زین گذر کن ای پدر نوروز شد خلق از خلاق خوش پدفوز شد باز آمد آب جان در جوی ما باز آمد شاه ما در کوی ما میخرامد بخت و دامن میکشد نوبت توبه شکستن میزند توبه را بار دگر سیلاب برد فرصت آمد پاسبان را خواب برد هر خماری مست گشت و باده خورد رخت را امشب گرو خواهیم کرد زان شراب لعل جان جانفزا لعل اندر لعل اندر لعل ما باز خرم گشت مجلس دلفروز خیز دفع چشم بد اسپند سوز نعرهٔ مستان خوش میآیدم تا ابد جانا چنین میبایدم. مولانا