آذر ۰۵، ۱۴۰۲

مانى پيامبر دانشمند



مانى، بمعناى اندیشمند است و اين نامِ بنیانگذار آیین مانوی است كه تا ٤٠٠ سال پيش، آيين معنوى اكثر قريب به اتفاق مردم دنيا بود. حضرت مانى يك پزشك، شيميدان، نويسنده، شاعر، نقاش، موسيقى دان، جهانگرد، حکیم، فيلسوف، دانشمند، و كيمياگر بزرگ ايرانى از دوران سامانى است كه در علم فيزيك و شيمى سرآمد همه دانشمندان بود. داستان هايى كه از مانى و دوران ساسانى نوشته اند بكلى مردود و جعلى است.
نام او به‌آفرید، پور فروردینان به معنای پسر فروردین است. طبق گفته محققان او در نخشب در خوارزم بدنيا آمد و زرتشتی بوده و البته نام خود و نام پدرش حاکی از این موضوع است. در منابع اسلامى آمده است: حضرت مانی پور پاتك ( فتق، فاتق) پور پاپك پور ابی برزام از حسکانیه(كاسكه) و نام مادر او «میس» یا «اوتاخیم» و یا مریم از اولاد ساسانى بود. مانی از نجبای ایران بود و بنا بر روایات، مادرش از شاهزاده خانم هاى امپراتوران ساسانى بوده است و پدر مانی، بنام پاتک از مردم هگمتانه بود که به بابل مهاجرت کرد و در آنجا با مادر مانى، آشنا و ازدواج كرد و مانى در سرزمينى بنام، مسن كنار نهر کوتاه شمال بابل (سرزمين بابل شامل جنوب ايران كنونى و اراك(عراق) ميشد) نزدیک نجف به دنیا آمد. گويند حضرت مانی يكبار در كودكى و سپس در ٢٤ سالگى مکاشفاتی یافت و فرشته ای اسرار جهان را بدو عرضه کرد. پس بدعوت پرداخت و خود را پاراکلیت (معرب آن فارقلیط «ميانجى و يا روح القدس»)معرفی كرد.(١)

مانى پيامبر آموزگار و جهانگرد:
مانى به هند، تبت، مصر، تركمنستان و چین و آسياى شرقى سفر كرده و آيين و علم خود را به مردم اين سرزمينها آموخته و پیروان بسیارى يافته كه ایشان را مانویه گویند. و معنی این اسم به پارسی دعا گونه ای است، به معنى، زنده بمان. مانى براى پيروان خود، نمازخانه هاى كاخ مانندى ساخته، بنام مانستان(٣) كه بعدها تماما تبديل به كليسا و مسجد شدند. پيروان مانی سالیان خیلی دراز در عالم پراکنده شده قرنها دوام نموده و پیشرفتهای ادبی صنعتی و فنی بسيارى بر پايه علم شگفت انگيز مانى كه در كتبش در اختيار مردم قرار داده بود، داشته اند. در اروپا امروزى هم آیین مانوی تا ايرلند، ايتاليا، آلمان، اسپانيا، فرانسه و پرتقال نفوذ کرده و تمامى اين سرزمينها را پيرو مانى ساخته بود. در جنگهاى چليپى، آيين مانى تبديل به مذهبى آميخته با آيين مانى و آيين گمراه جحودى گشته و نام مسيحيت بخود گرفت. آنچنان كه در سرزمينهاى فلات قاره ايران با آميختن آيين مانى و آيين جحودى، اسلام زاده شد. و آسيا و آفريقا را آلود. تركمنها و چينيها كه از طرفداران سرسخت مانى بودند( امروزه هم تعداد زيادى از آنان همچنان پيرو مانى ميباشند) در زمان جنگهاى چليپى از شرق آسيا راه افتاده و تا خراسان پيشروى كردند و براى نجات دين مانى جان فشانى نمودند. ولى يك سردار ايرانى كه او را ايرانيان بنام ابومسلم خراسانى ميشناسند، و به ايران بيش از مذهب مى انديشيد، آنان را تا مرزهاى خودشان پس راند.
مانی در جوانى با کشتی به مکران و سند و درهٔ ایندوس هندوستان رفت، و پادشاه توران (٤)را به آیین خود درآورد. از هند به خراسان بزرگ، سيستان و بلوچستان و کوشان رفت، در سرزمین کوشانیان، شاه و گروهی از درباریان او را به دین خود در آورد، نقشهای متعدد مذهب مانوی در بامیان است. بيشترين پيروان مانى در سفر او به تركمنستان و چين پديدار شد بويژه در شهر تورفان كه در جاده ابريشم و در تركمنستان چين قرار دارد و گفته ميشود همان توران زمين شاهنامه فردوسى است. و تركمنها معتقدان سرسخت پيامبر ايرانى، حضرت مانى بوده و هنوز هم هستند. و مانى شهر بلخ یا مزار شریف در شرق ايران را مرکز فعالیت خود قرار داد، مانی برای مدتی زيادى در بين تركمنها زندگی و به تعلیم مردم پرداخت و تمامى دانش خود را به آنان آموخت. مدتی دیگر در ایران در دربار سامانيان، و با مرکزیت نجف و کربلاى امروزى در زادگاه خود، به تعليم مردم پرداخت و مراكز علمى بسيارى را ساخت كه در علومى مانند پزشكى، فيزيك، شيمى و نجوم دانشجو تربيت ميكردند.

آثار مانى:
آثار اصلی مانوی که متعلق به مانی و يا به آفريد، شمرده میشوند از اين قرارند: انگيل زنده، گنج زندگی، آناتومى بدن انسان، اسرار كيمياگرى، جهان و جهانگردى و نقشه هاى جهان، كتب علمى بسيارى در علوم فيزيك، شيمى، پزشكى، نجوم، فلسفه، رسالات، نامه‌ها، نیایش‌ها. افزون بر اینها، مانی کتابی به نام شاپورگان دارد، که به پارسی پهلوى نگاشته، و بیشتر مندرجات آن راجع به تناسخ بوده، و چکیده عقاید خود را درباره شاپور ساسانی به رشته تحرير درآورده است. او کتاب انگيل(معرب انجيل) تمام منقش دیگری به نام ارژنگ داشت، که در آن تصویر هایی به قلم خودش از جهان مانوی بود، و تفسیر آنها و نیز کتابی به نام کفالایا یا سخنرانی‌ها که مجموعه گفتار های مانی است، و در آن پیشگوییهایی هم دیده میشود. مانی مخترع خط جدیدی بنام خط چليپى بود. کتاب های مانویان پارسى و پارتی زبان و سغدی زبان و غیره به آن خط نوشته شده بود که مشتق از پهلوى و ساده تر از آن است.
به آفريد، همچنین منشور های بسیار به اصحاب و پیروان خود، و شاهان و انديشمندان و دانشمندان عالم هم فرستاده که اسامی عده ای از آنها در ضمن فهرست ۷۶ رساله مانی و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن ندیم به ما رسیده است. پنج کتاب را به زبان پارسى نوشت. یکی از کتاب های مانی معروف به سفر الجبابره (کتب زور گویان و يا سفر تيتانها) است، که قطعاتی از آن بزبان های ایرانی بدست آمده. دیگر کتابها، سفر الأحیاء (کتاب زندگان)، سفرالأ سفار (مادر کتابها)، فرائض المحبین (وظایف دوستداران)، فرائض المستمعین (وظایف شنودگان)، بنگاهیك و يا راز هاى كيمياگرى عظيم است. دیگر انجیل زنده یا انگيل مانی را باید نام برد، این کتاب که قطعاتی از آن در آثار تورفان (٤)بدست آمده است، و ظاهراً یک جلد آلبوم تصاویر که مبین و نشان دهنده مطالب کتاب بوده و در یونانی ایقون و در زبان پارتی اردهنگ و در پارسی ارتنگ یا ارژنگ و در زبان قب طی ایفونس و در کتاب های مانوی چینی تصویر دو اصل بزرگ نامیده می شد.
كتاب منقش ارژنگ و يا انگيل(معرب آن انجيل) است نشان دهنده عمق دانش معنوى، فرهنگ و دانش علمى شگفت انگيز فردی مانى است و سند محكمى بر این نکته است که او در درجه اول از دانشمندان تاريخ بشريت بوده و هست. وی در خوارزم، دعوت خود را آغاز کرد و تأثیر بسیاری بر پیروان خود داشت و آيين او تا قرن‌های بعد در تمامى دنيا ادامه یافت.
مانی علاوه بر نوشتن کتاب‌ها و رساله هایی که از آنها نام بردیم، در سرودن شعر هم ید طولایی داشته و پیروان او اشعارش را با نوای موسیقی با آواز می‌خوانند و اشک می‌ریزند.

مبانى اعتقادى مانى:
مانی در باب مبدأ خلقت گوید: «در آغاز دو اصل اصیل وجود داشته: نیک و بد،
و نيك، در پنج موجود تجلی میکند که به منزلهء واسطه های بین آفریدگار و آفریدگان و در حکم پنج اصل هستند.
اینچنین: ادراک، عقل، فکر، تأمل، اراده.
بدى و پليدى و تاریکی هم پنج عنصر ظلمانی دارد که بر روی یکدگر قرار دارند، اینچنین: دخان یا مه، آتش مخرب، باد مهلک، آب گل آلود، ظلمات.
مانی به تبع زرتشتیان گوید: قلمرو این دو از جانبی بهم پیوسته و از سه سوی دیگر بی نهایت است. تصوير چليپ آريايى و يا كليد زندگى كه از يك سر شبيه دايره و بهم پيوسته است و از سه طرف ديگر در بى نهايت.
در اين ميان فقط اراده آدمى است كه با تعيين مسير خوب يا بد، سرنوشت و زندگى خود را ميسازد. من در اينباره در مقاله كوتاهى كه پيش از اين نوشتم توضيح داده ام كه از اينجا ميتوان خواند
مانى ميگفت،، تاريكى چون روشنایی را ببيند با همهء نیروی خویش بدو حمله برد. و در باره خودش ميگفت، « من که مانی پیامبر راه راستى هستم، مأمور نشر حقایق در سرزمین خداوند بال شدم» و هم در سرودی که به زبان پهلوی سروده گوید: «من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت به راستى و روشنايى در همهء زمین بپراگنم».

طبق کتاب الفهرست، مانی برای پیروان خود ده چیز را واجب شمرده که به دنبال آن سه خاتمه و هفت روز، روزه داشتن در هر ماه است،
واجبات عبارت است از:
ایمان به خداى بال، و نور
توانايى و حکمتش، خداوند بال، خداوند نور است و نور او آفتاب و ماه و اجرام نورانى آسمانند. و قوتش فرشتگان چهارگانه، باد، نور، آب و آتش بوده و حکمتش آيينى است که بر چهار معنا استوار است، حكمت، علم، خرد، تفكر.
واجبات دهگانه عبارتست از:
* ترک خداى ساختگى كه در آسمان است
* ترک دروغگویی
* ترک بخل و زفتی و خست
* ترک آدمکشی
* ترک تنبلى
* ترک دزدی
* ترک غرور
* پایداری در دو چیز که یکی نداشتن شک و تردید در راستى و یکی هم نداشتن سستی و فروهشتگی در کار راستى باشد.
و چهار نماز را واجب دانست به این ترتیب که بامداد، نهار، عصر و شبانگاه با آب خود را بشويد، و جامه نظيف بپوشد و روبروی آفتاب و مهتاب بایستد و با خداوند بال، سخن بگويد.
مانی معتقد بود، که جهان هر دوازده هزار سال با طوفانی عظیم خاتمه خواهد یافت، و تمامی عناصر جهان تبدیل به آب و آتش میشوند و سپس جهانى نو پديد خواهد آمد. نیکو کاران بخدا ميپيوندند و ارواح گنهکار به اشكال گوناگون مطابق با گناهان خود، دوباره بدنيا خواهند آمد. و آنها که در کار های نیک و بد جهان متعادل بودند، شکل گياهى و يا حيوانى می‌گیرند. مانى ۱۲ شاگرد داشت كه پادشاه و يا پاسداران راستى در دنيا بودند و هريك پيشواى گروهى بزرگ از مردم بودند. و ۷۲ يار و يا حوارى داشت كه عاشقانه او را دوست داشتند و برايش جان ميدادند.
در راس جامعه مانوی رهبر قرار داشت، که جانشین مانی بود، و مرکز قدرت او در بابل بود. پس از او، پنج گروه مشخص وجود داشت، ۱۲ آموزگار، ۷۲ اسقف، ۳۶۰ ارشد، که زنان نیز بدان راه داشتند، و شنوندهگان که توده عادی پیروان دین بودند. در میان گزیدگان، گروه‌ هایی چون دبیران و خروش‌خوانان (روضه‌ خوانان) نیز وجود داشتند.گزیدگان سه مهر داشتند، مهر بر دهان، مهر بر دست و مهر بر دل (به نشانه حفظ فضیلت در پندار، سخن گفتن، و در عمل کردن و امیال) و در مانستانها (دیرها) بسر می ‌بردند، و به سفر میرفتند، تا دین را در اکناف جهان پراکنده کنند. آنان پیاده راه می ‌پیمودند، روزی یکبار خوراك می‌خوردند، و خواراكيهايشان گیاهی بود، و آنرا پس از فرا رسیدن شب صرف می ‌کردند. آنان تنها برای یکروز خوراكى بهمراه میبردند، و برای یکسال جامه به همراه داشتند. در جنگهاى چليپى كه بر اثر مكر جحودان بوقوع پيوست، اختلافاتی وحشتناك در میان رهبری مانوی پدید آمد، و فشار بر مانویان بسیار بود، و سرانجام گروه‌ های بزرگی از ایشان غرب ايران را ترک کردند، ولی در شرق ایران و تركمنستان به مرکزیت بلخ یا مزار شریف ادامه تبلیغات دادند. بعدها مانویان در ترکمنستان شرقی و در چین غربی فعالیت های دینی کردند، و مراکز دینی و تجاری در آن سرزمین ‌ها بوجود آوردند. امروزه چندين ميليون مانوى در كشور چين، همين تعداد در هند و مصر وجود دارند كه هنوز آيين مانى را حفظ كردند. در ايران بطور كلى نابود شدند و تعداد بسيار كمى هم كه هستند تحت تاثير اوستاى مخدوش شده ميباشند.
احاديثى كه در رابطه با مانى گفته شده است:
مانى پس از اعلام آيين و دعوت خود، به چین سفر کرد و حدود هفت سال در آنجا ماند و در برگشت از آنجا یک پیراهن سبز كه مردم چين برايش از حرير و سنگهاى سبز ساخته بودند با خود آورد که آن را ميپوشيد. مجد خواخی می‌گوید: به‌آفرید از چین با خود ظرایف بسیاری آورد و از جمله آنها یک پیراهن سبز بود که آن را در تن پیچیده بود. ميگويند او هر بامداد از بلنداى کوهی كه آتشكده زرتشت درآن بود، پايين ميآمد، در حالیکه پیراهن سبز را بر تن داشت و هر كه او را با چهره اى كه نور از آن ميتابيد، ميديد، بى اختيار در برابرش بخاك مى افتاد. بهمين جهت او سجده را براى پيروانش ممنوع ساخته بود. و روى خود را نيز ميپوشاند. ظاهر حضرت مانى و گفتار و كردارش باعث شد كه در ظرف فقط دو سال نيمى از مردم جهان جزء پيروان و مريدان سرسختش قرار گيرند و پس از چند سال تمامى مردم دنيا، به آيين مانى درآمدند. ميگويند اولين بار كه مانى سبز پوش از كوه پايين ميآمد، پيرمردى در دامنه كوه ايستاده و او را نگاه ميكرد كه چگونه صورتش مثل ماه تابان ميدرخشد و لباس سبزش برق ميزند، هنگامى كه ايندو بهم رسيدند، بيرمرد تحت تاثير ظاهر مانى، در مقابل او به خاك افتاد و او را منجى خود خواند.
مانى بكمك دانش شگفت خود در علم شيمى و كيميا، گوى بلورينى را ساخته بود كه نور عظيمى از آن ساطح ميشد و اين نور ميتوانست تا كيلومتر ها محيط اطرافش را روشن نمايد. مانى همچنين چاهى شگفت انگيز ساخته بود كه اين گوى را در آن نگهدارى ميكرد. و شبها اين گوى را از چاه به بيرون ميآورد. و شبانگاهان، حتى وقتى هوا بارانى بود، نور اين گوى نورانى از چاه به بيرون زده و در آسمان بشكل ماه تابان نمايان ميشد اين گوى را بنام ماه نخشب و يا ماه سيام و چاهى كه جايگاه آن بود را به نام چاه نخشب ميشناسند. (٢)









بدليل اين گوى و چاه، در بين مردم شايع بود كه مانى، هرشب ماه را از چاه بيرون ميآورد. و در آسمان قرار ميدهد. و بهمين دليل دشمنانش او را جادوگر ميخواندند. ولى پيروانش به او لقب صاحب چاه نخشب و صاحب ماه نخشب، داده بودند. داستان شكافتن ماه توسط محمد هم از همينجا كپى شده است.
از نظر ظاهر، مانى آنچنان زيبا و نورانى بود و آنچنان كاريزمايى داشت كه هرجا پا ميگذاشت تعداد زيادى از مردم، بويژه زنان شيفته او ميگشتند. از اين رو، چهره خود را با دستمالى سپيد ميپوشاند. و لباسى از يشم سبز كه چينيها به او هديه داده بودند بتن ميكرد. ( شيعيان كه لباس سبز را به سيد ها نسبت ميدهند، از وى كپى گرفته اند) پيروانش كتان سپيد بتن ميكردند و به او پیشوای سپید جامگان ميگفتند. پيامبرى كه خود و ديگران را همان خداى واقعى ميدانست. از ديگر القاب او ميتوان به : مقنع، به آفريد، صورتگر چين، پيامبر نقابدار، آموزگار جهانگرد، مقنع خوارزم، مقنع خراسانى، حكيم جادوگر، كيمياگر، صاحب ماه نخشب، صاحب چاه نخشب، پارا کلیت و يا پارآكليد، ميانجى، روح قدس، بحر علوم، دانشمند دانشمندان و پيامبر نقاش اشاره كرد.



ماه مانى، ماه نخشب و يا ماه مقنع. همان گوى اعجاب انگيز است که حضرت مانى هميشه همراه خود داشت. در تصويرى كه داوينچى از او كشيده است، اين ماه ديده ميشود. و به آن ماه نخشب و يا ماه سیام و يا گوى جهان بين هم ميگويند. در تاريخ آمده است كه، حضرت مانى، اين گوى درخشان را در چاهى قرار ميداد تا نورش ديگران را نيآزارد. و هنگام شب، اين گوى را از چاه بيرون ميآورد. به اين چاه، چاه نخشب و يا چاه مقنع ميگفتند.
به حضرت مانی، به آفريد و به پيروانش، به دين ميگويند.
كلمه مانى در پارسى به معنی نادر ميباشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد.. در پهلوی، مانیک، از واژه، مان (خانه) + یک [ نسبت پهلوی ] یعنی منسوب به خانه، مربوط به خانه، ساخته شده است. در اوستا، نمانیه. عبادتگاه مانى مانستان نام داشت. (٣)
مانى کتابی چند، و بسيار مقاله تألیف کرد كه در آنها از همه علوم استفاده شده و خلق را دعوت به خودآيى كرده است. پادشاه دانشمندان بود. از مهمترين عقايد مانى ميتوان به جمله معروف، خدايى به خود آيى است و در آبادى تن آبادی جان است، اشاره نمود.
در منابع جحودان آمده است، كه به حضرت مانى جادوگر ميگفتند و به چاهى که مانى حکیم در شهر کش به نیرنجات ساخته بود و هر شب ماه نخشب را از آن چاه بيرون آورده و تا چار فرش سنگ اطراف خود را روشن ميساخت، ميگفتند او با جادوگرى هر شب ماه آسمان را از درون يك چاه به بيرون ميآورد.
منابع جحودى عربى در باره او نوشته اند كه: او حكيمى جادوگر بود و جادوی عظیم داشت، مقنعی بر روی بسته داشتی و دعوی خدایی کردی ... و از این سبب او را مقنع خواندندی و آن است که چاه ساخت بحکمت و سیماب در آن ریخت با اخلاطهایی که داشت، تا عکس آن بر هوا چنان مینمود که ماهی بر آسمان همی تابد، و او بغایت زیرک بود و کتابهای بسیار از علم پیشینیان خوانده بود و در جادوی بغایت استاد شده بود و ازهر جنسی علم حاصل كردى و مشعبدی و علم نیرنجات و طلسمات بیاموختى و شعبده نیک دانسته دعوی نبوت نیز میکرد. پدر او را حکیم نام بود و سرهنگی بود از سرهنگان سامانى و از بلخ بود. و او را مقنع بدان خوانده اند که سر و روی خویش پوشیده داشتی. و شرح کار و شعبده های او دراز است » (مجمل التواریخ والقصص ص 334-335). رجوع به مقنع و حکیم عطا و سپیدجامگان و چاه نخشب و ماه نخشب شود.
و اندر سمرقند جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم) ابن‌ندیم نیز می‌گوید که به‌آفرید پیشگویی می‌کرد و از آینده خبر می‌داد و برای پیروانش روزانه چهار رکعت نماز بدون سجود را معین کرده بود.وی به خدای یگانه معتقد بوده اما نمی‌دانیم چه نسبتی بین خدا و خورشید قرار می‌داده. ولادت او به بابل در مكانى موسوم به مردینو و نام اصلی او «قورنیقوس بن قاتن»و شاگرد قادرون حکیم بوده. دین زردشت داشته و چون او ظهور کرد اتباع او بسیار شدند و او کتابی چند تألیف کرد مثل انگلیون و شاپورگان و کنزالاحیاء و سفرالجبابره و مقالات کثیره و خلق را دعوت به خود کرد و مسافرت نمود و در علم نقاشی از نقاشان روم و چین بر سر آمده، آخرالامر به ایران آمد و کتاب خود را که در آن صورتهای عجیب بود بنمود و عقاید خود باز گفت. ولیکن پیروان او بسیار بماندند و ایشان را مانویه گویند به مرور طرفداران او بسیارند و به بحر مانند.
دیگر كتاب مانى بنام آناتومى بدن (کنزالاحیاء)، اسرار سفر(سفرالاسرار)، «بُنگاهیک» و يا اسرار كيمياگرى است. دیگر انجیل زنده یا انگيل مانی را باید یاد کرد، كه قطعاتی از آن در آثار تورفان بدست آمده است، و ظاهراً یکجلد آلبوم تصاویر که مبین و نشان دهندهء مطالب کتاب بوده و در یونانی «ایقون» و در زبان پارتی «اردهنگ» و در پارسی «ارتنگ» و در قبطی «ایقونس» و در کتب مانوی چینی «تصویر دو اصل بزرگ» نامیده می شد، ضمیمهء آن بوده است. مردمان خاچو [ به چین ] دین مانی دارند. (حدود العالم). مردمان ساچو [ به چین ] بی آزارند و دین مانی دارند. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان [ از مردم چین ]دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است. (حدود العالم)).

مانى در ادبيات پارسى:
با وجودى كه ٤٠٠ سال است با سماجتى تعجب آور با اين مرد بزرگ مبارزه ميشود و با زدودن نام او از تمامى كتب و تاريخ بشريت و يا مخدوش كردن شرح حال او، با تغيير تاريخ موجوديت و حتى محل تولد او و مكانى كه مردم را به آيين خود دعوت كرد، و يا تغيير نام او، در همه جا، تلاش جحودانه شده است كه كسى او را بياد نيآورد، با اينحال در تمامى ادبيات دنيا هنوز اينجا و آنجا ياد مانى گرامى داشته ميشود. بويژه در چين، هند و مصر.

سرایهایش چو ارژنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.فرخی
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارژنگ مانوی.فرخی.
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حجت و پرسیدم بی مر.ناصرخسرو.
وزان شارسان سوی مانوی راند
كه آن را جهاندیده مینوی خواند.فردوسی

آن صحن چمن که از دم دی
گفتی دم گرگ یا پلنگ است
اکنون ز بهار مانوی طبع
پرنقش و نگار همچو ژنگ است.رودکی
بدان چرب دستی رسیده به کام
یکی پرمنش، مرد «مانی» بنام.فردوسی.
فروماند مانی زگفتار اوی
بپژمرد شاداب بازار اوی. فردوسی (شاهنامه).
فروماند مانی میان سخن
ز گفتار موبد ز دین کهن. فردوسی (شاهنامه ).
شاپور ذوالاکتاف است اکناف هدایت را
مانی ضلالت را بر دار کشد عدلش.خاقانی.
شنیدم که مانی به صورتگری ز ری
سوی چین شد به پیغمبری.نظامی.
ز نقاشی به مانی مژده داده
به رسامی در اقلیدس گشاده.نظامی.
به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ
چنان برزد که مانی نقش ارژنگ.نظامی.
گرچه از انگشت مانی برنیاید چون تو
نقش هردم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو. سعدی.
اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه می خواهد زنوک کلک مشکینم.حافظ

هوا از صورت هریک چو دعوت خانهء مانی
زمین
از سایهء هریک چو صنعت خانهء آزر. خاقانى.

نگاه کن که به نوروز چون شده است
جهان چو کارنامهء مانی در آبگون قرطاس. منوچهری.

یکی چون چتر زنگاری،
دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری، چهارم نامهء مانی. منوچهری
از مقنعه ماه غبغب تو
صد ماه مقنعم نموده. خاقانی .
چو خورشید آوازه ٔ او برآمد
همانگاه ماه مقنع فروشد.خاقانی .
برده مهش به مقنع عیدی و چاه سیم
آب چه مقنع و ماه مزورشش. خاقانی .
اگر جای تو را بگرفت بدخواه
مقنع نیز داند ساختن ماه. نظامی.
به زیبقی مقنع به احمقی کیال
به روز کوری صباح وشبروی جنابب. خاقانی .
پاورقى:
(١) اين قسمت مورد تائيد نيست و با آيين مانى درتضاد است، چرا كه مانى به سرور خردمندان يعنى اهورامزدا اعتقاد داشت و آدمى را خرد و دانش ميدانست و از مكاشفه و خيالپردازى بشدت دورى ميجست و از اين تفكرات مسخره جحودى فاصله ميگرفت. بهرحال خود كلمه پارا کلیت هم ریشه در زبان پارسی دارد و میتواند به شکل زیر بیان گردد : پارا کلید همان طوری که کلمه پارا ديس به معنای بهشت یک کلمه پارسی است. پیشوند پارا مترادف با فرا می باشد. لذا پارا کلید و یا فرا کلید میتوانند مترادف با شاه کلید باشند و آنهم کلیدی که با آن راز نهائی خلقت و آفرینش باز خواهد شد. طوریکه می دانیم ادیان هنوز راز نهائی آفرینش را نتوانسته اند فاش نمایند، غیر از اینکه بر این ادعا ایستاده اند که خداوند همه چیز را خلق کرده و لذا مبدا، منشاء و نهایت و غایت کائنات است.
بنا بر این پارا کلید لقب یک انسان می باشد که راز آفرینش را به روشنی بیان کند.
مسيحيان واژه پاراكليت را روح القدوس، معنى ميكنند. مسلمين آنرا محمد معنى ميكنند و شيعيان امام غايب مهدى موعود را پاراكليت و يا فارقلیط مينامند كه خواهد آمد و منجى بشريت خواهد شد. همين معنا در يهوديت هم وجود دارد. و پاراکلیت از القاب حضرت مانى است كه از واژه (پاراکلتوس یا parakletos) گرفته شده‌است که به معنای «کسی است که دلداری می‌دهد-تسلی بخش» یا «کسی که میانجی گری می‌کند و شفاعت کننده» است. ریشه این واژه از دو بخش پارا (فرا)+کالین (خوان) تشکیل شده‌است و معنای تحت اللفظی آن در پارسی «فراخوان» است.

(٢)نخشب در جاده ٔ بخارا به بلخ ، به مسافت چهارروزه راه از بخارا و هشت روزه از بلخ ، واقع بوده است. شهری است به ماوراءالنهر بسیارنعمت و آبادان و با کشت و برز بسیار و او را یک رود است که اندر میان شهر بگذرد. شهری نزدیک بخارا. (ابن بطوطه ). شهری است به ماوراءالنهر معروف که از آنجاتا شهر کش دوروزه راه باشد و تا بخارا و سمرقند سه روزه راه ، و آن را نسف نیز گویند و همانا نسف معرب نخشب است . از بلاد ماورأالنهر و مابین جیحون و سمرقند و تاشکند، در 150هزارگزی بخارا واقع است ، شهری بزرگ و پرجمعیت است و دهات بسیاری دارد، و آن بزرگترین و معمورترین و زیباترین ِ بلاد ماوراءالنهر است.
چونزدیک شهر بخارا رسید
همه دشت نخشب سپه گسترید.فردوسی .
تا بود سیستان برابر بُست
تا بود کش برابر نخشب .فرخی .
ماه را گر خلاف او طلبد
مطلب جز به چاه نخشب باز.فرخی .
روزی از وی طلب نه از مکسب
از فلک ماه جو نه از نخشب .سنائی .
زنهار تا حواله به نخشب نیفکنی
کاین خواهش از تو هست نه از اهل نخشب است .سوزنی .
ز شهر نخشب چون رو به سونخ آوردم
نسیم جود وی آمد به من ز هر فرسخ .سوزنی .
ازاو اصیل تر از اهل خطه ٔ نخشب
نرانده نوک قلم بر جریده ٔ دفتر.سوزنی .
مهلب در سنه ٔ تسعوسبعین از هجرت به خراسان آمد و کش و نخشب بگشاد. (تاریخ بیهق ص 85).
چون ماه نخشبند مزور از آن چو من
انجم فروز گنبد هر انجمن نیند.خاقانی .
مگزین درِ دونان چو بود صدر قناعت
منگر مه نخشب چو بود ماه جهانتاب .خاقانی .
صبح برآمد ز کوه چون مه نخشب ز چاه
ماه برآمد به صبح چون دم ماهی ز آب .خاقانی .
نه ماه آئینه ٔ سیماب داده
چو ماه نخشب از سیماب زاده. نظامی .
همچون مقنع صاحب ماه نخشب : به هر چشمه شدن هر صبحگاهی برآوردن مقنع وار ماهی.نظامی.
مانى از نخشب بود. و نخشب شهری به بخارا که در دره ٔ کشکه دریا قرار دارد.
ماه نخشب كه به معنی ماه مقنع است از القاب حضرت مانى است. که گويند به علم كيميا ساخته بود، ماهی که حکیم مانى، به سحرو شعبده از سیماب و دیگر اشیاء ساخته بود و آن ماه تا مدت دو ماه هر شب از چاهی که در پایین کوه سیام بود برمی آمد و تا چهار فرش سنگ نورش می رسید و از آن چاه تا نخشب دو فرش سنگ است.
نه ماه ، آیینه ٔ سیماب داده
چو ماه نخشب از سیماب زاده .نظامی .
سه روز آن مه در آن چه بود تا شب
چو ماه نخشب اندر چاه نخشب .جامی .
چاه نخشب و ياچاه مقنع به چاهی ميگفتند که مقنع از درون آن ماه مصنوعی بیرون می آورده است.
دعوی کند خدائی و مر هیچ بنده را
نتوان که دست گیرد از جوع و از عطش
آن پادشاه نیست که دستور او کند
بر ناخوشی به مال کسان دست را نخش .سوزنی.
دست شاعر نخش بود به صله
سوزنی شاعری است دست نخش .سوزنی

(٣)مانِستان اصطلاحی در دین مانوی است که به مرکز عبادت و نیایش‌گاه‌های آنان اطلاق می‌شده است. مانستان اصطلاحی در دین مانوی است که به مرکز عبادت و نیایش‌گاه‌های آنان اطلاق می‌شده است.
واژهٔ مانستان از ترکیب «مان» (ریشهٔ ماندن) و «ستان» (محل و جا) تشکیل شده و روی‌هم‌رفته معنی «اقامت‌گاه» می‌دهد، چراکه برگزیدگان مانوی در آن‌جا بست می‌نشسته‌اند. در دوره سامانى و صفويه مانستان‌های زیادی در بابل، آذرآبادهگان،خوزستان، خراسان و چین وجود داشته است. آخرین مانستان کشف شدهٔ جهان در چین می‌باشد و به سال‌های متاخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی بازمی‌گردد. در هر مانستان غالبا خانه‌گاهی (خانقاه) برای پذیرایی از گرسنگان، بیماران و درراه‌ماندگان وجود داشته. پس از جنگهاى خونبار چليپى(جنگهاى صليبى)و از بين رفتن مانوييان در دنيا، امروزه تمام مانستانها به كليسا تغيير نام دادند.

(٤) تورفان ، شهری در ایالت شین چیان به تركمنستان چین است که امروز خراب و اخیراً بعض رساله ها و الواح پهلوی از آن خرابه ها بدست آمده است که بیشتر راجع به دین مانی است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). یکی از شهرهای مانويان در شمال شرقی تركمنستان شرقی حالیه . (فرهنگ فارسی معین ). تورفان ایالتی است از تركمنستان چین در ناحیه ٔ کوهستانی تیانشان درشمال غربی چین و ذکر آن در تاریخ چین آمده است . آنجا در دست مردمی ایرانی و مانوی بوده و تا دیری مرکز مانویان بوده است.