اسفند ۱۹، ۱۴۰۲
برگستوان، نوروز پيروز
برگستوان دوران صفويه كه امروزه در موزه استكهلم سوئد قرار دارد.
نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند
دلدل نام اسب ابلق و يا سياه سپيد(شهبا) خسرو پرويز شاهنشاه دانشمند و هنرمند و ماجراجوى ساسانى است كه نژاد اين اسب جزء گنجهاى هشت گانه و مشهور او، بشمار ميآمد.
واژه ی " بَرْگُسْتوان" که بیشتر به معنی زره ستور بکار می رود، از سه پاره به معنی سینه /گُشت به معنی پهلو و وان ( =پساوند نگهبانی ) ساخته شده است. معنی بنیادین آن نگهبان ِسینه و پهلوست.)
چو خَفتان و تیغ و چو بَرْگُسْتوان،
همه کرد پیدا ، به روشن روان.( نامه ی باستان ، جلد اول )
برگستوان پوششی بود که ايرانيان بر تن اسبها مى پوشاندند. اين پوشش در جشنها و مراسم ملى جنبه زینتى داشت و از جنس ابريشم بود و بهنگام جنگها از جنس فلز سبك مانند آلومنيوم و بروش جوشن و پولكى ساخته ميشد و براى حفاظت اسب، بر او مى پوشاندند. غالباً پوشش اسب و پیل در جنگ برگستوان و پوشش مرد جنگی زره و جوشن و کژاگند بوده است.
واژه برگستوان را میتوان مرکب از سه جزء دانست : «بَر» (رویِ)، «کُشت» یا «کُست» و «وان» (پسوند اتصاف به معنای نگهدارنده).
پیشینه برگستوان برميگردد به زمان كوروش كبير و امپراتورى هخامنشى. ولى شواهد تاريخى از جمله ادبيات ما، سخن از استفاده برگستوان از دوران جمشيد شاه، يعنى دهها هرار سال پيش دارد.
چهره خورشیدو آنگه زحمت مشاطگی
مرکب جمشید و آنگه حاجت برگستوان؟ خاقانی.
ولى براساس هزاران آثار باستانى بدست آمده از فلات قاره ايران، از زمان كوروش كبير تا پايان جنگ جهانى دوم، در ارتش ايران استفاده از برگستوان معمول و گاها اجبارى بوده است.
بنابر منابع موثق تاريخى، سابقه استفاده از زره مرکب یا برگستوان در زمان سامانيان چنین برمی آید که استفاده از صفحات فلزی درخشان در ساخت آن رایج بوده و در سرزمینهای پارس از اندلس تا مصر و چين رواج داشته است. در طاق بستان، نقش برجسته خسرو پرویز سوار بر اسبی با پوشش برگستوان بر سنگ کنده شده است و کریستن سن برگستوان را از جنگ افزارهای سواره نظامِ امپراتورى ساسانی دانسته است. برگستوان در خزائن سلاح هاى سلطنتى نگاهداری میشده است و شاهنشاهان پارسى نشان مخصوص خود را بر آن حک میکرده اند. در جنگهای چليپى هم شواليه هاى پارسى با اسبان زره دار به تصوير كشيده شده اند. در زمان امپراتورى صفوى، شواليه هاى پارسى و سرداران ارتش صفوی براسبان برگستوان دار سوار ميشدند. ولى همزمان با اختراع سلاحهای آتشين در دوران امپراتورى صفوى و راهيابى سلاحهای آتشین به صحنههای نبرد، کاربرد برگستوان محدود شده است.
آثار باستانى بيشمارى از فلات قاره ایران بدست آمده كه حكايت از استفاده شاهنشاهان پارسى از برگستوان در ارتشهاى خود ميكند.
یک نقاب یا سرپوش مفرغی اسب که در حفاریهای تپه حسنلو بدست آمده و احتمالاً جزئی از زره کامل اسب یا برگستوان است، نخستین گواهِ استفاده از آن را در دوران امپراتورى هخامنشیان است. در وصف سپاه کوروش مینويسند: كوروش ارتشى فولادين داشت. ارتش كوروش بويژه سواره نظام او آهنين بودند، هم از نظر ظاهر و هم از نظر دلاورى و اراده سربازان براى پيروزى. از دوره اشکانیان هم به گواهی نگارهای از سواركاران اشكانى، بر اسب برگستوان میپوشاندند. و بخشی از یک زرهِ اسب متعلق به این دوره، در موزه هنر دانشگاه ییل نگاهداری میشود.
استفاده از چرم در ساخت برگستوان را در دوره ساسانیان باید قطعی دانست. کاربرد فلز به صورت صفحات کوچک و پولک نیز، که مانند فلس ماهی با فاصله بر صفحه چرمین دوخته میشد، برای ایمنی بیشتر معمول بوده است. وصف آمیانوس مارسلینوس از سواره نظام ساسانی به صورت ارتش آهن و فولادِ یکپارچه، استفاده از فلز را در ساخت برگستوان در این دوره تأیید میکند. در ايران ساخت برگستوان از (پولک)های فلزى محبوبيت داشته است. برگستوان گاه از ناحیه حلقه رکاب دو تکه میشد و سر و سینه، و ران پشت اسب را میپوشاند و گاه بهطور یکپارچه از سر و گردن و تمام بدن اسب تا زانو محافظت میکرد، اما در قسمت پاها و دستها شکاف داشته تا مرکب آسان گام بردارد و گاه نیز تنها گردن و کفل اسب را میپوشاند.
در نگارههای متعدد بدست آمده بویژه نگاره هايى كه بر اساس داستانهای شاهنامه ترسیم شده اند، اسبان را با برگستوان نشان داده اند. این تصاویر و نیز برخی اشاراتِ موجود در شهر هاى كوچك امپراتورى ايران، از نوعی برگستوان منسوج موسوم به، «برگستوان جامگی» خبر میدهد که احتمالاً با نوعی ابریشم خامِ موسوم به «کژیا» یا «کج»با لایه دوزی شبیه به لحاف تهیّه میشد و به همین سبب آن را کجین یا کجیم یا غژاغند، کژاکند، کژاغند، و کزاغند می نامیدند و غالباً با استفاده از منگوله، قبه و ریشه دوزی تزیین میشده اند. (در صحيح بودن اسامى، كمى تا قسمتى شك وجود دارد. )ولی در این نوع نیز پوشش سر و صورت اسب فلزی بوده است. گاه در لایه این برگستوانها به جای ابریشم از نمد و خز نیز استفاده میشد. رواج برگستوان جامگی نوع چرمی ـ فلزیِ باستانی را منسوخ نکرد. فخر مدبر هنگام گفتگو از جنگ افزار مناسب برای مقابله با برگستوان، از هر دو نوع برگستوان ـ آهنین و جامگی ـ بتصریح یاد کرده است.
نگاره بينظيرى از قرن نهم، ايران حاكى از آنست كه در سپاه ايران دو هزار اسب با برگستوانهای آهنین و اسبانی با برگستوانهای آجیده (قزاکند) ضخیم، که تیر از آن نمیگذشت، گزارش شده است که مزیّن به ریشهها و گل آویزهای زربافت بلند بوده اند و دامن آنها تا زمین میرسیده است.
به برگستوان اندرون اسب گیو
چنان چون بود رسم سالار نیو.فردوسی.
نماند ایچ بر نیزه هاشان سنان
پر از آب برگستوان و عنان.فردوسی.
همه زیر برگستوان اندرون
نبدْشان بجز چشم زآهن برون.فردوسی.ح
در مصاف دشمنان گر با کمان شورش گرفت
مرد در جوشن بلرزد پیل در برگستوان.فرخی.
یا کواکب های سیم از بهر آتش روز جنگ
برزده بر غیبه های آبگون برگستوان.فرخی.
ابا ضربت و زور بازوی او
چه ضایعتر از درع و برگستوان؟عنصری.
تن زردگون کرده سیمین ز خوی
کشان زین و برگستوان زیرپی.اسدی.
هزار اسب که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام.اسدی.
هزار دگر خیمه گونه گون
به برگستوان پیل سیصد فزون.اسدی.
به برگستوان پیل پوشیده تن
پر از ناوک انداز و آتش فکن.اسدی.
لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها بدو رویه بایستادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290 ). نرها با برگستوانهای دیبا و آیینهای زرین و سیمین. ( تاریخ بیهقی ص 424 ).
کمال زور آن بازو که پشت پیل خم گردد
اگر برگستوان سازند پیلی را ز خفتانش.عثمان مختاری.
تا بدان گاهی که از خون بر تن شبدیز او
شد به بیجاده مرصع غیبه برگستوان. جبلی.
مریخ را ز هیبت این سخت واقعه
از دست و دوش خنجر و برگستوان فتاد.شرف
چهره خورشید و آنگه زحمت مشاطگی
چون باد شدبراق تو برگستوان مخواه.خاقانی.
تا ز شفق وقت شام دامن گردون شود
همچو ز خون روز جنگ دامن برگستوان.خاقانی.
صد زره و صد برگستوان و صد جوشن و صد ترگ... پیشکش کرد.( تاریخ طبرستان ). پیل... در زیر برگستوان مانند حصار پولادین پوییدن گرفت. ( تاج المآثر ).
ز برگستوانهای گوهرنگار
همان چرم زرافه آبدار.نظامی.
جنیبت های زرین نعل بسته
ز خون برگستوانها لعل بسته.نظامی.
بهر جنگ نفس درویش ریاضت دیده را
خرقه و تاج و نمد برگستوان و مغفر است.عطار.
از تیغمهر و ناوک انجم خلاص یافت
این ابلق زمانه ز برگستوان برف.کمال اسماعیل.
صحرا را دریائی دریافت در جوش و هوائی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش. ( جهانگشای جوینی ).
جوشن بیار و نیزه و برگستوان رزم
تا روی آفتاب معصفر کنم بگرد.سعدی.
تو خود بجوشن برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر تن زره کنی مورا.سعدی.
نه باخه کش چنان برگستوانی
سر اندر سینه دزدد هر زمانی.امیرخسرو.
بیاراست و برگستوان برفکند
به فتراک بست آن کیانی کمند.دقیقی.
برو برفکندند برگستوان
برو برنشست آن گو پهلوان.دقیقی.
برافکند برگستوان بر سمند
به فتراک بربست پیچان کمند.فردوسی.
برافکند پرمایه برگستوان
ابا جوشن و تیغ و ترک گوان.فردوسی.
نوروز برقعاز رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند.خاقانی.
شدند آهنین جامه پیر و جوان
فکندند بر اسب برگستوان.هاتفی.