آذر ۰۷، ۱۴۰۲
پرى، پريا Peris
در اساطیر ایرانی، كه پرى از آنجا نشأت ميگيرد، و همزمان با خداوند بال، آنها هم موجوديت داشته اند، پریها (Peris)در اصل فرشتگان سقوط کرده اى هستند که بدلايلى از طرف خداوند بال و يا اهورا مزدا، بر زمين فرود آمده و حامل دستور و يا مامور انجام كارى درباره دوستان و يا مهر باوران و دشمنان و يا مهر ستيزان، هستند.(١)
همچنین باور هايى درباره پریان در برخی از افسانههای كهن و باستان ايرانى وجود دارد كه ميگويد، آنها کم و بیش بین خیر و شر هستند. پريان گاهی آینده را برای انسانها آشکار میكنند و آنها را از انجام پليدى باز ميدارند، دراكثر مواقع، مامور حفاظت از كودكانى هستند كه والدين خود را از دست داده اند، گاهى با كشاندن آدم خوب يا بد، به راهى بجز آنچه ميرود، موجب تغيير سرنوشتش ميشوند، گاهی مردم پليد را فریب داده و اكثرا بلایای طبیعی مانند زلزله، طوفان و سيل را بوجود میآوردند. این پريان از نظر فیزیکی زیبا بوده و اغلب با بال نشان داده میشوند. پرى ها داراى چشم و گيسوى مشكى هستند، پيكرى زيبا دارند و بسيار خوشبو ميباشند. (٢)
جايگاه اصلى پريان، پرديس، و يا پاراديس نام دارد كه در زبان پارسى بمعنى جايگاه خوبى و زيبايى و يا بهشت است. و اين بهشت در مكانى است كه همگان نميتوانند آنجا را بيابند. و خانه پرى ها بر روى زمين، پرى استان و يا پاريستان است که در کوه قاف واقع شده است. كوه قاف، و یا کوهی جادویی كه در دورترین نقطه جهان است و رشته كوه هاى مرتبط با آن، جهان شناخته شده ما را احاطه کرده است. پريان دشمنان سرسختى بنام ديو ها دارند كه مرتبا با آنها در زد و خورد بسر برده و دیوها، پرى ها را در قفس های آهنين حبس میكنند و مانع از انجام ماموريت آنها ميشوند، و آنها را در اين قفس هاى آهنين شكنجه ميكنند، زیرا پريان به آهن آلرژى دارند و از پيوستن به تاريكى و از ارتکاب شرارت هاى مربوط به تاريكى، خودداری ميكنند. پريان براى مقابله و دفع ديو ها خود را در حوضچه هايى كه با گلاب پر شده است، ميشويند. و شربتى كه با گلاب تهيه شده ميخورند و ذكر خداوند بال را گفته و از او مدد ميجويند. (٣)
از پريان معرف، ميتوان ملكه سبا(همسر جمشيد شاه)گابريل(جبرائیل)، ازراييل((٤) اهورات و امورات و یا خرداد و مرداد(هاروت و ماروت)، دختر شاه پريان و پرى دريايى را نام برد.
داستانهاى كهن پارسى بويژه داستانهاى مربوط به دوران امپراتورى ساسانى، مانند هزار و يك شب، کلیلگ و دمنگ (کلیله و دمنه) و و و پر از حكاياتى است كه درباره پريان نقل شده است و اين داستانها منبع الهام برخى نويسنده گان غير ايرانى، بويژه روسى، قرار گرفته كه آنها را يا بطور مستقيم ترجمه كرده و يا با الهام از آنها، حكايات نويين نوشته اند. از برجسته ترین داستانهاى مرتبط با پريان ايرانى، در ادبیات دوران امپراتورى صفوى، ميتوان به لاله رخ اثر توماس مور، شاعر ايرلندى در حدود ٤٠٠ سال پيش، و تیتانیا ملکه ٔ پریان و زن اوبرون و یکی از اشخاص کتاب «رؤیای یک شب تابستانی » اثر شکسپیر، اشاره كرد. گفته ميشود كه رمان لالهرُخ (Lalla Rookh) اثر توماس مور، در زمان جنگهاى چليپى بمنظور يادآورى به مردم ايرلند كه اصلشان پارسى و مانوى است، نوشته شده است. چراكه در اينزمان ايرلند تحت تاثير شديدجنگهاى چليپى بود. توماس مور با نوشتن رمان شعر گونه لاله رخ كه درواقع به سبك ادبيات پارسى است و از داستانهاى دوران امپراتوران ساسانى الهام گرفته شده، تلاش ميكند تا به مردم ايرلند گذشته پرافتخار پارسى خود را گوشزد نمايد. همانكارى كه چاپ چندين باره گفتگوى نيچه با زرتشت، در زمان جنگ جهانى دوم، براى ملت آلمان كرد. رمان توماس مور در سال ۱۸۱۷ انتشار مجدد شد ولى هيچگاه اجازه ترجمه به پارسى را نيافت، و با وجودى كه سراسر ٦٠٠٠ بيت اين رمان درباره امپراتورى پارسى است، ولى حتى در دوران پهلويها كه هزاران كتاب از نويسندگان دنيا ترجمه گشت(هرچند ترجمه ها بسيار هدفمند و مهندسى شده هستند، ولى بهرحال..) ولى رمان توماس مور در دسترس ايرانيان قرار نگرفت. چرا؟ چون حقايق بى نظيرى درباره پيامبر ايران، حضرت مانى و شكوه و جلال امپراتورى ساسانى و صفوى را به زيباترين نحو، شرح ميدهد. يكى از مطالبى كه توماس مور بارها در رمان خود تكرار ميكند، صورت نورانى مانى است كه او از راه ترحم به ديگران، آنرا با تكه پارچه اى سپيد ميپوشاند. امروزه هم مغانهاى زرتشتى به تقليد از مانى، هنگام نيايش در مقابل آتش، روى خود را با تكه پارچه اى ميپوشانند. توماس مور در اينباره ميسرايد:
در آن سرزمين طربانگیز خورشید
پارس، اولین جايى بر روى زمين که آفتاب بر آن تابيد
جایی که عزیزترین زادگان پرتوی خورشيد
آن گلها و میوههای گلگون،
آنچنان فراوانند كه روی هر جویبار را میپوشانند
و زیباترینِ نهرها که مرغاب است(پر از پرندگان آبى است)
در میان قصرها و باغهای مرو پرسه میزند
آنجا بر آن تختگاهی که، ایمان چشمبسته کرور کرور پیرو،
او را بر آن نشانده،
پیامبری تکیه بر مسند ریاست زده، آن مقنع کبیر.(٥)
و بر چهرهاش نقابی آویخته، نقابی سیمین،
تا که رحمی کرده و
سیمای خیرهکنندهاش چشمان بنیبشر را نزند
چرا که به گفته هواخواهانش، حتی زمانی که موسی از کوه بازمیگشت
آن نوری که اعجازگونه بر گونههایش میتابید هم،
آن انواری که از حضور خداوندش به درخشش درمیآمد، هم
کمفروغتر از نور سیمای مقنع بود.(٦)
امروزه اين رمان هم مانند امثال خودش، تحريف شده و نامها تغيير يافته و با متن اصلى تفاوت دارد. (٧)
داستان رمان لاله رخ توماس مور، براساس حكايات شيرين مربوط به دوران ساسانى است. بدين ترتيب كه يكى از امپراتوران ساسانى، پس از کناره گیری از تاج و تخت به نفع پسرش بنام بهرام گور، عازم سير و گردش دور دنيا ميشود و با عبور از دره و دشتهاى زيباى خوارزم، تحت تاثير زيبايى اين مناطق قرار گرفته و در آنجا خيمه ميزند. و اين همزمان با سال یازدهم سلطنت اورونگ زيپ، شاه خوارزم است. به اورنگ زيپ خبر ميرسد كه شاهنشاه در يكى از دشتهاى بخارا خيمه زده و او سراسيمه به ديدار شاه شاهان رفته و به سبک خوارزميان، مهمان نوازی باشکوهی که شایسته شاهنشاه و میزبان بود، ترتيب ميدهد. در طول اقامت مسافر سلطنتی در خوارزم، يك قرار ازدواج بین کوچکترین دختر شاه خوارزم كه پرى ناميده ميشود ولى به سبب مهر زيادى كه پدر به او دارد، لقب لاله رخ را داراست، با پسر كوچك امپراتور پارس، يعنى بهرام گور، توافق ميشود. قهرمانانی که بعدها، نام و عشقشان زینت بخش هزاران داستان و نقاشى و ترانه های ایرانی و جهانى ميشود.
لاله رخ، نام شخص اول، داستان اين شاعر ايرلندى است که يك شاهزاده خانم پارسى و نامزد بهرام گور، است. رمان لالهرخ شامل چهار قطعه شعر روایی است که داستانی به نثر آنها را بهم پیوند میدهد. روزگار توماس مور مصادف با جنگهاى خونبار چليپى بين اميران فريب خورده مانوى بود و قبايل بربر از تضعيف اين شاهان سوء استفاده كرده و با حمله به شهرهاى آباد امپراتورى صفوى، مردم را قتل و غارت نموده و برخى از آنان هم مانند قبايل وحشى انگلساكسون سرزمينهايى از ايرلند را اشغال كرده و ساكن شدند. همچنين حمله قبايل بربر به فرانسه و كشتار وحشيانه شاه و دربار آنجا و همچنين بريدن سر مردم عادى و غصب فرانسه، كه امروز بنام انقلاب كبير فرانسه ثبت شده است، از ديگر نمونه هاى حمله قبايل بربر به جوامع متمدن انسانى در امپراتورى صفوى است. و آنچه در بررسی شعر «لالهرخ» جالب مینماید گزینش هدفمند رویدادهای تاریخی آنزمان و داستانهای کهن پارسى، و تطبیق آن با فضای سیاسی زمان و مکان شاعر است. لاله رخ فرمى آشنا مانند كتاب هزار و يكشب كه بر اساس داستانهايى است كه شهرزاد براى امپراتور ساسانى هر شب تعريف ميكند، کلیلگ و دمنگ (کلیله و دمنه) كه توسط انوشيروان امپراتور ساسانى نوشته شده است، كتاب حمله تيتانها(٨) اثر معروف مانى، و هفت پيكر نظامى دارد.
داستان لاله رخ:
لالهرخ که به نامزدی شاه جوان درآمده برای برگزارى جشن زناشویی با گروهی از غلامان و کنیزان راهی پارس(شيراز كنونى) میشود. در میان خیل همراهان شاعری هنرمند كه در خواندن و نواختن زبردست است، فردى بنام فرامرث(فرامرز)برای تفریح لالهرخ چهار قصه را برای او بازگو میکند، (٩)و لالهرخ در راه، دل به فرامرز میبازد. بخش اعظم رمان از چهار داستانی تشکیل شده که فرامرز به شعر میسراید. این چهار داستان عبارتند از: «پیامبر نقابدار» که گوشه اى از سرگذشت، مانى پیامبر دانشمند ایرانی است، «پردیس و پری»، «مهرپرستان»، و «چراغ خانه» است.
هنگامی که لالهرخ وارد قصر نامزد خود بهرام گور میشود و تصور ميكند كه از محبوب خود، فرامرز بايد جدا گردد، از غصه، از هوش میرود اما کمی بعد با آوايى آشنا بهوش میآید. این صدای آشنا صدای کسی نیست جز شاعر دلدار او فرامرز. هنگامی که لالهرخ درمییابد که شاعری که او در عشقش میسوزد در واقع همان نامزد او یعنی بهرام گور است شور و شعف وصفناپذیری وجود او را دربر میگیرد.(١٠)
در داستان ديگر مثنوى لاله رخ، بنام پرى و پرديس، يك پرى براى ماموريتى از طرف خداوند بال و يا اهورا مزدا به زمين فرستاده ميشود. ولى پيش از انجام ماموريتش عاشق مردى زمينى ميشود و از خدا ميخواهد كه بالهايش را سوزانده و او را خاكى كند تا او بتواند به معشوق خود برسد. پس از مدتى معشوق او كه فانى است، ميميرد و پرى غمگين و دل شكسته، براى پرديس(بهشت) خدا، دلتنگ ميشود و از خداوند مبخواهد تا او را بخشيده و بالهايش را به او پس دهد. خداوند از او ميخواهد كه زيباترين هديه ممكنه را از زمين براى او بياورد تا درعوض بالهايش را به او پس دهد. پرى ابتدا يك قطره خون از يك شواليه پارسى، كه جانش را در راه ميهن داده، به خداوند هديه ميدهد. خداوند ميگويد اين قطره خون هديه با ارزشى است ولى ارزشمندترين نيست، و هديه او را رد ميكند. پرى قصه براى بار دوم، واپسين دم مرد عاشقى را كه در كنار معشوقه اش كه زنى است كه بر اثر بيمارى مرده، و مرد از غصه مرگ محبوبش، خود نيز در شرف مرگ است را به خداوند هديه ميكند، اينبار هم خداوند هديه را رد ميكند و آنرا ارزشمندترين نميداند. سرانجام پرى قطره اشكى را از چشم پيرمردى جنايتكار و سنگدل براى خداوند ميآورد. پيرمردى كه در طول سالها، هزاران تن را با بى رحمى كشته، و دلش براى كسى نسوخته و تو عمرش قطره اشكى هم نريخته است. ولى هنگامى كه كودك خردسالش براى آمرزش روح او، بدرگاه خدا دعا ميكند، سرشك از ديدهگان پيرمرد جارى ميشود و انسانيتى را كه فراموش كرده، دوباره بياد ميآورد، و با حالى زار ساعتها بدرگاه خدا اشك ميريزد و توبه ميكند. و همين قطره اشك ندامت و بخود آمدن، مورد قبول واقع شده و پرى بالهايش را پس ميگيرد و به پرديس بازميگردد. این داستان توسط رابرت شومان به یک اوراتوریو تبدیل شد.
در داستان چراغ خانه، شاهزاده خانمى پارسى بنام پريزاد، عاشق مانى ميشود و در غياب نامزدش كه به جنگ رفته، به همسرى مانى درميآيد. نامزد شاهزاده خانم وقتى از جنگ باز ميگردد و معشوقه را در خانه و حريم مرد ديگرى ميبيند، خشمگين شده و براى يافتن مرد بخانه او ميرود. شاهزاده خانم كه توسط غلامان از اين رخداد آگاه ميگردد، جامه سبز مانى را بتن كرده و صورت خود را مانند مانى با دستمال سپيد ميپوشاند. مرد او را با مانى اشتباه گرفته و با شمشير سر از تن معشوق خود جدا ميكند. و هنگامى كه دستمال را كنار زده و صورت معشوق را ميبيند، و به اشتباهش پى ميبرد، با خنجر سينه خود را ميشكافد. داستان پيامبر نقاب پوش كه به او لقب مقنع دادند، داستان مانى پيامبر دانشمند ايرانى است كه آيين انسانسازش كه برگرفته از تعليمات زرتشت بود، تا حدود ٤٠٠ سال پيش تمامى مردم دنيا را متاثر و مريد خود كرده بود. اين آيين توسط مكر جحودان كه منجر به جنگهاى خونبار گرديد، برچيده شد و امروز فقط در كشور هاى چين، تركمنستان، هند، تبت، مصر است كه هنوز چند ميليونى با آيين مانى روزگار ميگذرانند.
پرى در تاریخ طبری بدين ترتيب تعريف شده است: موجود الهى صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است، توصيف شده است.
پرى در ادبيات ايران:
پری و پلنگ انجمن کرد و شی
ز درندگان گرگ و ببر دلیر.فردوسی.
نگوئی مرا تا مراد تو چیست
که بر چهر تو فرّ چهر پریست.فردوسی
که جمشید با تاج و انگشتری
بفرمان او مرغ و دیو و پری.فردوسی.
جدا گشت از او کودکی چون پری
بچهره بسان بت آزری.فردوسی.
زمانه برآسوده از داوری
بفرمان او دیو و مرغ و پری.فردوسی.
تو داری جهان زیر انگشتری
دد و مردم و مرغ و دیو و پری.فردوسی
سپاهی دد و دام و مرغ و پرى
سپهبدار با کبر گندآوری.فردوسی.
یکایک بیامد خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش.فردوسی.
همان تازی اسبان همچون پری.فردوسی.
گویند که فرمانبر جم گشت جهان پاك
دیو و پری و خلق و دد و دام رمارم. عنصرپری خواندم او را و زآنروی خواندم که روی پری داشت آن پرنیان بر.فرخی.
گریزان همی شد جم اندر جهان
پرى وار گشته ز مردم نهان.اسدی (گرشاسب نامه).
يكى دخترش بود کز دلبری
پرى را برخ کردی از دلبری.اسدی (گرشاسب نامه).
ديوش مطیع گشته بمال و پری بعلم
آن یابد این که هوش و خردش آشنا شده است.ناصرخسرو
بچهره شدن چون پری کی توانی
به افعال ماننده شو مر پری را.ناصرخسرو.
چون پری جمله پرنده ند گه صلح ولیک
بگه شر همه ابلیس لعین را حشراند.ناصرخسرو.
اگر دیو را با پری دیده ای
وگر نی تنت دیو و جانت پریست.ناصرخسرو.
پریت ای برادر برهنه چراست
اگر دیوت اندر خز ششتریست.ناصرخسرو.
ديوت از طاعت پری گردد چنانک
چون به زرگیری کمر گردد دوال.ناصرخسرو.
گرچه نهان شد پری از چشم ما
زين نکند عیب کسی بر پری.ناصرخسرو.
چرا گر خداوند قولی و فعل
پرى باشی از قول و دیو از فعال. ناصرخسرو.
گفت ای چو پری نشسته دلشاد
از صحبت دیو مردم آزاد امیر حسینی سادات.
جمشیدی و حشم چو پری مر ترا مطیع
خورشیدی و عدو ز تو چون دیو در فرار.سوزنی.
جان و انسان بندهء فرمان برش بادا مدام
تا بتازی هست انسان آدمی و جان پری.سوزنی.
بطبع بینم آتش صفات مردم را
از آن گریزان از هر کسی پری وارم .خاقانی.
نیست مانندای آتش آن پری
گرچه اصلش اوست چون می بنگری.مولوی.
هرچه بدهر آدمی است و پری
نیست مگر بهر پرستش گری.امیرخسرو دهلوی.
می چنانت کند بنادانی
كه بز ماده را پری خوانی.اوحدی.
پری نهفته رخ و دیو در کرشمهء حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی است. حافظ.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتى بنما تا سعادتی ببری.حافظ.
پاورقى
(١) براى نام پرى مترادفى بنام پريشته(فرشته)ساخته شده، بدين ترتيب: پریشته ، پرى+اش + ته در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر، و اش، به معنی سفیر ميباشد. در پارسى باستان پرائیشته ، در اوستا پرائشته، خوانده ميشود. در پارسى دوران فاجارى، به فرشته، تبديل شده و در لهجه ٔ شمال ایران فیریشته و لهجه ٔ جنوب غربی فیریسته خوانده ميشود.
پريشته چو آید یکی جان ستان
بگویم بدو جانم آسان ستان. فردوسی .
آب کبود نام دریای چین است. (معرب آن بحر اخضر) و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب پريان نیکوروی از آب كبود برآیند و در دامن کوهی که بر کنار آن است بازی کنند و چون روز شود باز به دریا روند. محلى ها به اين پريان، نام مردم آبی داده اند و معتقدند كه آنها نوعی از موجودات آبی هستند که بدن ماهى و صورت انسان دارند. سپيد پوست و بغایت نازک اندام هستند. در قرآن به آنها نام ناخوشايند نسناس را داده اند. بيشتر مردم آنها را موجودات افسانه ای ميدانند كه در دریاها باشند.
ای مردم آبی شده بی یأس تو عمری
دردیده ٔ احرار جهان مردم دیده .انوری .
نقد اشکم را به زور از مردم چشمم ربود
گرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت .آشوب.
می تواند دیده ٔ عاشق به امید سرشک
مردم آبی کند آسودگان خاک را.
پريان، دشمنانى دارند كه به آنها ملایک فریب و يا فریب دهنده ٔ فرشتگان ميگويند.
زلف تو شیطان ملایک فریب
روی تو سلطان ممالک ستان .خاقانی.
صنعت من برده ز جادو فریب
سحر من افسون ملایک فریب .نظامی
(٢) سیه چشم و گیسوفش و مشک دم پری پوی و آهوتک و گورسم. اسدی (گرشاسب نامه)
برقص اندر آمد پری پیکری.(بوستان). بر رخ ساقی پری پیکر همچو حافظ بنوش بادهء ناب.حافظ
فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم از آنکه کار پریخوان همیشه افسون است.مولوی. من شخص پریدارم من مرد پریخوانم.مولوی
همه رخ چو دیبای مانى برنگ خروشان ز چنگ پریزاده چنگ.فردوسی. پریزاده ای یا سیاوخشیا که دل را بمهرت همی تخشیا.فردوسی. سیاوش نیم نز پریزادگان از ایرانم از شهر آزادگان.فردوسی. پریزادگان رزم را دل پسند بپولاد پوشیده چینی پرند.عنصری.
(٣) گلاب كه از هزاران سال پيش در ايران تهيه ميشود و بدون اغراق ميتوان گفت كه ايران تنها كشور تهيه كننده گلاب بوده و شايد امروزه هم باشد. گلاب آنچنان براى آدمى مفيد است كه در افسانه ها آنرا به تنها وسيله نجات موجودات الهى از ديو ها ميدانند. خواص مفيد گلاب بسيار زياد است. و درست بهمين دليل از زمان قاجارها صادرات اين محصول بهشتى، كه مانند پسته و زعفران و گز و هوم، از طرف خداوند تنها براى آرياييها فرستاده شده، به خارج از ايران بطرز وحشيانه اى شروع شده و ادامه دارد. و براى اينكه ايرانيان ،خود از اين محصول بهشتى استفاده نكنند، مانند ديگر چيزها! آنرا پيش پا افتاده، استفاده كننده از آن را دهاتى، و بوى آخوند و براى شستشوى قبور و عزادارى و مطالبى منفى از اين دست قرار داده اند. و درعوض عطرهاى بسيار مضرى را كه غربيها براى ناخوش ساختن ميسازند، بعنوان بهترين محصول، تبليغ كردند. و اين حكايت همچنان ادامه دارد.
(٤) ازراييل كلمه مركب از ازرا بمعنى انداختن، كشتن + ييل بمعنى سال و يا عمر است و ازراييل يعنى كشنده عمر و يا سال افكن. جحودا اكثر حروفى كه در آنها حرف الف داشته است را با حرف عين عوض كرده و براى خود لغات عبرى ساختند. و در اينجا ازراييل پارسى تبديل به عزرائيل عبرى شده است. همانكارى را كه در زبان ناقص عربى كردند، يعنى يك كلمه پارسى را گرفته و ازش ١٥ كلمه به اصطلاح عربى ساختند)
(٥) مقنع خراسانی از ديگر القاب، به آفريد و يا مانى پيامبر است. مانى پزشك، شيميدان، نويسنده، شاعر، نقاش، جهانگرد، حکیم، فيلسوف، موسيقى دان، دانشمند، و كيمياگر بزرگ ايرانى در دوران سامانى است كه در علم فيزيك و شيمى سرآمد همه دانشمندان بود. و به او پادشاه دانشمندان ميگفتند. او بنيانگذار آيينى شد كه تا قرنها مردم دنيا را در آرامش و خوشبختى و همزيستى انسانى در كنار هم نگاه داشت و تنها پس از برچيده شدن آيين مانى از دنيا، آدمها دچار جنگ و پليدى و هزاران نامردمى شده كه تا امروز ادامه دارد.
مانى يك كتابخانه كتب علمى و فلسفى نوشته است.
از مقنعه ماه غبغب تو
صد ماه مقنعم نموده. خاقانی .
چو خورشید آوازه ٔ او برآمد
همانگاه ماه مقنع فروشد.خاقانی .
برده مهش به مقنع عیدی و چاه سیم
آب چه مقنع و ماه مزورش خاقانی .
اگر جای تو را بگرفت بدخواه
مقنع نیز داند ساختن ماه. نظامی .
به زیبقی مقنع به احمقی کیال
به روز کوری صباح وشبروی جنابب. خاقانی .
(٦)
In that delightful Province
In that delightful Province of the Sun,
The first of Persian lands he shines upon.
Where all the loveliest children of his beam,
Flowerets and fruits, blush over every stream,
And, fairest of all streams, the Murga roves
Among Merou's bright palaces and groves;--
There on that throne, to which the blind belief
Of millions raised him, sat the Prophet-Chief,
The Great Mokanna. O'er his features hung
The Veil, the Silver Veil, which he had flung
In mercy there, to hide from mortal sight
His dazzling brow, till man could bear its light.
For, far less luminous, his votaries said,
Were even the gleams, miraculously shed
O'er Moussa's cheek, when down the Mount he trod
All glowing from the presence of his God!
(٧) كتاب توماس مور توسط انجمن مخف جحودى كه پس از جنگ جهانى اول، توسط شخصى كه نام خود را يوسف فلاوى و يا ژزف فلاویس گذاشته بود، تحريف و تغيير يافته است.
(٨)تیتان ها. پسران اورانوس و گئا، در اساطیر یونان . که برضد خدایان شوریدند و سپس بر آن شدند که با برهم نهادن کوهها نردبانی بسازند تا بدان وسیله به آسمان صعود کنند ولی ژوپیتر خدای خدایان آنان را سوزاند. (لاروس ). رجوع به مزدیسنا ص
(٩)فرامرز، فرامرث، يك نام اصيل ايرانى، شاهنامه اى است. و نام پسر رستم پور زال در شاهنامه ميباشد. نام فرامرز از: فر (پیشاوند به معنی شكوه) + آمرز، به معنی بخشاينده است. و يا فرا بمعنى بزرگ و مرز بمعنى سرزمين است. صاحب انجمن آرای ناصری نویسد: « در اصل فرامرث بوده یعنی شکوه زمین چنانکه کیومرث یعنی بزرگ زمین و تهم مرث که طهمورث معرب آن است یعنی شجاع زمین است.
چنین گفت رستم فرامرز راکه مشکن دل و بشکن البرز را.نظامی.
(١٠) بر پایه رمان لالهرخ توماس مور چندین نمايش موزيكال ساخته شده است كه از مهمترين آنها ميتوان به قطعه «برایت نغمههایی از آريا خواهم خواند» نوشته فردریک کلی و ویلیام گورمن ویلز (۱۸۷۷) اشاره كرد. رمان توماس مور همچنین مبناى چندین اپرا ازجمله: لالهرخ، نمایش جشنوارهای (۱۸۲۱) توسط گاسپاره اسپونتینی، که بخشی از آن در سال ۱۸۲۲ با شکلی جدید تحت نام «نورمحل یا جشن گل سرخ»به اجرا درآمد، اپرای لالهرخ توسط فلیسین داوید (۱۸۶۲)، اپرای فرامرز، توسط آنتون روبینشتین (۱۸۶۳)، و پیامبر نقاش سرزمین جادو و يا (سرزمين پارس) توسط ویلیه استنفورد (۱۸۷۹)، قرار گرفته است.
قطعهشعر پردیس و پری که بخشی از مثنوى لالهرخ را تشکیل میدهد هم در سال ۱۸۵۳ دستمایه یکی از آثار روبرت شومان شد و بصورت همسرایی ارکستری به اجرا درآمد. سطوری از اشعار لالهرخ همچنین متن آهنگ «جویبار بندمیر»را تشکیل میدهند.
سرلوحه داستان معروف منظوم پوشکین «فواره باغچهسرای» ترجمه آزاد شعری از بوستان سعدی است و بطوری که محقّق روسی ک.ای. چایکین نشان داده پوشکین آن را از ترجمه فرانسه رمان لالهرخ توماس مور که توسّط آ. پیشو در سال ۱۸۲۰ میلادی ترجمه شده اقتباس کردهاست.