خرداد ۱۱، ۱۴۰۱

نتیجه داستان حسد حشم به غلام



در داستان صوفی و خادم اصطبل و یا طویله، مولانا گناه دروغگویی و دو رویی را منع کرده و آنرا مذموم میشمارد. سپس در حکایت صوفی و فروش خر از عیوب تقلید بیجا و از آن بدتر اعتماد کورکورانه به کسانیکه در ظاهر همزبان و هم کیشند، نام برده و آنرا بشدت محکوم میکند. در قصه باز فراری از کاخ شاه، میگوید که اگر آدمی قدر داشته هایش را نداند آنها را براحتی از دست داده و احتمالا بسختی و مصیبت دچار شده و از نظر مولای ما هیچ مصیبتی بالاتر از زندگی با یک احمق نیست. مولاناهمچنان در داستان باز و جغدها به مردم سفارش میکند که قدر عزیز خدا را بدانند و او را نیازارند چراکه درغیر اینصورت دنیایشان واژگون و ویران میگردد.( این یک قسمت را ملت ایران در فتنه ۵۷ و آزاری که به شاه فقید ایران رساندند، و کشور را دو دستی تقدیم پلیدترین و بیرحمترین دشمنان ایران کردند، با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کرده و میکنند.) و در داستان شاه و دو غلام، مولانا ظاهر بینی و قضاوت سطحی را مردود دانسته و مردم را از این صفت بد منع میکند. و در داستان حسد حشم به غلام، مولانا به گناه دیگری بنام حسد، پرداخته و میفرماید که این گناه در نزد پروردگار نفرت انگیز و نابخشودنی است.
تا اینجا از دفتر دوم مثنوی این دروس زندگی را خواندیم و اینکه یاد گرفتیم و یا بخاطر سپردیم و یابکار ببریم، بحثی جداگانه است.
میفرماید: در عالم معنا همه چیز بسهولت ممکن است و سهولت هر چیزی خارج از اندازه است. توانایی‌های فرد، برخلاف توانایی هایی که او در عالم مادی برای خود می شناسد، بی‌حد و مرز است. پس در ورای عقل سر، عقل دیگری وجود دارد بی‌اندازه وسیع، که می تواند مرزهای معمولی آدمی را پشت سر بگذارد.