نمایش پستها با برچسب مزاح. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب مزاح. نمایش همه پستها
مهر ۲۵، ۱۴۰۳
آذر ۲۸، ۱۳۹۸
برای کی مزاح است و برای کی واقعیت, Luksan Wunder
بهمن ۰۱، ۱۳۹۷
یک داستان ساده و واقعی
- امشب بریم بیرون؟
+ بعد از کاری که دفعه آخر کردی، واقعا انتظار داری دوباره با تو بیرون برم؟ عجب رویی!
- دفعه آخر چی کردم؟
+ دفعه آخر تو پول خودتو دادی و منو مجبور کردی پول شام و شراب خودم را خودم بدم، مرتیکه خسیس!
- خوب تو منو دعوت کرده بودی، تازه شانس آوردی من پول خودمو دادم!
- در ضمن من یه بشقاب ماکارونی با یه آبجو ارزون خوردم تو خوراک خرچنگ با یه شراب گرون قیمت!!
- همه سهم من شد ۱۸ پوند درحالیکه سهم تو ۱۱۰ پوند شد. بعد تو انتظار داری که من پول تورو میدادم؟
+ خیلی کثیفی! من دیگه غلط بکنم با تو بیرون برم. تو اگه نمیخواستی پول شام دختری که باهاش بیرون رفتی را بدی، گو خوردی دعوتشو قبول کردی !
+ یه جنتلمن همیشه پول شام دوست دخترش را میده، نکنه تو همجنسبازی؟
- راستش من یک جنتلمن واقعیم وگرنه همون موقعه که داشتی از..... تعریف میکردی و آب دهنت واسش راه افتاده بود، میبایست میزو ترک میکردم.
+ فلان فلان شده مادر قحبه تو کلا هدفت سکس با من بود، از جلو چشمم گم شو بدبخت!
- معلومه که هدفم این بود ولی وقتی به جیبم نگاه کردم دیدم پولشو ندارم!
+ ***********
از اینجا به بعد به دلایل اخلاقی داستان سانسور میشود.
آذر ۱۸، ۱۳۹۷
مهر ۰۵، ۱۳۹۷
سمأع با مایکل
Indian funny Michael Jackson
کسانی که معنی سمأع را ندانسته و با رقص یکی میدانند، همه عمرشان بر فناست.
مهر ۰۴، ۱۳۹۷
آیا میدانید امروزه اکثر سازندگان هالیوود، همان بالیوودیها هستند؟ سوپرمن هند
Bollywood’s Indian Superman and Spider-Woman (1988)
تیر ۲۲، ۱۳۹۷
ترامپ به خانه برمیگردد ..... It's Coming Home
تیم فوتبال انگلیس که پس از ۶۰ سال شکست پیدرپی در مسابقات جهانی فوتبال، در این دوره از مسابقات جام جهانی موفق شده بود به دور بعد صعود کند، انتظار داشت که بتواند از سد تیم ملی کراسی گذشته و به فینال مسابقات برسد. رویای پیروزی آنچنان انگلیسیها را در بر گرفته بود که کمی پیش از مسابقه جملهای را در رسانهها و فضاهای مجازی اینترنت پر کرده بودند که میگفت که جام جهانی به خانه! برمیگردد. پس از شکست از تیم ملی کراسی، فضای مجازی پر شد از تصاویر و گفته و نوشتارهایی که انگلیسیها را مورد سختترین تمسخرها قرار میداد. اینکار آنچنان دیگران را سرحال و شاد کرد که هنوز ادامه دارد و تازهترین آنها با ورود ترامپ رئیس جمهور آمریکا به انگلیس منتشر شد، که در آن، ضمن ورود ترامپ جمله لعنتی "به خانه برمیگردد" در زیر تصویر ترامپ نوشته شده و مجدد مایه مسرت عدهای را فراهم نمود.
فروردین ۰۷، ۱۳۹۷
اسفند ۱۷، ۱۳۹۶
مهر ۱۳، ۱۳۹۶
عکس با فرمانده کل قوا دارد شتر
ارج و قربی را که در ایران ما دارد شتر
در زمین وآسمان دیگر کجا دارد شتر
گر شتر داری برو هرکار میخواهی بکن
ای مسلمان معجزی مشکل گشا دارد شتر
بهر خنده بیضه های یک مسلمان را ببر
صد شتر تاوان بده کامت روادارد شتر
بیضه مستضعفان، مستکبرا در دست توست
تیغ تیز از بهر قطع هردوتا دارد شتر
بیضه را چون میبری، ای میوه چین انقلاب
باغت آبادی بگو، چشم دعا دارد شتر
جزو دستاوردهای انقلاب است این یکی
شکر حق کرده تشکر از خدا دارد شتر
گر شتر کافی نداری ،پس قناعت پیشه کن
قطع کن یک بیضه را، نرخ جدا دارد شتر
بیضه چپ را به شصت و شش شتر بتوان برید
تاجرش بیچاره شد، بهرش عزا دارد شتر
کمتر از این گر شتر داری زنی مسلم بکش
چونکه پنجاهش جواب خون بها دارد شتر
نرخ یک زن، نصف نرخ بیضه های مرد شد
سنگه ای در امر قانون و قضا دارد شتر
دشنه ها را تیز کن ای ناجی مستکبران
چون هوایت را بهنگام جزا دارد شتر
کاروان قتل و غارت را بگو سستی مکن
ساربان یک عالمه بهر شما دارد شتر
غیر از اینها هم شتر را دست کم نتوان گرفت
بابت ارجی که در امل غرا دارد شتر
اشترالاسلام قبراق است و مثل جمبو جت
رفت و برگشتی ز قم تا کربلا دارد شتر
گوشتش را دزدکی در رستورانها میپزند
دست هم در آن قضا هم این غذا دارد شتر
باب منسوجات مرغوبست پشم حضرتش
بهتر از چین و برک شال و قبا دارد شتر
دیدم آقایی که از پشم شتر دارد عبا
اولش پنداشتم بر تن عبا دارد شتر
خانمی با مانتو پشم شتر میداد قر
از عقب گفتم عجب عور وادا دارد شتر
از نمدمالی ببین کارش چه خوش بالا گرفت
در فلان مجمع گمانم آشنا دارد شتر
نقش بازی کرده در تعزیه ابن عقیل
عکس با فرمانده کل قوا دارد شتر
موقع نشخوار تفسیر سیاسی میکند
تجربه در گفتن پرت و پلا دارد شتر
از خود کلثوم ننه مدرک گرفته ظاهرأ
زین جهت در قصه گویی دکترا دارد شتر
جای تفسیر خبر، با شیوه خاله زنک
شایعات تازه از هر ماجرا دارد شتر
مخبری را کرده با جاسوس بازی همطراز
ظاهرأ یک ارتباطی با سیا دارد شتر
بسکه خواب پنبه دانه دیده در دوران شاه
در رژیم شیخ اینسان اشتها دارد شتر
شاه قدر این شترها را نمیدانست و رفت
از جیمی کارتر سپاسی بی ریا دارد شتر
بعد از این وقتی سوارش میشوی دولا نشو
سرفرازی بین که در قانون ما دارد شتر
گرچه طبع سرکش هادی چنین شعری سرود
این قصیده را از آقای شفا دارد شتر.
هادی خرسندی
مرداد ۲۳، ۱۳۹۶
فروردین ۳۱، ۱۳۹۶
روح سالم در تن سالم
لطفا دست نزنید |
در رو |
شتر دیدی ندیدی |
دی ۱۲، ۱۳۹۴
شوخی شوخی با پوتین !
- از ترس چکمه زیر پوتین له شد.
- پوتینهای نظامی، بیرونش واکس خورده، توش بوی گند می ده.
- از جنوب چکمه، از شمال پوتین، یک مشت با گیوه، ما با پای برهنه.
- وقتی خواستی از پوتین استفاده کنی، یادت باشه که باید نیم ساعت بندش رو باز کنی، تازه بعد از نیم ساعت با یک جوراب سیاه ضخیم مواجه می شی، وقتی جوراب رو درآوردی پای یک خرس رو می بینی.
- وقتی دمپایی پات هست، یا یک مشت پابرهنه دورت رو گرفته، با کسی که پوتین پوشیده بازی نکن، یا بازی رو می بازی، یا پاهات زخمی می شه.
- کفشهای ایتالیایی نوک تیز،
- کفش ورزشی سوئیسی،
- چکمههای تگزاسی بلند گاوچرانهای آمریکایی،
- نعلینهای زرد و قهوهای بازار کویتی ها،
- کفش زنانه پاشنه بلند فرانسوی شانل،
- کفش ملی با چرم مناسب برای پای عرق کرده،
- دمپاییهای پابرهنههای افغانی و عراقی،
هیچ کدومش رو انتخاب نکرد، با یک عالمه پول، یک پوتین خرید.
- وقتی پوتین می خری، همیشه یادت باشه که با اون پوتین نمی تونی اون جوری راه بری که دوست داری، باید اون جوری راه بری که پوتین دوست داره.
- يه خورده حواست به راه رفتنت نباشه، پوتين میتونه با كله به زمين بزندت
- پوتين همسايه اينقدر سنگين بود که وقتي پا کردم تا خر خره تو گل فرو رفتم
- رفت «خزرشهر» و از هولش با «پوتین» زد به آب. خوب شنا نمی کرد، ولی «زیرآبی» خوب میرفت.
- اگر ریگی به پوتینات نیست٬ چرا قر می دی و راه می ری؟
- برو کار می کن مگو چیست کار، نه هاله٬ نه پوتین نیاید بکار
- حسن خواست راه رفتن با پوتین رو یاد بگیره، راه رفتن با گیوه رو هم فراموش کرد.
- پوتین نپوش، اگه پوشیدی پاش وایستا!
- عاقبت گرگ زاده گرگ شود، وگر چه با پوتین بزرگ شود!
- هشدار! با پوتین وارد دریای خزر نشوید، غرق شدن شما حتمی است!
- لطفا با پوتین وارد مسجد نشوید!
- در بیابان یه لنگه پوتین هم غنیمتیه!
- پوتین اگه واکسی داشت خودشو برق می انداخت، نه که گاز ما رو ببره.
- با پوتین پاره نه می شه ترمز کرد و وایستاد، نه می شه به قله رسید.
- با اینکه پوتین پایش را اذیت می کرد اما مجبور شد بخاطر بوی بد جورابش آن را تحمل کند.
- یارو از پوتین پاش خیلی شاکی بود. فرستادش نیروگاه برای آزمایش، دید توش یک عالمه داس و چکش قاطی داره!
- پوتین به چکمه می گه روت سیاه! گیوه می گه صل علی!
- don't put in, putin !
- پوتین و نعلین همو ندیدن ، وقتی که دیدن پسندیدن!
الاای حسنی ای مرد پر کين
نرو دنبال مسکو، هی نرو چين
مو پندارم ترا پوتين و چکمه
به يغما میبره، دنيا و هم دين
ما پوتين پا کنيم، دريا فروشيم
به پيش رهبر ی ، حلقه بگوشيم
بساط کيک زرد برپا شد از قبل
به فکر خامه و تزيين روشيم!
-از کرامات پوتین یکی این بودی که نیروگاهی را فروختی به کیف و دریایی را خریدی به حیف !
دی ۱۰، ۱۳۹۴
بای بای نبوی
خداحافظی کردن همیشه سخت است، بخصوص برای آن که نمی خواهد برود و ما در همه این سالها چقدر به این خداحافظی اجباری وادار شدیم.
عاشق سینما بودم و داستان نوشتن و ناخواسته شدم طنزنویس و طنزنویس سیاسی. مجبور شدم از جهان دلچسب خیال و رویای سینما و داستان بروم به دنیای نچسب سیاست. اگرچه سهم من از این کیک بدشکل، قسمت خوشمزه اش بود که طنزسیاسی باشد.
عاشق بی نظمی بودم و راحتی در کار نوشتن، از همین رو هرگز دوست نداشتم نویسنده روزنامه باشم، ستون پنجم را که شروع کردم، زمان کارم تبدیل شد به ساعت دادن مقاله ام به سردبیر، از بهمن ۱۳۷۶ تا همین امروز که هجده سال گذشته است، دارم هر روز می نویسم. به وقت تهران، وقتی در تهران بودم، ساعت هشت شب آخرین ساعت تحویل مقاله بود. اگر می شد هشت و پنج دقیقه صفحه بسته می شد. وقتی به اروپا رفتم، ساعت ۱۲ شب آخرین فرصت بود تا مقاله را بفرستم، تا ساعت شش صبح تهران روزآنلاین منتشر شود. وقتی به آمریکا آمدم، ساعت ۳ عصر می شد ۳ صبح تهران، و تا آن ساعت باید نوشته را می فرستادم. من بی نظم با هجده سال سروقت کار کردن، تمام آسودگی و راحتی نویسندگی را از دست دادم. این ماهها گاهی آرزو می کردم تا پنجشنبه و جمعه بیاید و بتوانم فردا را به هر شکل می خواهم بخوابم، از فردا دیگر مجبور نیستم و این مجبور نبودن، مثل این است که معشوقی را که هر روز به شوق دیدنش از خواب بیدار می شوی، از دست داده باشی. و حسرت بخوری به همه آن روزها که با شور و شوق چشمانت را می گشودی تا نامه ای برای یارت بنویسی، بنویسی به وقت تهران، که در همه این سالها به وقت تهران زندگی کردم، به وقت تهران نوشتم، و به وقت تهران کار کردم. بخاطر قلبی که در آنجا جامانده است.
خداحافظی کردم از فرزندانم، ساکم را برداشتم و به زندان رفتم. هشتمین روز انتشار روزنامه جامعه بود، یادم هست که عکس مهندس سحابی روی صفحه اول بود. زنم که روزنامه را دید، گفت: شما جدا قصد دارید زندان بروید؟ گفتم نه، فردای همان روز به شمس الواعظین گفتم: من نمی خواهم زندان بروم. من فقط نویسنده ام. خندید و گفت: سید! نترس، زندان نمی روی. اگر قرار شود کسی بخاطر نوشته تو زندانی شود من هستم. زمان گذشت و بقول فروغ ساعت چهار بار نواخت و من رودرروی زندان انفرادی قرار گرفتم، هم من و هم شمس الواعظین به زندان رفتیم. من با خیابان خداحافظی کردم. یک خداحافظی ناخواسته. منی که نمی خواستم زندان بروم، منی که فقط یک نویسنده بودم. نه جنگ می خواستم و نه ادعای چالش داشتم. خداحافظی کردن با زندگی آزاد سخت بود، بخصوص برای آنکه نمی خواست و مقصر نبود.
مرداد ۰۸، ۱۳۹۴
احترامت واجبه خاندایی! گفتگوی احمق ها
قیصر : «تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟»
میتی: «قصهاش درازه.»
قیصر : «کجا؟»
میتی : «هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»
قیصر : «کریم؟! کدوم کریم؟»
میتی : «کریم آب منگل ، میشناسیش؟ آره؟ از ما نه, ازاونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایهٔ دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو جور شد رو تخت نشسته بودیم داشتیم میخوردیم. اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم، دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا آشیخ علی
نامرد ساقی شد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا. گفت به سلامتی میتی؛ تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامندار اومد بیرون رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دمه کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه اومدم پایین دیدم یه سره هیکل میزونیه, این جوریه, زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفت عفت! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو از اولی قایمتر زد، دستمو کردم تو جیبم که برمو بیام چشام باز کردم دیدم مریضخونه روسام. حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره،خوبیت نداره. واردی که!»
شهریور ۰۲، ۱۳۹۳
درد دلهای ناشی از نخود لوبیا!
اصلا پرده را برای چی می گذاری که پارهاش کنند؟ این حکومت " اسگل اللهی" دائم دارد جلوی همه چیز پرده می کشد،...
اصلا پرده را برای چی می گذاری که پارهاش کنند؟ این حکومت " اسگل اللهی" دائم دارد جلوی همه چیز پرده می کشد، از بانوان کشور که پرده تمام بدنشان پیچیده شده، تا پردهای که بین تیم والیبال و تماشاگران زن کشیده شده، تا پردهای که میان حکومت و ملت کشیده شده، تا پردهای که میان واقعیت و مردم توسط رسانه ملی کشیده شده، تا پردهای که میان سازهای موسیقی و مردم کشیده شده، تا پردهای که میان شخصیتهای رمان و فیلم با خواننده و بیننده کشیده شده و برو بالا یا پائین تا هرجا می روی پرده پرده، پرده ببینی. علم الهدی گفته "دشمن به پرده دری فرهنگی روی آورده است."البته این ممکن است، ولی وقتی همه جا را پرده می کشی، انتظار جردادنش را داشته باش، پرده نکش تا پرده ات را پاره نکنند.
تیر ۱۲، ۱۳۹۳
نگاهی به وظایف پلیس آخوندی, ننگ بر چنین پلیس
بر طبق فتوای خامنهای رهبر احمقها، بیتالمال را خوردن حلال است و نباید کشش داد، ولی روزه خوران را باید گرفت و چوب تو آستینشان کرد!.. نگاهی بوظایف پلیس آخوندی!!
وظایف پلیس آخوندی:
- جلوگیری از کش دادن و پیگیری دزدان
- نشان دادن شئونات اسلامی و صاف کردن راه بهشت با آسفالت کردن دهان شهروندان!
پلیس ساختن مردم را نگه داره، آخوندها با خیال راحت دزدی کنند!
- مبارزه با شهروندانی که میخواهند در گرمای طاقت فرسای تابستان جرعهای آب بنوشند!!
شما اگه پلیسی اگه راست میگی اگه شهامت داری برو آنهایی که مال بیتالمال را میلیاردی میخورند، بگیر ، روزه خوار که گرفتن ندارد....!
- دزدیدن تنها دلخوشی فقرا !!
در حالی که حرمزادههای آخوندها در کشورهای اروپایی، آمریکا و دیگر جاها مشغول قمار، مشربخواری و زنا هستند، و میلیاردری دزدی میکنند، پلیس آخوندی فشارش را به محرومترین قشر مردم میاورد و آنان را از تنها دلخوشی که دارند محروم میسازد!!
خاک تو سر چنین پلیسی، ننگ بر چنین لباسی که جز نگهداری کون آخوند ضدّ ایرانی هنر دیگری ندارد!!!
- مبارزه با زنانی و دختران با آبرو و محترم ایرانی به جرم نداشتن حجاب عربستانی و وهابی !
همه هم و غم پلیس حامی والیان کهریزک و دزدن بیتالمال، حجاب غیر وهابی دختران مردم آبرو دار است!!
- یکی دیگر از وظایف پلیس آخوندی مبارزه با جوانان ایرانی است و دستگیری و شکنجه جسمی و روحی روانی و بی آبرو کردن آنان به جرم خندیدن!!
- و وظیفه جدید پلیس آخوندی که قرار است به میمنت و مبارکی از این پس در خیابانها به مورد اجرا گذاشته شود، کنترل خایههای شهروندان است! و بازی نقش مهم و حیاتی "کنتور تخم مردم" است!!
اشتراک در:
پستها (Atom)