۲۳.۵.۰۳

سوره ق از قرآن در باره تناسخ


معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز کسی کاتش زده است اندر قفس. مولوی
سوره ق (خوانده می‌شود: قاف) سوره ۵۰ از قرآن است، ۴۵ آیت دارد. محتوای این سوره بیشتر پیرامون مسئله تناسخ، چگونگی لحظه مرگ، و سرنوشت آدمی پس از مرگ است.
ترجمه سوره ق از آدم برفی:
۱- ق ۚ وَالْقُرْآنِ الْمَجِيد، « ق و بهم پیوستن با شکوه خورشید و ماه»
حرف «ق» حرف بیست‌وچهارم در الفبای ۳۲ حرفی پارسی است. این حرف در لهچه عربی، حرف بیست‌ویکم و در لهچه عبری نوزدهمین حرف از حروف الفبای عبری (کوف ק) است. حرف ق مانند دیگر حروف، به تنهایی بی معنا و چم است. و اینکه چرا این سوره «ق» نامیده شده و چرا حرف «ق» به تنهایی در ابتدای آیت اول این سوره نشسته، معلوم نیست. برخی مفسران پارسی زبان، در اینباره ابتکار بخرج داده و آنرا مخفف واژه «قیامت» قرار داده و به روز قیامت ربط میدهند که این در تردید است. برخی مفسران هم حرف ق را مخفف کلمه «قسم» قرار داده و بکار برده و معنی آیه را نوشته اند، قسم به قرآن مجید! که این هم جای شک بسیار دارد. و درحالیکه بقول خود قرآن: «اتخََّذُواْ أَیْمَانهَُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ الله. سوگندها میخورند تا مردم را گمراه کنند.»
و ما مجبوریم در نبود اصل پارسی قرآن، از روی ترجمه مسخره و ناقص قرآن و لهچه عربی، آنرا بفهمیم.
۱- ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ، در آیت اول این سوره، پس از حرف ق، دو واژه پارسی قرآن و مجید، را داریم که حروف اضافه ال، به آنها افزوده شده تا عرب زبان، قادر به تلفظ این دو واژه گردد. چون اعراب بخاطر ناقص بودن زبان گفتاری، توانا به تلفظ واژگانی که با حروف ساکن شروع میشوند نیستند و میبایستی یکی دو دنباله از حروف اضافه به پس و پیش واژهگان افزوده شود تا عرب زبان بتواند زبانش را به تلفظ بچرخاند. مثلا یک عرب زبان توانا به تلفظ مجید نیست و میبایستی حتما از حروف اضافه ال استفاده کرده و المجید بگوید.
واژه «قرآن» یک اصطلاح کیهان شناسی و یا نجوم پارسی است و بمعنی و چم، اجتماع خورشید و ماه است.(۱)
واژه «مجید» درقران چهار بار درآیات، هود۷۳، ق ۱، بروج ۱۵، بروج ۲۱ آمده است. و در دو مورد در کنار نام الله قرار گرفته است و در دو مورد دیگر در کنار قرآن نوشته شده است. (۲) و بمعنی و چم بزرگ و با شکوه است.
درنتیجه ترجمه آیت اول میشود:« ق و بهم پیوستن با شکوه خورشید و ماه»
۲- بیخبران نادان از این بهم پیوستگی شگفت زده شده و با تعجب میگویند، چگونه چنین چیزی امکان میپذیرد.
۳- بیخبران نادان میگویند، ما مرده بودیم، و خاک گشته بودیم، بازگشت دوباره ما، امکان پذیر نیست.
۴- و این جای تعجب نیست که او بر هر چه در زمین فرو میرود و هر چه از آن برمیآید، آگاهی دارد. و من این حقایق را در لوح محفوظ(کتاب خرد جاودان هوشنگ شاه) که کتابی مشتمل بر همه حقایق عالم است، گفته ام.
۵- بیخبران نادان حقیقت را انکار کرده و نپذیرفتند و هر بار و در هر تناسخ، روزگار برایشان سخت تر گشت.
۶- آیا به آسمان بالای سرشان ننگریستند که چگونه او آنرا ساخته و با ستارگان آراسته و آنچنان نظم دقیقی را بر آن استوار ساخته است که مو لای درزش نمیرود؟
۷- و آیا زمین زیر پایشان را نمیبینند که چگونه آنرا استوار گسترانیده و دریاها و کوهها را در آن قرار داده و انواع زیبای های خوشایند را در آن برقرار نموده است؟
۸- اینها به تنهایی خود شاهدان و یادآوری کننده گان عظمت توانایی او، برای هر آدم با بصیرت است که در ضمن منکر حقیقت هم نیست.
۹- او که زمین را با برکت و پروار دوست دارد و با باران و آفتاب به زمین برکت داده و دانه ها را میرویاند و زمین را تبدیل به بهشت میکند. (و یا بقول سعدی شیرین سخن، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری، همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار، شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری)
۱۰- و درختان خرما را بر زمین نشاند تا برای آدمی براحتی و بدون زحمت بهترین خوراک باشند.
۱۱- او با آفتاب و باران، زمین مرده را زنده میسازد، تا خلق بدانند که آنها نیز پس از مرگ، سر از خاک بیرون خواهند کرد.
۱۵- آیا او نسبت به خلقت اول ناتوان بوده است؟ یا از خلقت جدید شما درمانده است.
۱۶- هو انسان را آفریده و بارها او را خلق خواهد کرد. چراکه او روح انسان را میشناسد و میداند روح او چه میخواهد. و او از رگ گردن به انسان نزدیکتر است.
۱۷- مانند دو بخش گیرنده های اعصاب سمت راست و سمت چپ آدمی در درون او ناظر است.
۱۸- ناظر سخن نمیگوید ولی ناظر همیشگی است.
۱۹- و در زمانی که رخوت مرگ ترا فرا میگیرد، ناظر از تو جدا میگردد و این همان هشدار است که بتو داده شده است.
۲۰- و در آن روز که آنرا نمیخواهی، در شیپور مرگ دمیده میشود و مرگت اعلام میگردد.
۲۱- سپس ناظر تو با هر نفس، یک راهنما شده و تک تک اعمال ترا شهادت میدهد. سائق یعنی راننده و یا شخصی که از پس راند نابینا را، چنانکه قائد از پیش کشد نابینا را.
۲۲- تو درحالیکه در غفلت و گیجی کامل هستی، خود را بدون پوشش میبینی، و صورت واقعی تو در جلو چشمت ظاهر میگردد.
۲۳- و ناظرت بتو میگوید: این تویی.
۲۴- و از اینجا هر منکر حقیقت و راستی که به انجام خباثت اصرار داشته است، به زندگی جهنمی پرتاب میشود.
۲۵- و متجاوز و مروج پلیدی و مبارز با نیکی و مشکوک در راستی
۲۶- که بجز هو معبود دیگری را خدمت کرده است، دچار زشتی اعمال خود میگردد. و در عذاب سخت قرار میگیرد.
۲۷- ناظر تو میگوید: پروردگارا من در گمراهی های او شرکت نداشته و او را بسوی تباهی نبرده ام، ولی او در گمراهی بسیار بود. در اینجا از واژه قرین و یا قرینه استفاده شده است که بمعنی و چم، زوج است. و در اینجا، هم آدمی و هم آن دم الهی را قرین هم آورده است. واژه قرین و قرینه (پادین و پادینه) یک واژه پارسی است که وارد دیگر زبانها و بویژه زبانهای اروپایی شده است. در زبان آمریکایی برای این واژه چندین خانواده داریم اما در زبانهای دیگر و در لهچه عربی نداریم. در زبان آمریکایی Correspondence و correlate هر دو آوای کُری دارند و در واژه نخست صدای ن هم با کمی جدایی به گوش میرسد کُرییسپُن یا کُرین اینا یک ریشه هستند و در آمریکایی هم به معنی و یا چم، جفت و همسان آمده است و نشان میدهد که این واژه پارسی بوده به زبان های اروپایی(که قادر به تلفظ حرف ق نیستند و بهمین جهت به ک تبدیل گشته است) و لهچه های عربی و تورگی و و و … رفته، سپس دگردیسی یافته و دستکاری شده و دوباره به زبان مادر یعنی پارسی برگشته است.
۲۸- آنگاه او میگوید: گناه را بگردن یکدیگر نیاندازید، چراکه هر دو از راه و چاه که پیش از این بشما گفته و نشان داده شده بود، خبر داشتید.
۲۹- و اینک باید بدانید که کلام من تغییر نمی کند و آنچه پیش از این بعنوان اندرز بشما گفته شده عوض شدنی نیست، چراکه من بر مخلوقاتم ستم نمی کنم و بین آنان فرق نمیگذارم.
۳۰- آنروزی که بشما از روزهای جهنمی که نتیجه اعمال پلید است گفته شد و شما فریاد کشیده و هل من مزید( چیز بیشتری هم داری؟) سر دادید.
۳۱- و عجیب نیست که روزهای خوب از صالحان فاصله گرفتند. واژه «زلفت» که در این آیه آمده ( و عرب برای توانایی به تلقظ این واژه پارسی، آنرا بشکل أُزْلِفَتِ درآورده است) به معنی و چم فاصله و درجه و منزلت و نزدیکی، است.
۳۲- این همان چیزی است که در مورد اعمال نیک و بدتان که در خود حفظ کردید، به شما پیش از این گفته شده است.
۳۳- پس هر کسی که در درون خود از انجام به پلیدی ترسید و با دلی پاک بسوی او برود،
۳۴- در روز مرگ با آرامش به او میپیوندد.
۳۵- و به آنچه حتی تصورش هم برایش دور است، خواهد رسید.
۳۶- تا چند قرن دیگر باید اینها را بشما گفت؟ آنها که از شما قویتر بودند، برای رهایی از مجازات اعمال خود، زمینها را میکندند تا خود را پنهان کنند.
۳۷- درواقع این سوره یک یادآوری کوچک است برای آنکسی که هنوز قلبی برای حس کردن و گوشی برای شنیدن و خردی برای تعقل برایش باقی مانده و هنوز زنده است.
۳۸- هو آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست را با صبوری، در شش مدت(حرکت) آفرید.
۳۹- پس مانند او صبور باش، و برای فراموش کردن(نشنیدن) آنچه میشنوی( چه از خارج گوش، چه در داخل گوش) به او روی آور. در هنگام طلوع خورشید، و پیش از غروب خورشید، روبروی خورشید بایست و با او سخن بگو.(همانکاری که حضرت مانی میکرد)
۴۰- و شبها پس از ظاهر شدن ماه و پیش از ناپدید شدن ماه با خدا سخن بگو.
واژه ادبار سجود، در این آیت، یعنی طلوع و غروب ماه در شب. و از اصطلاحات نجوم پارسی است.
۴۱- و بگوش باش، روزی که فکرش را هم نمیکنی، سخنی در گوش تو در حد نجوا، ترا فرا خواهد خواند.
۴۲- روزی که بانگ حق را خواهی شنید، و آن روز، روز حرکت و سرنوشت است.
۴۳- روزی که یا به او میپیوندی و یا دوباره برمیگردی.
۴۴- روزی که از زمین جدا گشته و به گرد او خواهی شتافت.
۴۵- و ظالمان را پشت سر خواهی گذاشت تا به تناسخ ادامه دهند. ناباوران را به قرآن رجوع بده.

پاورقی
(۱) قرآن . [ ق ُ ] فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی گویند. در دانش کیهانشناسی پارسی که اولین دانش نجوم بشری است، قرآن یعنی مقارنه و یار کردن دو چیز با هم. در نزد منجمان پارسی از انواع نظر است و آن را مقارنه نیز گویند. (از کتاب کاشف فنون و اصطلاحات نجوم پارسی و معرب آن اصطلاحات الفنون ). قرآن یعنی خورشید و ماه و مقارنه ٔ آن دو. حالت بهم آمدن دو ستاره در برجی(صراح ). اجتماع دو ستاره است. در اصطلاح نجومی ، بودن دو یا چند کوکب است در یک نقطه ٔ آسمان یا در یک جزء از منطقه برجها ، و آن بر سه قسم است : قوی ، ضعیف ، متوسط. و رجوع به قرآن بزرگ و قرآن کوچک و قرآن میانه.
کسی که بر سر او بگذرد هزار قرآن
نبیند آن ملک راد را همال و قرین. فرخی
گر هدف سازد قمر را تیر اختردوز تو
تا قیامت جز قرآن نَبْوَد زحل را با قمر.سنایی
ز هفت اختر چنین آورد بیرون
که در چندین قرآن از دور گردون. نظامی
بر اهل روزگار از هر قرآنی
نیامد بی ستمکاری زمانی. نظامی
سعادت برگشاد اقبال را دست
قران مشتری و زهره پیوست.نظامی
- قرآن ساختن، به هم آوردن . مقارن كردن :
به تو خرم کنم ایوان شه را
قرآن سازم به هم خورشید و مه را.
قرآن کردن ؛ با یکدیگر نزدیک شدن:
مه و خورشید را دیدند تازان
قرآن کرده به برج عشقبازان. نظامی
در بین مسلمین، قرآن . [ ق ُرْ ] نام کتاب آسمانی است که بر محمدبن عبداﷲ پیامبر اسلام نازل گردید. و در بین مسلمین در تلفظ نام قرآن اختلاف است.
قران همچنین یعنی رسنی که بر گردن گاو قلبه بندند. رسنی که دو ستور را با هم بسته باشند. آن رسن که دو شتر را بدان به هم بازبندند. یک جفت تیر برابر هم که از عمل یک تیرانداز باشد. قران همچنین واحد پول ایران در عهد قاجاریه و خاندان بزرگ پهلوی بود، و آن مسکوکی از نقره بودبه وزن ۲۴ نخود معادل یک ریال کنونی.
قرآن علوی، بهم رسیدن مشتری و زحل است که دو ستاره ٔ علوی هستند، و این نزدیکی بر سه گونه است: کوچک، میانه، بزرگ.
قرآن نحس، بهم آمدن دو ستاره مانند زحل و مریخ در یک برج میگویند.
قرآن بمعنی و چم آینه و آبگینه و شیشه هم هست.
هم قران، بمعنی قرین, همنشین
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قرآن فراق. حافظ
هم ارزش:
با ارزن است بیضه ٔ کافور همنشین
با فرج استراست زر پاک هم قرآن. خاقانی
نظیر. همانند. مانند:
ز ژاژخایی هر ابلهی نرنجم از آنک
هنوز در عدم است آنکه هم قرآن من است. خاقانی
(۲)مجید واژه ای پارسی است و به معنا و چم باشکوه و بزرگ است. و ریشه آن :
مَزدامَزد مَجد مَجید
مَزدا : مَز - دا
مَز = بزرگ ، مَه ، masure ( انگلیسی ) ، Mass ( آلمانی )
دا = کوتاه شده : دان دانش= دیدن
مَزدا، مَزد، مَجد = مَه دانش ، فَردان، فَرزان
اَهورا مَز دا = اَبَر مَه دان = فوق ماورای عِلم
در زبان پارسی، مجید همچنین بمعنی و چم صاحب اسب نیکورو است. صاحب جواد یعنی اسب پیش تاز خوب. کسی که چیز نیکو و جید می آورد، میباشد. در فرهنگ مخلوط پارسی، اسلامی به واژه مجید، معنا و چم های دیگری مانند، شریف و بزرگوار و گرامی قدر و عالی مرتبت و بلندپایه هم داده شده است. و در فرهنگ اسلامی واژه مجید، یکی از ۹۹ اسامی حسنه و نامی از نامهای صفات الله است. و به معنی آنکه الله در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار خیر و احسان است، بکار میرود.
همچنین گفته میشود، مجید از واژه مجد، جد، منشق است. و معنی و چم، جدی بودن، جدیت کامل، تلاش مضاعف وکوشنده وکوشش کننده، میدهد.
سوره نجم، آيه ٤٤ در مورد تناسخ ميگويد، وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا ﴿۴۴﴾ و هم اوست كه مىميراند و زنده مىگرداند (۴۴)