شهریور ۲۷، ۱۴۰۳
بَت
در داستانی از بَت در کتاب گلیگ و دمنگ که در دوران امپراتوری ساسانی نوشته شده است، چنین آمده است: گویند که بَتی در آب، روشنایی ستاره میدید، و پنداشت که ماهی است. قصدی میکرد تا بگیرد و هیچ نمییافت. چون بارها بیازمود و حاصلی ندید، پس فروگذاشت. دیگر روز هرگاه که ماهی بدیدی گمان بردی که همان روشنایی است. پس قصدی نپیوستی. و ثمرات این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماندی. مانند داستان پیل که بهنگام کودکی پایش را با ریسمانی به درختی ببندند، و او هر چه تلاش کند، نتواند خود را آزاد نماید، نتیجه این میشود که پیل را بهنگام بزرگسالی و قدرتمندی با یک ریسمان نازک به درخت تازه کاشته شده ای، میبندند، و او از جایش تکان نمیخورد. این از اثرات تربیت کودک است که هر چه در کودکی در ذاتش بنشانند تا آخر عمر با او خواهد بود. و نسلهای پس از خود را هم با اثرات بیشتر آلوده خواهد کرد. و این همان تربیت استعماری است که در ۱۵۰ سال اخیر در دنیای تمدن باستان یعنی خاورمیانه، ابتدا توسط مذهب و سپس با کمک هالیوود و تل و ویژن صورت گرفته است. و از ثمرات آن این است که مردم دنیا اینهمه جنایاتی که توسط غربیها بر علیه بشر در تمامی دنیا صورت میپذیرد را، نه تنها و اصلا نمیبینند، بلکه عاشق غربیها هم هستند.
بَت شراب، کنایه از صراحی شراب باشد که بصورت مرغابی ساخته باشند.
بر کناره تشنه ٔ یک گوش ماهییم
طوفان گذشته از شط خم در گلوی بت.
خون بت، خون جام شراب و یا کنایه از شراب.