سورت فرعون:
فرعون در خواب دید (۱) هفت گاو لاغر و هفت گاو چاق به او تجاوز میکنند (۲) بیدار شد و دید که هفت گاو چاق و هفت گاو چاقتر به او تجاوز میکنند (۳) پرسید، معنی این کارها چیست؟ (۴) گفتند در آیندهای دور پسری که خودت در آستین میپرورانی به حکومت خواهد رید (۵) فرعون به دوردستها نگاه کرد و گفت: اونجاست! دارن میندازنش تو آب! برین بیارینش ببینم پسره یا دختر؟ (۶) پس موسی را در سبد انداختند و سه امتیاز گرفتند (۷) سبد چشمانداز (۸) و از سبد درآمد خانوار شد (۹) ظرف بیست سال آینده موسی پرورش یافت و زلیخا را از پشت پاره کرد (۱۰) زلیخا پشت و رو کرد به او و گفت: بچه پرورشی! (۱۱) اما فرعون خدا بود (۱۲) و از رابطهی آنها باخبر شد (۱۳) دستور داد به مدت هفت سال قحطی شود (۱۴) در این مدت کفار دخترانشان را زنده به گور میکردند (۱۵) و شکمبهی گوسفند بر سر هم میریختند (۱۶) موسی نیز رفتهرفته پیر و ضعیف شد (۱۷) با عصا راه میرفت (۱۸) و توهم میزد (۱۹) من پیامبرم! من پیامبرم! (۲۰) او را به بیمارستان روانی خاتمیالانبیا بردند (۲۱) درآنجا تحت درمان الکتریکی قرار گرفت (۲۲) فرعون هربار بر او ظاهر میشد و میگفت: تو تخم من نیز نیستی! (۲۳) بچه پرورشگاهی! (۲۴) موسی در حیاط میدوید (۲۵) به گلها آب میداد (۲۶) عصایش را به زمین میزد و لای پاهایش باز میشد (۲۷) و میگفت معجزه است (۲۸) با عصایش موتور سواری میکرد (۲۹) و به فرعون نامه مینوشت! (۳۰) و فیلم میساخت (۳۱) سرانجام روزی که حواسشان بهش نبود، موسی با قید وثیقهی نقدیه فرار کرد (۳۲) قومش را با خود برداشت (۳۳) که لشکری از مورچه بودند (۳۴) عصایش را به مارماهی تبدیل کرد و سوار بر آن از وسط آب رفت (۳۵) پلیس اینترمیلان به دنبالش رفت (۳۶) اما در سبد خواروبار گرفتار شد (۳۷) موسی وقتی از مرز عبور کرد هارون را از جیبش درآورد و به خودش زد (۳۸) هارون یک واکمن بود (۳۹) همراه با هارون بلندبلند خواند (۴۰) فرعون تو سقوط کردی (۴۱) فرعون تو سقوط کردی (۴۲) ولی فرعون خدا بود (۴۳) و سقوط نمیکرد (۴۴) باشد که موسی و اقوامش پند گیرند (۴۵)