۱۴.۴.۰۳

داستان بازرگان و طوطی ۲




در بخش پیشین مولانا از انسان و خدا شناسی سخن گفت و در این بخش از داستان، مولانا به نقش زبان و گفتار در گذران عمر و زندگی آدمی و بطور کلی، قدرت کلام، چه در ساخت و چه در تخریب آدمی، سخن گفته و گزند زبان تلخ و مضرات سخنان ناروا را گوشزد کرده و به گفتار نیک سفارش میکند.
مرد بازرگان پذیرفت این کلام
کو رساند سویِ جنس او پیام
مرد بازرگان پیغام طوطی را با تعجب پذیرفت و قول داد که پيامبر او نزد همجنسانش باشد.
چون به جنگلهاى هندُستان رسید(١)
بر درختان طوطيانى چند ديد
هنگامى که بازرگان به جنگلهاى پرپشت و پهناور هندوستان رسيد، بر روى درختان هزار ساله آنجا كه محل پرورش تارزان بود، تعداد زيادى طوطى ديد كه نشسته و لذت جنگل را ميبردند.
مركب اِستانید و پس آواز داد
آن پيام و آن امانت باز داد
بازرگان اسب خود را از حركت بازداشت و طوطيان را صدا زده و پيام طوطى خود را به آنان گفت. در نسخ چاپ ٤٥ سال اخير مثنوى، هزاران بيت از مثنوى سانسور، تحريف، جابجا و تغيير يافته است. از جمله اين داستان كه بطرز شرمآور و بيرحمانه اى مورد تجاوز قرار گرفته است. و در همين اول داستان چندين بيت حذف و سانسور و تحريف شده است. مثلا جنگلهاى هندوستان به بيابانهاى هندوستان، توسط نادانها كه حتى نميدانستند، محل زيست طوطيان جنگل است و نه بيابان، تغيير يافته است.
طوطى اى زآن طوطیان لرزید پس
اوفتاد و مُرد و بُگسَستش نَفَس
طوطيان با شنيدن پيام طوطى بازرگان، ابتدا يكى از طوطيان و سپس ديگر طوطيان يكى يكى از درخت بر زمین افتاده و نَفَسشان بند آمده و جان سپرند.
شد پشیمان خواجه از گفتِ خبر
گفت، رفتم در هلاک جانور
بازرگان با ديدن اين صحنه بسيار ناراحت شد و از رساندن پیغام طوطی پشیمان گشته تاجاييكه خود را عامل مرگ طوطيان دانسته و معذب شد.
این مگر خویش است با طوطى من
این مگر يك جان بود چندین بدن
بازرگان كه از اين رخداد هم ناراحت و هم متعجب شده بود، پیش خود انديشيد، مگر این طوطيان با طوطی من خویشاوندی دارند و يا يك روح در چندين بدن هستند.
این چرا کردم چرا دادم پیام؟
سوختم بیچاره را زین گفتِ خام
بازرگان با تاسف با خود نجوا ميكرد كه آخر چرا این کار را کردم، چه ميدانستم، پيام طوطى و زبان نسنجیده و خام من تا اين حد كشنده است. از اینجا مولانا داستان را رها ساخته و به شرح عمل سخن گفتن ميپردازد.
این زبان چون سنگ و هم آهن وَش است
وآنچه بجهد از زبان چون آتش است
زبان آدمی ميتواند آهن را آب كند. و ميتواند مانند آتشزن و يا سنگ چخماخ باشد كه وقتى بهم ميخورد، توليد جرقه كرده و آتش افروزى كند. زبان ميتواند سرِ سبز را قرمز كند و برباد دهد. ميتواند از خارها گل بسازد و برعكس.
سنگ و آهن را مزن بر هم گِزاف
گَه ز روی نَقل و گَه از روی لاف
زبانی که آهن آب میکند و آتش می افروزد را بی دلیل و نابجا و به گزاف تکان مده و بکار نبر، چراکه زبان آدمى يكى از عوامل بسيار مهم و تاثیرگذار در زندگى شخصی و اجتماعی اوست. سفارش مولاى ما اين است كه نميبايد از اين ويژهگى هاى زبان سوء استفاده كرد. نه بطور جدى و نه از روى مزاح و براى شوخى و خنده.
زآنکه تاریکیست و هرسو پنبه زار
در میانِ پنبه چون باشد شرار
چون آدمى که در خانه شیشه ای نشسته است، سنگ پرانی نمیکند و در پنبه زار تیر آتشین رها نمیسازد. در اطراف آدمی همه جور انسانی یافت میشود و اکثر آنها ارواح حساس و زود رنجی هستند که با یک کلام، متاثر گشته و بهم میریزند. پس وقتی انسان نميداند كه اين تير آتشينى كه پرتاب ميكند، در كجا فرود ميآيد، و در اطراف او پنبه زار هاى زيادى هم وجود دارد، احتمال اين که تير آتشپار زبان او، دنيايى را بسوزاند، بسیار است.
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زآن سخن ها عالمی را سوختند
چشمها رابستن و دهان گشودن، یک ضرب مثل پارسی است که کنایه از فرد بیشرم و آزرم است که در یک برخورد گفتاری با دیگران مرتکب میشود. و مولانا با بهره گیری از این ضرب مثل، میفرماید، آن قوم و قبيله اى كه چشمها را بسته و دهان باز كرده و هر چه بخواهند از دهان بيرون ميريزند، ظالمانى هستند كه دنيا و مافيا را سوزانده و نابود كرده اند. و اين قوم چه كسانى هستند كه سلاحشان زبان آتشين و مخرب است؟ مبلغان و مروجان مذاهب ساختگى و دروغگويان و شيادان و خدانشناسان و منكران حق و حقيقت.
آلمی را یک سخن ویران کند
روبَهانِ مرده را شیران کند
زبان اين قدرت را دارد كه با يك سخن، دنيا را بهم ريزد. و اين توانايى را دارد كه عده اى ترسوى ضعيف روباه صفت را تبديل به شيران قوى پنجه و سالار سازد.
جانها در اصل خود مانى دَمند
یک دَمَش زخمست و دیگر مَرهمند
زبان هم مداوا میکند، هم بیمار میگرداند. ميگويند حضرت مانى هر جا پا ميگذاشت، آنجا را از شر بلاهت و پستى و بيمارى و خارى و تباهى نجات ميداد. چرا كه پزشكى بينظير، كيمياگرى يكتا، خداشناسى كامل و هنرمندى ارزشمندو سخنوری شگفت انگیز بود. جادوی کلامش تمامی دنیا را پیرو او ساخته بود. و با دانش خود هم بيماران جسمى را شفا ميبخشيد و زنده ميكرد و هم با هنر و راستى كردار و نيكويى گفتارش، بيماران روحى را درمان ميساخت. و هم با دانش معماری بينظير خود ويرانيها را آباد ميكرد. و هم بدين ترتيب پليدى را زخم زده و از بين مردم ميراند. ميفرمايد، همه آدميان توانايى مانى شدن را دارند. ميتوانند درون مرده خود را با پندار و گفتار و كردار راستين، زنده كنند، ميتوانند با عكس اين عمل، زنده بودن را برخود حرام كرده و خود را محكوم به تباهى و تناسخ نمايند. آدمی همچنین در زندگی خود، با زبان خوش به اهداف خود میرسد و با زبان تلخ از همه جا عقب میماند.
گر حجاب از جان ها برخاستی
گفتِ هر جانی، مانى آساستی
حجاب در اینجا بوشاننده برهنگی است و برهنگی کنایه از حقیقت محض است. اگر زبان حجاب دار (زبانی که برهنه نیست) یعنی زبانی که حجابی از شیادی برخود پیچیده و به اصطلاح چرب زبان است، دروغگوست، اگر این حجاب را از زبان خود بردارد و دروغگویی و حیله گری زبانی را کنار بگذارد، صاحب جان پاکیزه ای خواهد شد، و گفتار جانهای پاکیزه بر دل مردمان مینشیند و سخنگو را مانی وش میسازد.
گر سخن خواهی که گویی چون شِکَر
صبر کن از حِرص و این حلوا مَخَور
سفارش بعدی این است که کم بگوی و گزیده گو. اگر آدمی خواهان گفتار نیک است، میبایستی ابتدا اندیشه نیک را دارا شود. چراکه آدما در اکثر مواقع، همان را بزبان میآورند که پیش از این به آن فکر کرده اند. و یکی از شروط داشتن گفتار شیرین و نیکو،‌ داشتن افکار نیک است. پس از آن، آدمی میبایستی پیش از سخن گفتن و بیرون ریختن افکارش، سخن را در ذهن خود مزه مزه کرده و درباره اش فکر کرده و آنرا سنجیده و سبک و سنگین کند. سپس با آرامش و صبر و طمأنینه و شمرده و با صدای آرام و محکم سخن بگوید. حالا ممکن است برخی بگویند، این که خیلی سخت شد و کی میرود اینهمه راه را!! در اینصورت به این برخی ها، سفارش بسکوت میشود.
صبر کن از حرص، یعنی شهوت حرافی را کنار بگذار. و این حلوا مخور، همان شکر خوردن اضافی است.
صبر باشد مشتهای زیرکان
هست حلوا آرزوی کودکان
صبر در اینجا کنایه از سخن است و مشت یعنی قوت و توانایی. میفرماید، سخن، قدرت خردمندان است. درحالیکه حرافی کار کودکانه و ویژه نادانان و کودک صفتان است.
هر که صبر آرد گردون بَر رَوَد
هر که حلوا خورد، واپس تر شود
هر کس سخن سنجیده بگوید، روزگارش با آرامش توأم است و گردون مطابق میلش میگردد. هر که از دهانش همه چیز بیرون میریزد و بدون تفکر حرف میزند، روزبروز روزگارش تباهتر شده و پس میرود.
صاحبِ دل را ندارد آن زیان
گر خورد او زهر قاتل را عیان
آدم خردمند، حتی وقتی در میان جمع به او سخنان توهین آمیز گفته شود، زبان توهین نداشته و سخن زشت را با زشتی پاسخ نمیدهد. و این صبوری چیزی را از او‌کم نکرده و برعکس موجب ننگینی و ضرر فحاش میشود.
زآنکه صِحّت یافت واز پرهیز رَست
طالب مسکین میان تب دَر است
آنکه گفتار نیک یافت، و از دروغ میپرهیزد، روح سالمی دارد. آنکه بد دهن است، دچار بیماری و تباهی و مشکل است. مولانا در جای دیگری میفرماید، چون طمأنینه ست صدق و بافروغ، دل نیآرآمد بگفتار دروغ.
گفت مانی که ای طالب جَری
هان مکن با هیچ مطلوبی مَری
جَری یک اصطلاح نجوم پارسی است که برای حرکت خورشید و ستارهگان و اجرام آسمانی بکار میرود. همچنین به حرکت باد هم جری میگویند. ولی در فلسفه ایرانی به معنای برگزیدهگان خدا و انسانهای کامل بکار میرود. در قرآن هم در باره واژه جری در سوره های لقمان، توبه، ص، گاو(بقره)، و و و آمده است که همان معنی و یا چم گروه خاص و یا انسانهای کامل را میدهد. (۲) حضرت مانی میفرماید، ای کسی که خواستار رسیدن به اوج خود هستی، بدان که با بد دهنی و جنگ و ستیز لفظی به هیچ چیزی نخواهی رسید. مَری یعنی پیکار و جدل لفظی.
چون نی ای سبّاح و نَی دریا ای
در میفکن خویش از خود رایی
سفارش دیگر، تشویق به سکوت است و میفرماید، اگر شنا کردن بلد نیستی، و دریا را هم نمیشناسی، تن به آب دریا مزن. اگر سخن گفتن نمیدانی، جمع و یا مخاطبت را هم نمیشناسی، از روی حماقت دهان باز نکن و خاموشی برگزین.
او ز قعرِ بحر گوهر آورد
از زیانها سود بر سَر آورد
در اینجا مولانا از مزایای گفتار نیک میگوید. او یعنی کسی که سخن سنجیده و مناسب زمان و مکان و جمع و مخاطب خود را میگوید، با گفتارش میتواند صاحب گهر های اعماق دریا شود. با گفتار است که مخ ها زده میشوند. آنچنان که فرد «مخ زده شده»حاضر به انجام هرکاری میشود، حتی رفتن به اعماق دریا و صید مروارید کردن. با زبان و گفتار است که میتوان از زیانهای محض، بهره های سرشار برد.
کاملی گر خاک گیرد، زر شود
ناقص ار زَر بُرد خاکستر شود
کاملی کنایه از سخن دان و نیکو گفتار است و میگوید اگر چنین شخصی مانند غربال خاک بگیرد از آنطرف زر بیرون میریزد.(خاک کنایه ار یک اجتماع معمولی است)اگر کسی که گفتاری نافذ دارد، برای معمولیها سخن بگوید، میتواند آن جمع را به انجام هر عملی برانگیزد. چنانچه نمونه هایش را در تاریخ داریم. هیتلر و موسلینی، نمونه هایی از نفوذ و قدرت کلام در نزد مردم هستند. و این یکی دیگر از اسرار دانش اجتماع و مردم شناسی است که به وفور مورد سوًاستفاده شیادان قرار گرفته است. مردم جذب سخنوران، شیرین سخنان، مذاح گویان و شیادان چرب زبان میشوند. عکس این ماجرا هم صادق است. یکوقت میبینی یکی هزار جور محبت میکند،‌ مرام و معرفت میگذارد، زر و پول خرج میکند، ولی در آخر با یک حرف زننده یا تلخ، همه تلاشش را تباه و خاکستر میسازد و مردم را از خویش بیزار میکند.
چون قبول حق بود آن مرد راست
دست او در کارها دست خداست
آدمی که دروغگو نباشد، و گفتار نیک داشته باشد و مردم را با زبان خود نیآزارد، مورد علاقه خداست. و روزی که خدا کسی را دوست داشته باشد، سلطان جهان هم به چنین روز در پیش او غلام است. دستانش دست خیر، زبانش شیرین و سرش سبز میگردد.
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در ناقص رود
چنین آدمی میشود همان حکایت لقمان که به پرسش ادب از که آموختی، پاسخ داد، از بی ادبان. آدم نیک گفتارِ نیک سرشت، عزیز خدا گشته، پس هر جهل و خفتی را به دانش و بزرگی تبدیل میکند. و برعکس اگر جاهل را علم شیمی بیآموزی، بمب شیمیایی توسط آن میسازد.
هر چه گیرد عِلّتی عِلّت شود
کفر گیرد کاملی ملّت شود
براساس دانش بزرگان ما، از جمله محمد بلخی که در اینجا میگوید، زندگی و حیات بر روی کره زمین شبیه یک زنجیره است که به آن زنجیره حیات میگویند. (هرچه گیرد علتی، علت شود) هرچه تحت تاثیر عاملی قرار گیرد، خود علت بوجود آمدن و یا تحت تاثیر قرار دادن پدیده دیگری میشود. مفهوم علت عبارت است از پدیده ای كه تحقق یافتن پدیده دیگری بدون آن ممکن نیست. مثلا بدون تابش خورشید بر روی سطح آبها، تبخیر آب صورت نمیگیرد، و در نتیجه خبری هم از ابر و باران نیست. پس بیراه نیست که بگوییم علت بارش باران، تابش خورشید است. و آب که خود تحت تاثیر پدیده تابش خورشید، ابر گشته، خود علت رویش گیاهان بر روی زمین میشود. گیاهان خود علت رشد علفخوارانند و علفخواران علت خوراک دیگر موجودات از جمله آدمی و تاآخر. اما اگر کسی از این آگاهی دبستانی خبری نداشته باشد و به او بگویی که بدون خورشید باران نمیبارد، ناآگاه داستان به گوینده خندیده و او را از طراحان تئوری توطئه مینامد. و میگوید، اگر اینجور بود، باید همه روزهای آفتابی، باران میبارید! همین را اگر بسط دهیم به دانش های ناشناخته، و یا آنچه آدمی از آن بیخبر است، میرسیم به این سخن زیبا و باارزش دانشمند بزرگ ایران، پور علی سینا که گفت، برسد دانشم بدانجا که بدانم، هنوز نادانم. در اینجا میفرماید که بر اساس منطق آفرینش و وابستگی که در نظام الهی وجود دارد، سخن نیز از این قاعده مستثنا نیست و کمال همنشین اثر کرده، و موجب گفتار نیک و یا بد دهنی میشود. تاثیرات چگونگی گفتار مانند ویروس پخش میشود، چه نیک و چه بد آن. و یک بز گر یک گله را گر میکند و یک همسایه با فرهنگ و متمدن، یک محله را تربیت میکند. و اینکه سران جمهوری اسلامی از سخیف ترین و حقیرترین و بی اخلاقترین مردمان بیگانه برگزیده میشوند، بدلیل و علت این آگاهی نزد اشغالگران است.
ای مری کرده پیاده با سوار
سَر نخواهی برد اکنون پای دار
سفارش بعدی موقعیت شناسی بهنگام سخن گویی است. مثلا اگر کسی با بزرگتر، پولدارتر و توانا تر از خود در افتاده و بد دهنی کند، مانند کسی که خود پیاده است و به جنگ کسی که بر اسبی کوه پیکر سوار است میرود، مطمئنا سر بسلامت در نخواهد برد. و سرش از بالای دار پایین نخواهد آمد و همانجا خوراک لاشخورها و کلاغان خواهد شد.
چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز. سعدی
هر که با بزرگان ستیزد خون خود بریزد
خویشتن را بزرگ میبینی
زود بینی شکسته پیشانی
چراکه هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادانست. سعدی
پاورقى
(١) در مورد جنگلهاى انبوه و زيباى هندوستان، تاريخنگار ارزشمند ايران على مسعودى كه در اوايل دوران امپراتورى صفويه ميزيسته است، در كتاب شگفت انگيز تاريخى_جغرافيايى خود، مَرغزارهای زر و کان‌های گهر، نوشته و شرح داده است.
على پور حسين مسعودى، و يا على مسعودى يكى از تاريخنگاران، و جغرافی‌دان برجسته ايران و جهان در هزار سال پيش و اوايل امپراتورى صفوى است. و كتب او مرجع اكثر كتب تاريخ و جغرافيا بزبانهاى بيگانه است. كتاب او بنام مَرغزارهای زر و کان‌های گهر( كه معرب شده و به تعداد زيادى، بيش از نسخه پارسى آن، منتشر شده و او را با بيشرمى عرب ناميده و كتابش را مروّج الذهب ناميده اند) کتابی است تاریخی و جغرافيايى که در ١٣٢ جلد به نگارش درآمده و به ضبط و ثبت تاریخ بشر، داستان‌های تاریخی و مسائل قوم‌شناسی مللی می‌پردازد که مسعودی در مسیر مسافرتهای خود از ايران تا مصر و تونس و الجزاير و اندلس از ايران تا هند و تبت و تركمنستان و چين(خوارزم)آن‌ها را ملاقات کرده بود. كتاب گذرگاه‌ها و معدن‌های گوهر مسعودى، به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌است که از آن جمله می‌توان به ترجمهٔ فرانسوی آن که تحت نام Les prairies d'or در سال ۱۹۶۲ در پاریس به چاپ رسیده‌است، اشاره کرد. کتاب گذرگاه‌ها و معدن‌های گوهر، آخرین اثر مسعودی و حاصل یک عمر جهانگردی و مطالعه عمیق وی در حوزه تاريخ و جغرافيا و اندیشه‌ها و رفتار اقوام مختلف است. او این کتاب را ۳۳۲ سال پس از ساسانيان نگاشته و ٤ سال طول كشيده است تاچندين نسخه از اين ١٣٢ جلد منتشر شود. این کتاب كه مصور به تصاوير مربوطه به هر بخش ميباشد، در نزد اروپائیان آواز قوی مسعودی نامیده می‌شود. كتاب در ۱۳۲ باب تنظیم و به دو بخش پيش از سامانيان و پس از سامانيان تقسیم شده‌است. مسعودی در بخش نخست به آفرينش جهان توسط اهورامزدا و توصیف زمین و ذکر سرزمین‌ها و دریاها و رودها و کوه‌هاى امپراتورى پارسى و آرياييها پرداخته و همچنین از تاریخ شاهان پارسى و تاريخ اجتماعى و اخبار مردم دوران امپراتورى پارسى پيش از سامانيان با جزييات نوشته و سخن گفته است. مسعودى بخش دوم يعنى از دوران سامانيان تا زمان خود به نوشتن جغرافيا و تاريخ و پيدايش سامانيان، و تاريخ و پيدايش امپراتورى دوران صفوى كه خود در اوايل آن ميزيسته، پرداخته است. اين بخش از كتاب او حذف و بجاى آن تاريخ جعلى اسلام جايگزين شده و بجاى سامانيان، نام بنى اميه و بجاى صفويان، نام بنى عباس قرار گرفته است.
راد يعنى وقت بالا آمدن خورشید و انتشار نور در يك پنجم اول و آن آغاز روز است
(۲) استفاد قرآن از واژه پارسی جَری در سوره های بسیاری آمده است از جمله، اَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ‌ تَجْرِی‌ مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ …سوره توبه آیه۸۹ ،
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ‌ تَجْرِی‌ بِاَمْرِهِ….سوره ص، آیه ۳۶
وَ الْفُلْکِ الَّتِی‌ تَجْرِی‌ فِی الْبَحْرِ...سوره گاو و یا بقره آیه ۱۶۴
وَ الشَّمْسُ‌ تَجْرِی‌ لِمُسْتَقَرٍّ لَها… سوره یس آیه ۳۸
کُلٌ‌ یَجْرِی‌ لِاَجَلٍ مُسَمًّی …. سوره لقمان آیه ۲۹
كلّ يجري لأجل مسمّى ) الرعد ٢ _ الزمر ۵
اعراب برای خواندن حروف ساکن مانند «ج» که بر سر کلمه میآید مجبور به افزودن حروف اضافه به آن مثل «ت« و «ی»هستند. بهمین سبب جری را تجری و یا یجری مینویسند.

هیچ نظری موجود نیست: