‏نمایش پست‌ها با برچسب پارسی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پارسی. نمایش همه پست‌ها

خرداد ۲۴، ۱۴۰۳

دستهاى مانى پيامبر دانشمند و هنرمند و راستين بشر



در تمامى تصاويرى كه از حضرت مانى بجا مانده، بويژه تصاويرى كه لئوناردو داوينچى ايتاليايى از او كشيده است، حضرت مانى گوى نخشب، معروف به ماه نخشب را در يك دست دارد و دست ديگر را بالا گرفته و انگشتان دستش را به شكلى مشخص درآورده است. درباره گوى نخشب پيش از اين نوشته ام كه يك گوى شگفت انگيزى بود كه كيلومترها پيرامون خود را روشن ميكرد، بطورى كه حضرت مانى آنرا در چاهى پنهان مينمود تا نور عظيمش مردم را نيازارد. هنگامى كه اين گوى در چاه قرار داشت، تصوير آن بر آسمان منعكس شده و شبيه ماه كامل ميبود. و از اين جهت دو اصطلاح چاه نخشب و ماه نخشب در تاريخ و ادبيات ايران معروف است. ساخت گوى مانى و يا ماه نخشب معجزه علم شگفت او در دانش شيمى و كيمياگرى او بود. و هنگامى كه حضرت مانى دستش را بطور قايم در وسط دهانه چاه نخشب قرار ميداد، از نظر مردم، تصوير ماه كه در آسمان افتاده بود، از وسط نصف و يا شق ميشد. معجزه شق قمر كه به محمد نسبت ميدهند از روى اين داستان كپى و ربوده شده است. امروزه از سرانحام اين گوى اطلاعى در دست نيست. اما معناى دست ديگر و انگشتان او چيست؟ من در اينمورد مطالبى ميدانم اما دقيقا مطمئن نيستم آنچه كه خوانده ام درست باشد، ولى بهرحال براى خودش يك تئورى در اين رابطه است كه ميگويد:

نياكان مافوق بشر ما، يعنى آرياييها، به چهار پديده، يعنى آب، خاك، آتش و باد و يا هوا عناصر مادر آفرينش ميگفتند. و نماد چليپ علاوه بر نمايندگى چهار فصل سال و برخورد دو خط فرضى استوا و محور زمين، اين چهار نماد را هم نمايندگى ميكند. در برخى از كتب، انگشتان دست هم ظاهرا نمايانگر اين چهار عنصر ميباشند.

ميگويند، انگشت گوچك دست نشان آب، انگشت انگشترى نشان خاك، انگشت اشاره نشان هوا، انگشت شست نشان آتش و انگشت ميانه نشان فضا است. در شكل دست حضرت مانى دو انگشت كوچك و انگشت انگشترى خم گشته و به بطرف خود آدمى برگشته و اشاره دارد. و ميتواند دنياى مادى آدمى را كه متعلق به تن و يا كالبد مادى اوست، نمايندهگى كند، يعنى تن. دو انگشت ميانه و اشاره بهم چسبيده و به آسمان اشاره دارند، كه ميتواند نشانگر زندگى معنوى و يا مانوى آدمى باشد. يعنى خرد. و انگشت شست هم كه نماد عنصر آتش و نور است پيوند دهنده اين دو دنياى آدمى و يا تن و خرد است. يعنى همان جان. و اين همان نفس شاهنامه است كه آدمى را جان و تن و خرد ميداند. در برخى توضيحات هم قرار گرفتن انگشتان دست به شكل دست مانى، موجب آرامش جسمى و روحى آدمى شرح داده شده است. تاريخ و دانش و موسيقى و هنر و ادبيات ايران، در هزاران كتب با شرح و توضيح دقيق، بهمراه تصاوير مربوطه، موجود است. گاهى براى هر واقعه تاريخى حتى ساعت و دقيقه رخداد هم ضبط شده است. و گاهى تراشه هاى سنگى از رخداد هاى تاريخى هم ساخته شده است. متاسفانه دو صد سال است كه جزام همه پيكر انسانيت را دربر گرفته و آنرا تا حد سايه، كمرنگ و بى رمق ساخته است.







خرداد ۲۲، ۱۴۰۳

گل نيلوفر آبى گل ملى ايرانيان



در قدیمی‌ترین اثر حماسى ادبی برجسته بازمانده از دنياى باستان، الواح حماسى گيل گمش، كه مربوط به بيش از ١٢ هزار سال پيش ميشود، و آنرا بعنوان اولين شاهنامه ايرانيان ميتوان ناميد، حماسه اى ديگرى از تاريخ انسان آريايى و چگونگى پيدايش بشر بر روى زمين است. در گيلگمش و يا هرچه نام واقعى آن است، درباره انسان آريايى كه امروزه غربيها آنها را فضايى(و به جاى آريايى آنها را آنانوكى مينامند)آمده است كه انسان آريايى انسان کامل، انسان برتر، و يا ابر انسان، است كه دو سومش خدا و یک‌سوم او بشر است. آثار بجا مانده از دوران آرياييها مانند تخت جمشيد در ايران، زيگوراتهايى كه در تمامى جهان برپا است، پترا در اردون، اهرام ثلاثه در مصر، سازه هاى شگفت انگيزى كه در هند است، ماچو پيچو در پرو، چيچن ايتزا در مكزيك و و و … كه شگفتى هاى دنياى امروز ما را تشكيل ميدهد، اثبات اين ادعا است. چراكه ساخت هر كدام از اين سازه ها، براى بشر امروز، تقريبا ناممكن است. سازه هايى كه در آنها دانش رياضى و فيزيك و شيمى در مرتبه اى بسيار بالاتر از آنچه كه امروزه شناخته ميشود، قرار دارد.

در حماسه گيل گمش كه حماسه انسان آريايى است، انسان خود نيمه خداست، او اهل ترس و شادى است، کسی است که هر دو حرکت را انجام می‌دهد، بسیار بالا رفته و آسمانها را سير ميكند، و بسیار پایین رفته و به آتش درون زمين ميرسد. «گیل‌گمش» با بزرگ‌ترین شادی‌ها و ژرف‌ترین افسردگی‌ها تصویر شده است. به بلندترین بلندی‌ها بالا می‌رود و به فرومایه‌ترین پستی‌ها پایین می‌آید. ميگويد كه زندگى حركت است. اندیشه زندگی کامل، نوسان پرشکوه از پایین به بالا است، از بیرون به درون و وارونه. اگر زندگی دربرگیرنده ناسازگارها نباشد، خط راست است. مانند این است که نفس نکشید و زندگی نکنید. هنگامی که زندگی ریتم دارد، فراز و فرود دارد، آن هنگام یک مجموعه است که به رسایی نزدیک می‌شود. اين ابر انسان، نمادى دارد بنام گل نيلوفر آبى. Lotus Flower


اردیبهشت ۰۹، ۱۴۰۳

داستان پارس ها در سوره انسان و يا ابرار قرآن



سوره ابرار و يا انسان هفتاد و شش و يا هفتاد و هشتمين سوره قرآن است( در منايع اسلامى در اينمورد اختلاف است) و ٣١ آيه دارد. اين سوره از دو بخش تشكيل شده است. ميگويند بخشى از آن كه مربوط به پارسايان(پارسها) است در مدينه نازل شده و بخش ديگر آن در مكه نازل گشته است.
درمیان مفسران درباره آیات مکی و مدنی آن اختلافاتی گزارش شده‌است. ولى اكثرا اتفاق قول دارند كه از آیه اول تا آيه ٢٣ (انّا نحن نزّلنا علیک القرآن تنزیلا)كه به شرح حال پارسها ميپردازد، آيات مدنی و نُه آیه آخر سوره، مکی هستند. اين سوره دليل محكم ديگرى است كه قرآن در اصل يك متن پارسى بوده كه جحودان آنرا به عربى و عبرى ترجمه كرده، اصل آنرا پنهان و يا نابود كردند و ترجمه ناقص آنرا بعنوان كتاب مقدس براى خود قرار دادند.
براى این سوره نام‌های متعددی گفته شده است که مشهورترین آن‌ها «ابرار» و يا «پارسايان، پارسها» است. به آن همچنين سوره «انسان» و سوره «دهر» و سوره «هل اتی» هم ميگويند.
در زير ترجمه آيات سوره ابرار توسط آدمبرفى آورده شده و ترجمه آخونداى شيعه كه همان ترجمه گوگلى سوره است، هم پس از آن قرار داده ميشود تا عدالت برقرار گردد. نتيجه گيرى، پذيرفتن يا نپذيرفتن و باقى مطالب هم بر عهده خوانندهگان آدمبرفى است كه همگى تافته جدا بافته اند، و اثبات اين ادعا، حضور مستمر و ناپايان آنان در سايت آدمبرفى است. باشد كه رستگار شويم.
ترجمه سوره ابرار و يا سوره انسان توسط آدمبرفى:
(١) ساليان دراز و دورى گذشت كه مطلب مهم و قابل ذكر و زيادى درباره اش نميتوان گفت. (پارسايان در هر مكان، هر دوره و زمانى بدنيا مى آمدند، تمامى دانشها و آگاهى ها را در خود داشتند.)
(٢) سپس خدا آنان (انسان )را از دو بخش، نطفه و معنا آفريده و او را از هرجهت كامل و شنوا و بینا قرار داد.
(٣) خداوند به انسان استعداد و توانايى هاى درونى داد، كه او را چه درجهت راستى و چه در جهت پليدى، يارى و مدد ميكنند.
(٤) اما كسانيكه در جهت پليدى و نادرستى گام زدند، دچار زندان و رنج و سوختن اعمال خود شدند.
(٥) زندگى براى پارسايان(پارسيان)جامى بود پر از عطر گلهاى درخت كافور و پر از لذت و خوشى.
(٦) جامى تمام نشدنى، حتى اگر آنرا به ديگران هم مينوشاندند.
(٧) پارسايان كسانى بودند كه به عهد و پيمان خود پايبند بوده و پيمانشكنى نميكردند و از پخش و گسترش پليدى پرهيز ميكردند.
(٨) پارسايان ثروت اندوز نبودند و برعكس ثروتها را در بين همه مردم تقسيم ميكردند.
(٩) و اينكار را فقط براى خرسندى خداى درونشان انجام ميدادند.
(١٠) چون آنها از اينكه خداى درونشان آنان را ترك كند، ميترسيدند.
(١١) و درعوض خداى آنان هم ايشان را از هر آسیب و گزندى درامان ميداشت و شادابی و شادمانی به آنان عطا ميكرد. (١)
(١٢)و آنان را كه در سختيها خداى خود را رها نكرده و به او پشت نميكردتد، در چامه هاى حريرى پيچيده و در بهشت جاى داده بود.
(١٣) آنان بر روى تخت هاى پادشاهى در استراحت مطلق قرار گرفته و نه از گرما در رنج بودند و نه از سرما.
(۱۴) آنها در زير درختان ميوه دراز كشيده و از سايه و ميوه آنها لذت ميبردند.
(۱۵) و راه رفته و از ظرف های نقره فام، و قدح های بلورین که در پيرامون آنان پر از خوراك و نوشیدنی بود ميخوردند و مينوشيدند.
(۱۶) ظروفى از نقره که آنها را به زيبايى تمام ساخته بودند.
(۱۷) در جامهاى بلورين شرابهايى آمیخته به زنجبیل ريخته و می نوشيدند.
(۱۸) در آنجا چشمه ای بود كه آنرا «سلسبیل» ميناميدند.
(۱۹) در اطراف آن كودكان زيبا به بازى مشغول بودند و وقتی آنها را می ديدى، گمان می كردى که مرواریدهای پراکنده هستند.(وقتى ريسمان گردنبند مرواريدى پاره ميشود و مرواريد ها رها شده و بر روى زمين براكنده ميشوند)
(۲۰) آنجا را كه نگاه ميكردى، كشورى بزرگ ميديدى با نعمتهاى فراوان و بيشمار.
(۲۱) كه بر اندام مردمانش چامه هایی از حریر نازک و سبز رنگ و دیبای ستبر پوشانده شده و با دستبندهایی از نقره آراسته شده بود و پروردگارشان به آنان از باده پاك نوشاند بود.
(۲۲) و یقیناً این نعمت ها پاداش پارسايان بود كه تلاششان در راه راستى، قبول درگاه خداوند افتاده بود.
از اينجا به بعد گفتار سوره عوض ميشود. و اينكار را براى مخدوش سازى، در مورد تمامى كتب پارسى انجام داده اند، يعنى همه چيز را از نظم و ترتيب خارج ساختند. از اينجا بناگهان از شرح بهشت زيباى پارسها كه در آن به زيبايى و شكوه و خوشبختى ميزيستند، سخن تبديل ميشود.
(۲۳) قرآن براى تو يك مكاشفه است، و رازها را بر تو روشن ميسازد.
(۲۴) پس آنرا كه گفتار خداى توست، خود بخوان و به گفتار پليدها و آنان كه منكر راستى هستند، و قران را برايت تفسير ميكنند، گوش نده.
(۲۵) و گفتار پروردگارت را در هر زمان از ته دل بياد بياور.
(۲۶) و در شبهاى تار و ظلمات تنها از او مدد بجو.
(۲۷) بدان! هر گامى كه بسوى لذت زودگذر برداشته شود، عاقبت سنگينى بدنبال دارد.(مانند مواد مخدر)
(۲۸) خداوند خالق توانا است كه مخلوقاتش را همانگونه كه هستند دوست دارد، وگرنه خلقت آنها را عوض كرده و تغيير ميداد.
(۲۹) و اينها براى كسانى گفته شده كه اهل خردند و دوستدار شناخت پروردگار خويشند.
(۳۰) و نخواه آنچه كه او را ناراحت ميكند و ناخوشايند اوست. خدا در درون توست و خردمند و دانا و بر همه چيز آگاه است و هرچه او بخواهد، براى تو بهترين است.
(۳۱) و راضى باش به آنچه او از روى كرم به آن رضايت داده است، چراكه در غير اينصورت جز رنج و اذآب اليم چيزى نصيبت نخواهد بود. و اين رنج و اذآب اليم نتيجه تصميم و خواست نابخردانه توست و اينكه خواست خود را به خواست او برترى دادى.

فروردین ۱۴، ۱۴۰۳

هوشنگ، كيكاوس، نمرود بخش نخست



برطبق كتب باستان ايران كه تنها كتب باستانى دنيا هستند،(١) تاريخ تمدن بشر بر روى كره زمين، در فلات قاره ايران بزرگ، در سرزمين كوهستانها يعنى ايران، در ميانرودان يعنى ايران بزرگ، از كيومرث آغاز ميگردد. (٢)كيومرث اولين انسان روى زمين است. او اولين پادشاه روى زمين هم هست كه دو شهر دماوند و استخر را بنيان ميگذارد كه اولين شهرهاى ساخته شده در دنيا هستند. دوران كيومرث و فرزندان پس از او، بنام تاريخ پيشدادى ايران(تاريخ بشر روى زمين) و پس از آن دوران كيانى تاريخ ايران (تاريخ تمدن بشر) آغاز ميگردد. شاهنشاهان امپراتورى هاى هخامنشى، ساسانى و سامانى و پس از آنها امپراتورى صفوى را در تاريخ شكوهمند ايران بعنوان شاهنشاهان كيان كه دنيا را اداره ميكردند، در تاريخ ثبت كرده اند. در طول عمر امپراتورى ايران كه تمامى دنيا توسط افراد باهوش و خردمند اداره ميشد، بشر روى زمين در يك مرتبه و جايگاه و مقام انسانى بسيار بالايى ميزيسته است و در زمينه هاى هنر و معمارى و موسيقى و ادبيات و كيهان شناسى و علوم طبيعى مانند فيزيك و شيمى و پزشكى و داروسازى و جراحى و مهندسى در دنيايى قرار داشتند كه با دنيايى كه پس از امپراتورى صفوى ساخته شده است، بسيار متفاوت و بطور تعجب آورى پیشرفته تر است. و انسان امروزى هرچه از روى آثار باقيمانده آن دوران، كپى ميكند و تلاش ميكند تا دنياى آنان را بفهمد و به پيشرفتهاى آنان دست يابد، به گرت پاى آنان هم نميتواند برسد. در اين مقاله خرد، به بخش كوتاهى از دوران كيان و يا سلسله كيان تاريخ ايران پرداخته ميشود. و تحقيق و جستجوى بيشتر و ژرفتر را به علاقمندان واگذار ميكنم. هرچند پيدا كردن كتب تاريخى به زبان پارسى كه در آن بطور جنايتكارانه اى دخل و تصرف، و تا حد مثله شدن، مخدوش نشده باشد، تقريبا ناممكن است و جحودان در تونلهاى خود نشسته و در ٤٥ سال گذشته با سرعتى بيش از تمامى ١٠٠ سال پيش از آن ، كتب باستان ايران را بنفع خود و قبايل همپيمان خود تغيير داده اند. مثلا شاهنامه جحودى ساختند! و فراموش كردند كه چرا به آنها يهودى سرگردان و كولى لقب داده بودند و فراموش كردند كه براى توجيح اين لقب، و بقول خودشان، سرگردانيشان در دنيا، آنرا به نفرين موسى و گوساله پرستيشان ربط ميدادند. و امروزه كه ٧٥ سال از تاريخ زميندارى و كشور داريشان ميگذرد، ادعاى شاهنامه دارى ميكنند!! در همين رابطه توصيه ميشود كه از خواندن كتبى كه نويسندهگان آنها جحودانى مانتد، پور داود، گل گلاب، حسن پيرنيا، محمد قزوينى، فریدون جنیدی و و و …ميباشند، بشدت پرهيز شود، چرا كه بيشتر اراجيف و دروغ و پليدى است، تا مطلبى مفيد و قابل استفاده. بويژه كه كتب باستان ايران مانند گاتها، يشتها، وداها، اوستا و و و را بطور كلى تغيير داده و محتواى علمى و شگفت انگيز مطالب طبيعى و انسانى آنها را با فرهنگ توحش و نادانى قبايل بربر پر ساخته اند. و نياكان ما را كه آنچنان پيشرفته و خردمند بودند كه ساخت پلها، سدها، كانالها، زيگورات ها، كاخها و بناهاى سر به فلك كشيده و كشف كهكشانها و دسته بندى و نامگذارى آنها، از كوچكترين شگفت آفرينى هاى آنها است، را بعنوان مردمى مذهبى خرافاتى كه مرتبا قربانى كرده و با هم و با همه درحال جنگ بودند، يعنى همين رفتار امروزى خودشان، معرفى كرده اند.



كى، كيان، كيوان:
کی، يعنى اصل و خدا، و صفتى است كه به شاهنشاهان سلسله كيان ايران ، به معناى بلندقدر و بزرگ مرتبه داده اند. جمع كى، کیان است. و این نام را به اين دليل به شاهنشاهان ايران داده اند كه در نوع خود نيمه خدا بودند. چرا كه شگفتى آفريدند و يادگارهاى بجا مانده از آنان، پس از ده هزار سال، باور نكردنى است. بهمين دليل تمامى پادشاهان پيشدادى و كيانى ايران، در تورات و انجيل و قرآن، و البته با تغيير نام، بعنوان پيامبر معرفى و نامگذارى شده اند. مثلا، زردشت به ابراهیم و ارمیا و عزیز خلط شده، جمشيد به سليمان و شداد، كوروش به داود، آدم به كيومرث، و و و.
كى و يا شاهنشاه، یعنی پادشاهی که در عصر خود از همه پادشاهان بزرگتر است، این نام را در كيهان شناسى ايرانى، در بلندی و قدر از کیوان گرفته شده است، چه او بلندترینِ کواکب است. و در تاريخ، پنج پادشاه را که کیکاوس و کیخسرو و کیقباد و کی لهراسب و کی مرث(كيومرث) هستند را كيوان و يا پنج تن و يا پنج كى بزرگ مینامند. و شاهنشاهان چهار سلسه شاهنشاهى ايران را با لقب كى ميشناسند. گفته شده است كه کیانیان همگى نيمه خدا بوده و شگفتى ميآفريدند و در علوم طبيعى بويژه در كيهان شناسى بسيار ماهر و بطور كلى دانا، خردمند، چالاک و پهلوان و پرهیزکار و بزرگ منش و بی باك بودند.(داستان پيامبران بنى اسرائيل، تماما از روى داستان شاهنشاهان كيان ايران نوشته شده است. و البته با تفيير نام آنها!!)
يكى از اين كى ها شاهنشاهى بنام كى كاوس است. در شاهنامه اى كه در اختيار ماست، هوشنگ شاه و كيكاوس دو شخص مجزا معرفى شدند، درحاليكه سرگذشت آنها بسيار نزديك به يكديگر است، تو گويى داستان زندگى شخصى را به دو نيم كرده، و هر نيم را با نامى متفاوت و بعنوان شخصى متفاوت بخورد مردم داده اند! از اين گذشته در تورات با داستان شخصى بنام نمرود برميخوريم كه سرگذشتى درست شبيه كيكاوس دارد، با اين تفاوت كه كيكاوس انسانى والاست و يزدان پرست و صاحب فر ايزدى است و نقش مثبتى براى جامعه بشرى دارد، درحاليكه نمرود ديوى جهنمى است كه بر ضد خدا قيام ميكند و نقش منفى دارد و در جهنم جاى ميگيرد.
از هوشنگ و كيكاوس در اسناد و كتيبه ها و كتب باستانى ايران و آثار باستانى زيادى كه بدست آمده، بويژه سكه هاى چندين هزار ساله مربوط به شاهنشاهان ايران، كيكاوس بعنوان يك شگفتى در بين هزاران شگفتى تاريخ ايران به ثبت رسيده است. اما مورخان از نمرود، بجز تشابه داستانى كه در تورات با هوشنگ و كيكاوس دارد، هيچ نشان ديگرى پيدا نكرده اند، و مورخان غير جحودى همگى به اتفاق نمرود را شخصيتى خيالى ميدانند.





گوشه كوچكى از تشابه اين سه عبارتند از :
١- هوشنگ اولين پادشاه بابل است. كيكاوس اولين پادشاه بابل است. نمرود اولين پادشاه بابل است.
٢- هوشنگ بابل را ميسازد، كيكاوس بابل و برج معروف آنرا ميسازد، كه سر به فلك كشيده است. و نمرود برج بابل را ميسازد تا با خدايان درافتد.
٣- هوشنگ كيهان شناس و منجم است. كيكاوس كيهان شناس و منجم بزرگى است. نمرود با خداى آسمان برادر است.
٤- هوشنگ ديوان را در اطاعت خود دارد. كيكاوس هفت ديو را بخدمت دارد، نمرود خود ديو است و با ديوان ديگر، بر ضد خداى المپياد ميجنگد.
٥- هوشنگ و كيكاوس مانند جمشيد توانا به پرواز در آسمان بودند، احتمالا توسط تكنولوژى پيشرفته اى كه داشتند، نمرود سوار بر صندوقى شد كه در چهار گوشه آن چهار ستون قرار داشت كه بر سر هر يك لاشه جانورى را بسته بودند، سپس پاى چهار كركس گرسنه را در پاى اين چهار ستون بسته و اين چهار كركس گرسنه بهواى رسيدن به لاشه ها، نمرود را كه در صندوق نشسته بود به هوا برده و بدين ترتيب نمرود پرواز كرد.
٦- كيكاوس با ساخت برج بابل به خدايى كه بر زمين حكومت ميكند معروف شد، نمرود با ساخت برج بابل به خدا اهانت كرده و ضد خدا گشته و مورد نفرين خدا قرار ميگيرد. و تا آخر.
كى كاوس:
كى كاوس يكى از پنج تن كيوان است. او پس از پدرش كى قباد بر تخت فرمانروايى مينشيند. (٢)
چو كاوس بگرفت گاه پدر
مر او را جهان بنده شد سربسر
يكى از شگفتى هاى كيكاوس عدد هفت است، و برخى از اين هفت ها عبارتند از:
-هفت اقليم، كيكاوس شاهنشاه و فرمانروای مطلق هفت اقليم است.
- هفت قلعه، كيكاوس بر سر رشته کوه البرز هفت قلعه می‌سازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخ‌ها بر همه حتی بر دیوان فرمان می‌راند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثر پیری نیرویش کم شود، به کاخ او می‌آید و دوباره توان به او بازمی‌گردد و جوان می‌شود.



- برج هفت طبقه بابل، كى كاوس برج معروف بابل را ميسازد كه از هفت طبقه تشكيل ميشد و آنچنان بلند بود كه گفته ميشود، از طبقه آخر اين برج تمام كره زمين ديده ميشد، يعنى طبقه هفتم آن در لايه اتمسفر و جو زمين قرار داشت. ساخت برج معروف بابل منجر به شهرت او بعنوان خدايى شد که بر روى زمين پادشاهى ميكند.
- هفت ديو كيكاوس هفت ديو را زير فرمان خود دارد. كيكاوس خداوندى است كه بر هفت غول (افیالتس، اوتوس، بریارئوس، آنتائوس، تیتیوس و تایفون)، حكومت ميكند، اين ديوان در لبه بیرونی دایره خیانت جهنم دانته در زنجیر ایستاده اند. در کمدی الهی دانته آلیگری، كه نسخه اى تحريف شده از يكى از كتب باستانى ايران است، و البته نوشتار دانته با قصه هاى احمقانه تورات خلط شده اند، دانته، نمرود را غولى مينامد كه با ساخت برج بابل به خدايان خيانت كرده است. او مينويسد، تنها خط او «Raphèl mai amècche zabì almi» است، کلماتی که نامفهوم بودن آنها بر گناه او برای آشفتگی زبان‌ها پس از ساخت برج بابل، تأکید می‌کند.
- هفت شهر، كيكاوس هفت شهر ميسازد كه بابل يكى از آنهاست و اين شهرها به هفت شهر طلسم كيكاوس، معروف است، چرا كه در هر كدام، يك شگفتى ساخته بود، كه نظيرش در تاريخ نبوده و نيست. از جمله ساخت اطلس كره زمين كه جزيياتى از قبيل جويبار ها، آباديهاى كوچك، و روستاها و نهر ها و كوچكترين سازه ها را هم بر روى آن ميشد ديد. و برای هر یک از اين هفت شگفتى خاصیتی عجیب و سحرآمیز شمرده ميشد. اين هفت شهر كيكاوس بعد ها بعنوان هفت شهر عشق، در ادبيات ايران از آنها ياد شده است و البته به مراحل سلوك عارف و اراجيفى از اين دست، نسبت داده شده است.
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم .(مولوی ).

فروردین ۰۲، ۱۴۰۳

اهميت نقش ماهى در فرهنگ ايران بخش چهارم


تصویری از غارنگاره هاى باستانى ايران
از ماه تا ماهى:
پس ز مه تا ماهى هيچ از خلق نيست
كه به جذب مايه او را حلق نيست. مولوى
از ماه تا ماهى هيچ مخلوقى وجود ندارد كه وابسته به آب نباشد.
زمين هفت اقليم به شاهى تراست
سر ماه تا پشت ماهى تراست. فردوسى. در ايران نقش ماهی از ٦ هزار سال پيش تا كنون، بر روی مُهرها، ظروف سراميكى، شيشه اى و سفالى، ديواره ها، نقاشيها، ابزار و و و نقش بسته که یکی از کهن‌ترین آن‌ها مهرى است كه بر روى آن نقش ماهيگير و ماهى بوضوح ديده ميشود. بر روى اين مُهر همچنين نگارۀ بز کوهی که نشان دهندۀ (مظهر) فراوانی است، در کنار نقش ايزد بانوى پشتیبان جانوران، جای داده شده است تا دارنده چنین مهری، مورد بزرگی و بخشش ایزد قرار گرفته و به آسانی به ماهیگیری و شکار دست یابد. بر مُهرهای استوانه‌ای میانۀ هزارۀ ششم و پنجم ايران، نگارۀ ماهی در چند ردیف کنار یکدیگر جای دارد، بسانی که گویی در آب شناورند. بر آثار مُهرهایی که از شوش به دست آمده است نیز نگارۀ زیبایی دیده می‌شود که در رودخانه‌ای با ساقه‌ای انبوه از درختان، ماهی‌ها در پیِ یکدیگر شنا می‌کنند ـ بر نشان مُهرهای دیگری شکارچیان لوح در برگشت از شکار ماهی‌ها آن ها را از قایق بیرون می‌آورند - در زمینۀ یک مُهر دیگر که از شوش به دست آمده ماهی نقش شده است. ماهی نمودار ایزد رودخانه و مرداب است و در آیین‌های گوناگون ستایش ماهی را به خدایی که بر تخت نشسته روشن می‌کند (در روزگار شوش پیش از ایلام). ماهی در آیین‌های گوناگون بر ایزدی که بر تخت نشسته پیشکش می‌شود - در شهرهای گوناگون نقش ماهی دیده شده است که ایزدی بر تخت نشسته و در برابر وی ماهی روی میز ارمغان جای گرفته یا چند ماهی که در زمینه‌های مهر نقش شده است -، یک نشان مُهر دیگر از شوش مربوط به شش هزار سال پيش به‌دست آمده که نگاره ماهی روی آن است (تاریخ مُهر در ایران- نوشته ملک‌زاده بیانی صفحه 60 و 61) - در نشانی دیگر با شماره ثبت 1219، یک آوند مفرغی که میان آن دایره‌ای است که گِرادگرد این دایره چهار تا ماهی و رَج سپسین پنج ماهی کوچک در حال شنا کردن هستند که در واقع آن نگارۀ میانی (وسط) خورشید است. - همه آوندها آیینی هستند و به آن تشتک می‌گویند (آوندهای مفرغی تشتی ریخت)؛ زیرا لبۀ آن‌ها بالا آمده است. نمونه‌های دیگری هم از این نمونه آوندها موجود است که در برخی نقش مار و دربرخی هم نقش گوزن دیده می‌شود، همانند آن آوند در جیرفت (کرمان) نیز به دست آمده که در آن نگارۀ شیر و پرنده است. در پاسارگاد ریخت مردی پدیدار است که یکی از پاهای آن ماهی است. این نگاره نُماد ایزدِ آب است که به آن "ایزدِ ماهی" و "مرد دریایی" نیز می‌گویند. ماهی از روزگار کهن در شوش ایران نیز بوده و ایزد آب است. ماهی به سبب زندگی در آب‌های جاری و ژرفای دریاها، در اندیشه مردمان ايران باستان با خدایان ناظر بر آب‌ها و نیروهای نگاهبان زندگی همبستگی بسیار دارد.
در اساطیر ایران جمشيد شاه نخستين انسانی است که به پرورش ماهی در ماهی‌خانه پرداخته است.
بپرورد ماهی در آن آب پاک
بپرداخت آب میانگاه خاک. فردوسی
نزد فلسفه ايرانى، روش زندگى ماهى، حكايت از عارف کامل و انسان خدايى است، چرا كه به حسب استغراقی که عارف در درياى معرفت دارد با استغراق ماهى در بحر زندگى مناسبت تمام دارد. بنابراین یکی از معانی پرتکرار ماهی در ادبیات عرفانی ما انسان غرقه در درياى عشق خدا است. بيشترين استفاده معنوى از ماهى در آثار مولانا جلالدين محمد بلخى بچشم ميخورد.
گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
رخ از شکر افروخته با موج و بحر آميخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جانفزا.

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
درآیین زرتشت این اعتقاد وجود دارد که دنيا جمع اضداد است. يعنى براى هر پادى، يك پادزهر وجود دارد. براى هر كنشى يك واكنش هست. در برابر جهنم درون آدمى ، و يا اهرمن او، آفریده نیکوی او، و يا اهوراى نيك، و يا حال خوش آدمى هستى دارد. براى تاريكى، نور و براى سردى، گرما و و و . بعلاوه يك مبارزه دایمی بين اضداد درجريان است. ومهمترين اين مبارزه، مقابله بين روشنى و تیرگی است، كه تا ابد ادامه دارد.
ماهى در اسطوره هاى ايران زمين:..
٤ ماهی اساطیری ایران باستان:
گفته ميشود، اساطیری ایران زمین را به نامهاى، کرماهی، واسی،(ناهما بايد برسى شود) ماهی نگاه‌دار جهان و ماهیان آسمانی که جایگاه ویژه‌ای در باورهای مردمان باستان داشته‌اند، ميشناسند.


دیوارنگاره با نفوش دو ماهى پرنده و درخت زندگی. يافت شده در ايران، موزه بريتانيا.

این دو كر ماهى همه جهات را با چشمانی باز محافظت می‌‌کنند، از این رو نیروی دید آنها در اوستا بسیار ستوده شده است.
دوماهی نگهبان درخت زندگی در دوره ايران باستان جایگاهی ثابت در سفالگری و فلزکاری ایران دارند و در دوره هاى مختلف نیز نمود آنها را در قالی‌‌های ایرانی (طرح‌هایی همچون هراتی، ماهی درهم، ریزه ماهی و …) می‌توان دید. در دوران اخير نقش ماهى جاى خود را به نقش برگ داده و تلاش عجيبى براى زدودن نقش ماهى از فرش ايران داشته و دارند.

اسفند ۲۷، ۱۴۰۲

اهميت ماهى در فرهنگ ايران بخش سوم



ماهى در ادبيات ايران، ماهى و مثنوى مولانا
«تحلیل ماهی، بعنوان نماد مانوى در مثنوی مولوی»
میلیونها سال پیش از قدم گذاردن انسان بر زمین، هنگامی که بیشتر کره خاکی را آب فرا گرفته بود، اولین نشانه آغاز زندگى یک مهره‌دار، موجودی به نام ماهی بود که از ازل نامش را با آب پیوند زدند. موجودی که با حرکات زیبایش بشر را از ابتدای تاریخ مفتون خویش نموده است. موجودی که در دنیای اسرار آمیز عمق آبها در دنیای خارج از فضای تنفس بشر زیست میکرد، در مایع زلالی که نیاز انسان، حیوان و گیاه به آن کاملاً آشکار بود. بنابراین دیری نپایید که این موجود بعنوان نمادی از آب با رمز باران و طراوت پیوند خورده و بدنبال آن رمزی از برکت و باروری گردید. ماهی در نقش نماد آب با ایزد بانوی آبها، يعنى ميترا همراه میشود و بعنوان مظهری از برکت و باروری، نقشی مقدس مییابد.

اسفند ۲۱، ۱۴۰۲

اهميت ماهى در فرهنگ ايران بخش دوم


تصویری از غارنگاره هاى باستانى ايران


نماد- ماهی-در-هنر-باستانی-ایران


نماد- ماهی-در-هنر-باستانی-ایران

دوره مس سنگی:
کهن‌ترین نمونه‌های نماد ماهیان چرخان در ایران را می‌توان بر روی سفالینه‌های تل باکون یافت. وابستگی این ماهيان که گاه تنها و گاه جفت به گرداگرد سفال می‌چرخند با شاخه‌های گیاهی کنارشان آشکارا یادآورنگهبانی کَر ماهی از گیاه زندگی است (تصویر ١ و ٢).

تیر ۲۶، ۱۳۹۷

اگر حتی تمامی دنیا یک حرف احمقانه را قبول داشته باشند دلیل بر موجه بودن آن حرف نیست


بر طبق نقشه‌هایی‌ که در کتب آلمانی منتشر شده است، وسعت خاک ایران در سال ۱۹۱۴ از تبت تا آلبانی بوده است. تقریبا در دویست و یا دویست و پنجاه سال پیش ایران پس از حمله قبایل قاجار و قبایل بربر واقع در شمال اروپا و پس از قتل نادر شاه تمامی قلمرو خود واقع در اروپای فعلی‌ را از دست داد و به تدریج جنوب و مرکز آفریقا نیز از خاک ایران جدا گشته و پس از جنگ جهانی‌ اول، بیش از دو سوم ایران تجزیه گشت و شمال آفریقا و شرق آسیا و یونان و ترکیه فعلی‌ و نیمی از روسیه فعلی‌ از پیکر ایران جدا گشتند.

در این نقشه‌ها که مربوط به سال ۱۹۱۴ میلادی است، اسامی و نام‌های ایرانی‌ و پارسی هنوز وجود داشته و مثلا در شرق ایران منطقه‌ای که امروزه افغانستان نامیده میشود، بنام زابلستان و در غرب ایران، سرزمینی که ترکیه و یونان نامیده میشود بنام کمبوجیه و منطقه‌ای که از پاکستان فعلی‌ شروع شده و از شمال هند گذشته و تا تبت ادامه دارد، بنام کوشان شهر خوانده میشده است. این نقشه‌ها مربوط به قلمرو ایران در زمان قاجار هاست و نه پیش از آن، و این واقعیت بشدت از طرف غربی‌ها و با اصرار عجیب اسراییلی‌ها پنهان میگردد. هرچند تاریخ جعلی آنچنان مسخره است که تنها احمق‌های که به قدرت گله اعتقاد دارند را میفریبد.




تیر ۱۷، ۱۳۹۷

نقشه جغرافیایی ایران پس از جنگ جهانی‌ اول تا جنگ جهانی‌ دوم... باز نشر



تا قرن ۱۸ و در زمان نادر شاه کبیر تمامی آسیا و تمامی آفریقا زیر پرچم پر افتخار ایران بود و محدوده جغرافیایی ایران از چین شروع شده و تا مرز آلمان امتداد داشت. این محدوده جغرافیای هزاران سال بهمین ترتیب بعنوان امپراتوری پارس وجود داشته وشناخته میشود.


نقشه‌های زیر از کتب مختلف تاریخی دنیا گرفته شده و مربوط به اواسط قرن ۱۹ در ایران و پس از جنگ جهانی‌ اول میباشد که پارس‌ها ابتدا نواحی که امروزه اروپا نامیده میشود از دست داده و سپس آفریقا و نیم بیشتر اسیا از پیکر ایران جدا گشت. هر چند استعمار و نوکرانش تلاش همه جانبه داشته و دارند که این نقشه‌ها را "مربوط به دوهزار سال پیش" بمردم بشناسانند، ولی‌ واقعیت این است که در دو هزار سال پیش بجز قلمرو پارس‌ها در دنیا چیز دیگری وجود نداشته است. و تازه پس از امپراطوری صفوی از قرن ۱۸ به بعد است که کشور‌های گوناگون ساخته میشوند.

بهرحال پس از فروپاچی امپراطوری پارس‌ها در دویست سال پیش، ابتدا زبان و دین سرزمین‌های جدا گشته از ایران، تغییر یافته و به زبان و دین به اصطلاح عربی‌ دگردیسی یافت. و سپس اهریمنان آنچنان تبلیغات سؤ و تاریخ دروغین و احمقانه تحویل ملت‌های از هم پاچیده شده دادند که امروزه با وجود آثار سنگی‌ بیشمار پارسی ( با وجودی که اکثر این آثار توسط تروریست‌های غربی منفجر شده و یا به چپاول رفته ا‌ند.) و ژن یکسان بین مردمی که در منطقه ایران بزرگ( به اصطلاح خاور میانه) زندگی‌ میکنند، ولی‌ این مردم نه تنها خود را از یک فامیل و خاندان(پارس) نمیدانند، بلکه از یکدیگر ناخرسند و گاها متنفرند.








اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۷

آیا میدانستید عروسک سازی هدیه انسان ایرانی‌ به دنیا است


در زمان امپراطوری صفوی که تا ۲۰۰ سال پیش بر تمامی دنیا حکومت میکرد (همان امپراطوری که در جنگ جهانی‌ دوم کشور‌های ایران، آلمان، ایرلند، ایتالیا و اسپانیا برای زنده کردنش تلاش کردند) ساخت عروسک بسیار متداول بود. عروسک‌هایی‌ که با لباس‌های فاخر توری و ابریشمی و جواهرات واقعی‌ تزئین میگشتند. این عروسک‌ها آنچنان زیبا ساخته میشدند، که زیبائی آنها زبانزد شده و وارد فرهنگ اصطلاحات پارسی گشته و ایرانیان هر دختر و یا زن زیبائی را که میخواستند تحسین کنند، به او عروسک میگفتند.

این عروسک‌ها حتی تا پس از جنگ جهانی‌ دوم، سوغات گرانبهایی بود که از ایران به تمامی دنیا برده میشد. پس از آن ساخت عروسک بشکل و مدل دوران صفوی در غرب مد شده و تا پس از فتنه ۵۷ در ایران(سال ۱۹۷۹ میلادی) و اشغال ایران توسط غربی ها، جز تولیدات پر درامد غربی‌ها بود. پس از آن چون مدارک و اسناد بسیار محکمی حاکی بر ایرانی‌ بودن عروسک سازی در دنیا وجود داشته (بزرگترین و زیباترین عروسک ساخت ایران در موزه‌های غربی موجود است) و نمیتوانستند این یکرغم را هم مانند تمامی آنچه که تا کنون مال خود کرده‌اند، بنام خود بزنند، عروسک ها را ابتدا بشکل کودکان ساختند که ایده بسیار مزخرفی بود و سپس در هالیوود تلاش شد تا عروسک‌ها هم مانند اکثر نماد‌های ایرانی‌ و پارسی‌، بعنوان موجودات ترسناک و شیطانی در فیلم‌های احمقانه و تهوع آور خود معرفی‌ کرده و بدین ترتیب شهرت آنان را آلوده سازند.


مهر ۰۸، ۱۳۹۶

پیدا کنید دارت ویدر را



مرگ جدایی فیزیکی‌ جسم از میان مردم است، پندار، گفتار و کردار آدمی‌ جاودانی است, پیدا کنید دارت ویدر را... Star Wars
جنگ ستارگان (Star Wars) نام یک مجموعه فیلم سینمایی حماسی در ژانر اپرای فضایی است که جورج لوکاس کارگردان آمریکایی خالق آن است و از آن بعنوان یکی از موفق‌ترین و تاثیرگذارترین فرانشیزها در صنعت سینما یاد می‌کنند.

تاکنون دو تریلوژی (سه‌گانه) سینمایی تحت عنوان جنگ ستارگان ارائه شده و فیلم دیگری از یک تریلوژی جدید و در دست ساخت نیز بروی پرده سینما رفته است. قسمت‌های چهارم تا ششم در سال‌های دهه هفتاد و هشتاد میلادی و قسمت‌های اول تا سوم از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ میلادی، ساخته شده اند. لوکاس، فیلمنامهٔ شش قسمت نخست این مجموعه را نوشته و کارگردانی قسمت‌های اول تا چهارم نیز به عهده او بوده است. فیلم‌ها در دو استودیوی «آوای اسکای‌واکر» و «نور و جادوی صنعتی» ساخته و توسط "فاکس قرن بیستم" پخش شده‌اند.

این سری فیلم، مجموعاً هفت و نیم میلیارد دلار فروش جهانی داشته و براساس آن کتابها، بازی‌های ویدیویی، انیمیشن و محصولات تجاری بسیاری ارائه شده است.

فیلمها از نظر رده‌بندی گونه‌ای، در رده خیال‌پردازی قرار می‌گیرند. البته برخی عناصر موجود در آن، باعث می‌شود فیلمها در ردهٔ علمی-تخیلی (زیرسبک اپرای فضایی) نیز جای بگیرند.

فروش موفق فیلم "دیوارنویسی آمریکایی"، جورج لوکاس را برآن داشت تا برؤیای همیشگی و بلندپروازانه خویش، ساخت یک حماسه فضایی کلاسیک، جامه عمل بپوشاند. تقریباً همه استودیوهای هالیوود تقبل هزینه چنین فیلمی را رد کرده و می‌گفتند که درک داستان عجیب فیلم برای مخاطبان سخت است. لوکاس موفق شد تا نظر مثبت اَلن لَد (جونیور) رئیس کمپانی فاکس قرن بیستم را برای تأمین بودجه فیلم جلب کند. در اواسط دهه هفتاد میلادی فیلمهای تخیلی از مقبولیت چندانی برخوردار نبودند و استودیوی جلوه‌های ویژه فاکس نیز منحل شده بود. لوکاس که طراحی صحنه و مدلهای بدیع و بلندپروازانه‌ای برای ساخت فیلمش در نظر داشت، شخصاً استودیوی جلوه‌های ویژه خود «نور و جادوی صنعتی» را افتتاح نمود و برای بازنویسی فیلمنامه و طراحی بصری صحنه‌ها افرادی را بکار گماشت.

کار فیلمبرداری در صحرای تونس، نخستین لوکیشن فیلم، با مشکلات زیادی روبرو شد. تعدادی از دستگاه‌های الکترونیکی سر صحنه از کار افتاده و طوفانی نادر و غیرمنتظره، کار ساخت فیلم و زمانبندی آنرا مختل کرد. تیم فیلمسازی به لوکیشن بعدی یعنی استودیوی اِلزتری در انگلیس منتقل شد و اینبار با مشکلات جدیدی مانند دشواری در نورپردازی صحنه و قوانین سختگیرانه آن کشور در زمینه ساعات کاری روبرو گشت. تیم فیلمبرداری و هنرپیشه‌ها، با تمسخر به فیلم «بچه‌گانه» لوکاس، کارگردان خجالتی آن نگاه می‌کردند یا علاقه چندانی به ادامه کار نشان نمی‌دادند. با بسر رسیدن محدودیت زمانی و اتمام بودجه هشت میلیون دلاری فیلم، هیئت مدیره فاکس قرن بیستم از الن لد خواست تا به پروژه خاتمه دهد ولی لد تصمیم گرفت تا فرصت دیگری به لوکاس ببخشد. فشارهای روحی حاصل از این پیشامدها، لوکاس را تا مرز حمله قلبی پیش برد.
نخستین قطع فیلمبرداری، از دید لوکاس یک «فاجعه» بود و در نتیجه تیمی زبده جای ویرایشگر فیلم را گرفت. در غیاب لوکاس، کارکنان سهل‌انگار استودیوی نور و جادوی صنعتی، نیمی از بودجه این استودیو را صرف ساخت تنها ۴ صحنه کرده بودند که همگی توسط کارگردان رد شد. از اینرو لوکاس شخصاً بمداخله و راهنمایی آنها برای ساخت صحنه‌های مورد نظر در استودیو پرداخت. او با اضافه بودجه‌ای که از فاکس دریافت کرده بود، کار فیلمبرداری را در جنگلهای گواتمالا و دره مرگ در کالیفرنیا ادامه داد، صداگذاری و جلوه‌های صوتی را زیر نظر بن بورت به پایان رساند و برای موسیقی فیلم، به توصیه استیون اسپیلبرگ از جان ویلیامز کمک گرفت. عاقبت، پروژه او پس از چهار سال و با وجود مشکلات مالی و فنی مختلف به پایان رسید.

آبان ۰۱، ۱۳۹۳

بربط و یا رباب



دست خط فارابی دانشمند، ریاضی‌ دان و موسیقی دان بزرگ ایران در رابطه با رباب و یا عود. از کتاب موسیقی‌ کبیر(Great Book of Music)، نوشته فارابی دانشمند و ریاضی‌دان و موسیقیدان بزرگ ایران (۸۷۲-۹۵۰/۹۵۱ میلادی) که اینک در کتابخانه سلطنتی انگلیس قرار دارد!
فارابی بعد از امپراطوری ساسانی اولین موسیقی‌ دانی است که برای
موسیقی نت نوشت و آنرا علمی‌ مشتق از ریاضی‌ دانست.
خیام کبیر نیز در این راه جایگاه بزرگی‌ دارد و گام‌ها و نیمه گام‌ها و دیگر اصول موسیقی از اختراعات اوست و او نیز موسیقی را علمی‌ زیر مجموعه ریاضی‌ میداند.
تاریخ توسعه موسیقی در ایران به دوران ماقبل تاریخ باز می گردد. شاه جمشید، با "اختراع" موسیقی ارتباط آدمی‌ با طبیعت و عالم هستی‌ را برقرار میکند. اسناد و مدارکی که در آثار باستانی کشف شده بدست آمده است، بازگو کننده این است که ، ایرانیان در دوره‌های مختلف تاریخ و از باستان دارای فرهنگ موسیقی استادانه بوده اند. (۱ )





شواهد باستان شناسی نشان می دهد آلات موسیقی پیشرفته در ایران در دوران ایلامی و در حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد مورد استفاده قرار می‌گرفته است.


جستجو در مورد موسیقی پارسی در جهان باستان، بیش از همه به دوران امپراطوری هخامنشی اشاره دارد . در تاریخ یونان اسکندر می‌گوید: در حمله به ایران، شواهد بسیاری از ملودی‌ها نت و اسناد، و ابزار موسیقی در آن سرزمین دیدم . و دیدم موسیقی چه نقش مهمی در سرزمین پارس ایفا می‌کند.