‏نمایش پست‌ها با برچسب نکات اسلامی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب نکات اسلامی. نمایش همه پست‌ها

خرداد ۲۲، ۱۴۰۱

چند سورت از غران




سورت فرعون:
فرعون در خواب دید (۱) هفت گاو لاغر و هفت گاو چاق به او تجاوز می‌کنند (۲) بیدار شد و دید که هفت گاو چاق و هفت گاو چاق‌تر به او تجاوز می‌کنند (۳) پرسید، معنی این کارها چیست؟ (۴) گفتند در آینده‌ای دور پسری که خودت در آستین می‌پرورانی به حکومت خواهد رید (۵) فرعون به دوردست‌ها نگاه کرد و گفت: اونجاست! دارن می‌ندازنش تو آب! برین بیارینش ببینم پسره یا دختر؟ (۶) پس موسی را در سبد انداختند و سه امتیاز گرفتند (۷) سبد چشم‌انداز (۸) و از سبد درآمد خانوار شد (۹) ظرف بیست سال آینده موسی پرورش یافت و زلیخا را از پشت پاره کرد (۱۰) زلیخا پشت و رو کرد به او و گفت: بچه پرورشی! (۱۱) اما فرعون خدا بود (۱۲) و از رابطه‌ی آنها باخبر شد (۱۳) دستور داد به مدت هفت سال قحطی شود (۱۴) در این مدت کفار دخترانشان را زنده به گور می‌کردند (۱۵) و شکمبه‌ی گوسفند بر سر هم می‌ریختند (۱۶) موسی نیز رفته‌رفته پیر و ضعیف شد (۱۷) با عصا راه می‌رفت (۱۸) و توهم می‌زد (۱۹) من پیامبرم! من پیامبرم! (۲۰) او را به بیمارستان روانی خاتمی‌‌الان‌بیا بردند (۲۱) درآنجا تحت درمان الکتریکی قرار گرفت (۲۲) فرعون هربار بر او ظاهر می‌شد و می‌گفت: تو تخم من نیز نیستی! (۲۳) بچه پرورشگاهی! (۲۴) موسی در حیاط می‌دوید (۲۵) به گلها آب می‌داد (۲۶) عصایش را به زمین می‌زد و لای پاهایش باز می‌شد (۲۷) و می‌گفت معجزه است (۲۸) با عصایش موتور سواری می‌کرد (۲۹) و به فرعون نامه می‌نوشت! (۳۰) و فیلم می‌ساخت (۳۱) سرانجام روزی که حواسشان بهش نبود، موسی با قید وثیقه‌ی نقدیه فرار کرد (۳۲) قومش را با خود برداشت (۳۳) که لشکری از مورچه بودند (۳۴) عصایش را به مارماهی تبدیل کرد و سوار بر آن از وسط آب رفت (۳۵) پلیس اینترمیلان به دنبالش رفت (۳۶) اما در سبد خواروبار گرفتار شد (۳۷) موسی وقتی از مرز عبور کرد هارون را از جیبش درآورد و به خودش زد (۳۸) هارون یک واکمن بود (۳۹) همراه با هارون بلندبلند خواند (۴۰) فرعون تو سقوط کردی (۴۱) فرعون تو سقوط کردی (۴۲) ولی فرعون خدا بود (۴۳) و سقوط نمی‌کرد (۴۴) باشد که موسی و اقوامش پند گیرند (۴۵)

خرداد ۰۶، ۱۴۰۱

از این آسیابان بباید شنید


در حکایت است روزی علی امام اول اهل تشیع از کنار آسیابی که در جاده شهر استخر بود، میگذشت. آسیابان را دید قاطر خود را چشم بسته و زنگوله ای هم به گردن او آویخته است. بدو گفت: چرا چشم الاغ بسته و او را بزنگوله مزین کرده ای؟ آسیابان گفت: چشم قاطر را بسته ام که در حرکت دورانی حالش بد نشود، و بگردنش زنگوله آویخته ام که وقتی ایستاد و آسیا از کار افتاد بدانم.
گفت: اگر بایستد و سر تکان دهد چگونه می فهمی که آسیا را نمیگرداند؟
آسیابان گفت: خدا امیر را قرین صلاح بدارد، عقل قاطر من مانند عقل امیر نیست!
چو بشنید از آسیابان سخُن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن .
فردوسی

خرداد ۱۰، ۱۳۹۸

کتاب قانون احمقها



جبرئیل در میان درختان نخل واحه، بر پیامبر ظاهر میشد و خود را در حالی‌ میافت که با فیس و افاده‌ای تمام، قانون می‌آورد. 

قانون، قانون، قانون. آنقدر قانون آورد که مومنین را از هرچه وحی است بیزار کرد. 

سلمان گفت، برای هرآنچه که فکرش را بکنی‌ قانون آورد. مثلا اگر مردی بگوزد، باید بلافاصله صورتش را بسمت باد بگیرد. برای اینکه مومنین بدانند کدام دست برای طهارت گرفتن است، قاعده‌های خاصی‌ وضع کرده، تو گویی هیچیک از عرصه‌های زندگی‌ بشر نمیبایست خارج از قوانین، آزاد بماند. وحی یا هرچه که او از ٔبر میگفت، به مومنین می‌‌آموخت که چقدر حق دارند بخوابند، عمق خوابشان چه اندازه باید باشد و کدام شکل از اعمال جنسی‌ از دیدگاه خداوند پذیرفته است. 

آنان آموختند که عمل لواط با زنان و نیز جماع درحالیکه زن به پشت دراز کشیده باشد از نظر ملک مقرب حلال است. 

و اشکال ممنوع شامل کلیهٔ وضیعتی است که زن بروی مرد و مسلط بر او قرار بگیرد را شامل میشود.

سپس جبرییل فهرستی تهیه کرد و در آن موضوعاتی را که نام بردن از آنها هنگام گفتگو مجاز یا ممنوع است برشمرد. 

بعد نوبت به بخش‌هایی‌ از بدن رسید که مومنین اجازهٔ خاراندنش را نداشتند، فرقی‌ نمیکرد که خارش تا چه حد آزار دهنده و حتی تحمل ناپذیر باشد، خاراندن این بخش‌ها بهیچوجه جایز نبود. 

وی همچنین مصرف میگو، حیوان عجیب و غریبی که هیچیک از مومنین تا آنزمان ندیده بودند را وتو کرد... دستور داد، حیوانات را بتدریج بکشند، بطوری که همهٔ خونشان از بندنشان خارج شود. این نحوهٔ کشتن باعث میشد تا با تجربهٔ کامل مرگ، مفهوم زندگی‌ را بهتر درک کنند. چرا که تنها هنگام مرگ است که موجودات زنده بواقعیت زندگی‌ پی‌ میبرند، و آنرا رویا نمیپندارند. 

جبرییل یا همان سروش پروردگار، سپس چگونگی‌ کفن و دفن مردگان و تکلیف ارث و میراث را هم روشن کرد. بطوریکه سلمان پارسی متحیر مانده بود اینچجور خدائی است که رفتارش چنین به بازرگانان میماند. و در اینهنگام فکری بخاطرش رسید که ایمانش را برباد داد. بیاد آورد که ماهوند (محمد) نیز در گذشته بازرگان بوده است، آنهم بازرگانی بس ّموفق‌. فردی که سازماندهی و قانونگذاری برایش طبیعی بود. پس عجیب شانسی‌ آورده بود که چنین ملک مقرب اهل حساب و کتابی برخورده بود. ملکی‌ که تصمیمات این خدای با مدیریت را به پایین ابلاغ میکرد. خدایی که به روسای موسساتی که دارای شخصیت حقوقی بودند، بی‌ شباهت نبود. 

از آن پس رفته رفته توجه سلمان به این که فرشته همواره در مناسبترین فرصت ها، وحی نازل کرده بود، جلب شد. چنانچه مومنین نظر ماهوند (محمد) را درباره هر موضوعی، از امکان سفر به آسمانها گرفته تا ابدی بودن جهنم، مورد بحث و گفتگو قرار میدادند، فرشته( جبرئیل) بیدرنگ با پاسخ مناسب فرا میرسید و همیشه نیز جانب ماهوند ( محمد) را میگرفت و با یقین کامل اعلام میکرد که رفتن انسان به کرهٔ ماه از محالات است و سرشت جهنم موقتی و گذراست و حتی بدکارترین انسان‌ها نیز با آتش دوزخ پاک میشوند و به باغ‌های معطر گلستان و بوستان راه مییابند. سلمان گفت: اگر ماهوند ( محمد) بعد از نزول وحی نظر خود را اعلام میکرد، وضع تفاوت میکرد، اما نه، همیشه اول محمد قانون را می‌آورد و بعد فرشته (جبرئیل) بر آن مهر تایید مینهاد. و این بود که کم کم دیدم دارد گندش در میاید و بویش همه جا را برداشته. و سرانجام این بوی گند ذهن سلمان را فرا گرفت. در میان نزدیکان محمد کسی‌ از او فرهیخته تر نبود، چرا که در آن دوران، نظام آموزشی ایرانیان پیشرفته از سایر مردمان بود. محمد، سلمان را بدلیل مرتبهٔ بلند دانشش بسمت دبیری خود منصوب کرده بود. از اینرو نگارش قوانین پرشمار و بی‌ پایانش نیز برعهده او بود.

بعل از سلمان پرسید: چرا مطمئنی که محمد ترا میکشد؟ سلمان پارسی جواب داد: برای اینکه من تنها کسی‌ هستم که می‌‌توانم دستش را رو کنم. 

 در دنیا هیچ تلخی بپای احساس مردی که پی‌ میبرد به باد هوا معتقد بوده ، نمیرسد.

خرداد ۰۸، ۱۳۹۸

غزانیق


ماجرای معروف به غزانیق و یا قرایین، داستانی‌ است که برای تطهیر پیغمبر اسلام ,محمد, ساخته شده است که برای رسیدن بقدرت با هند معروف به جگرخوار۱ که شوهرش بظاهر شهردار مکه بود ولی‌ در اصل این هند بود که همه قدرت را داشت، پیمان بست که دو بت هند را برسمیت بشناسد، بشرطی که هند اجازه دهد محمد بکار خود ادامه دهد. پس پیغمبر آمده و بمردم این دو آیه را خواند و گفت الله این دو بت را برسمیت میشناسد. در قرآن در سوره نجم، پس از آیات ۱۹ و ۲۰ (آیا دیدی لات و عزی را ...)، آمده است که شیطان در کلام وحی دوید و دو آیه را علیرغم اینکه جبرئیل بر پیغمبر نخوانده بود، بر زبان محمد جاری کرد، این اتفاق در اوایل بعثت محمد صورت گرفت.( و معنای آیات این است که این دو بت بوتیماران بلند پروازند و امید به شفاعت آنان میرود.) 


۱- هند زن ابوسفیان که در سن ۶۰ سالگی هنوز پوستی‌ صاف و بدنی به سفتی دختران جوان و مو‌هایی‌ به سیاهی پر کلاغ داشت و دیدهگانش چون تیغهٔ چاقو میدرخشید، و خرامیدنی غرور آمیز داشت، صدایش ندای مخالفت را نمیپذیرفت، و بر شهر بجای شوهرش حکومت میکرد و فرامینش را بر دیوار خیابون‌های شهر نصب میکردند، و مردم وی را روح شهر می‌دانستند و جوانی جاودانش را نشانی از جادوگری وی میشمردند. هند که نفوذ فرامینش بیش از اشعار همهٔ شاعران بود، با حرص و اشتهای شدید جنسی‌ با تک تک نویسندگان شهر درامیخته بود و بعد از زمانی‌ کوتاه، خسته و دلزده از آنان، همگی‌ را از رختخوابش بیرون انداخته بود. وی در عرصه قلم همچنان که در کاربرد شمشیر ماهر بود، جلوه میکرد. همان هندی که با لباس مردانه به قشون پیوسته بود و به تمهید و سحر و جادو، کلیهٔ نیزه‌ها و سلاح‌ها را از خود دور کرده و در میان توفان جنگ، قاتل پرادر را یافته بود، همان هندی که عموی پیامبر را بیرحمانه کشته و دل‌ و جگر وی را خورده بود. کدام مردی در برابرش توان پایداری داشت؟ برای جوانی‌ جاودانش که از آن مردم نیز بود، برای درنده خوییش که به آنان تصویر شکست ناپذیری می‌‌بخشید، و برای فرامینش که حاکی از انکار زمان، تاریخ و دوران بود و شکوه نامدار شهر را بسان ترانه می‌‌خواند و فرسودگی خیابان‌های آنرا محال جلوه میداد، فرامینی که عظمت، تحمل شداید، جاودنگی و مقام نگهبانی مقدّسین را میستود..... برای این نوشتار بود که زناشویی توأم با هرج و مرجش را میبخشیدند، و به این که وی سال بسال روز تولدش هم وزن خود زمرّد دریافت میکرد وقعی نمینهادند، بر شایعات لهو و لعبش توجهی‌ نمی‌کردند و در پاسخ آنان که پوشش‌هایش را بیشمار می‌گفتند، تنها لبخند میزد. می‌گفتند پانصد و هشتاد و یک لباس خواب از ورق طلا دارد و تعداد کفش راحتی‌ یاقوت نشانش به چهار صد و بیست جفت می‌‌رسد.  هند گرسنگان را برغم شهادت چشمان، شکم‌ها و جیب‌های خالیشان، میفریفت و وادارشان میساخت، هرچه که زیر گوششان زمزمه میکرد بپذیرند: ای شکوه جهان، حکومتت مبارک.

مکتب مذهب ندارد جز ابراهیم آموزگاری


ابراهیم همسرش هاجر و پسر شیرخوارش اسماعیل را به صحرای خشک و بی‌ آب و علف برده و آنها را بدون آذوقه و آب رها کرد.( چون همسر اولش، سارا، که نازا بود به هاجر و پسرش حسادت کرده بود و ابراهیم زن ذلیل بخاطر همسر ثروتمند خود چنین عمل پیقمبرگونه را انجام داد). هاجر پرسید آیا این ارادهٔ خداوند است، ابراهیم پاسخ داد، آ‌ری، و آنگاه هاجر را بحال خود رها کرد و رفت. هاجر آنقدر به کودکش شیر داد تا هر دو سینه‌اش خشک شدند و آنگاه از دو تپه بالا رفت، نخست از صفا و سپس از مروه، هاجر مشوّش و ناامید میان دو تپه می‌‌دوید تا شاید چادر، شتر یا آدمیزادی ببیند، اما هیچ ندید، تا اینکه ناگهان جبرییل بروی ظاهر شد و آب زمزم را نشان داد و چنین بود که هاجر زنده ماند. حالا چرا زائران مسلمان گرد میایند، آیا برای هاجر است، نه، در واقع زائران افتخاری را که ورود ابراهیم نصیب دره کرده است جشن میگیرند. مردم بنام آن شوهر زن دوست و با وفا گرد هم میایند تا مراسم نیایش را بجا آورند. 
سلمان رشدی

اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۸

آیا امام علی شرابخوار بود ؟


مقاله زیر در سایت نقد اسلام نوشته شده که عیناً کپی گشته و در این دفتر قرار داده میشود، لینک سایت در منبع میباشد.

در آیه ۴۳ سوره نسا بصراحت آمده است که زمانی که مست هستید نماز نخوانید؛

و توضیح داده که علت اینکار این است که بدانید چه میگوید. پرسش اینجاست که چرا این آیه آورده شده, مگر نوشیدن شراب در اسلام حرام نیست ؟؟ اگر هست پس چرا گفته در هنگام مستی, نماز نخوانید ؟ آیا در هنگامی که نماز نمیخوانیم میتوانیم مست باشیم ؟ اصولا این آیه در مورد چه کسانی و چرا آورده شده ؟

ابتدا خود آیه را می آوریم:
سوره نسا: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا 


خلاصه ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، آنگاه كه مست هستيد گرد نماز مگرديد تا بدانيد كه چه مى‌گوييد….


ابن تیمیه از علمای بزرگ اسلام در خصوص شان این آیه می‌نویسد:

وقد انزل الله تعالى في علي:”يا ايها الذين ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون” لما صلى فقرأ وخلط “.(منهاج السنة ، ج ۴ ،‌ ص۶۵)
ترجمه: و الله در مورد علی‌بن‌ابی‌طالب نازل کرده است که:”ای کسانيکه ايمان آورده‌ايد، در حال مستی به نماز نزديک نشويد، تا زمانی که بدانيد چه می‌گوييد” ؛ زيرا هنگامی که نماز خواند,به علت مستی در نماز خود اشتباه كرد.


‍ آیا حضرت علی شرابخوار بود؟
سری به روایات دیگر در کتب دیگر علمای مسلمان میزنیم که ببنیم آیا این کسی که آخوندها به اندازه خدا برای وی منزلت و کرامت و معجزه میتراشند, شرابخوار بوده یا خیر.
۱) حدثَنَامُسَدَّدٌ ، حدثَنَا يَحْيَى ، عَنْ سُفْيَانَ ، قثنا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , أَنَّ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ ، فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ ، فَأَمَّهُمْ عَلِيٌّ فِي الْمَغْرِبِ ، فَقَرَأَ قُلْ يَأَيُّهَا الْكَافِرُونَ سورة الكافرون آية ۱ فَخَلَطَ فِيهَا فَنَزَلَتْ لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ سورة النساء آية ۴۳ . كَذَا أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ ، وَأَخْرَجَهُ التِّرْمِذِيُّ ، عَنْ عَبْدِ بْنِ حُمَيْدٍ ، وَقَالَ : حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ . وَرَوَاهُ النَّسَائِيُّ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، عَنْ سُفْيَانَ بِنَحْوِهِ(اسناده صحیح)
ترجمه: از علی روایت شده است که شخصی از انصار؛ او و عبدالرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو شراب قبل از حرمت شراب ، شراب نوشانید ؛ علی در نماز مغرب, امام ایشان شده و (به علت مستی) سوره کافرون را اشتباه خواند؛ پس آیه نازل شد که زمانی که مست هستید نزدیک نماز نشوید و…
منابع این حدیث: سنن ابی داوود ج ۳ ص ۳۲۵ – لاحادیث المختاره ج ۲ ص ۱۸۸


حکم علامه شیخ ناصر الدین آلبانی به صحیح بودن حدیث. الحکم الالبانی: صحیح
۲) أَخْبَرَنَار أَبُو أَحْمَدَ عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَلِيٍّ ، بِبَغْدَادَ ، أَنَّعَبْدَ الأَوَّلِ بْنَ عِيسَى السِّجْزِيَّ أَخْبَرَهُمْ ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ ، أَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُظَفَّرِ ، أَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ السَّرْخَسِيُّ ، أَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ خُزَيْمٍ ، ثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ ، أَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ ، قَالَ : أَنَا أَبُو جَعْفَرٍ الرَّازِيُّ ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، قَالَ : صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا ، فَدَعَانَا ، وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ ، فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا ، وَحَضَرَتِ الصَّلاةُ فَقَدَّمُونِي ، فَقَرَأْتُ قُلْ يَأَيُّهَا الْكَافِرُونَ { ۱ } لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ { ۲ } سورة الكافرون آية ۱-۲ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ، قَالَ : فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ سورة النساء آية ۴۳ .


ترجمه: از علی‌بن‌ابی‌طالب نقل شده است که گفت: عبدالرحمن‌بن‌عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد؛ عبدالرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم لا اعبد ما تعبدون و نحن نعبد ما تعبدون پس خداوند این آیه را نازل نمود که: ای کسانی که ایمان آوردید مبادا در حال مستی به سراغ نماز بروید تا زمانی که بدانید چه می‌گویید.
منابع این حدیث: لاحادیث المختاره از علامه ضیاء الدین المقدسی ج ۲ ص ۱۸۷ ـ سنن ابی داوود ج ۲ ص ۱۸۲
بررسی سندی روایت و اعتبار راویان این حدیث:
ابوالحمد عبدالوهاب بن علی بن علی : ثقه حجه
عبدالاول بن عیسی السجزی : ثقه محدث
عبدالرحمن بن محمد بن المظفر : صدوق حسن الحدیث
عبدالله بن احمد السرخسی : ثقه
ابراهیم بن خزیم : صدوق حسن الحدیث
عبد بن حمید : ثقه حافظ
عبدالرحمن بن سعد : ثقه
ابوجعفر الرازی : مقبول
عطاء بن سائب : صدوق حسن الحدیث
ابی عبدالرحمن السلمی : ثقه ثبت


خوب همانطور که در پایان متن بالا دیدید ما تمامی راویان این احادیث را بررسی کردیم و همه آنها از نظر اعتبار رجالی, انسانهای معتبری بودند و این حدیث ازین نظر یک حدیث کاملا صحیح و معتبر میباشد.
و نتیجه اینکه امام اول شیعیان و کسی که خدا تمام کهکشانها را بخاطر گل روی او ساخته نه تنها شرابخوار بوده, بلکه بدتر از همه اینکه در حالت مستی نماز هم میخوانده.
خود حدیث مفصل بخوان……..

منبع

مدتی قتل تو اندازم عقب


علی‌، عمرو را از پا درآورد و نزد محمد آمد. محمد پرسيد: «چرا هنگامی كه با او روبرو شدی، او را نکشتی ؟» علی‌ در پاسخ گفت: «مادرم را دشنام داد و بر چهره ام، آب دهان انداخت. ترسيدم اگر او را بكشم برای خشم خودم باشد. او را وا گذاشتم تا خشم فرو نشست، سپس او را كشتم!!» *

چون علی سر میبرید از خصم دین
کرد او تف بر امیرالمؤمنین

پس علی شمشیر خود کردی غلاف
مدتی از قتل او داد انصراف

«گشت حيران آن مبارز زين عمل**»
«وز نمود عفو و رحمت بی‌ محل»

«گفت: بر من تيغ تيز افراشتی »
«از چه افکندی مرا بگذاشتی ؟»

گفت حضرت چونکه من دارم غضب
مدتی قتل تو اندازم عقب

گفت یارو یاعلی لفتش نده
گفت تف انداختی، حالا بده

کشتن اینجوریت حیف است حیف
نِروسم حالا، نخواهم کرد کیف

خود سرت را میبرم تنگ غروب
نیستم الانه توی مود خوب!

چند ساعت چونکه گشتی زجرکُش
گردنت را میزنم با حال خوش.

هر که تف انداخت بر روی علی
شد شکنجه، کشته شد با معطلی.

اصغر قاتل




Amazing Persian Music

مرداد ۱۵، ۱۳۹۷

خاطرات طلاب فیضیه



عبید مینویسد که: طلبه ای وضو گرفته و بدنبال جای نماز میگشت و بی هوا درب حجره ای را باز نمود و دید ملای گرانسالی بر ملای جوانتری سوار است و با دستپاچگی پرسید آیا اینجا می توانم نماز بخوانم؟ که ملای گرانسال فریاد برآورد که فلان فلان شده بیدین !مگر کوری و نمیبینی در این حجره جا تنگ است و ما هم بناچار به اینصورت مشغول نماز خواندنیم!


نمونه دیگر را باز عبید ذکر می کند که :دو نمونه از نمونه های بالا از عهد کودکی با هم مراودات خاص داشتند و در اواخر عمرکه ریش و پشمشان سپید شده بود بر مناره شهر فرا رفتند و یکی از انها با اندوه آهی کشید و به دیگری گفت شیخنا در سیمای جوانان شهر دیگر بارقه ایمانی نمیبینم دومی دستی به ریش مبارک کشیده و آه سوزناکتری بر آورد و گفت یا شیخ شهری که مربیانش من و تو باشیم از جوانانش چه انتظاریست.!!

نمونه دیگر را ظریفی سالها پیش چنین تعریف می کرد که:جهانگردى در روز جمعه و درست هنگام نماز جمعه به شهرى رسيد و وارد مسجد بزرگ شهر شد و وضو گرفت و در نماز جمعه شركت كرد. پس از پايان نماز براى مصافحه(روبوسى) و معانقه( گردن بر گردن نهادن) با امام جماعت و جمعه به صف جلو رفت و با حيرت متوجه شدكه امام جماعت از يك چشم نابيناست، هر دو گوشش كنده شده است، دماغ ندارد! يك دست و يك پايش قطع شده است و ضربان سلاحهاى مختلف مثل كارد و شمشير و چماق چهره او را تغيير دارده و به امام سيمائى عجيب و غريب بخشيده است.
جهانگرد با خود گفت ، بدون شك اين امام از مجاهدان فى سبيل الله است كه در جنگ عليه كفار و اعتلاى اسلام و امثال اين چيزها به اين وضع افتاده است. بنابراين جلو رفت و با اين امام عجيب و غريب مصافحه و معانقه گرمى كرد و از او درخواست دعا نمود، اما متوجه شد كه نماز گزاران با حالت عجيب و غريبى به او نگاه مى كنند. چند دقيقه بعد در هنگام صرف خرما و حلوا با يكى از اهالى شهر، گفت:ــ خوشا به سعادت شما كه يك چنين امام مومن و مجاهدى داريد كه تقريبا تمام اعضاى بدنش را در راه مبارزه با شرك و كفر از دست داده است.
مخاطب جهانگرد با تعجب گفت:ـــ اى بابا !خدا پدرت را بيامرزد اين امام جماعت ما در حرامزدگى و فساد نظير ندارد! كدام جهاد ! كدام مبارزه با شرك؟ اين مرتيكه قرمساق امان ما را بريده آقا! پدرمان را در آورده و از دست او آسايش نداريم!جهانگرد با تعجب گفت:
ــ پس چرا چشمش كور شده است؟
ـــ دليلش اين است كه به بچه اى تجاوز كرده بود و پدر بچه چشمش را كور كرده.
ـــ چرا يكى از دستهايش قطع شده؟
ـــ چون از دزدى دست بر نمى داشت و دائم مرغ و خروس و گوسفندهاى مردم را مى دزديد؟
ـــ چرا پا ندارد
ـــ چون شبها از ديوارها بالا مى رفت و به زنهاى بيوه تجاوز مى كرد.
ـــ چرا اىن همه آثار چوب و چماق بر صورتش پيداست و ىكى از شانه هايش شكسته است؟
ـــ از بس منکرات کرده است!
خلاصه جهانگرد حيرتزده هرچه سئوال كرد جوابهائى شنيد كه نزديك بود شاخ در بياورد، از چندين و چند نفر ديگر سئوال كرد و باز هم همين ها را شنيد آخر كار گفت :
ـــ والله من دارم ديوانه مى شوم !همه اينها درست! ولى مى توانيد بگوئيد چنين جانورى را چرا امام جماعت كرده ايد و پشت سرش نماز مى خوانيد.
پيرمردى كه ريش سفيد و بزرگ شهر بود دو دستى به سر خودش كوبيد و جواب داد:
ـــ براى اينكه اين فلان فلان شده نفر اول و در صف جلو باشد و ما مواظبش باشيم . براى اينكه جرئت نداريم كه او را پشت سر كسى بگذاريم كه نماز بخواند. براى اىنكه پشت سر هر كس كه اىستاده كار طرف را ساخته است و آخر الامر مجبور شديم او را امام جماعت بكنيم تا خيالمان راحت باشد.!!!


نمونه دیگر نمونه ای مشهور که نوشته اند:جوانی ساده دل و جوان را به امام جماعت شهر سپردند تا به او فقه بياموزد. جوان سيمائى زيبا داشت و دل و دين امام از كف رفت. شباهنگام امام او را به سراى خود خواند و پس از صرف طعام و سورسات لازم و محبت فراوان، كتاب را گشود تا به او فقه بياموزد. طلبه جوان ساده دل را گفت:
ـــ و اما بدان ای پسر كه گناهان بر سه گونه است! صغيره و متوسطه و كبيره! و اما گناه صغيره آنست كه مثلا من دقايقى چند نگاهى بر چشمان شهلا و رخساره زيباى تو انداخته و حظ بصرى(لذت از راه چشم) ببرم و در اثار صنع الهی غرقه شده و تبارک الله گویم .
امام دقايقى چند نظر بر رخسار شاگرد ميخكوب كرد و پس از آن گفت:
ـــ و اما گناهان متوسطه آن است كه با بعضى از اعضاى بدن مثلا دست يا پا يا گردن يا لب انجام گردد مثلا من عنق خود بر عنق (گردن بر گردن) بگذارم. يا قبله اى( به ضم قاف بوسه اى) از لب و گوش و رخسار تو بگيرم و يا تفخيذى انجام شود و يا با دست، بر و دوش و كاكل و سرو سينه تو را نوازشى بكنم.
امام براى اينكه طلبه خوب درس را بفهمد و شیر فهم شود چند دقيقه اى به معانقه و نوازش مشغول شد و بعد از آن طاقتش از دست رفت و همانطور كه كنده شاگرد مادرمرده را مى كشيد گفت:
و اما بدان و اگاه باش گناه كبيره كه بايد بطور على الاطلاق و در تمام عمر از آن پرهيز كرد به اين صورت است كه كه با بعضى از اعضاى مخصوص و ملعون انجام شود كه در انجام آن فاعل بايد از مكرو وسوسه شيطان رجيم به خدا پناه برده و دائم دعاهای لازم را زمزمه نماید و آنكه فعل بر او انجام شود. البته بايد در سختی ها صبر و تامل نموده و توكل پيشه كند و داد و فرياد به راه نياندازد که فرموده اند ان مع العسر یسرا ... ! به اين ترتيب جناب آخوند خرش را از پل گذرانيد و درسش را بطور عملى تمام كرد و جوانک بينوا اگر چه ناراحتى زيادى را متحمل شد اما با خود انديشيد كه بدون شك اينها مقدمات آموزش فقه است و لازم است.
صبح روز بعد امام شاد و شنگول و با ريش شانه زده و لبخند برلب حلقه درس خود را در مسجد تشكيل داد ونگاهش را بر صورت يكايك شاگردان گرداند تا شاگرد ديشب را در آخرين صف باز يافت و با مهربانى به او اشاره كرد و گفت:
ـــ شما چرا در آخر صف نشسته اى ! بيا جلو جانم، بيا در صف جلو عزيزم! بيا تا درس فقه را شروع كنيم. جوان بيچاره كه فكر مى كرد دوباره قرار است ماجر ی دیشب تكرار شود گفت.
ــــ حضرت شیخ مرا امروز از فقه معذور بداريد چون هنوز فقهم درد مى كند!!


و نمونه دیگر هم ماجرای آخوند و شتر و شيطان واز لطيفه هاى قديمى است که نوشته اند:
آخوندی درحال سفر از بيابانى مى گذشت. شتر مادرمرده ای را درحال چرا ديد. سفر طولانى و مفارقت از اهل و عيال شهوت آخوند عرب را بجنبانيد و لب و دندان و ساق و سم شتر در چشم او جلوه اى چون حور العین يافت و طمع در شتر بست. اما مشكل آن بود كه شتر بلند قامت و آخوند عرب كوتاه قامت بود ولاجرم وصال ميسر نمى شد. آخوند ساعتى بكوشيد وبر شتر بالا و پائين رفت و ميسر نشد. بيلچه اى در توبره داشت آنرا بيرون كشيد و بكندن گودالى بزرگ مشغول شد. كار از صبح تا غروب بطول انجاميد. بهنگام غروب آخوند، شتر را بگودال كشانيد و خود در لبه گودال ايستاد و كار شتربینوا را بساخت. چون کار به پایان رسید از كرده خود پشيمان شد و شيطان را لعنت گفت. بناگاه شيطان با چهره اى اخم آلود در برابر او ظاهر شد وگفت:
ـــ لعنت بر تو و جد و آباء تو باد! از صبح تا بحال ترا مى نگريستم كه چگونه مى خواهى شتر را بزير كشى وچه خواهى كرد؟ و راهى بنظر من كه شیطان باشم نمى رسيد تا آخرالامر قصد ترا از كندن گودال دانستم. بخدا سوگند كه اين طريق بفكر من كه شيطان هستم نمى رسيد و تنها از آخوندا برمی‌آید.!


دو نمونه دیگر را که فقیر در عهد جوانی در جنگ خطی مرحوم دهقان خراسانی باز خوانده و بخاطر سپرده ام نمونه اول ماجرای فقیه و غلام محمود غزنوی است مى گويند:
سلطان مومن و كافر كوب محمود غزنوى (۱) نورالله مرقده و رحمت الله عليه!! بارها به هندوستان حمله کرده و شهر‌ها را ویران ساخت و به آتش کشید و جماعت عظيمى را بكشت و گنجهاى فراوان بدست آورد و پسران و دختران فراوان هند را اسير كرد و با خود به غزنين آورد. و شمارى از آنان را به اطرافيان خود بخشيد. در زمره آنان جوانی‌ زيبا صورت بود كه زيبائى جمالش هوش از همگان ربوده بود. سلطان او را به رئيس آیت الله ‌ها که امام جماعت شهر هم بود سپرد تا او را مسلمان كرده و از گمراهى خارج كند و دين بياموزد!!
آیت الله- جوان‌ زيبا صورت را بخانه برد و بهنگام ظهر ختنه گران را دعوت نمود و جشنى برپا نمود واسیر را به سنت اسلام ختنه نمود تا اسلامش كامل گردد! چون شب در رسيد وجشن به پايان آمد آیت الله او را بحجره خود خواند وبارها بحيرت در جمالش نظر كرد. و به دفعات فتبارك الله احسن الخالقين گفت و ان الله جميل و يحب الجمال(خداوند زيباست و زيبائى را دوست دارد) را برلب آورد و براى گريز از وساوس شيطانى و هواجس نفسانى قل اعوذ خواند و به خدا پناه برد. ولى عاقبت ديو نفس بر او غالب شد و عفو ورحمت اميد بست پس چون نره گاوى بيقرار و گسسته افسار عمامه بسوئى و عبا بطرفى افكند وزير لب زمزمه كرد:

عقل و دينم رفت اى ماه منير
اى جوان رحمى بكن بر حال پير

وسپس بجوان فلکزده هجمه برد و آن بى پناه زار تازه مسلمان و غريب دور از ديار را طعمه هوس خود نمود. چند ماهى بر اينحال سپرى شد و آیت الله خبيث دیو پیکر درشت شکم هرشب جوان بيچاره را اسیر خود داشت واسب مراد مى تازاند و شهوت مى راند و هربار كه سلطان محمود حال جوان مى پرسيد و طلب جوان مى كرد آیت الله مى گفت:
ـــ سلطان بسلامت باد! هنوز بايد اين هندى زاده كافر تبار چيزهاى بيشترى از اسلام بياموزد!! تا لايق مصاحبت سلطان گردد.
براين منوال يكشب جوان بيچاره را طاقت از تحمل وزن فقيه درشت پيكر و جور و تعبى كه همه شب از او مى كشيد بسرآمد پس در فرصتى مناسب كه فقيه خسته از كامروائى شبانه در خواب رفته بود اسبى تيز تك بربود و برآن سوار گشت و بگريخت و با رنج فراوان خود را به هندوستان رسيد. كسان جوان او را در برگرفتند و شادىها كردند و بگريستند و از غزنين و ديار و آداب مسلمانان بپرسيدند. او گفت:
ـــ آداب مسلمانان ندانم ولى شیخان مسلمان را سنتى عجيب است. آنان چون نامسلمانى را بدست آرند بهنگام ظهر رجولیتش را با كارد ببرند و چون شب در رسد ...ا.


و سرانجام ماجرای پسر نجار است که:
نجارى پير پسرى تازه سال داشت و برآن بود تا او را نجارى بياموزد اما امام جماعت شهر، راى پسر زده بود تا فقه بياموزد و دين بدست آورد.
نجار پسر را گفت:
ـــ اى نور ديده ى پدر‍! نجارى بياموز تا درب و پنجره و ميز و كرسى و گاو آهن و درشكه و زورق بسازى وهم مردمان را سودمند باشى و هم از عرق جبين نانى به كف آورى و زن بستانى و فرزندان داشته باشى و خدا از تو رضايت حاصل كند كه در اين روزگار فقيهان گرگانند كه در كمين جان و مال و ناموس خلائق در لباس دين پنهانند.
پسر گفت:
ـــ از نجارى چه حاصل كه بايد فقاهت آموخت و دين بدست آورد تاهم دراينجهان باحشمت زيست و هم در آخرت بهشت بدست آورد.
هرچه نجار گفت سود نكرد و عاقبت پسر بخانه شيخ الاسلام رفت تا اسلام بياموزد. چند روزى گذشت . روزى امام خانه را خلوت يافت و در ميانه درس و حديث دستى بر سر وسينه و كاكل جوان كشيد و اندك اندك بر حدت و شدت نوازشها افزود و ناگهان چون نره پيلى دمان گردن و مچ پاى نجار زاده ى بدبخت بچسبيد و او را به رو در افکند كه نجار زاده بيچاره با تلاش بسيار وطلب كمك از نيكان و پاكان و نعره هاى جانسوز الله الله والامان الامان و اغثنى يا غياث المستغيثين( بفريادم برس اى يارى كننده كسانى كه طلب يارى مى كنند) خود را رها كرد و با حال زار و جامه دريده و رنگ پريده خود را نجات داد و دوان دوان خود را به كارگاه پدر رسانيد.

نجار پير چون پسر را ديد حال را دريافت و همانگونه كه اره بر چوب مى كشيد گفت:
ــ اى پسر! ترا گفتم ونپذيرفتى و رفتى تا دين بدست آورى ودين بدست نياوردى و نزديك شد تا فلان خود را هم از دست بدهى. با اين تجربت خدا را سپاسگذار واز اين پس پند پدر گوش كن و اره وتيشه بدست گير وديگر بدنبال دين مگرد!

این چند نمونه مشتی از خروار بود. می‌گویند شیطان اسلام و دین را آورد تا انسان را از خدا دور سازد.
نمونه ها در ادبیات طنز ایران باز هم بسیار است که از آن در می گذرم و خدمت دوستان عرض می کنم که تا جمهوری ولایت فقیه بر پاست از این نوع حوادث بازهم اتفاق خواهد افتاد.
اسماعیل وفا یغمائی.




بهمن ۱۳، ۱۳۹۶

دیگ به دیگ میگه



یکی‌ از هزاران انگی‌ که به برخی‌ از ایرانیان مخالف دستگاه جهل و جنون و جنایت حکومت جمهوری ابلیس اسلامی، زده شده، دادن نسبت "بیخدایی و یا شیطان پرستی‌" به آنهاست. من نمیدانم این ادعا تاچه حد درست و یا نادرست است. و راستش نمیخواهم که بدانم، چرا که به اعتقاد من، اصولا دین و آیین و چگونگی‌ جهان بینی‌ آدما نه تنها ربطی‌ بمن و ما و دیگران ندارد، بلکه بعنوان یک داشته و حق اولیه و پایه‌ای، برای هرآدمی‌ میبایستی از طرف دیگران محترم شمرده شود. آدمی‌ میتواند سنگ پرست باشد، میتواند ٔبت پرست، طبیعت پرست و حتی خود پرست باشد- انتخاب اوست- و تا زمانی‌ که برای قبولاندن اعتقادات خود بدیگران فشار نیاورده و تلاش مذبوحانه نمیکند، آزاد است. و در ضمن فکر نمیکنم تمامی این پرستش ها، بیشتر از الله پرستی، مرده پرستی و یا امامزاده پرستی‌ شرم آور باشد.و یا آویزان شدن به قبر کسی‌،که از یکطرف در واقعی‌ بودن داستانشان بشدت تردید وجود دارد چرا که هیچ اثری از آثار‌شان درمیان نیست،

(مثلا: آثار باستانی ۱۰ هزار ساله زندگی‌ ایرانیان که در شهر سوخته بدست آمده، نشان میدهد که مردمی عادی در این منطقه فیلم میساختند و مغز جراحی میکردند و چشم مصنوعی میساختند و موسیقی مینواختند و و و--- ولی‌ قدرت خدا از پیغمبرش و فرزندانش و نوادهگانش که در ۱۰۰۰ سال پیش میزیستند، حتی یک تیکه پارچه بدست نیامده است! پیدا کنید احمق‌ها را- هرچند بعد از خواندن این مطلب احتمالا فردا، اعراب سعودی که با پول نفت خلیج پارس از خزیدن نجات پیدا کرده‌اند، با پرداخت مبالغی هنگفت به سازمان‌های اطلاعاتی‌ غربی، یهو از گوشه‌‌ای از یونان یک پیرا‌هن از زیر خاک بیرون میکشند که معلوم میکند که مال محمد بوده و احتمالأ خدیجه با دست‌های کوچک خود آنرا وصله کرده است! )

و یا اگر بپذیریم که وجود داشته اند، احتمالأ گروهی از داعش بدتر و یا در بهترین حالت داعش گونه زمانی‌ بسیار کوتاه در عرصه جامعه بشری رخ داده و پس از جنایات " مو به تن‌ سیخ کن" و ایجاد جنگ و جنایت و کشتار و سر بریدن ها، و با شمشیر سر شکافتن‌ها و با سم بخورد شکم پرستان دادن‌ها و بخاطر یک وجب زمین، پهلویِ زن حامله را شکستن تا جایی‌ که سقط جنین نموده و درحالیکه شوهر بی‌‌غیرت پهلوانش از ترس جان در پستو خود را پنهان نموده بوده و بخاطر مال و زن، پشت گلوی نوزاد پنهان شدن تا تیر به تو نخورد و و و - سال‌ها پیش مرده و عاقبت به شر شده اند،

و نام حسن و حسین و نقی‌ و تقی‌ و یه مشت اره و اوره و شمسی‌ کوره را بجای نام شریف خداوند آوردن و از آنها مدد جستن، و برای ایزد یکتا، شریک قائل شدن و از آنها طلب یاری کردن- گناهی کمتر از پرستش ابلیس داشته باشد- که بگمان من - رزیلانتر و پلید تر است، چرا که حداقل شیطان فرشته‌ای از فرشتگان خداوند بود که اتفاقا بخاطر عشق بخدا و یکتاپرستی‌ حاضر نشد در مقابل موجود دیگری بجز خدا سر تعظیم فرود آورد،

( همین که در قرآن مقام انسان را در حد خدا بالا برده تا جایی‌ که فرشتگان میبایستی در مقابلش ‌خم شوند خودش کفر است!)

تا این امام‌های جانی، مفت خور، دزد، پلید و آدمکش که میهن ما را ویران کردند، هم میهنان ما را کشتند، سوزاندند، به ذلّت بردند، و هنوز نکبت وجودشان از سرزمین نجیب ما پاک نشده و از قدم نامبارک و شومشان این مملکت صد‌ سال است که در آتش و حماقت میسوزد و مردمانش کشته میشوند و در انحراف و عقب ماندگی، رنج میکشند.

تو گویی، کسی‌ که نشان غلامی و عبودیّت این دأعشیان امام را بدوش می‌کشد، و شبانه روز بشرک و بت پرستی و مرده پرستی‌ مشغول است میتواند بدیگری ایراد شیطان پرستی بگیرد‌.



آبان ۲۱، ۱۳۹۶

آنچه که همگان همیشه و همه جا بدان اعتقاد داشته اند، احتمال بسیار بیشتری دارد که اشتباه باشد


از ویژگی‌‌های پیغمبر اسلام، صرفنظر از قدرت خارق العاده او در جماع، علاقه بیش از حد حضرت به آرایش سر و صورت خود بود. موهای رسول اسلام تا سر شانه‌‌هایش بلند بود و ماهی‌ یکبار آنها را خضاب می‌گذاشت. و اکثرا موهایش را بصورت چهار گیس بافته و رها میکرد. از این گذشته پیغمبر عادت داشت هر شب سه میل سرمه در چشم راست و دو میل در چشم چپ خود بکشد. حضرت اکثرا جامه سرخ می‌پوشید که در بین اعراب عجیب بود.

عجیب است که بیشتر آخوند‌های شیعه بعنوان تاسی‌ از سیره رسول اسلام در امر جماع تلاش تحسین آمیزی دارند، اما هیچکدامشان نه تنها به مردان تکلیف نمیکنند که موهایشان را مانند آن بزرگبزار بلند بگذارند یا سرمه در چشم بکشند بلکه برعکس در نکوهش جوانانی که موهای بلند دارند هم خطبه میخوانند.
دلایل النبوه جلد اول صفحه ۱۲۹


آبان ۰۵، ۱۳۹۶

ز منکران بهشت برین می ترسند


ز گور مرده نیاید شفای درد فقیران
به ورد و نوحه نمیرد عذاب و رنج اسیران
همیشه باور او را بصحن خانه کشانم
اگرچه رفته به دار ِ غروب مرده ایران
زکاخ ظالم هرزه صدای خنده برآمد
که شهر سایه بگشته بخاک میهن ویران
شنیده ام ز جفای سکوت مرده میهن
ندای رنج سراب و صدای درد اجیران
چو نقش لوح ِ عظیم ِ شکوه و عزت ایران
ز قلب خسته میهن نرفته یاد دلیران
همیشه یاد وطن هست سکوت روح وجودم
همیشه یاد وطن باش به یاد ِ میهن شیران.



ترانه " بی پرده "- کاسه کوزه رو جم کنید

مهر ۲۶، ۱۳۹۶

تصویر امام زمان بر اساس روایات و احادیث, کشیده شد... باز نشر

تصویری از امام زمان بر طبق مشخصاتی تعریف شده در روایات و احادیث.

مشخصات:
- قائم عليه السلام كسى است كه هر گاه خروج كند، در سن پيرى است اما سيماى جوان دارد، و آنچنان قدرت جسمى دارد كه دستش را به بزرگترين درخت روى زمين بياندازد، مى تواند آن را از ريشه بركند، و اگر در ميان كوهها صدايش را بلند كند سنگهاى كوهها قطعه قطعه گردند، عصاى موسى عليه السلام و انگشتر سليمان عليه السلام همراه اوست .”( كشف الغمه ، ج۳، ص ۴۴۵ اعلام الورى ، ص ۴۰۷)
- مهدى از ما خاندان است ، بلند پيشانى و بر آمده بينى است (كه وسط بينى اش برآمدگى دارد). (اثباة الهداة ، ج ۷، ص۱۸۵)
- بلند پيشانى و برآمده بينى ، سطبر شكم ، لاغر ران و در ران راستش ، خالى هست ، گشاده دندان مى باشد (اثباة الهداة ، ج۷، ص ۲۳۸).
- از بیدارى شبها، چهرهاش به زردى میگراید .
- بینى او بر آمدگى کمى پیداست چشمانش سیاه و ابروانش بهم پیوسته است و در وسط.
- میان دندانهایش گشاده و گوشت صورتش کم است.
(منبع)
- شیخ کلینی حدیثی را روایت می‌نماید که مدفوع ائمه بوی مشک دارد (اصول کافی/کتاب الحجه/باب موالید الائمه)
- امام زمان(ع) سينه اى گشاده وكتف هايى باز و عريض (بحار الانوار ج۱۵۲ ص ۳۱۹ ، اثبات الهداة ج ۳ ص ۴۴۰ و۵۲۰).

- دندان: دندانهايش به خصوص دندانهاي جلو گشاده و به هم پيوسته.
- موهاي سرش درخشنده و سياه و مجعد اما نه زياد درهم پيچيده و تا نرمي گوش از دو طرف آويزان و بر روي دوشريخته و از وسط داراي فرق بود.
- سر شانه و ما بين دو شانه: استخوان سر شانه نرم و بزرگ و سر دوش پايين افتاده و ما بين دو شانه پهن.
- کف: کف دست آن حضرت پهن و بزرگ.
- سينه و از سينه تا ناف: سينه پهن و فراخ و از گودال گلو تا ناف مانند خطي از مو کشيده شده.
- شکم: شکم . برآمده و بزرگ
(منبع)
- دندان هايش چون شانه ظریف، منظم وجدا از هم است. (۱) دندان هايى شفاف دارد. (۲) دندان هاى ثنايايش براق و از همجدا است .(۳)
(۱. بحار الانوار ج ۱۵ ص ۷۷ ، کشف الغمه ج ۳ ص ۲۶۰ و ۲۷۷.
۲. غيبة نعمانى ص ۱۴۱، منتخب الاثر ص ۱۵۰.
۳.منتخب الاثرص ۱۶۵).
- مردم به واسطه نور چهره دلربای حضرت مهدی (علیه‌السلام) از نور آفتاب و ماه بی نیاز می‌شوند(منبع)


(امام زمان لخت و عریان ظاهر میشود! (اصول کافی جلد ۶-ص۴۹۸)

ظریفی‌ میگفت امروزه اکثر اعراب حاشیه نشین خلیج پارس دارای همین مشخصاتند که!

مهر ۰۴، ۱۳۹۶

۱۵۰ سال تنهایی همراه با حماقت

از جا کندن درِ خیبر

بااینکه متن زیر قدیمی‌ و تکراریست ولی‌ تکرار دوباره و دوباره آن بناچار است. تا شاید براثر بازگویی چندین باره، حقایق در مخ‌های در کما نفوذ کرده و آنها را کمی‌ تکان داده و وادار به بیداری کند.

پس از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان برخی از مردم آنجا رفتارعجیبی پیدا کردند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکر هیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتمآ میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند!

با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین بزبان آلمانی دعا میخوانند. آنهائیک که براثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه آلمانی فرانسوی شده اند، یک شال اس اس بکمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز بدنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم میکنند!!

یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه شان قاب کرده اند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند اصلا هیتلر سبیل نداشته!!!

هروقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان تعریف میکنم قاه قاه میخندند و میگویند: اینها دیگر چه آدمهای احمق و نادانی هستند. یا میگویند اینها از یک خر کمتر هستند. دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و بحالشان تاسف میخورند. و گاهی‌ هم جوکی چیزی برایشان میسازند.


این ماجرا البته تخیلی‌ است که از روی واقعی‌ آن که در زیر میاید کپی شده:



پس از حمله قبایل وحشی انگل ساکسون و گًل و عرب و ترک در زمان جنگ جهانی‌ اول و پس از اینکه حکومت زنباره قاجار‌ها امپراتوری پارس‌ها را تا حد خاک ذلیل کرده بود و توان ایستادگی در مقابل وحشی‌ها را نداشت، کشتار عظیم و قتلعام باور نکردنی در ایران براه افتاد و ایران غارت شده و به ده‌ها کشور تجزیه گشت.

مردان و زنان ایرانی‌ کشتار گشته و شهر‌های بهشت آسای ایران سوزانده شده و غارت گردیدند. از تجاوز به زنان و بردن کودکان بعنوان پدر سوخته‌های برده، توسط سربازان داعشی ترک و عرب، تا کشتار حیوانات، ماه‌ها ادامه داشت. پس از آنکه زبان آذری‌ها را بریده و به آنان تکلیف کردند ترکی‌ سخن بگویند، پس از اینکه بکودکان باقی
مانده یاد دادند که دشمن داعشی ایران را که والدینشان را کشتار نموده بودند بپرستند، و آیین بربریت، توحش، جهالت و عقبماندگی را جایگزین تمدن پیشرفته هزاران ساله که بر پایه علم و دانش استوار بود، کردند، مردم ایران رفتارعجیبی پیدا کردند. آنها برای سالروز مرگ دشمن خود عزاداری میکنند، بر روی گور‌های آنان گنبد‌های طلایی میسازند، هر زمان نام یکی‌ از قاتلین میاید، صلوات فرستاده و بجان بازماندگان و خانواده‌های قبایل عرب دعا میکنند، حاجات و آرزو‌های و سلامتی خود و فرزندان‌شان را از قبر‌های اعراب مرده می‌طلبند، سالانه مبالغ زیادی خرج کرده و خود را به پایِ سنگی‌ سیاه که اتفاقاً ساخته نیاکان ایرانی‌ خود آنهاست ولی‌ اینک خانه خدای عرب نامیده میشود، میرسانند تا نشان دهند آیین انسان ساز خود را فراموش کرده و سنگ پرست و ٔبت پرست شده‌اند. نصف این جماعت هنوز بشهرهای دیدنی و تاریخی ایران سفر نکرده اند و از تاریخ باشکوه خود بیخبرند ولی حتمآ میروند نجف، کربلا، مکه و حرم امام رضا را زیارت میکنند!
با اینکه اصلا عربی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو بقبله بزبان عربی دعا میخوانند. آنهائیکه که براثر تجاوز اعراب به اجدادشان دورگه عرب‌ایرانی شده اند، یک شال سبز بکمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها سید هستند و از پدر عرب و بر اثر تجاوز بدنیا آمده اند و البته به این تاریخ تجاوز وحشیانه و سید بودن افتخار هم میکنند!!



یک عکس از یک جوان خوش قیافه با چشمهای درشت مژه‌های بلند مشکی و ابروهای "برداشته کمانی" را توی خانه‌شان قاب کرده اند و میگویند این عکس حضرت علی یا حسین است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی علی را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند علی زیبا بود! تازه وقتی‌ خود اعراب هم می‌گویند اینهائی که میپرستید آدم‌هایی‌ بودند که مثل خود شما ها می‌خوردند، میخوابیدند، با زنان همبستر می‌شدند، و توالت رفته و قضای حاجت میکردند، ایستاده میشاشیدند، مریض می‌شدند، خلط مینداختند، دست در دماغشان میکردند، باز ایرانی‌‌ها می‌گویند نه اینها مقدسند!!!



و این داستان نه مربوط به یک دوره یا دو دوره جاهیت باشد، این داستان مربوط به ۱۵۰ سال جاهلیت است. بعد انتظار دارید دنیا نخندد!

مهر ۰۱، ۱۳۹۶

هیچ ننگی برای یک ملت بزرگتر از این نیست که آخوند بر او حکومت کند, باز نشر


نگاهی‌ گذرا بگوشه‌ای از حکومت ۳۸ ساله آخوند اجنبی در ایران:

-واگذاری مجانی‌ منابع خام سرزمین ایران ، نفت، گاز، طلا، آهن، مس به ترک و عرب آزاد
صادرات برق مجانی‌ به سرزمینهای تحت اشغال عرب و ترک مانند ترکیه، سوریه، عراق و دیگر همسایگان آزاد
- وطن پرستی‌ ممنوع
- وطن فروشی آزاد
- آبادانی ممنوع
- ویرانگری آزاد
- فرستادن پول و مال ایران به کشور‌های عربی‌ آزاد
- سوزاندن و کشتن دختر بچه‌های ایرانی‌ آزاد
- نابودی طبیعت ایران آزاد
- خراب کردن، دزدیدن و نابود کردن آثار باستانی یا سند هویت ایرانی‌ آزاد
- اعدام آزاد
- دزدی از بانک‌ها و بیت المال آزاد
- آب بازی ممنوع، اسید پاچی آزاد
- تبدیل دانشگاه بحوزه و مکتبخانه آزاد
- تبدیل پول ملی‌ بعلف ‌خرس آزاد
- نجات پول ملی‌ ممنوع
- ترور، کشتن، زندانی و شکنجه دانشمندان، وطن پرستان، قهرمانان ورزشی، نخبگان، نویسندگان، شعرا، دلسوزان ایران آزاد
- انتقاد از اعرابی که در ۱۴۰۰ سال پیش میزیستند ممنوع
- ساختن امام زاده تا حد بی‌ نهایت بمنظور ترویج حماقت آزاد
- ساختن خانه هنر و سینما ممنوع
- نامیدن زنان زیر ۴۰ سال بعنوان صغیر و احمق، آزاد
- ابراز وجود زن ممنوع
- انتقاد سیاسی ممنوع
- فحاشی و اراذل و اوباش مداح رژیم آزاد
- صیغه کردن زنها بهر تعداد آزاد
- کمک بزلزله زدگان ایران ممنوع
- کمک بفلسطین و اعراب، بیحد و نامحدود آزاد
- پرواز هواپیما بهنگام اذان ممنوع
- گفتگوی تلفنی بین زن و مرد ممنوع
- اجرای کنسرت در مشهد ممنوع
- درس خواندن پسر و دختر در کنارهم ممنوع

::::::::::::::::::::::::::
::::::::::::::::::::::::::
برای آدمی‌ مرگ شرافتمندانه تر از زندگی‌ تحت چنین شرایط و تن‌ دادن بحکومت آخوند است.


عوامل آخوند اجنبی که اکثرا از پانترک‌ها و فلسطینی‌ها و بیوطنها هستند، دسته دسته جوانان ایرانی‌ را وحشیانه دستگیر کرده و به بهانه‌های واهی گوناگون آنان را تحقیر، توبیخ، مجازات، زندانی و اعدام میکنند. و این حکایت ده‌ها سال اشغال ایران پس از فتنه ۵۷ است
پیش از این ناصر نقویان
 گفته بود: «جوان بیچاره را كه از بیكاری و فقر برای بقای خودش به زورگیری رو
 آورده را می‌گیرید و می‌چرخانید و مجازاتش می‌كنید امّا چشمتان را بر این 
خلاف‌های سنگین كه عامل اصلی شكل‌گیری جرائم خرد در جامعه است می‌بندید»
اگر فتنه ۵۷ رخ نداده بود


شهریور ۳۱، ۱۳۹۶

هزارچهرهِ رهبر احمق ها.... باز نشر


در طول ۲۷ سال گذشته علی خامنه‌ای در صد‌ها نقش ظاهر شده است، از جمله ولی امر مسلمین جهان، نویسندهٔ کتاب، موسیقی‌شناس، پژوهشگر انقلاب‌های رنگی و مخملی، رئیس واقعی دستگاه قضایی، فرهنگ‌شناس، ایران‌شناس، مسئول امر به معروف و نهی از منکر در کشور، رهبر جمهوری اسلامی، رئیس بنیاد جانبازان، شریک پنهان رئیس دولت در ادارهٔ کابینه، رئیس شورای نگهبان، رئیس پنهان مجلس، ایدئولوگ، رئیس حزب پادگانی، رئیس انجمن شاعران حکومتی، قاضی دادگاه‌های سیاسی و مطبوعاتی، دشمن‌شناس و متخصص توطئه، فرمانده نیروهای نظامی و انتظامی، دادستان کل کشور در پرونده‌های سیاسی، دادستان و قاضی دادگاه ویژهٔ روحانیت، مرجع تقلید، مدرس درس خارج حوزه، مدرس اخلاق، مدیر حوزه‌های علمیه، مسئول لابی صنف آهن‌فروشان، شاعر، مبارز ضد امپریالیست، ناشر آثار ادبی مربوط به جنگ، منتقد ادبی، تهیه‌کنندهٔ سینما، زاهد، پدر دلسوز ملت، ایرانگرد، پیش‌نماز، بسیجی، استراتژیست جنگ روانی، مدیر رادیو و تلویزیون، مدیر بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران، صاحب رکورد اعدام در جهان، متخصص در حوزهٔ قانون اساسی، فرماندهٔ انصار حزب‌الله، رئیس بنیاد خیریهٔ کمک به حزب‌الله و حماس، کوه‌نورد، خطیب، واعظ، معلم اخلاق، عارف سالک، متخصص سینمای هالیوود، تحلیل‌گر سیاسی، آینده‌نگر، ورزشکار، حضرت مسیح، بدن‌ساز، و...

برخی از این نقش‌ها را قانون اساسی برای وی تعریف کرده و وی آنها را بسط داده است، برخی را خود وی برای خود تعریف کرده و در قالب آن عمل می‌کند و برخی دیگر را نیز اعضای دفتر و وفاداران درگاه برایش جمع و جور کرده‌اند.

شهریور ۰۱، ۱۳۹۶

دلیل خیانت به ملت ایران و صادرات گاز مجانی‌ به کردستان اشغالی


لازمه صادرات نفت و گاز مجانی‌ بسرزمین‌های اشغالی ترکیه و عربی‌، استخدام ۴هزار آخوند مفتخور و بیخاصیت در شرکت ملی گاز ایران در سال ۱۳۹۱، همینجوری برای مفت‌خوری و برای خیانت به ایران بود! زمانی‌ که این آخوند‌های خائن که همگی‌ سرسپردگان وزارت‌های اطلاعاتی‌ غرب و ترک و عربند، در شرکت گاز ایران، جاگیر شدند، فاتحه منابع ارزشمند نفتی‌ و گازی ایران بطور کامل خوانده شد.و آنچه که از خلیج پارس بنام عربستان و امارت و قطر و از دریای مازندران بنام آذربایجان و روسیه و از غرب ایران ذخایر گازی و نفتی‌ بنام نفت عراق برده میشد کم بود، منابع دیگر هم بتاراج رفت.

مدیر توسعه منابع انسانی!! شرکت ملی گاز ایران در آن زمان، خائنی بنام محمد‌مهدی هادی‌زاده، استخدام این اراذل و اوباش نوکر اجنبی را اینچنین توجیه کرده و گفته است: "استخدام ۴ هزار آخوند مفتخور در شرکت ملی گاز ایران برای گسترش فعالیت‌های قرآنی!! و ترویج و آموزش قران است!!"

و هیچ جنبنده و موجود زنده‌ای در آن سرزمین پیدا نشد تا بگوید: "آخه گوز به شقیقه چه ربطی‌ دارد، تدریس و فراگیری، آموزش و آموزگار و آموزنده جایگاه و مکان خود را دارد، و فراگیری قرآن چه ربطی‌ به استخراج گاز و صادرات آن دارد! شاید هم منظور این بوده که بدین وسیله گفته شود، اگر دزدی شد و پول ملت ایران به تاراج رفت، اگر خیانتی صورت گرفت و نفت و گاز مجانی‌ به این دزد و آن دزد داده شد، بخاطر تعلیمات انسان ساز قرآن و اسلام است، بخاطر آموزگاران آخوند است و راه درستی‌ و راستی‌ از نظر قرآن یعنی‌ دزدی مال مردم و ملت ایران که توسط آخوند آموزش داده شده است! "

بگزارش فارس از کرمانشاه، محمد‌مهدی هادی‌زاده در آیین اختتامیه شانزدهمین دوره مسابقات قرآن و نهج‌البلاغه "بهار در بهار" شرکت ملی گاز ایران که در هتل پارسیان کرمانشاه در سال ۱۳۹۱ برگزار شد، گفته است: شرکت ملی گاز بعنوان شرکتی خدمت‌رسان کار گازرسانی به خانواده‌های (ایرانی‌ در ظاهر) و در اصل خانواده‌های ترک و عرب و تامین انرژی در سرزمین‌های اشغالی ترکیه و عربی‌ را برعهده دارد. و مردم شرق و شمال و جنوب و مرکز ایران هم بروند هیزم جمع کنند.

لازم به یادآوری است، خبرگزاری به اصطلاح "فارس" شعبه‌ای از امپراطوری جنایتکار و دروغین رسانه‌ای غربی_‌اروپایی است که در جهت منافع ترک و عرب و غربی قدم و قلم میزند. همان امپراطوری فاسد رسانه‌ای، که حتی به ترامپ رئیس جمهوری آمریکا هم رحم نکرده و ضمن عاصی‌ کرده وی سعی‌ در براندازی او و جایگزینی ‌اش با یکی‌ از نوکران دست نشانده خود مانند اوباما دارد. و هر یک قدمی‌ که ترامپ عقب می‌نشیند، این مفسدین گستاختر شده و سمبه را پر زورتر میکنند. مثلا ترامپ در زمان انتخابات قول داده بود کاری به افغانستان و سوریه و بطور کلی‌ ایران بزرگ ( آنچه که امروز خاورمیانه خوانده میشود و تا جنگ جهانی‌ اول جز خاک ایران بوده، پارسی زبان رسمیش بوده و پرچم ایران پرچم رسمی‌ آنها) نداشته باشد، و بجز آمریکا در مورد سرزمین‌هایی‌ که هزاران کیلومتر فراتر از مرز‌های آمریکا قرار دارند و بهیچ عنوان تهدیدی برای این کشور سرخپوست محسوب نمیشوند، فکر نکرده و نگران آنها نباشد. ولی‌ دیدیم که فشار اسمزی که از هر جهت به ترامپ وارد شد، او و حزبش را ناگزیر در شرکت در جنایت کرده و از همانجا که اوباما رها کرده بود، ادامه دهد. هرچند این حکایت یک اجبار است و کاری به این حزب و آن حزب ندارد ولی‌ مهم بود که ترامپ که بخودش بخاطر پایبندی به قولش مینازید، تا این حد و در ملأ عام و جلو دیده دنیا، باریک شده و زیر سخن خودش بزند.



مرداد ۱۰، ۱۳۹۶

چه دین پست و حقیری



ز دشمنان فراوان دین میترسند
ز منکران بهشت برین میترسند
چه دین پست و حقیری که پیروان جفا
ازین طلوع حقیقت چنین میترسند
چو در کتاب خرافه نیامده حرفی
زچرخ وگردش گوی زمین میترسند
بدانکه حیله تهدید نشانه ترسست
کزین سقوط سواران دین میترسند
ازینهمه غم ِ در سینه های آشفته
چنین ز خنجر روح حزین میترسند....
منصور فرزادی



اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۶

اوضاع و احوال کشور از آنچه که بنظر میاید و گفته میشود بسیار وخیمتر است


کفر و شرک واقعی‌ زمانی‌ است که یکی‌ خود را خدا ببیند و بخود اجازه دهد که برای میلیون‌ها انسان و سرنوشتشان تصمیم گیرد. چنین فردی کافر مطلق است چرا که همان جاه‌طلبی را دارد که اهریمن داشت و بر اساس آن سر تسلیم فرود نیاورد.

اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۶

میخانه‌ای که تو برای خویش پی‌افکنده‌ای پاکتر ازهرکعبه ای است


پرسش: آیا از مردم آزاری گناه بزرگتری هم هست؟ قتل، دزدی، تقلب، حیله گری، آز، خسّت، خیانت، تنبلی، شکمبارگی و زنا نمونه‌هایی‌ از مردم آزاری است، بنابرین آیا گناهی بزرگتر از مردم آزاری وجود دارد؟ آیا خواب و میخوارگی که بدلیل آرامبخشی اعصاب و تسکین درد و خشم و ایجاد افتادگی و خمودگی از مردم آزاری جلوگیری میکنند، یک نوع عبادت وو پرهیزگاری محسوب نمی‌گردند؟

پرسش: آیا یک مذهبی‌ عصبی و خشمگین سراپا عقده و انتقام گناهکارتر است یا یک بیخدای شرابخوار مدهوش؟

تمرکز کن، فکر کن، حواست را جمع کن ببین بتو کدام یک از اینها توصیه شده و میگردد و ازخودت بپرس چرا.


فروردین ۱۸، ۱۳۹۶

خسته از محنت و بلای نماز, رسته از دوزخ و عذاب الیم


خدای احمقها درهماهنگی باهمه داشت و نداشت او، آنچنان احمقانه ومضحک است که حکمران سختگیر وعقده‌ای را ماند که اگر روزی ۵ بار مدحش را نگویی، درمقابلش تعظیم و تکریم نکنی‌، دربرابرش بخاک نیفتی، بحرفش گوش ندهی، برای رضایتش تسلیم محض نباشی‌، آنچنان پدری ازتو بیرون میکشد و ترا دچار آنچنان عذاب الیمی میسازد که عذاب وعنای تحمل احمقها درمقابلش سنگریز‌ای درکفش است. و بصراحت میگوید:

بارخوشی‌ درافکن که عذابت دهم! و روزگار "بطبیعت انسانی‌" بسر بردن، عشق و دوست داشتن را ، قرین بد" مینامد"!

زینهار از قرین بد زنهار
و قنا ربناعذاب النار !

خدایِ احمقها همچنین آنچنان از خودراضی‌ و خودپرست است که باوجود این اخلاق ناشایست، خودرا کریم و رحیم هم میداند! واگر با پرسشی منطقی‌ به او حالی‌ کنی‌ که با طاعتم ارببخشی آن نیست کرم، با معصیتم اگر ببخشی، کرم است. در پاسخ می‌گوید: کس را مجال این نه که، اینچون و آن چرا ! یعنی‌ فضولی موقوف و گوسپند باش. انگار نه انگار که مغزی شگفت انگیز را آفریده که میتواند دنیا را با نگاهی‌ بهم بریزد! و آنرا به آدمی‌ برایگان نداده و توصیه به استفاده از آنرا درهر امری نکرده است! انگار نه انگار دنیای آنچنان زیبا آفریده که مرغان هوا را بنشاط میاورد، و عشق و مهر را در نهاد مخلوقات خود قرار نداده است تا توسط آن از با هم بودن لذت ببرند. برای این خدا این مطالب جرم و جنایت و حرام است. در عوض ترس، خوف و بیم حرف اول را میزند.

این خدا بعضی‌ از آفریدگان خود را نیز اشتباه و ناقص میداند و به ناقص بودن خود هم معترف است. زن و سگ و خوک از اشتباهات فجیع او و بعضی‌ موارد هم مکروهند. و برای اینکه این اشتباهات را جبران کند، قوانین سختی را ساخته و بزور بخورد آدمی‌ میدهد. و اگر آدمی‌ نپذیرد که خدا اشتباه کرده میبایستی او را مجازات کرد! و گاها اگر گردن اورا هم زدی و سراز تنش جدا کردی، چه بهتر! این خدا که تنها بدرد احمقها میخورد وبس، نژاد پرست و راسیست هم هست. و گروهی از افریدگانش را به دیگر مخلقاتش ترجیح داده و آنان را برتر میداند. و درست ماند یک نژادپرست بی‌ همه چیز، به قوم برگزیده خود سفارش می‌کند که اگر آنهای دیگر از شما اطاعت نکردند، بزنید خونشان را با شکنجه بریزید و زمین را از لوث وجودشان پاک سازید!

خدای احمقها برای اینکه آنانرا شاد کند در نقش یک جاکش حرفه‌ای ظاهر شده و به آنان فاحشه‌هایی‌ را در بهشت وعده میدهد، بشرط آنکه در این دنیا مانند یک گوسپند مجنون رفتار کرده و حرف نمایندگانش را بی‌ چون و چرا بپذیرند! شراب و فحشا و لواط تنها در کره زمین حرام است، در بهشت این خدا، رودخانه‌های شراب جاری است و میتوان تا سیاه مست شدن از آنها نوشید، میتوان در شبانهٔ روز با ۷۲ فاحشه به فحشا پرداخت، میتوان با پسر‌های زیبا و نوجوان لواط کرد و خلاصه در حالت مستی اگر زدی چند تا را هم کشتی‌ چون در بهشت خدائی، حلال است!

اینچنین خدائی وقتی‌ بتو کمک نکند، یعنی‌ عاشق توست! اگر کمکت کرد یعنی‌ دوستت دارد، و اگر به زمین گرمت زد، یعنی‌ یک برنامه‌های خیری برای تو دارد که تو به علت احمق بودن از آنها خبر نداری!

اینچنین خدایی زندگی‌ من و ما را یک عمر به نیستی‌ کشانده و میکشاند و تا زمانی‌ که احمق در جهان است، این خدا می‌تازد!