فروردین ۰۲، ۱۴۰۱

به حرص حس ششم در فزایی اندر پنج


توانگری به دل است، ای گدای با صد گنج
چو راحتی نرسانی، مشو عذاب النج(۱)
همانست گنج که دیدی چو خاک هر گنجی
که زیر خاک نهی، خاک بر سر آن گنج
خرد ز بهر کمال و کنیش آلت مال
چو ابلهان به ترازوی زر سفال مسنج
مدو چو مور تهی گه تهی که در سالی
نخورد یک جو و پامال شد به بردن رنج
ز خوی زشت پس از تمردن تو هم چه عجب
که استخوانت کند سنگ چون صف شطرنج
نه زنده، مرده بود آنکه سنگ پیوسته
تنش به رنگ به سودا و روح در افرنج
ز بهر سنگ ملمع که آیدت در دست(۲)
بسا کسان که شکستی به سنگشان آرنج
ز بهر سیم و درم صد شکنجه بیش کنی
که ایستاده نماز اوفتد برانت شکنج
دوپنجه با تو زده شیر چرخ و تو با خود
گرفته راست سه پنجاه در سرای سپنج
چنان به لذت نفسی، که گر شود ممکن
به حرص حس ششم در فزایی اندر پنج
خوبی چکان که شود خونت آب در ره دین
نه آن خویی که چکد از رخت کرشمه و غنج
به باغ گل ز خوی باغبان دمد، نه ز آب
گمانمبر تو که بیرنج بردمد نارنج
اگر چه ناخوشت آید نصیحت خسرو
شفاست آنهمه، از تلخی هلیله مرنج.
میرخسرو دهلوی
پاورقی
(۱) النج= بمعنی اصل است ، و آن بیخ نباتی است شبیه به زردک ، ساقی باریک بقدر یک شبر، و گلی سفید مانند گل زردک و تخمی سفید و طولانی و خالدار که طول آن کمتر از برنج است دارد و در سر شاخه های آن قبه ای مثل جوز است. بهترین آن هندی است. در آخر دوم گرم و خشک و با اندک تلخی است. مؤلف تذکره سرد و تر در سیم میداند و بالخاصه تخم آن را جهت شری از هر خلطی که باشد مجرب میداند و باید روز اول نیم درهم آن را با سه اوقیه سکنجبین بنوشند و روز دوم نیم مثقال ، و روز سوم یک درهم و یک مثقال. برگ و ثمر و ساق هر یک که باشد با شراب و عسل جهت سقوط مشیمه مجرب دانسته اند و بیخ آن برای تقطیر بول رطوبی نافع است.
(۲) ملمع = درخشان