اردیبهشت ۱۲، ۱۴۰۱
نتیجه داستان فروش خر
آنچه که ازداستان فروش خر توسط یاران هم کیش میتوان دریافت، از نظر من بدین شرح است؛
۱- مولانا میفرماید: شما فقر را از جامعه بزدا، سپس نتیجه آنرا که پاک شدن نیم بیشتر جرائم و جنایات و گناهان در جامعه است را شاهد باش. برطبق تعالیم اسلام، جاییکه آدمی از گرسنگی درسختی است، خوردن مردار حلال است، پس چرا باید از فقیری که بخاطر فقر درحال سختی است و دست بدزدی میزند ایراد گرفت؟
۲- در ایران تا دویست سال پیش گدایی و دریوزگی بزرگترین ننگ بود و درنتیجه کسانی که قادر به انجام کار نبودند و مال و ملک و خویش و کمک هم نداشتند، به لباس سوفییان درآمده و کشکول بدست میگرفتند تا بدین ترتیب از ننگ گدایی درآیند. و همه کسانیکه ادعای سوفیگری داشتند درواقع سوفی واقعی که بخاطر معنویات از دنیا بگذرد نبودند.
۳- اعتماد خوب است،محتاط بودن و به عواقب اعتماد اندیشیدن از آن بهتر و این شامل همه، غریبه و آشنایان، میشود.
۴- من به این نتیجه رسیدم که کسی در دنیا معنای واقعی سماع را نمیداند و این تاسف برانگیز است، و شاید صلاح اینست که کسی از معنای واقعی سماع اطلاع نیابد.
۵- مولانا بحث تقدیر و یا قسمت و یا تکلیف از پیش تعیین شده را مطرح میکند و آنرا قبول دارد. و اینکه کجا جبر است و کجا اختیار هنوز یک بحث داغ است.
۶- مولانا از مقلد بیشتر از عمل تقلید انزجار دارد و آنرا بشدت منع میکند.
۷-هر که با تو گرم میگیرد و نوازش میکند و لبخند میزند، حتما آدم مهربانی نیست! شاید اهریمنیست که برای رسیدن به هدف ضربه زدن بتو، زیبا شده است.
۸- آدمی میبایستی زندگی را با خرد بگذراند و زمانی که تمامی تلاش خود را کرد، همه راه های ممکن را آزمود، و هنوز درمانده بود، تازه اینزمان است که از خدای خود میخواهد که او را راهنمایی کند( راهنمای کردن با اینکه خدایا خودت درست کن فرق دارد) و اگر کسی شتر خود را به امید خدا رها کرد ابلهیست که خدای خود را تا حد شتربان کوچک کرده است، مولانا میفرماید: تو کلاه خود را محکم نگاهدار که باد آنرا نبرد، درغیر اینصورت نمیتوانی از خدا بخواهی که به باد دستور دهد کلاه بتو بازگرداند!