اسفند ۱۵، ۱۴۰۲
حكايت شير و خرگوش بخش دوم
باز ترجیح نهادن نخچیران ، توکل را بر جهد:
جمله با وی بانگ ها برداشتند
کان حریصان که سبب ها کاشتند
صد هزار اندر هزار از مرد و زن
پس چرا محروم ماندند از زمن؟
غوغايى در بين نخچيران بپا خاست و همگى با صداى بلند معترض شير شدند و بزرگشان به شير گفت، اگر اينجور كه تو ميگويى، بود، چرا هزاران تن زن و مرد كه از صبح تا شب تلاش ميكنند و براى معاش ميكوشند، از دنيا و مافيا بى بهره مانده و هشتشان در گرو نهشان است؟ اگر با تلاش ميشد بجايى رسيد، فقر و درماندهگى و محروميت، معنايى نداشت. زمن يعنى زمينگير و مبتلا به آفات روزگار.
صد هزاران قرن ز آغاز جهان
همچو اژدرها گشاده صد دهان
اَژدَر سلاحی است انفجاری پرتابی که مانند توپ سبك و توپخانه كشتى از اختراعات دوران امپراتورى صفوى است. تکنولوژی ساخت اژدرهاى ايرانى، با هوایفشرده کار میکرد و مشخصههای اصلی آن بسیار ساده بود. امروزه از اژدرها در درياها استفاده ميشود. در اينجا مولانا به دو نكته بسيار جالب اشاره دارد، ١- برخلاف ادعاى اديان كه خلقت انسان را مربوط به پنج و يا شش هزار سال پيش ميدانند، مولانا خلقت انسانها و آغاز جهان را صد هزاران قرن ميداند. و امروزه به اصطلاخ دانشمندان دريافتند كه عمر زمين به ميليونها سال پيش برميگردد. و اگر زمين ميليونها سال با همين آب و اكسيژنى كه داراست، قدمت دارد، پس قدمت انسان و موجودات ديگر، هم بقول مولانا به صدها هزاران قرن ميرسد و مولاى ما آنزمان از اين دانش برخوردار بوده است. ٢- بردن نام اژدر در اينجا و از زبان مولانا، ادعاى سخيف دروغگويان را كه ساخت اژدر را مانند هزاران وسيله ديگر از اختراعات خود ثبت كردند، نفى و منتفى ميسازد. و همين كلام مولانا، دليل قاطعى است كه ساخت اژدر توسط ايرانيان صورت گرفته است. بهرحال در اينجا ميگويد، اگر كار و جهد و كسب و تلاش موجب پيشرفت و تعالى ميشد، صدها هزار قرن از آغاز جهان تا كنون، اينهمه دهان هاى گرسنه مانند دهانه اژدرها باز و فراخ نبود.
مکرها کردند آن دانا گروه
که ز بن برکنده شد زآن مکر، کوه
جز که آن قسمت که رفت اندر ازل
روی ننمود از سگال و از عمل
آنان كه خود را دانا ميدانستند، جهد ها و تلاش و كوشش و كسب ها كردند كه كوه ها را جابجا ميكرد. ولی بجز روزى ننهاده، نصيب ديگرى از آنهمه كسب و تلاش و جهد برايشان حاصل نشد.
جمله افتادند از تدبیر و کار
ماند کار و حکم های کردگار
خود دانا پنداران و اختياريون وقتى همگى از تدبیر و کار و تلاش درمانده شدند، تازه متوجه شدند كه فقط کار و فرمان خدا است که بر همه عالم حكمران است و جهد و تلاش درمقابل اراده خدا بی فایده است.
کسب، جز نامی مدان ای نامدار
جهد، حز وهمی مپندار ای عیار
كسب و تلاش و جهد و و و فقط واژهگان فريبنده و وهم و خيالند. در واقعيت مقدرات الهى است كه حرف اول و آخر را ميزند.
باز ترجیح نهادن شیر ، جهد را بر توکل و ذکر فواید توکل
شیر گفت، آری ولیکن هم ببین
جهدهای مردمان پاك دين
سعى ابرار و جهاد پارسايان
تا بدين ساعت ز آغاز جهان
شیر گفت، آرى آنچه خواست خداست، بر همه چيز اولاتر است ولى اگر كارنامه مردمان پاك دين و درستكار و پارس ها را از آغاز جهان تا اين ساعت كه ما دور هم هستيم، ببينىيد، متوجه ميشويد كه اينها زگهواره تا گور در پى كسب و كار و تلاش و جهد بودند و البته با توكل به خدا روزگار گذراندند.
پاك يزدان، جهدشان را راست کرد
آنچه دیدند از جفا و گرم وسرد
كار و جهد اين مردمان باعث شده تا يزدان پاك هم كارشان را راست و درست و موفق گردانده، و در تلخ و شيرين ياورشان باشد.
دام هاشان مرغ گردونی گرفت
نغز هاشان جمله افزونی گرفت
دامهايى كه گذاشتند مرغان خوش گوشتى كه آنها را بطريق گرداندن كباب ميكنند، (مرغ گردونى)بدام خود كشاند. و نعمتهايشان افزون و زياد شد.
جهد می کن تا توانی ای کیا
در طریق دوستداران خدا
پس ای كيا تا آنجا که می توانی در راه راست و راهى كه خداپسند است، تلاش و كوشش كن. و با مردم كيا معاشرت فرما. كيا بمعناى آدمى خردمند است كه روحى بسيار بزرگ دارد. و بقول خيام كبير،
با مردم پاک اصل و دانا آمیز
وز نااهلان هزار فرسنگ گریز.
و آنجا كه شمس فخرى در مورد شاهنشاه كيا و خردمند ايران زمين ميفرمايد:
شکوه تخت کیان وارث ممالک جم
که تاج و مرز کیان را شهنشه است و کیا.
با قضا پنجه زدن نبود جهاد
ز آنکه این را هم قضا بر ما نهاد
و منظور من از جهد و جهاد و كوشش، نفى خواست خدا نيست. چون بهرحال ما در يك زنجير تناسخ گرفتاريم و بسيارى از كنش هاى ما و واكنش اطرافيان درجهت اين تتاسخ قرار دارد.
الكنم من گر زیان کرده است کس
در ره ایمان و طاعت، یکنفس
ولى بهت قول ميدهم كه هيچكس از آغاز تا كنون نبوده كه از خداشناسى و خدادوستى، ضرر ديده باشد. یعنی محال است که کسی در راه خدا قدم بردارد و به زیان و خسران حقیقی گرفتار آید.
سر، شکسته نیست این سر را مبند
یک دو روزی جهد کن، باقی بخند
سرى كه درد نميكند را دستمال نبند. براى خودت دردسر نتراش و بيراه مرو. مدتى از عمرت را به تلاش و كار و كوشش سپرى كن تا باقى آنرا بخوشى و خوبى بگذرانى.
بد محالی جست، کو دنیا بجست
نیک حالی جست، کو عقبی بجست
كسى كه بدنبال بدست آوردن همه چيز در يك چشم بهمزدن و فورى و آسان و معجزه ميگردد، عقب ميماند و روزگارش تلخ و ناخوشايند است. آنكه واقع بين است و ميداند كه در كار و تلاش، پيوستگى و پويايى بايد برقرار باشد و براى رسيدن به سعادت بايد سرمايه گذارى مادى و معنوى كرد، آينده نگر و پايان بين است و درنتيجه حال و روزش بهتر از ديگران ميباشد.
مکرها در کسب دنیا، بارد است
مکرها در ترک دنیا، وارد است
تدبیر و چاره اندیشی هایی که در جهت سعادت و خوشبختى بكار گرفته ميشود، حتى اگر آدمى خدا شناس هم نباشد، باز تاثير مثبت خود را داراست. در حاليكه جبرى و منفعل بودن براى آدمى مانند پايان دنيا براى اوست.
مکر آن باشد که زندان حفره کرد
آنکه حفره بست ، آن مکری است سرد
در گذشته براى ساخت زندان موقت براى اسرا و خلافكاران و راهزنانى كه در راه ميگرفتند، در زمين حفره، چاله و يا سوراخى ميكندند و زندانى را در آن انداخته و روى سوراخ را ميبستند و بدين ترتيب تا رسيدن به شهر و تحويل او بزندان واقعى، از فرار او جلوگيرى ميكردند. در اينجا مولانا، منفعل و جبرى بودن و منتظر سرنوشت شدن را به همان زندان حفره اى تشبيه كرده و ميگويد، تدبيرى كه براى آدمى زندان بسازد و دست و پاى او را ببند، تدبير نيست، آن اتديشه و چاره جويى موثر و كارى است كه حفره ها و چاله هاى زندگى را كه آدمى را زندانى ميكنند، ببندد و پر كند و او را رها و آزاد بسازد.
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره را پُر كن و خود را وارهان
دنیایی که ما براى خود ميسازيم، ميتواند زندانمان باشد، پس براى اينكه بزندان دچار نشويم، سوراخهايى كه بر اثر تربيت غلط، اجتماع بيمار، مدارس منحرف ساز، در افكار و ذهن هايمان ايجاد شده را بايد پر كرد و از آنها گذشت.
چیست دنیا ، از خدا غافل بدن؟
نی قماش و نقره و میزان و زن
وقتى ميگوييم دنیا، منظورمان چیست؟ منظورمان اين است كه بدست آوردن دنيا، با جهد و تلاش و كوشش و در راه راست، بمعنى غافل شدن از خداوند نيست بلكه برعكس داشتن مال و ثروت و ترازو و زن و فرزند موجب شادى دل و رهايى آدمى از زندان ناكاميها و تلخيها و درنتيجه ايجاد جايگاه براى خداوند در دل آدمى است. چراكه خدا در دل شاد مينشيند و از اندوه و غم و نااميدى گريزان است. هرجا مجلس شاديست، آنجا خدا هست، و هرجا مجلس غم است، آنجا پتانسيل تبديل شدن به جايگاه پليدى را داراست. پس هر عمل نيك و كردار راستى که آدمی را دچار سرور و شادى کند آن عبادت واقعى است. و آدمى گمان نبرد که هر گونه کار و تلاش و مال دوستى، مصداق دنیا پرستی و غفلت از خداست.
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی، پشتی است
همانگونه كه آب براى حركت كشتى از واجبات است، ولى همين آب ميتواند كشتى را نابود كند، چرا كه جايگاه و قرار آب مهم است. اگر در زير كشتى باشد آن را جلو ميبرد، اگر داخل كشتى باشد، آنرا غرق ميسازد. يعنى مال اگر از راه راستى و تلاش و كار و كوشش بدست آمده باشد و درجهت خانه و همسر و فرزندان و آبادانى خانه و كاشانه و مان، صرف شود، موجب پيشرفت و شادى و سعادت خواهد شد. و برعكس اگر از راه دزدى و ستم و باجگيرى و مال مردمخورى بدست آمده و در راه خطا و ايجاد فتنه صرف شود، موجب نابودى و زجر و شكنجه روحى است.
کوزه سر بسته اندر آب زُفت
از دل پر باد، فوق آب رُفت
تفاوت غرق شدن دو كوزه هم دقيقا بخاطر چگونگى عمل و راه و روش بودنشان است. كوزه خالى در بسته، عمرا در آب فرو نميرود، در حاليكه همين كوزه را پر كرده و دهان باز در آب بندازى! فرو رفته و در ته آب مينشيند. پس چگونگى پندار، گفتار و كردار آدمى است كه سرنوشت او را رقم ميزند و نه اينكه خدا نشسته باشد و با تك تك آدميان بازى كند.
باد درویشی چو در باطن بود
بر سر آب جهان ساکن بود
هنگامى كه آدمى با خرد و درعين حال با ياد خدا و قلبا براى خرسندى او، زنده باشد و زندگى كند، هيچگاه غرق نخواهد شد و تا آخر جهان هم در اقيانوس حيات، بر روى آب ساكن خواهد بود.
گر چه جمله آل اَم ملک وی است
ملک در چشم دل او ، ناشئ است
آل اَم، همان عالم است كه درواقع امروزه ما ايرانيان آنرا اشتباه مينويسيم. يكى از ابزار هاى مخدوش كردن زبان پارسى و مالخود كردن واژهگان پارسى توسط جحودان، برگرداندن حروف الف و آ به حرف ع است. (١)مثلا در اوستا، خداوند بآل داريم، و همين خداوند بآل، در تورات ميشود، خداوند بعل!! واژه اراك ميشود، عراق. واژه "آم" كه به پارسى معنى همگان و "آمى" بمعنى هم ميهن، هم ملوك را ميدهد، جحودان آنرا ميكنند "عام" و عامى كه به پارسى بمعنى ستور و چهار پا است! و جمع آن عوام و يا چهارپايان!! واژه آل اَم هم به معنای، "من همه چیز هستم" ميشود عالم!
آل اَم بصورت پیوسته به شکل آلَم نوشته ميشود كه آنرا به عالم برگرداندند. اين واژه همچنان در زبان انگليسى وارد گشته و با همان تلفظ پارسى و همان معناى پارسى خوانده و فهميده ميشود. (آل به انگليسى all) (٢)
نام پارس در زبان ایلام و مخترع يكى از خطوط میخی سه گانه با حروف لاتین به شکل elam نوشته شده است که سه تلفظ و سه معنا دارد ؛ یکی el یا اِل اَم به معنای من خدا ام و دیگری اِل آم به معنای خدای عالم ( خدای همه چیز و همه کس ) و سومی ایل آم یا ایل عام. el بعدا توسط مردم کنعان اقتباس گردیده است . eli و alah با تلفظ های اِلی و اله در زبان آرامی نام خداوند شده اند که ریشه در el یا اِل ایلامیان ( عیلامیان ) دارد. (١) آم، هم به اشتباه عام نوشته شده و جمع آن عوام خوانده ميشود، در حاليكه واژه "آم" بمعناى همه مردمان است.
بهرحال در اينجا از زبان مانى پيامبر دانشمند بشريت ميفرمايد، تمامى ملك گيتى متعلق به انسان است. چراكه انسان تواناييى خدا شدن را داراست. و بهمين جهت اشرف مخلوقات است. و اگر چه همه ملک و دارایی این جهان از آن آدميست ولی همه دارایی گيتى براى آدمى فاقد ارزش و ناچيز است، اگر خدا با او نباشد. شئ يعنى چيز، و ناشئ يعنى ناچيز. هیچ.
و يا به قول سعدى از تن بیدل طاعت نیاید و پوست بیمغز بضاعت را نشاید. (گلستان)
جهد حق است و دوا حق است و درد
منگر اندر جحد، جهدش جهد آرد
شیر در پايان به نخچیران گفت، که كار و تلاش حق است و دوا و درمان هم حق است و درد نیز حق است. یعنی همه اينها حقايق انکار ناپذیرى هستند كه براى همه وجود دارد. و مردم تلاش و كوشش ميكنند تا بر همه اينها غلبه كنند و تو تلاش و جهد و كوشش آنها را بپاى كفر و ناشئ آنها نگذار، اينها درواقع خداشناسان واقعى هستند. شير درادامه از نخچيران پرسيد، اگر كوشش و تلاش و جهد هیچ حاصل و ثمر و نتیجه ای ندارد، پس شما چرا برای قانع كردن من این همه تلاش و كوشش می كنید؟ پس خود شما نیز در باطن باور بر این حقیقت دارید كه كوشش فایده و نتیجه دارد.
پاررقى
(١) جحودان بطرز باورنكردنى به اينكار علاقمندند،وهمين الان هم در شبكه هاى اجتماعى، واژه ارزشى را عرزشى مينويسند! و از حسادت واژه آريايى را عاريايى!!
(٢) واژه آل اَم كه عالَم نوشته ميشود، و بهتر است به چهر " آلَم " نوشته شود ، در زبان انگليسى وارد گشته و به انگلیسی : all = همه ، همگی ، تمام ، تماماً ، کُلّیه، ( جهان در بردارنده ی همه چیز است. ) همچنين واژه آلمان هم كه يك واژه پارسى است و به زبان آلمانى وارد گشته ميشود: آلمان، آل+مان :All = کیهان ، گیتی ، جهان هستی ، کائنات ، مان=خانه من. آلمان=همه دنيا خانه منست.
alle = تمام ، همه
all = همگی ، کُلّیه
allein : all - ein = همه یِکی = تنها : تَن - ها
ein = یک ، یکی
بنابراین : آل - اَم
آل = نام باستانی و اوستايى خدا ، و به چهر انگارشی یا مجازی جهان، گيتى
اَم = پسوند نامساز که میتواند واژه کهن " آم به معنى همه/ هم / هام باشد. آم را به عام تبديا كردند كه معنى چهارپا را ميدهد. و عوام و يا عامه را چهارپايان و ستوران نامند.
نیم بیتی از نظامی گنجَوی: همه آلَم ( عالَم ) تَن است و ایران دِل.
ای فخر آل، اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر. دقیقی.
همچنين آلبانی نام دولتی کوچک از بالکان بساحل آدریاتیک با 831000 مردم، و از شهرهای بزرگ آن اسکوتاری و دوراتسو (دورِس) است. این مملکت از سال 1912 م. مستقل شده است. زبان این قوم شعبه ای از زبانهای آریائیست. و آرناوود نام دیگر این قوم است.
(1) - Albanie. Albania.
و آلبانی نام ایالتی قدیم از قفقاز است كه تا صد سال پيش جزء خاك ايران بود. بجائی که امروز شیروان و لگزستان و داغستان واقع است، و در زمان ساسانیها ساخته شده و یکی از چترپتی های ایران بشمار می آمده، و آن را آگووانی نیز میگفتند.
(٣) رودكى هم داستان شير و خرگوش را به نظم نوشته است.