاطون و ارسطو و سقراط و ابن الرشد و صلاح الدین ایوبی جز این بزرگان میباشند .



این طبقه دوزخ که نامش Ltmbo است و شباهت به اعراف ما دارد در فقه و اصول کاتولیک سابقه دارد و بعکس طبقه پیش ساخته خود دانته نیست. طبق احادیث مسیحی Limbus جایی است که ارواح کودکان مرده و تعمید نشده در آن بسر می برند . ارواحی که در این طبقه از دوزخ هستند شکنجه و عذابی نمی بینند ولی برای ابد از امید محرومند.
دانته در سراسر دوزخ از اینکه صراحتآ نام مسیح را ببرد خودداری کرده، و همه جا به کنایه از او یاد کرده است.
برطبق روایات مسیحی، مسیح پس از رستاخیز خود به طبقه اول دوزخ رفت و دسته اول ارواحی را که باید رستگار شوند را همراه خود ازآنجا بیرون برد. در بین آنها حضرت آدم، هابیل پسر او ، روح نوح ، موسی، ابراهیم خلیل، داود پادشاه اسراییل با پدر و فرزندانش و رحیل، و بسیاری ارواح دیگررا از آنجا با خود بیرون برد.

سرود پنجم



طبقه دوم دوزخ - شهوت پرستان
از این طبقه دوزخ واقعی شروع میشود . ویرژیل و دانته از محلی که پاسدار اصلی جهنم، یعنی مینوس درآن انجام وظیفه میکند، یعنی گناهان دوزخیان را سبک و سنگین میکند و هریک از ایشان را بتناسب معصیت اش بطبقه خاصی از دوزخ میفرستد،(کنایه از اینکه وجدان گناهکار او را به استقبال عذابی که شایسته اوست میفرستد) میگذارند و وارد طبقه دوم دوزخ میشوند، که مخصوص شهوت رانان و نفس پرستان است. دوزخیان این طبقه در معرض توفان ابدی قرار دارند زیرا در زندگانی خود در برابر توفان امیال و شهوت نفسانی پایداری نکرده اند و فضایی که درآن بسر میبرند ظلمانیست، زیرا در حیات خود، دیده را هم بروی روشنی عقل بشری و هم به فروغ صفای الهی بسته بودند.
دانته با این دسته از دوزخیان گذشت و محبت بیشتری داشته، چراکه بهر حال گناه آنان گناه عشق است و خوب یا بد با محبت سرو کار داشته اند و بخاطر عشق واقعی، ولو گناهکارانه، دوزخی شده اند و در ضمن خود دانته هم کمی تا قسمتی شهوتران بوده است.
سمیرامیس و کلئوپاترا در این طبقه قرار دارند و ماجرای شاعرانه و عاشقانه فرانچسکا دی ریمینی در این سرود بتفصیل نقل شده است که از معروفترین فصول کمدی الهی میباشد.

فرانچسكا و پائولو



اين داستان در سرود پنجم کتاب دوزخ از کمدی الهی، نقل شده كه بعقیده بسیاری از زیباترین سرودهای این کتاب میباشد. كه در آن جملات معروفی وجود دارد. بعنوان مثال جمله « هیچ دردی بدتر از بیاد آوردن خاطرات شیرین در روزهای اندوه و ماتم نیست » در قطعه زير:
Nessun maggior dolore che ricordarsi del tempo felice ne la miseria.
"هیچ دردی بدتر از آن نیست که آدمی در زمان ناکامی، دوران سعادتمند و قدیم خویش را بیاد آورد."
در اين سرود دانته بدايره دوم جهنم که شهوترانان مجازات میشوند، وارد شده و با عشاق معروف تاریخ ملاقات می‌کند. ارواح عشاق معروف تاریخ که طوفان جهنمی آنها را مرتبا به اطراف پرت می‌کند. دانته ارواح دوعاشق معروف ایتالیا یعنی فرانچسکا و پائولو را می‌بیند و از آنها میخواهد تا داستان زندگیشان را برای او بازگو کنند.
این داستان در سال ۱۲۸۵ میلادی در فلورانس اتفاق افتاده است. پائولو جوان خوش سیمایی است که به نیابت از برادر زشت رویش به خواستگاری فرانچسکا میرود. فرانچسکا بخیال اینکه خواستگار خود پائولو است، بسرعت با ازدواج موافقت می‌کند و وقتی متوجه اشتباهش میشود که دیگر دیر شده است.
بعد از چند سال از ازدواج فرنچسکا با برادر پاولو، روزی اين دو در کنار هم نشسته و مشغول خواندن شعر‌های عاشقانه یک کتاب از سرگذشت آرتور شاه بودند . در اين كتاب آرتور شاه، یکی‌ از شوالیه‌های قهرمانش بنام لانسلو را به خواستگاری دختری بنام گینی اور Geniever میفرستد. دختر هم بخیال اینکه این شخص خود شاه میباشد، فورا به خوستگاری او جواب مثبت میدهد. و سپس به اشتباه خود پی‌ میبرد ولی‌ دیگر دیر شده است.



بعدها این دو آنچنان دلباخته هم می‌شوند که آوازه‌اش بگوش آرتورشاه می‌رسد. آرتور دختر را که اینک همسر اوست، بیک صومعه میفرستد تا تارک دنیا شده و در آنجا از چشیدن هر لذتی محروم گردد و شوالیه را نیز بخط مقدم جنگ میفرستد تا با سرداران جنگ‌های معروف به جنگ‌های صلیبی به نبرد درآمده و کشته شود. اما درد ناکامی در عشق با این اقدامات آرتور را تسکین نمیدهد و آنچنان او را از زندگی‌ سیر میگرداند که در جنگ‌ها در صفوف مقدم قرار گرفته و بدین ترتیب مرگ را برای خود خواسته و به آن میرسد.
فرانچسكا و پائولو با خواندن اين داستان كه شباهت عجیب و زیادی بسرنوشت آنها داشته، بهم نگاه میکنند و در یک لحظه که سراپا شور عشق بودند، پائولو فرانچسکا را میبوسد که در همین هنگام ، همسر فرانچسکا از راه رسیده و با دیدن صحنه شمشیر می‌کشد و هر دو را بقتل می‌رساند.